ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من همانم 52

باورم نمی شد نمی دونستم که دارم به کجا میرم . فقط می رفتم . می رفتم و می رفتم  ولی غمها باهام میومد . نمی دونستم چه جوری غم و غصه ها رو از خودم برونم . مدام لحظاتی رو به یاد می آوردم که من و ترانه در آغوش هم بودیم و قصه های عاشقونه می خوندیم .. اون لحظاتی رو که توی جنگل و زیر درختای انبوه سرکرده بودیم .. لحظاتی رو که من به چهره خفته اش نگاه می کردم و در اتاقی دیگه اسی و مینا سرگرم کار دیگه ای بودن  و من لذت می بردم از این که  یک عاشقم و لذت می بردم از این که بوی تن ترانه نازنینمو حس می کنم که برام از هر هوسی بالاتره .  دلم می خواست گوشی خاموشمو به گوشه ای پرتش کنم . چه وقتایی که با این گوشی تلف کرده بودم ..
 در حال و هوای خودم بودم که دیدم یه ماشین قراضه جلوم ترمز زد
 - دیوونه جلوتو بپا .. ای بابا .. اسی مگه مرض داری ؟ نزدیک بود زیرم کنی ..مخت تاب ورداشته ؟
-پسر شدی عین مجنونا ... زود تر با این دختره عروسی کن وگرنه سر به بیابون می ذاری . صد بار بهت گفتم عاشق نشو . اصلا خودت همه رو تشویق می کردی به عاشق نشدن و می گفتی که این کارا مال دختراست و به درد اونا می خوره .حالا بیا و ببین .
-راست میگی اسی .. دیوونه شده بودم ..
-بیا بشین یه دوری بزنیم .
 با این که ماشینش واسم کلی خاطره داشت و اعصابمو می ریخت به هم ولی نمی دونم چرا اون لحظه دوست داشتم با یکی درددل کنم . به یکی بگم که ترانه با من چیکار کرده . بهش بگم که آدمهای این جوری هم پیدا میشن . آدمهای بی مرامی که جواب خوبی و وفا رو با بدی و جفا میدن . آدمهایی که نمی دونن عشق یعنی چه 
-اسی همه چی تموم شد . ترانه توزرد دراومد
 -نمی فهمم چی داری میگی ؟ رفت با یکی دیگه ؟
 -نه با یکی دیگه بود .. اصلا واسه دخترای این دوره زمونه فرقی نمی کنه که در یک زمان با یکی باشن یا با چند تا . ما پسرا داریم اون فرهنگ و فلسفه قدیمو ول می کنیم اونا تازه دارن میان به سمت فرهنگ قدیم ما .. دیگه همه چی تموم شد . یه چیز دیگه .. باورت میشه پدرش میلیاردره ؟ شایدم سرمایه شون از تریلیارد هم بگذره .. اون و پسرعموش می خوان با هم عروسی کنن .. 
براش جریانو تعریف کردم ..
 -نه باورم نمیشه .. اون یه الف بچه تو رو دور زده ؟ نه ...اون وقت تو و اون داشتین منو نصیحت می کردین که برم مینا رو بگیرم . ای که هی پسر ..می خواستی واسه من شردرست کنی .. یادته با هم می گفتیم مرد باید از هر بوته ای گلی بچینه و بره .  تو و ترانه می خواستین مینا رو قالب من کنین .. 
-نمی دونم اسی . حس کرده بودم که تونستم به دروازه خوشبختی برسم . و خونه خوشبختی انتظار من و ترانه رو می کشه . 
-یعنی واقعا اون تو رو دست انداخته ؟ من که فکر می کردم خیلی دوستت داره ..باورم نمیشه 
 -این تفریح سرمایه داراست . خوشی زیاد می زنه زیر دلشون . نمی دونن چیکار کنن . لباسای کهنه می پوشن . تا ادادربیارن .. بخندن و بخندونن . دیگه این جوری از دنیا لذت می برن بدون این که فکر کنن این کارشون چه ضربه ای به بقیه می زنه .. اون نابودم کرد اسی .. منو شکست .. هیچ کاری ازم بر نمیاد .. افتاده دنبالم دلش می خواد داستانشو کامل کنه ..کور خونده ..کورخونده .نمی ذارم بیش از این مسخره ام کنه . هیشکی تا حالا نتونسته منو دست بندازه .. اون روی سگم بالابیاد دیگه آبرو واسش نمی ذارم .. اگه یه روزی عاشقش نبودم با همین دو تا دستام گردنشو می گرفتم اون قدر فشارش می دادم تا خفه شدنشو ببینم ..
 - این جوری که می خوای اونو بکشی فکر کنم هنوزم عاشقشی .. حرص نخور داداش شیرت خشک میشه .. همه این جوری نیستن . به زن جماعت اگه رو بدی سوارت میشه . اگه به زن  بگی دوستت دارم عاشقتم دیگه کارت تمومه . نمیگم بهش نگو یا نباید گفت ولی اینا رو بیشتر باید در عمل نشون بدی داداش .. 
هاج و واج نگاش می کردم .. 
-اسی این خودتی که داری این حرفا رو می زنی ؟
 -نمی دونم . این مینا هم داره رو مخ ما کار می کنه . واسه این که بازم بهم راه بده گاهی مجبورم باهاش راه بیام . یه کتاب عاشقونه داده بهم و تازه از صبح تا غروب داره بهم پیام عاشقونه میده ..
 -ببینم این روضه خونی هاش رو تو اثر گذاشته ؟ ولی زدی از خط خارجش کردی دیگه نامردیه اگه نگیریش ..
-تو یکی دیگه از مردی و نامردی حرف نزن ... پول کو بخوای خرج یکی دیگه کنی ؟ شکم خودمو نمی تونم سیر کنم .
-خدا روزی رسونه . کاری می کنه که همه چی جورشه 
-پس اونایی که کارشون جور نمیشه خدا ندارن ؟
 -نمی دونم اسی .. شاید یه حکمتی بوده که من و ترانه به هم نرسیم ..دارم دیوونه میشم .. خودمو خیلی نگه داشتم تا جلوی رفیقم نزنم زیر گریه . آخه ما همیشه با هم و به هم می گفتیم مرد که گریه نمی کنه ...ادامه دارد ... نویسنده ..ایرانی  

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر