ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سكس من و مامان و زن عمو4

بعد از اون ماجرا 2 روز بعدش من برگشتم تهران و زن عموم موند ارمنستان. از موقعی که حرفای زن عموم رو با مامانم شنیده بودم و از این که مامان خیلی حشریه و با زن عمو لز می کنه نظرم نسبت به مامانم عوض شده بود و تو راه دایم به این فکر می کردم که چطوری بیشتر از این روم با مامانم باز بشه ولی عقلم به جایی نرسید. خلاصه رسیدم ایران و رفتم خونه. یه چند ساعتی استراحت کردم بعد وسایلی که از ارمنستان خریده بودم رو آوردم که به مامانم بدم. به اضافه شورت هایی که زن عموم آخرین روز خرید تا به مامان بدم. اول یه سری خرت و پرتی که خریده بودم دادم و بعد شورت ها رو که توی یه نایلون بود دادم بهش گفتم اینا رو زن عمو داده.
گفت: آره با تلفن گفت که برات سوغاتی می فرستم.
بعدش یکی یکی درآورد و گفت: به به!! چقدر قشنگن
و گذاشت تو نایلون و برد تو اتاقش. اون شب خیلی با هم صحبت کردیم و خوابیدیم. یه چند روزی گذشت ولی مامانم نسبت به قبل سکسی تر شده بود و بیشتر سعی می کرد پیش من لخت بگرده. مثلا وقتی رو مبل می نشست اکثرا دامن کوتاه می پوشید و شورتش معلوم می شد. البته من بارها اونو لخت دیده بودم ولی چون نظری نداشتم بی خیال می شدم ولی حالا بیشتر توجه می کردم. یه چند روزی گذشت و من که کس نکرده بودم تو کف بودم. زن عمو هم که هنوز نیومده بود تا این که یاد یکی از دوست دخترام افتادم که هر از چند گاهی ترتیبشو می دادم البته فقط از کون چون دختر بود. ولی تو این فکر بودم که چطور بیارمش خونه چون مامان تا حالا اونو ندیده بود و اکثر دخترایی که من می آوردم خونه دوست بودن ولی من باهاشون موقعی که مامان خونه بود سکس نمی کردم. روز بعد موقعی که ناهار می خوردیم به مامانم گفتم فردا یکی از دوستام میاد خونمون.
- خب بیاد
- مامان دختره
- خب که چی؟
- آخه بدونه تو هستی نمیاد.
- مگه تا حالا نمی اومدن؟
- آخه این جدیده. خجالت می کشه بیاد.
- ای شیطون، پس این با اون یکی ها فرق می کنه.
من یه کم خجالت کشیدم گفتم: نه
مامان گفت: اشکالی نداره بگو بیاد. من میرم اتاقم بیرون نمیام. راحت باش.
من حرفی نزدم. مامان ادامه داد: چرا خجالت می کشی؟ مگه تا حالا این همه دختر آوردی من حرفی زدم؟ تازه این طبیعیه.
این حرفو که زد فهمیدم مامان فهمیده که من می خوام دختره رو بکنم ولی دوست داره من راحت باشم و این فرصت خوبی بود تا روم بیشتر با اون باز بشه. روز بعد به دختره که 22 سالش بود گفتم که بیاد. مامانم قبل از این که بیاد رفته بود اتاقش. اتاق من و مامان چسبیده به همه که طرف حیاطه و از طریق بالکن به هم راه داره. منم قبل این که دختره بیاد رفتم و در اتاقمو نصفه باز کردم چون دیدم در اتاق مامان بازه و می خواستم سر وصدای ما رو مامان بشنوه. خلاصه دختره اومد و یه کم صحبت کردیم و بعد شروع به لب گرفتن و بقیه ماجرا و آخرشم که کردن. موقع کردن دختره صداش کاملا بلند بود و مطمئن بودم که مامان داره صدای ما رو واضح می شنوه. پس از این که کار ما تموم شد لباس پوشیدیم و من با دختره از خونه اومدم بیرون. شب دیروقت برگشتم