ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تصوير زيباي سکس قسمت اول

او به معنای واقعی یک جنتلمن بود.مردیکه سالها آرزویش را داشت.مردیکه او را در رویاهای خود میدید.جوان خوش تیپ تحصیل کرده مبادی آداب خوش مشرب بسیار پولدار از آمریکا برگشته.مدیر مسئول چند شرکت بزرگ زنجیره ای غذایی و یکی از بساز و بفروشهای بزرگ تهران بزرگ.از این بهتر چه میخواست؟/؟.نوشین به آرزوی دیرینه اش رسیده بود.تنها دختر خانواده اش بود 25 سال داشت و تنها برادرش نیما هم برای تحصیل به آلمان رفته بود.پدرش مرد زحمتکشی بود که زند گیش را با بقالی در مناطق مرکزی شهر پیش میبرد.اصغر آقا آنقدر سر بزیر و اهل کار و تلاش بود که امروزه صاحب چند سوپر مارکت در بهترین نقاط تهران بود.همان اوایل که وضعش خوب شده بود به کمک جمع کرده های خود و ارث پدری خانه ای در محمودیه خریده بود که هنوز همان زیبایی اولیه را داشت بخاطر همین اصلا دوست نداشت به آپارتمان تبدیلش کند.از آپارتمان نشینی متنفر بود و این مجتمع ها را به کاروانسرا و خانه قمر خانم تشبیه میکرد.پدر نوشین پنجاه ساله بود مادرش اقدس هم دختر یکی از آدمهای پولدار و سرشناس شهر بود.با وجود مخالفتهای شدید خانواده اش با پدر آنروزها آس و پاس او ازدواج کرده بود و الحق که با اینکارش شرط را برده بود. چون پدرش نه تنها مرد زن و بچه دوست و عاشق زندگیش بود بلکه به هیچ چیز از گرایشات منفی مردانه تمایل نداشت.اهل سیگار و مشروب و تریاک نبود.زن بازی نمیکرد.با خدا بود. عوام فریبی نمیکرد.کلاه بردار و کم فروش یا گرانفروش نبود.مامان اقدس و بابا اصغر هر دوتاشون خیلی خوشگل بودند و نوشین از هر دوتاشون قشنگتر نازتر و مامانی تر بود هیکلش مناسب بود.نه چاق بود نه لاغر.راستش هنوز با کسی سکس نداشته یکی دو بار پا داده بود ولی از ترس اینکه در اثر بی تجربگی بکارتش را از دست دهد و یا آبرویش برود ترجیح داد با استشها و ور رفتن با خیار و بادمجان خود را ارضا کند.سینه ها باسن و حتی قد متوسطی داشت.ساختمان کوسش هم در سایز متو سط بود. با چوچوله هایی بیرون زده متورم و ملتهب که کیررررر کیررررر میکردند و جز موز و خیار و بادمجان مکنده دیگری نداشتند.در عوض این اندام متوسط الوزن شکم لاغر و فرو رفته ای داشت که زیبایی او را دو چندان میکرد. موهای مشکی بلند صاف و اتو کشیده که تا انتهای کمر و بالای باسنش میرسید با چشم و ابروها و مژگان مشکی او تناسب داشت.صورت گرد و سفیدش بینی قلمی او و.....از او نمونه ای از یک حوری بهشتی ساخته بود.شباهت فوق العاده ای به گوگوش 18 ساله داشت.هنوز آنوقتها که موهای مشکی بلند و زیبایش را کوتاه نکرده بود همان وقتهاییکه یکه تاز فستیوال کان فرانسه بود.نوشین که فرزند بزرگ خانواده هم بود خواستگار زیاد داشت ولی همه را یا خود او یا خانواده اش به بهانه های مختلف رد میکردند.از وقتی هم که لیسانس زبان انگلیسیشو از یکی از دانشگاههای تهران گرفته بود دیگه بیکار خونه نشسته بود تا اینکه یک روز آقا فرهاد با عمه جانش که تنها فامیل بازمانده اش در ایران بود به خواستگاریش آمد.