ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تصویر زیبای سکس4

دزدان به دیدن آنها هوش از سرشان می پرد و فراموش می کنند که برای چه کاری به آنجاآمده اند .دست و پای مرد را طناب پیچ کرده او را محکم به صندلی گوشه اتاق بستند .زن به گوشه ای گریخت اما مقاومت او فایده ای نداشت .هر چه دست و پا می زد و نو ..نو می کردمرد ها با خشونت بیشتری با او رفتار می کردند .یکی از آنها شورت زن را به زور از پایش کشید و آن را به دهانش فرو کرد تا فریادش را بخواباند .دیگری هم سو تینش را درآورد .نو شین به یاد خودش افتاده بود .وقتی که جابر برای اولین بار به زور قصد گاییدنش را داشت .فرهاد هم که محو تماشای فیلم شده بود رو به نو شین کرد و گفت می بینی چه هیجانی !عجب شوهر بد بختی به جای این که از کوس دادن زنش کیف کنه داره دست و پا می زنه و حرص می خوره کاش من به جای اون مرده بودم .دیگه لازم نبود دست و پامو ببندن .نو شین که با دستاش طوری تر شحات کوسشو پاک می کرد که شوهرش نبینه و پررو نشه در جواب فرهاد گفت همه که مثل تو بی غیرت نیستن .ادامه فیلم به گونه ای بود که نو شین احساس کرد کوسش باد کرده سفت شده است .یک چشمش به فیلم بود و یک دستش به روی کوس قرار داشت و دمر بر روی تخت دراز کشیده بود .باری آن دو مرد با مشت و سیلی به جان زن افتاده یکی کوسش را لیسید و دیگری هم کیرشو به دهنش فرو کرد .لحظه به لحظه زن آرام تر می شد تا این که قدرت هوس بر او غلبه کرده با ناله و فریاد و نگاه ملتمسانه طلب کیر می کرد .دقایقی بعد در حالی که قمبل کرده بود یکی به کونش فرو کرده دیگری کوسش را می گایید و در نهایت هردو آب سفیدشونو به سوراخای مربوطه ریختن .طوری که بر گشت قسمتی از آن از سوراخ کس و کون علاوه بر نم کس آب دهن نوشین رو هم به راه انداخته بود .هوسش خیلی زیادشده بود.دردل شوهرش را نفرین می کرد که تا این حد او را زجر کش می نماید .شاید این بیمار روانی از جوانی عادت کرده بود که این جوری حال کند .پس از پایان فیلم وقتی فرهاد کیر ویبره به دست به سراغ زنش آمد انگار که دنیا را به نو شین داده باشند .او حکم تشنه ای در کویر را داشت که جرعه ای آب هم سیرابش می کرد به خوبی می دانست که شوهرش عاشق تصویر کون بر جسته و کس غنچه شده و سطش می باشد .برای همین کون و کپل را این ور و اونور می کرد تا بیشتر فرهاد را بر سر شوق بیاورد .مرد کیر مصنوعی ویبره را مانند مته ای برقی و چرخان وارد کس چشم به راه زن کرد از تماس کیر مصنوعی ویبره با کوس آن چنان لذتی در نو شین ایجاد شده بود که فکر می کرد کیر جابر و پرویز در یک آن وارد کوسش شده اند .خیلی زود خود را خالی کرد و این را فرهاد هم فهمید .-از این فیلمها دو ست داری؟ بازم برات میذارم .چند تا به یکی داریم .دو تا کیر توی کوس و دو تا کیر توی کون هم داریم .فیلمشو گیر بیارم حتما بهت نشون میدم .بعد ازچند لحظه با ترس و لرز و شک و تردید در حالی که صدایش می لرزیدگفت می تونم یه خواهش ازت بکنم ؟هرچی بخوای بهت میدم .یه میلیون ..دو میلیون .خونه می خوای ؟ماشین مدل بالاتر میخوای ؟اون دفعه که اومده بودی شرکت دو تا از همکارام تو رو دیدن و بد جوری رفتن تو نخت .-خب مگه چیزی هم بهت گفتن ؟-نه .ولی من میدونم .اونا رو می شناسم .خیلی زن بازن .از همدیگه خجالت نمی کشن .خیلی پیش اومده که دو نفری با هم یه زنو کرده باشن .نوشین به فکر فرو رفته بود .راستش از وقتی که سکس دو به یکی رو دیده بد جوری فکرش مشغول شده بود .هوس کرده بود که دو کیر را با هم در بدنش جای دهد .هوس کرده بود که دو مرد در آن واحد از او لذت ببرند وبه او لذت بدهند هوس کرده بود که دو کیر را باهم در دهانش جای دهد از طرفی چند ساعت پیش به طور اتفاقی متوجه بعضی از سرمایه ها و پس انداز های شوهرش شده بود .دفترچه های ارزی او حاکی از میلیونها دلار پس انداز بود .علاوه بر آن میلیارد ها تومان سپرده های ریالی او چشمش را خیره کرده بود .