خونه. مامان تو اتاقش بود. من رفتم دوش بگیرم که تو حموم شورت مامانو دیدم که کاملا لزج بود. فهمیدم که مامان با خودش ور رفته. از حموم اومدم بیرون و خودمو خشک کردم و طبق عادت یه شورت پوشیدم و چراغ اتاقمو خاموش کردم و کامپیوتر رو روشن کردم، نشستم پشتش. یه چند دقیقه ای گذشت که در اتاقم باز شد و مامان اومد تو یه لباس خواب مشکی کوتاه که تا روی رونهاش بود و قسمت سوتینش توری بود پوشیده بود. مامان اومد تو و گفت:
- ادوین نخوابیدی
- نه هنوز
اومد و رو تختم روبروم نشست و گفت:
- امروز بهت خوش گذشت؟
- بد نبود مامان در ضمن مرسی که رفتی اتاقت.
- خوبه ولی از این به بعد خواستی دختر بیاری در اتاقتو ببند تا همه همسایه ها نفهمن داری چیکار می کنی!! اینقدر دختره سر و صدا کرد که فکر کنم همه فهمیدن یکی داره کون میده.
من از این حرف مامانم خیلی خجالت کشیدم چون اولین بار بود که همچین کلمه ای از مامانم داشتم می شنیدم. من که سرم پایین بود با خجالت گفتم:
- ببخش یادم نبود در بازه.
مامان خنده ای کرد و گفت: تقصیر تو نیست. یا اون دختره الکی سرو صدا می کرد یا مال تو اذیتش می کرد.
منم که خجالتم ریخته بود یه نگاه بهش کردم. چشمم افتاد به شورتش که از زیر لباس خوابش کاملا معلوم بود. با این که فقط نور مانیتور روشن بود برجستگی کسش کاملا واضح بود.
- خب چیکار کنم تنگ بود، داد می زد. نمی تونستم خفش کنم.
- یعنی فقط مال اون تنگ بود و مال شما بزرگ نبود؟.... نمی دونم به کی رفتی؟ مال بابات که همچین تعریفی نداشت.
من دیدم مامان داره راحت صحبت می کنه با پررویی گفتم:
- شاید به تو رفتم.
- چه ربطی به من داره؟
من با دستم کسشو نشون دادم گفتم: مال تو هم کم بزرگ نیست.
مامان تازه متوجه شد که کسش کاملا معلومه با خنده بلند شد اومد پشت سرم دستشو انداخت دور گردنم و صورتمو بوسید و گفت:
- چه چشمهایی داری! همه جامو که خوب برانداز کردی
من حرفی نزدم. مامان گفت: خوشحالم که شیطونی می کنی! تازه اینطوری بهتره. منم خیالم راحته که نمیری با اون جنده های خیابونی که 100 تا مریضی دارن بپری. دیگه خجالت نکش. هروقت خواستی دوستاتو بیار خونه
و بعد شب بخیر گفت و از اتاق رفت بیرون. من کلی به فکر فرو رفتم که چرا مامان یه دفعه ای اینقدر باهام راحت شده. لابد خودشم می خواد که ما رومون با هم باز بشه و خودشم با یکی حال کنه. خلاصه یه چند روزی گذشت و زن عموم از ارمنستان برگشت
پس از برگشتن زن عموم یکبار ما و یک بار اونا به خونمون اومدن که هیچ کاری نتونستم بکنم چون زن عموم اجازه نمی داد برم خونشون. می ترسید عموم یه بار بیاد خونه. یه 15 روزی گذشت تا این که عموم تصمیم گرفت بره ارمنستان. پس از این که عموم رفت من دو سه روز پشت سر هم رفتم و زن عمومو کردم. یه شبم مامان رفت پیش زن عمو که بعد فهمیدم با هم کلی حال کردن تا این که شد پنجشنبه و زن عموم گفت:
- این 2 روزو بریم کرج. خیلی وقته نرفتیم. بریم یه شنا هم بکنیم. از چند روز دیگه هم هوا سرد میشه نمیشه رفت شنا. ما وسایل جمع کردیم و رفتیم کرج. وقتی رسیدیم اول یه قهوه خوردیم بعدش مامان و زن عمو پا شدن رفتن که مایو بپوشن.
به من گفتن: تو شنا نمی کنی؟
- من یادم رفته مایو بیارم (البته از عمد نبرده بودم)
مامان گفت: اشکالی نداره با شورت شنا کن.
زن عموم گفت: آره راست میگه. اینجا که کسی نیست.
و رفتن. منم شلوارمو درآوردم و با یه شورت سفید نازک رفتم تو آب. بعد از چند دقیقه اونا هم اومدن. زن عموم همون مایویی که ارمنستان خریده بود رو پوشیده بود و مامانم هم یه مایو 2 تیکه به رنگ بنفش که نصف سینه هاش بیرون بود، پوشیده بود. با این که من بارها مامانمو با شورت و کرست و حتی لخت دیده بودم ولی بعد از اون جریان ها بدن مامانم برام جالب تر بود. یه کم که شنا کردیم من شروع کردم به آبپاشی طرف مامان و زن عموم. یکی دو بار هم طوری که مامان نبینه دستی به کس و کون زن عموم زدم که دیدم اخم کرد و بهم فهموند پیش مامان نکنم. بعد از حدود یک ساعت شنا زن عموم رفت بیرون زیر آفتاب دراز کشید و چند دقیقه بعدم مامانم رفت و به فاصله 10 متری زن عموم دراز کشید. منم از آب اومدم بیرون و چشمم به شورتم افتاد که خیس شده بود و کیرم کاملا و واضح مشخص بود. رفتم پیش مامانم دراز کشیدم و دیدم مامان زیرچشمی داره کیرمو نگاه می کنه. این برای اولین بار بعد از 10 سال بود که دیگه با مامانم حموم نرفته بودم و اون کیرمو به این حالت ندیده بود. چند لحظه ای نگاه کرد و برگشت طرف من و طوری که زن عموم نشنوه گفت:
- ادوین طوری بخواب زن عموت نبینه. شورتت سفیده تمومه بند و بساطت معلومه.
- خب چیکار کنم؟ خودت گفتی با شورت شنا کن.
- حالا باشه خواستی بری تو این حوله رو بپیچ به خودت زشته
و همین طور که حرف می زد نگاهش به کیرم بود. بعد گفت:
- فکر می کنی هنوز بچه ای که می اومدی باهام حموم آویزون می کردی
- بازم گیر دادی ها! مگه باهات رفتم حموم؟
- همین مونده بود تو این سنت باهام بیای حموم
من با پررویی گفتم: تو نگاه کنی هیچی ولی من اجازه ندارم؟
خندید و گفت: چیو می خوای ببینی؟
- ول کن شوخی کردم
- خیلی پر رو شدی
و دراز کشید. بعد از یه 20 دقیقه دوباره رفتیم تو آب و شنا کردیم و بعد زن عموم از آب اومد بیرون و گفت برم غذا بزارم. من و مامان هم از آب اومدیم بیرون و مامان بازم یه نگاهی به کیرم کرد ولی دیگه چیزی نگفت و رفت سمت ویلا. منم حوله رو پیچیدم به خودم و رفتم تو. دیدم مامانم و زن عمو هر کدوم یه تیشرت روی مایو پوشیدن و توی آشپزخونه مشغول تدارک ناهارن. منم رفتم اتاق و شورتمو درآوردم و شلوار پوشیدم، اومدم بیرون و ناهار خوردیم و مامان و زن عمو رفتن اتاق خواب و خوابیدن. منم همونجا روی مبل خوابیدم. یه 2 ساعتی خوابیدم که با صدای زن عمو و مامانم از خواب بیدار شدم. 2-3 ساعتی هم الکی گذشت تا این که شب شد و زن عمو گفت:
- ادوین برو منقل رو آماده کن تا من کبابو سیخ بکشم.
خلاصه ما کبابو کردیم و یه چند تا پیک مشروبم همگی خوردیم و ساعت نزدیکای 11 بود که زن عموم گفت:
- من سرم گیج میره برم دراز بکشم.
مامان هم گفت: منم کم از تو ندارم.
مامان شروع کرد ظرفها رو جمع کردن. منم رفتم اتاق تیشرتمو درآوردم و با شلوار دراز کشیدم. چند دقیقه دیگه مامانم اومد تو و گفت:
- ادوین می خوام لباس عوض کنم، یه دقیقه نگاه نکن