از محسنات شاه داماد که یه مقداریش گفته شد ولی آنچه که برای اقدس خانم و حتی نوشین اهمیت بیشتری داشت این بود که آقا داماد پدر و مادرش مرده بودند.فامیلاش همه توی آمریکا زندگی میکردند و تنها برادرش هم اونجا بود و نوشین خانم از دست مادر شوهر و خواهر شوهر راحت بود.برعکس مادر و دختر این موضوع اصغر اقا را نگران میکرد که این بی کس و کار بودن نکنه مشکوک باشه ؟؟/؟؟ به محله عمه خانم اینها رفته یک تحقیقات جانانه و درست و حسابی کرده که الحمدالله بخیر گذشت و تمام گفته هایشان درست بود.این فرهاد خان ما هم که سه چهار سالی از نوشین بزرگ تر بود قصد ماندن در ایران را داشت.نوشین در همین افکار بود که صدای عاقد او را بخود آورد.صدای پدرش را هم میشنید که میگفت دختر مگه خوابی؟/؟ دوشیزه نوشین آیا وکیلم ؟؟/؟؟- عروس رفته گل بچینه.- برای سومین بار دوشیزه نوشین آیا وکیلم ؟/؟- بعععععله.عقد و عروسی را با هم گرفته بود.او هم مثل پدرش از آپارتمان خوشش نمیامد.همان دور و برها یه خونه تر و تمیز گل و گیاه دار با متراژ بالا گرفته دستی به سر و روش کشیدند و شده بود عین اولش.شوهر پولدار او یک میلیارد و پانصد بابت این خونه پول داده بود.همش هم نقد.حسابی دلار خرج کرده بود.همه اینها به یکطرف آنچه او را بیشتر به هیجان می آورد و برای آن لحظه شماری میکرد سکس و هم اغوشی با شوهر عزیزش بود.یک عمر خود نگهداری کرده در این روزگار فاسد که از دست دادن بکارت قبل از عروسی میرود تا کلاس و افتخاری شود او گوهر نجابت خود را حفظ کرده بود و الحق که پاداش این پرهیزکاری در انتظارش بود.حسابی خود را تر و تمیز کرده بود.بعضی از دوستانش از لذیذ بودن کیر میگفتند راستش در دل به آنها حسادت میکرد که توانسته اند طعم لذیذ کیررررر را بچشند و او با این همه مکنت و زیبایی از آن بی نصیب بوده است.اما آنشب دیگر حسرت نمیخورد او به مرادش رسیده بود.صحنه زفاف فرا رسید. نوشین دستپاچه شده بود.نمیدانست چکار کند.خجالت میکشید؟/؟ تجربه نداشت.سختش بود.فرهاد او را بوسید کمی آرام گرفت.او هم فرهاد را بوسید.شوهرش خیلی سریع با چند شماره او را لخت کرد.نوشین نرمک نرمک را بیشتر ترجیح میداد ولی خوشحال هم بود که یکدفعه خجالتش میریزد کووووووسش داغ و چرب شده.بالایش سفت شده بود.آرام و قرار نداشت معلوم نبود فرهاد در لخت کردن خودش چرا اینقدر لفتش میدهد ؟؟/؟؟ بالاخره آقا داماد هم لخت شد. اما بطرف نوشین نرفت.اخر و عاقبت نوشین که دیگر طاقتش طاق شده بود پا پیش گذاشت و بطرف کیرررررر فرهاد رفت تا مثل آنچه که در فیلمها دیده برای شوهرش ساک بزند.آخ خ خخخخخخخ هوس و شهوت دیوانه اش کرده بود اما فرهاد اعتنایی به او نمیکرد که هیچ خود را هم کنار میکشید و مرتب میگفت عجب بدنی داری کردن داره .- عزیزم خب بیا کارتو بکن دیگه ؟؟/؟؟- نمیدونی چه حالی میده اینجا وایسم و تماشات بکنم.