به خوبی می دانست که این قسمتی از ثروت نقدی اوست که این قدر راحت مدارکش را دم دست قرار داده است .حالا ملک و املاک و سایر مستغلات به یک طرف .پس کوتاه نباید آمد .باخود می گفتباید منتی سرش گذاشته حالم را هم بکنم و به نوایی هم برسم .مفت خود را تسلیم نخواهم کرد .پس نباید خیلی راحت به خواسته هایش گردن نهم .-تو خجالت نمی کشی همش منو به این و اون حواله میدی ؟خیلی پستی به هیچ قیمتی حاضر نمی شم به این ننگ تن بدم .حتی اگه تموام ثروتهای دنیارو هم بهم بدی امکان نداره قبول کنم .دو ساعت تمام فرهاد در حال زار زدن و التماس کردن بود .بالاخره نو شین به او گفت به یه شرط قبول می کنم .-بگو هر چی باشه قبول می کنم -اگه نه بگی امکان نداره شرط دیگه ای بذارم .-بگو تو که منو جون به لب کردی .شرطت چیه ؟این خونه رو همین خونه ای رو که الان توش زندگی می کنیم باید به اسم من کنی و قباله اشو به دست من بدی وبعد من تو رو به خواسته ات می رسونم .-آخه این که بیشتر از یه میلیارد و پونصد میشه .-خب باشه مگه ارزش من و عفت من کمتر از اینه ؟تازه اگه یه تار مو از خرس کم بشه اتفاقی نمیفته .-باشه قبوله خونه رو به اسمت می کنم .سندشم به دستت میدم .-منم روقولم هستم ...فرهاد آنقدر هیجان زده بود که چند روزه با ولخرجی های زیاد کارهای مربوط به نقل و انتقال وواگذاری منزل به نو شین را انجام داد و حالا این نوبت نو شین بود که به قولش وفا کند .خانم خانه باورش نمی شد که یک شبه میلیاردر شده .فرهاد یک روز هم معطل نکرد و همکارانش را به خانه دعوت کرد .آن روز نو شین خوشحال تر از روز عروسیش بود .او اینک خانه را زیباتر می دید .خانه ای از آن خودش .قرار بود کس دادن در خانه ای را که به اسم او بود افتتاح کند .ده روزی می شد که رنگ کیر را ندیده بود .اما قرار بود که یک دفعه دو کبر را با هم ببیند .هیجان زده پشم کسش را پس از ده روز تراشید و یک حمام حسابی گرفت وخود از موهای صاف و سیاه و بلند و پر پشتش که تا نزدیکیهای خط وسط کون رسیده بودند لذت می برد .حیفش میومد که موهای سرش را کوتاه کند .به او زیبایی خاصی می بخشید .با کف دستش انتهای موی خود را به سوراخ کونش چسباند .و کمی با سوراخی که قرار بود امشب از خجالت همکاران فرهاد که نه در اصل از خجالت فرهاد در بیاید بازی کرد و سرحال شد .دستی هم بر کوس خود کشید و گفت گریه نکن سوراخ تنگ و قشنگم امشب دو تا اشک پاک کن داری .روز عروسی تا این حد وقت صرف آرایش و رسیدگی به سر و وضعش نشده بود .کونش که صاف و بی مو بود .کوس سفیدش را آنچنان تر و تمیز و صاف کرده بود که اگه یه مور چه می خواست روش راه بره سر می خورد .بلوزی بدون آستین و به رنگ صورتی ملایم ویقه ای باز بر تن کرده سوتین هم نبسته بود تا سینه های سفت و شکیلش جلوه ای بیشتر داشته باشد .دامنی مشکی و چین دار به پا کرده که تا یک وجب بالای زانویش را می پوشاند .انتهای موی سرش با انتهای دامن وسوراخ کونش در یک خط قرار داشتند .با این حساب دامنش فقط یک وجب و حدود بیست سانت قدداشت .زیر دامنش هم شورت نپوشیده تا بیشتر دلربایی کند .طوری که موقع راه رفتن وقتی که این دامن سکسی و کوتاه یک وجبی چند سانتیمتر بالا تر هم می رفت اصحاب کهف را هم از خواب چند صد ساله خود بیدار می کرد چه رسد به کیر های منتظر همچو شیر گرسنه را .جورابی هم به پانکرد تا پاهای لخت و زیبایش همرنگی و هماهنگی با نیمی از با سنش را که از زیر دامنش بیرون زده بود حفظ نماید .هنوز میهمانان نرسیده فرهاد به پیشواز رفته بود .در حالی که بر روی مبل لمیده گردن کج کرده بود به همسرش که در آشپزخانه تدارک پذیرایی را می دید می نگریست .کیرش را از شلوار در آورده با آن بازی می کرد .عاقبت نتوانست صبر کند که دو ستانش از راه برسند .مجبور شد یکی از کوپنهایش را برای سبک کردن کمرش خرج نماید .کیر و کمرش برای مدتی کوتاه آرام گرفت .سرانجام دو جوان خیلی خوش تیپ و ژیگول هر کدام با یک جعبه شیرینی و یک دسته گل زیبا و یک سکه طلا که این نوعی لفظی برای عروس خانم اشتراکی بود وارد شدند .