ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

کجایی عشق ؟!

کجایی عشق ؟! کجایی تا بیایی و اشک چشامو پاک کنی .. کجایی تا بیایی من خاک شده رو خاک کنی .. 
دلم گرفته امشب .. انگارهیچی آرومم نمی کنه . تو بهتر از هرکسی می دونی که من تنهات نذاشتم . پس چرا تو تنهام گذاشتی ؟ مگه نمی دونستی که یه عالمه دوستت دارم ؟! مگه نمی دونستی که تنهات نمی ذارم ؟! مگه نمی دونستی که بهت وفادارم ؟! کجایی عشق ؟!نکنه تو هم با آدما قهری ؟ آدمایی که فقط با اسم تو واسه خودشون کلاس می ذارن . میگن امروز روز عشقه .. تمام ثانیه های زندگی ما رنگ و بوی عشقو داره . نمی دونم توکجایی ؟! حالا کجا غیبت زده ؟ به من بگو کجایی ؟ مگه اشکامو نمی بینی ؟ توی دل منی ؟ توی خون منی ؟ زندگی یک نمایشه .. یک بازیه . دوست ندارم یک بازیچه باشه .. ولی گاهی میشه . 
آدمهایی هستند که  تو رو گم می کنن . می دونم تو گم نمیشی . این ماییم که باید پیدات کنیم .
 تو قشنگی قشنگ تر از طلوع آفتابی که به آدم امید زندگی میده .. تو آرومم می کنی به من جون میدی ..من که باهات قهرنکردم . تو چرا باهام قهری .. من که بهت وفادار بودم .. نمی دونم کجا به دنبالت  بگردم ...زیر خاک ؟ یا روی هوا؟.. یکی رو خاکش کردم و یکی خاکم کرده .. ولی من که خاکت نکردم .
از عشق زیاد نوشتم و زیاد توصیفش کردم .. انواعشو گفتم دیگه هرچی بگم تکراری میشه ..یا اگه می خوام تکراری بگم باید زمان بیشتری بگذره .. حالا دوست دارم از عاشق بودن بگم ..از چگونه عاشق بودن . چه جوری میشه عشقو بهتر احساس کرد و بهتر پیداش کرد .. غرورو زیر پاگذاشت و عاشق موند . گفتنش خیلی ساده هست ولی انجامش به اندازه یک عمر و تا لحظه آخر زندگی حتی تاابد وقت می گیره . ما آدمها از عشق , زیاد میگیم  از دوست داشتن .. واسه هم شعر می سازیم .. عاشقانه ها می سازیم و دل نوشته ها . حتی شاید چند تا کار خارق العاده هم انجام بدیم .. اما اون چه که اهمیت داره اینه که باید با تمام وجودمون , وجود اونی رو که دوست داریم احساس کنیم . نه فقط برای چند ساعت یا چند روز .. بلکه برای همیشه , تا وقتی که می تونیم حسش کنیم و زندگی این اجازه رو بهمون میده . ما فقط یک روح داریم اما باید روح اونی رو که دوستش داریم در وجودمون حس کنیم کنار روح خودمون .. مثل یک هنر پیشه اما با یک حس واقعی به اونی که ادعای عاشق بودنشو داریم ثابت کنیم نشون بدیم که واقعا عاشقشیم . بیشتر ما آدما در هر عشقی فقط به ظاهر طرف نگاه می کنیم حتی وقتی از باطن حرف می زنیم اون وجود لطیف و مرغ جانشو در کنار مرغ جان خودمون حس نمی کنیم . اگه قراره قفسی برای مرغ جانمون بسازیم  بهتره که جفت عاشقو هم در این قفس در دنیای لایتناهی عشق جا بدیم  تا غرور از بین بره . حتی می تونیم خودمون درجان عشقمون جای بگیریم دروجودش .. دنیا رو با احساس اون احساس کنیم .. به خودمون بقبولونیم که اونم حق زندگی داره .. حق آرامش , خوشبختی و لذت بردن .