نوشین که دیگر کلافه شده بود فریاد زد بسههههههه دیگه من نمیفهمم هدفت چیههههههههه ؟/؟ معطل چی هستی؟/؟ تو مگه زن نمیخواستی اینم زن ؟؟/؟؟ فرهاد بی توجه به خواسته های او چند لحظه اتاق خواب را ترک کرد و با یک موز کلفت و دراز برگشت ؟؟؟/؟؟؟ نو شین به دیدن این منظره یکه خورد.ـ عزیزم این چیه تو دستت گرفتی ؟/؟- میخوام باهات حال کنم.- تو رو خدا شوخی نکن تو که طبیعی و کلفت ترش رو داری اینکارها چیه ؟/؟ من کیررررررر گوشتیتو میخوام این چیه تحویلم میدی ؟/؟ اگه من میخواستم با اینها هوس خودمو بخوابونم دیگه چرا عروسی میکردم بابامم که دستش به دهنش میرسید و به اندازه کافی خدا به ما داده که محتاج کسی نباشیم ؟/؟- عزیزم به دل نگیر اینقدر بی کلاس نباش حال که کردم کارمو شروع میکنم.ـ نوشین که در آتش هوس میسوخت با خود گفت باشه چند دقیقه دیگه هم صبر میکنم ببین این چیکار میکنه ؟/؟ نوشین قوز کرده و بحالت سگی بر روی تخت قرار گرفت. فرهاد موز را از پایین تا بالای کوووووووسش میکشید.سرعت جریان خون در رگهای نوشین مخصوصا رگهای ناحیه قلبش چند برابر شده بود.- فرهاد چقدر زجرم میدی من کیرتو میخوام کیررررررر- نمیدونی چه حالی داره نوشین راستی راستی تو حال نمیکنی ؟/؟ چه دختر بی احساسی هستی.- من فقط با جسم شوهر عزیزم حال میکنم این دیگه چیه ورداشتی آوردی ؟/؟ مگه داریم فیلم سوپر بازی میکنیم ؟؟/؟؟- شاید ولی بهتر از فیلم سوپر مرد این بار موز را از حالت عمود خارج کرد و بصورت افقی وارد کوس زن کرد.-آخ خ خ خخخخخ بیشتر فرو نکنی پرده ام پاره میشهاااااااااا.- خب پاره بشه بالاخره که باید پاره بشه.- نه من میخوام با کیر تو پاره بشه.نوشین اینحرف را زد و قصد حرکت و خارج نمودن موز از کوسش را داشت که فرهاد متوجه جریان شده و با فشار دست موز را بیشتر بداخل فرستاد.نوشین از درد فریادی کشید و بیحال بر زمین افتاد.بکارتش پاره شده خون اطراف کوس و کونش را گرفته خشم و درماندگی بر او مسلط شده بود.فرهاد خون او را پاک کرد.خوشبختانه خونریزی بند آمده ادامه دار نبود نوشین بخاطر سکس خود را کنترل کرد.-عزیزم حتما میترسیدی که خودت پرده منو پاره کنی ناقلا از خون میترسیدی؟؟/؟؟ بیا جلو دیگه نترس بیا کوس و کون من همه مال تو قمبل کرد و پشت به شوهرش آماده پذیرایی از کیر شد.خیر کوس لیسی و مقدمه چینی های دیگر را خورده به اندازه کافی حرص خورده بود.منتظر بود که کیررررررر داغ فرهاد را در کوووووووووس درمانده و گدایش احساس کند. فرهاد به کون خوش تراش نوشین و کوس شسته و تیغ زده و باد کرده آن وسط او می نگریست و جلق میزد.از نظر فرهاد این حالت نوشین زیباتر از زیباترین عکسهای سکسی بود که دیده.نوشین با التماس کیر میخواست.منتظر تکه گوشت فرهاد بود اما ناگهان احساس کرد قطرات لغزنده ای بر قسمتهایی از کون و کپلش چسبیده و حسابی آن ناحیه را آبیاری کرده اند.سرش را برگرداند آخرای جلق زدن فرهاد بود.نوشین آنشب را با کمری سنگین خوابید.خدایا چیکار کنم فردا شب خوب میشه؟؟/؟؟ دلش مثل سیر و سرکه می جوشید.نگذاشت کار به فردا شب بکشد.از خانه بیرون نرفتند.فرهاد دوست داشت بیرون بروند تا از دست این بازیهای زنش در امان باشد.صبح فردای شب زفاف بود.بازهم فرهاد عقب نشینی میکرد.این بار بجای موز کیر مصنوعی ویبره و برقی و چند مدل معمولی با خود آورده بود.نوشین باز هم تحمل میکرد/ میخواست بداند آخرش بکجا میکشد؟؟/؟؟ نه این فرهاد آدم بشو نبود.فرهاد کیر مصنوعی را در اطراف کوس نوشین میگرداند.از مدل ویبره و خودگردان آن استفاده کرده بود.نوشین بیچاره به همان هم قانع شده بود.بکنننننننن فرهاد بذار بچرخه.نوشین دچار لرزش و هیجان خاصی شده بود. شیرینی مطبوعی که طعم آنرا برای اولین بار می چشید.چرخش کیر مصنوعی در داخل کوس و دور چوچوله هایش تمام بدن او را به لرزه درآورده بود.تیک تاک قلبش به گوش فرهاد هم رسیده بود.همین رضایتش را جلب کرده تا بکارش ادامه دهد.یعنی کیر طبیعی هم تا این حد حال میدهد؟/؟ بیچاره هنوز کیر گوشتی را مزه نکرده بود تا متوجه لذت آن شود.تعداد ضربان قلبش در دقیقه خیلی بیشتر از حد متعارف شده بود.بی آنکه بخواهد و تمرکزی در بیان و کلامش داشته باشد فریاد میزد فرهااااااااد من کیرررررررررر میخوام فرهااااااااد به دادم بررررس.فرهاد نجاتم بده من مردممممممم.فرهاد بی اعتنا به او دستش را ثابت نگه داشته و گاه مختصر عقب و جلویی میکرد تا کیر مصنوعی کارش را انجام دهد.گاهی هم نفوذ بیشتری به داخل کوس می نمود.نوشین چند فریاد پشت سرهم کشید و ساکت شد.شوهرش فهمید که توانسته به طریق مصنوعی ارضایش کند.زن دمرو افتاده از حال رفته بود.فرهاد سوار بر پاهای نوشین شروع کرد به جلق زدن و در ده دوازده جهش آب منی خود را بر فضای کون و کپل نوشین خالی کرد.با لذت و اشتیاق فراوان به این منظره می نگریست.کون همسرش شبیه به زمینی پر از برف شده بود.عاقبت آن برفها را با پاروی دستش پخش و پاک کرد.- تو رو خدا فرهاد بذارش توش ببینم مزه اش چه طوریه ؟/؟ اینقدر عذابم نده.منم نیاز دارم.بدنم تن تو رو میخواد.کیر تو رو میخواد.اینجور باهام رفتار نکن تو چته ؟؟/؟؟ روزها و هفته ها گذشت.رفتار فرهاد تغییری نکرد که نکرد.نوشین از این وضع خسته شده بود.نمیدانست با چه کسی درد دل کرده از بدبختی خود بگوید پدرش بر خلاف بقیه اشتیاق چندانی به ازدواج او با فرهاد نداشت.البته مخالف هم نبود ولی دوست نداشت دخترش چشم و گوش بسته تسلیم کسی شود که بیست سال در وطن نبوده.با یکی از دوستانش این موضوع را درمیان گذاشت.فاطمه از دوستان و همسایگان قدیمیش بود که از اول دبستان تا آخر دبیرستان را باهم همکلاس بودند.برای او مثل یک خواهر بود.از بدبختی خود برایش گفت و از او خواهش کرد که موضوع را به کسی نگوید.هر چند نیازی به سفارش نبود.فاطمه به او توصیه کرد که فرهاد را باید از نظر روانی تجزیه و تحلیل کرد.او یک مشکل روحی دارد و باید زیر نظر روانپزشکی مجرب تحت درمان قرار گیرد.نوشین هم با گفته او موافق بود اما دو مشکل بر سر راه این کار وجود داشت.یکی خود او و دیگری شوهرش.