به سبک متجددها نو شین با هر یک از آنها دست داد و با لب بر لب آنان نهادن برای یک لحظه سلامی کوتاه به آنان داد .فرشاد و کامبیز که هردو تقریبا همسن فرهاد به نظر می رسیدند مات و مبهوت فقط محو تماشای نو شین شده بودند .شام و متعلقات روی میز گرد 4نفره ای چیده شده بود .که زن درمیان دو مرد غریبه و روبروی شوهرش قرار داشت .مردان به شام توجهی نداشتند .قند توی دلشان آب شده اشتهایشان را کور کرده بود .دو ست داشتند زودتر از دست این قاشق و چنگال و بشقابها خلاص شوند .نوشین هم با این که حال و روز بهتری از آنان نداشت اما لذت می برد از این که می دید افسار این سه تن را در دست گرفته محتاج خود کرده است .-خواهش می کنم بفرمایید میل کنید .مگه از دست پخت من خوشتون نیومده ؟کامبیز جواب داد چرا ولی شما این قدر خوشگل و نازین که گرسنگی رو از یاد آدم می برین .-یعنی گرسنه منم نیستین ؟-اگه تا صبح بخوریمتون سیر نمیشیم .-یه وقت دلتو نو نزنم ؟..لحظاتی بعد نوشین دستی را بر ران چپ و دستی دیگر را بر ران راستش احساس نمود که رفته رفته پیشروی کرده به دهانه کس رسیدند .اینجا بود که دو دست باهم سازش کرده و با جمع و جور کردن خود هریک قسمتی از چند انگشت خود را به طرف کس نو شین فرستادند .کامبیز دستش را به کون زن رئیسش رساند و در حالیکه با کف دستش وسط باسن نوشین را می مالید و با انگشت میانی اش با سر سوراخ کونش بازی می کرد این فرصت را به فرشاد داد تا راحت تر با دستش کس بارون خورده زن رو حالی به حالی تر کنه ..دیگر صدای برخورد قاشق و چنگال با بشقاب به گوش نمی رسید .فرهاد هم برای آن که سرش بی کلاه نماند کمی خم شده واز زیر میز التماس آن سه نفر را می دید ....سرش را بلند کرد اشاره ای به نو شین کرد و زن از جایش بلند شد .آن دو نفر هم هریک دست خود را به جایی می رساندند .کامبیز بلوز نوشین را بالا داد وفرشادهم دامنک او را پایین کشید .خودشان هم ضربتی لخت لخت شدند .صدای دو مرد گاه باهم و گاه درهم . وگاه جدا به گوش می رسید .-آدم هرجاتو بخوره شرطئ برده فرهاد خان شما گنج به این گرونقیمتی داشتین و تا به حال ازمون قایمش می کردین ؟ما که نمی خواستیم درسته قورتش بدیم ؟فرهاد خان حقا که ریاست برازنده شماست .این طلای نابی که در اختیار دارین خودش همه چی رو نشون میده .باید به سلیقه و حسن انتخاب شما آفرین گفت .فرهاد از این تعریف و تمجید کارمندان زیر دستش مثل خر کیف می کرد و به خود می بالید .-امیدوارم که شب خوبی داشته باشید و از این برگ سبز تحفه درویش لذت ببرید .از آن طرف نوشین غرق در لذتی وصف نشدنی تمام بدن خود را در اختیار آن دو مرد گذاشته بود .سینه ها جفت سوراخهایش کمر ودو قاچ کونش همه و همه اسیر دستهای آن دو مرد بودند .آن قدر در عالم خلسه فرو رفته بود که نمی دانست کدامینشان در حال بوسیدن لبهای اوست وکدامشان کوس لیسی را همان سرپا شروع کرده است .با آن که آتش گرفته بود دوست داشت آتش بزند .از آنان جداشد به اتاق خواب بسیار بزرگ خانه رفت و خود را بر روی تخت انداخت و دمر طوری که کون قشنگ و تپلش مشخص باشد بر روی تخت دراز کشید .موهای صافش که تا یک وجب پایین تر از کمرش بود حرارت بدن فرشاد و کامبیز را از مرز تب هم گذرانده بود .حالا دیگر هر 3مرد کیر خود را در دست داشته با آن بازی می کردند .-من یک ماساژدرست و حسابی میخوام .اول بدنمو نرم و آماده کنین بعد تا هر وقت دوست دارین ازش لذت ببرین .من مال شمام فرارم نمی کنم تا سیر نشین بشقابو جمع نمی کنم .تا منم سیر نشدم شما حق ندارین قاشق چنگالتونو بذارین کنار ..مردان اطاعت امر کرده مالش را شروع کردند .نوشین خنده اش گرفته بود ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی .

1 نظرات:

matin گفت...

جناب ایرانی تو این داستان همچنان شما از کلمات کتابی استفاده می کنید و چه خوب میشد از تکرار این کلمات کمتر استفاده می کردین باز هم ممنون

 

ابزار وبمستر