نوشتن , گفتن , و حتی عمل کردن خیلی قشنگ و زندگی بخشه ..اما احساس کردن از همه اینا مهم تره . تا احساس نباشه قشنگی عمل دوامی نداره .. تا وجود عشقتو حس نکنی نمی تونی از عاشق بودنت لذت ببری نمی تونی براش فداکاری کنی .. 
روز عشقه .. روز والنتاین .. خیلی ها واسه هم هدیه می گیرند .. من هدیه مو به کجا بفرستم ؟ بدم به دست خاک که با آب رفت  یا به دست باد تا اونو برسونه به آتشی که خاکسترم کرد؟ . 
باید وجود عشقتو حس کنی .. حتی خدا رو ..من گاه واسه دوست داشتن و عاشقش موندن هم اونو همین جوری حسش می کنم . 
اگه واسه عشق و طرف عشقی تون یه کاری می کنین هرگز انتظار جبران اونو نداشته باشین ..حالا در نمایشی به نام والنتاین خیلی تنهام . چیکار کنم من و خدا دوتایی مون این روزو جشن می گیریم . 
داشتم می گفتم شاید باورتون نشه .. گاه حتی خودمو می ذارم جای خدا .. یعنی از نظر حسی .. چون روح ما همون حس من بودن خداست ..منتها فرق بین ما و خدا در اینه که روح ما زندانی همین یه تیکه گوشت و پوست و استخونه اما خدا بر تمام دنیا احاطه داره .. خودمو می ذارم جای خدا .. بعد اون وقت یه حس پروازی و گردشی به روح خودم میدم . میگم خب حالا میرم توی تن این و اون و ...فکر همه رو در آن واحد می خونم کاراشونو می بینم ... یه جای کار می بینم مغزم نمی کشه و نمی تونم .. می ذارم رو دور تند .. امریکا و آسیا و آفریقا و اروپا و ماه و خورشید و کهکشانها و آسمانها و ...یه جایی قفل می کنم اونم بعد از چند ثانیه ..می بینم خدایی (خداییش ) , خدایی کارمن نیست اون وقت  به جای منفی گرایی میرم به فاز مثبتش می چسبم و عاشق خدا و عظمتش می مونم .. قدرتی که همه چی رو آفرید عشقو آفرید و باید ستایشش کرد . من خودمو جای خدا جا زدم تا به خدا برسم ..برای من خیلی سخته خدایی کردن .. همین برام کافیه .. 
خدا عشق بادوام ماست . همه چیز ماست .. هستی باوفای ماست . وقتی بزرگی دنیا رو احساس کنی خدا رو راحت پرستش می کنی .. اما تو خالق دنیا رو ندیدی حسش کردی همون اندک حرارت برای به آتش کشیدن تو کافیست .
و خدای زمین و آسمان اجازه شو داده که از عشق های زمینی لذت ببریم . هرچند عشق شور و نشاطی به آدم میده تا همیشه احساسی آسمانی داشته باشیم . احساس یک پرواز .. 
کجایی عشق ؟ من خیلی تنهام .. پیش خدایی ؟! دلم گرفته .. پس با خدا به نزد من بیا . می دونم خدا از دستم ناراحت و دلخوره .سپاسگزار نبودم . نتونستم اون عشقی رو یعنی تو رو که ده سال برای به دست آوردنش جنگیدم حفظش کنم .. و حالا تو در وجود انسانها به من پشت می کنی .. منتظرم که با خدا بیایی .. 
خدایا من خیلی چیزا رو از دست دادم اما هرکی که تو رو داشته باشه به هرچی که می خواد می رسه ..هرکی که تو رو داشته باشه چیزایی رو می خواد که تو هم اجازه خواستنشو بهش دادی .. دوستت دارم خدای عشق ! خدای والنتاین ! خدایی که تنهام نمی ذاری .. عشق وفادار منی ..از عشق می خوام تو رو واسم بفرسته و از تو می خوام که عشقو واسم بفرستی .. وقتی که تو بیای با عشق میای چون من با عشق صدات می کنم .. والنتاین , روز عشق بر همه عاشقان جهان مبارک باد .. پایان ..نویسنده : ایرانی 