و نشست لبه تخت طوری که پشتش به من بود و تیشرتشو درآورد و بعدش هم مایوشو کشید پایین. من تو اون لحظه که می دیدم مامانم لخت کنارم نشسته البته پشت به من بدجور حشری شده بودم ولی هیچ کاری نکردم. بعدش مامان یه لباس خواب معمولی تا روی زانو بدون شورت پوشید و دراز کشید. تا دراز کشید گفت:
- اِ، ادوین تو که با شلوار خوابیدی!
- شورتم خیس بود. شورت دیگه ای ندارم.
- اشکالی نداره شلوارتو در بیار ملافه رو بنداز روت.
- نه خوبه مامان
- اونجایی که باید پیش زن عموت خجالت می کشیدی، نکشیدی. منم که همه چیزتو دیدم دیگه از چی خجالت می کشی؟ تازه چراغ هم که خاموشه.
- باشه
و نشستم رو لبه تخت و شلوارمو کشیدم پایین.
مامان گفت: ادوین یه سیگارم روشن کن بده بهم.
من باید بلند می شدم و از روی میز آرایش سیگارو برمی داشتم. منم که دیدم مامانم باهام راحته بلند شدم و رفتم سمت میز و سیگارو برداشتم و با یه مکث روشن کردم که در تموم این مدت طوری ایستاده بودم که مامان کیرمو ببینه البته توی تاریکی. من سیگار رو روشن کردم و یه دو قدم نزدیک تخت شدم و سیگار رو دادم به مامانم. در این لحظه کاملا کیرمو مامان می دید. من تو اون لحظه خودم به قدری هول بودم و هم خجالت می کشیدم که کیرم کاملا خوابیده بود. بعدش برگشتم و یه سیگار واسه خودم روشن کردم و ملافه رو انداختم روم و دراز کشیدم. چند ثانیه ای حرفی رد و بدل نشد که مامان گفت:
- چند سالی می شد که پیشم نخوابیده بودی و بعد گفت: آخه از روزی که بابات مرد خواهرت همیشه پیشم می خوابید. بعدش به بغل خوابید و دستشو گذاشت رو سینم و گفت:
- دیگه پسرم بزرگ شده بغل دخترهای 19-20 ساله می خوابه. دیگه به من که احتیاجی نداره.
گفتم: چیه؟ حسودی می کنی؟ می خوای از فردا شب همیشه پیشت می خوابم.
با خنده گفت: به شرطی که شورت بپوشی.
- تو که همه چیزو میگی دیدم دیگه چی؟
- پررو مگه قراره همیشه جلوم آویزونش کنی و نمایش بدی؟
- تو هم که بدت نمیاد!
- واه واه همچین میگه مثل اینکه تا حالا کیرشو ندیدم.
اینو که گفت خودش فهمید که حرف بدی زده و فوری گفت:
- این حرفو بزار به حساب مشروبی که خوردم.
منم از فرصت استفاده کردم گفتم: مامان راحت باش بگو مثلا کی کیرمو دیدی.
یه مکثی کرد و گفت: تا 18-19 سالگیت که با هم می رفتیم حموم. بعد گفت: درسته که شورتتو درنمی آوردی ولی خوب معلوم بود دیگه.
- همین؟
- امروز هم که تو استخر دیدم حالا هم اینجا.
- مامان یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟
- نه عزیزم بگو.
- تو چرا دوباره ازدواج نمی کنی؟
- عمرا. حرفشم نزن.... چرا اینو گفتی؟
با من و من گفتم: آخه... هنوز جوونی. خب... خب تو هم به یه مرد احتیاج داری.
- مرد می خوام چیکار؟ تو برای من مردی دیگه.
- نه منظورم مثلا دوست پسره که بعضی موقع ها باهاش باشی.

3 نظرات:

M.R.P گفت...

امیر جان دستت طلا. بچه دست گرمی هستی.
لطفا اگه می تونی داستانی بذار که ترتیب طرفو توی خواب بده.لطفا طولانی باشه.
دمت گرم

Unknown گفت...

مخلصيم؛حتما برات ميزارم عزيز

ایرانی گفت...

خیلی قشنگ بود .کاشکی مامان در همین قسمت تسلیم می شد .خواننده رو منتظر گذاشت ..ایرانی

 

ابزار وبمستر