آخر با چه رویی میتوانست به دکتر بگوید که شوهرش مشکل خود ارضایی داشته با کیر مصنوعی بطرفش می آید بر فرض او خجالت را کنار بگذارد و بخاطر نجات زندگیش سیر تا پیاز ماجرا را برای روانکاو تعریف کند با شوهرش چکار کند؟؟/؟؟ شوهری که اصلا خود را بیمار نمیدانست و هنگام عشقبازی رفتاری مثل بچه ها داشت.یعنی اصلا عشقبازیی در کار نبود.پسر دایی اش قاسم از روان پزشکان مشهور و کار آمد شهر بود.از بد شانسی او اینکه از خواستگاران او بشمار میرفت.آیا وجدان پزشکی خود را زیر پا گذاشته جریان را برای سایرین تعریف خواهد کرد؟؟/؟؟ نه درست است که از دست من عصبانیست اما او نباید کار را با مسائل خصوصی قاطی کند.راضی کردن فرهاد کار حضرت فیل بود.نزد بقیه خوب حفظ ظاهر میکرد.البته واقعیتش هم در بسیاری از مسائل منطقی بود هیچکس تصورش را نمیکرد که همچین عیبی داشته باشد.سرانجام مثل مادری که به بچه اش قول آدامس و شکلات میدهد تا بچه کاری برایش انجام دهد و یا سر به زیر باشد نوشین قبول کرد که به او باج بدهد تا برای یکبار با او به دکتر بیاید. خواسته او این بود که یکی از شبهایی را که در کنار هم لخت هستند و عشقبازی بدون اتصال و کذایی خود را انجام میدهند زن تحت اختیار شوهر باشد.اگر از نوشین خواست که قوز کند تا چند ساعت به پوزیشن کونش خیره شود اطاعت کند اگر خواست موز و بادمجان به کوسش فرو کند اعتراضی نداشته باشد.اگر خواست جلق بزند سرکوفتش نکند.نوشین با خود گفت خدایا میون این همه پیغمبر جرجیس کجا بود نصیبم کردی ؟/؟ منکه دارم این کارهارو هرشب انجام میدم.حتما طفلکی خیلی از اعتراضات من معذب میشه که میخواد برای یه شب هم که شده در نهایت آرامش بکارش برسه ؟/؟ بالاخره روز بعد او و شوهر عزیزش روانه مطب دکتر پرویز پسر دایی و خواستگار دوران مجردیش شدند.نوشین با اضطراب و دلهره خاصی وارد مطب شد.خجالت میکشید در کنار شوهرش از مسائل خصوصی اش با دکتر بگوید هر چند به تنهایی هم رویش نمیشد ولی اینطوری تحملش راحت تر بود .- فرهاد بشین من الان میام نوشین به تنهایی وارد اتاق دکتر شد.... ادامه دارد

3 نظرات:

ایرانی گفت...

دیگه این کلمات هم در تشکر از تو دوست خوب و زحمتکشم امیر عزیز تکراری شدن .دوست دارم با واژگانی تازه ازت تشکرکنم .به هر حال لطف کردی ومنت گذاشتی وداستانی دیگه از این حقیرو منتشر کردی.اگه در قسمت اول سکسش کمه در ادامه بیشتر شده ماجرا رنگ و بوی دیگه ای می گیره درهرصورت پیشاش از همه خوانندگان عزیز که وقتشونو واسه خوندنش صرف می کنن ممنونم و از اونایی هم که نمی تونم نظرشونو تامین کنم عذر میخوام .امیدوارم با نظرات و راهنماییهای گرم عزیزان وهمراهی استاد و پیشکسوت عزیزم امیر بتونم در آینده با کیفیت بهتری بنویسم ...ایرانی

دختر تنها گفت...

ممنون از تو ایرانی عزیز بابت داستان قشنگت. از اولش معلومه که خیلی داستان جالبیه. از شما امیر عزیز هم متشکرم

matin گفت...

این هم مثل داستانهای دیگت داداش معلوم که ردیف هست مرسی که زحمت میکشی

 

ابزار وبمستر