6 نظرات:

Ebi گفت...

سلام
تو این چند سالی که تو وبلاگ میام واقعاهمه جوره نشون دادی تویسنده بزرگی هستی حتی با اینکه ژانر نوشته هاتو عوض کردی و به گفته خودتون تو زندگیتون اتفاقی اوفتاده که دیگه تصمیم گرفتین راجع به س ک س ننویسین.
لطفا کمی راجع به خودتون بنویسین و کمی خودتونو معرفی کنین تا به عنوان یه طرفدار کمی از یار خودمون آشنا بشیم.

ایرانی گفت...

سلام بر ابی عزیز خسته نباشی .. شما لطف دارید .. من هم در این جا فعالیت دارم هم در سایت لوتی .. البته چون سایت لوتی گستردگیش بیشتره فعالیتم زیاد تره در اون جا .. من از 5 سالگی خوندن کتاب داستان و مجله رو شروع کردم و از ابتدای دبستان از نوشتن نترسیدم . چند سال خاطره نویسی کردم . خاطراتمو در سربازی به صورت روزانه نوشتم .. وقتی که اومدم به این سایتها با این هدف اومدم که ادبی و غیر سکسی بنویسم .. اما دیدم که بیشتر مطالب رو سکسی دور می زنه . خلاف روحیه ام سکسی نویسی رو شروع کردم و به اصطلاح با تشویق دوستان گلم شیر شدم . و این توجیه رو می کردم که سکس جزیی از زندگیه . من یک کارمندم . در 14 سالگی عاشق شدم در 24 سالگی با همون اولین دوست دخترم ازدواج کردم که در ابتدای امسال فوت کرد . سالها بیمار بود .. در سایت لوتی با دختری آشنا شدم که این دوستی به عشق انجامید و چند بار همدیگه رو از نزدیک دیدیم . قصد داشتم باهاش ازدواج کنم اما اون قالم گذاشت و منکر دوستی با من شد . برای همین مسئله مدتی در سایت لوتی کشمکش داشتم و خیلی هم اذیت شدم و سایت لوتی هم می گفت که شما نباید با هم دوست می شدید . در هر حال هدف من پاک بود ولی اسیر بی مهری و بی وفایی و انکار اون خانوم شده .. طوری که همه فکر می کردند که من خالی بندی می کنم که باهاش رابطه دارم ولی دیگه دیدم زیاده از حد دارم فداکاری می کنم مجبور شدم ثابت کنم که این دختر بی وفا دروغ میگه .. بگذریم من روحیه حساس و لطیفی دارم ... وقتی که می خوام بنویسم انگار یه نیرویی کمکم می کنه . انگار خدا با من مر تبط میشه . البته در نوشته های غیر سکسی ...این طور نیست که فی البداهه خلق کنم ولی وقتی که اون حس و اون نیروی خاص بیاد کمکم دیگه هیچی جلو دار نوشتن من نیست و من اینو کمک خدا می دونم . البته صد ها رمانی که خوندم و عشق به درس انشاء در مدرسه و نویسندگی های آماتورانه زیاد و نترسیدن از نویسندگی هم بی تاثیر نبوده .. من در عمرم سک نخ سیگار نکشیدم و یک قطره مشروب نخوردم و از مواد استفاده نکردم . یک حرف زشت بالای 18 هم در گفتگوهای روز مره ام بر زبون نیاوردم و حساب داستان جداست . و واقعا جای تعجب داره که هزاران داستان سکسی نوشتم . یک خصلت در من وجود داره که به هیچ وجه دروغ نمیگم و اگه نخوام در مورد مسئله ای حرفی بزنم خب نمی زنم وگرنه دروغ نمیگم .. مثلا از من سن منو بپرسی ممکنه نگم ولی دروغ نمیگم .. به آدما زود اعتماد می کنم . خوش بین هستم . تا بدی آدما بر من ثابت نشه اونا رو خوب می دونم . من شرمنده محبت های شما هستم ... دارای فرزند پسر هستم .. فعلا زن ندارم . یعنی زنم در اثر بیماری هایی که داشت تنهام گذاشت و بعدش که از دست اون کار بر لوتی عذاب کشیدم . به خدا ایمان دارم . اونو همیشه در کنار خودم حس می کنم . معتقد به امامان و محمد و فاطمه هستم ولی ظلم و ستم حاکم بر کشور رو قبول ندارم هر چند فعالیت سیاسی ندارم ولی از حکومت فعلی متنفرم .. آدم با حوصله ای هستم .. توی ذوق کسی نمی زنم . راستش زنم تازه یک روز بود که فوت کرده بود یکی از من یه متنی می خواست که بده به همسرش زنش و به دلیلی ازش تشکر کنه .. بهش نه نگفتم ... راستی یک داستانی نوشتم به نام عشق و جدایی . یک رمان غیر سکسیه .. در این جا منتشر نکردم در لوتی منتشر کردم . دختری به نام مهرسا که عشقشو از دست داده بود و می خواست خودشو بکشه ازم خواست که ماجرای زندگیشو بنویسم ..من نوشتم و اون به آرامش رسید .. و بعد از چند سال ازدواج کرد . هر چند عشق اولشو حتما فراموش نکرده ولی خدا رو شکر می کنم که در بد ترین شرایط و حال و روز خودم که همسرم بیمار بود کمک به همنوع خودمو از یاد نبردم همینا آرومم می کنه و خدا رو شکر می کنم ... این داستان در سایت لوتی هست و علت این که در این جا نذاشتم فقط به احترام حرف اون دختر بوده گفت فقط در لوتی منتشر کنم چون با عشقش در لوتی آشنا شده .. آدم ساده و بی شیاه پیله ای هستم ... به همه آدما چه کوچیک تر از خودم چه بزرگتر سلام می کنم .. برای احترام گذاشتن به آدما نگاه به سن و مقام و هیکلشون نمی کنم . خودمو از همه کوچیک تر و کم بها تر می دونم و اینو در عمل نشون میدم . پرسپولیسی هستم ..ولی کری نمی خونم . در هر مسئله ای پیروز شم به روی بازنده نمیارم ولی اگه ببازم به برنده تبریک میگم .. خلاصه نمیگم آدم خوبی هستم ولی به این مسائل اعتقاد دارم ..من الان باهات خداحافظی می کنم اگه سوالی داشتی بگو .. با احترام : ایرانی

ناشناس گفت...

سلام استاد، اون متنی که اشاره کردید برای من نوشته بودید و زحمتش رو کشیدید. حرفی از اینکه همسرتون رو از دست داده بودید، نزده بودید و من در خواست اون متن رو دادم وگرنه به خودم اجازه نمیدادم.
اون رو اگه یادتون باشه برای زنم که باردار بود و از شما خواستم در مورد اینکه چه عشقی به زنم دارم و چه حسی به بچه داخل شکم زنم و ....
استاد من همیشه دنبال می کنم نوشته ها و البته کامنت ها رو.
استاد خیلی ارادت دارم
فکر می کردم که وقتی همسرتون فوت شد شما دست از جنس مونث میکشید، چون عاشق همسرتون بودید.
اما متوجه شدم که عشق جدا از نیاز است و انسان نیاز دارد نیاز به مونس و هوس ها و ....
در کل هیچ چیزی از اردات بنده به شما کم نمیکنه.

ابی گفت...

سلام دوباره
بسیار بسیار بسیار خوشحال شدم که جوابمو دادین.و بسیار ناراحت شدم که همسرتونو ازدست دادین و امیدوارم روحشون در آرامش باشه و خدا به شماو پسرتون صبر بده.
تو سایت لوتی هم قبلا زیاد میومم و لی وفتی که به اینجا دست رسی نداشتم و حالا هم که به اینجادسترسی دارم وارد سایت لوتی نمیتونم بشم البته تو سایت لوتی عضو نیستم
امیدوارم تو زندگیت کسیو پیدا کنی که لیاقت نویسنده بزرگی مثل شمارو داشته باشه و باز هم پیگیر شما دوست عزیز هستم و داستان های جدیدتون با ژانر جدیدی که پیدا کرده.
با تشکر بسیار
ابی

ایرانی گفت...

با درود به دوست آشنا و گلم ... شاید باور نکنید من هشتاد درصد از دورانی رو که با همسرم گذراندم فقط اونو از این دکتر به اون دکتر می بردم .. خیلی سختی کشیدم . اما دست از پا خطا نکردم و آخراش خودش به زور می خواست برام زن بگیره بازم رضایت ندادم .. سرم به همون گفتگو و صحبت با همون شخص خاص درلوتی گرم بود که بعدا دوستی عمیق ترشد و بقیه ماجرا .. الان هم حال و حوصله این مسائلو ندارم . البته این که قبلا مطلبی رو نوشتم برای شما .. باعث افتخار منه و حداقل به خودم ثابت شده که دوست داشتن آدما و احترام به اونا از هر چیزی مهم تره ..ما ریشه مون بابا آدم و ننه حواست .. ما آدمهای دنیا همه خواهر و برادریم .. فقط تمرکز لازمه .. الان هم پدرم حالش خیلی بده .. دیگه یکی یکی واسم می رسه .. شما نسبت به من محبت دارید ..ممنونم به خاطر همه کامنت ها و توجهتان ..مطالب دیگه رو می ذارم برای اون یکی نظر در ذیل پست ......شاد و تندرست باشی ... ایرانی

ایرانی گفت...

سلام ابی جان .. خسته نباشی .. شما نسبت به من لطف دارید و واقعا خوشحالم که همراهان خوب و مهربان و با فرهنگی چون شما را در کنار خودم می بینم .. البته یه مطالبی هست که به صورت پراکنده در سایت لوتی و تالار گفتگوی آزاد ودر چند تاپیک اون مثل سکوت ثانیه و گفتگو با خدا منتشر کرده و مطالب متفرقه دیگه که سر فرصت اونا رو باید یک کاسه کرده و در این جا هم منتشرش کنم . من که اصلا خودمو نویسنده نمی دونم و همه اینا رو از لطف و محبت خدای بزرگ می دونم و اراده ای که من به کار می گیرم و خدای بزرگ بهم پاداش میده ... شاد و تندرست باشید .. با احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر