ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من همانم 55

وقتی که ترانه حرف می زد با خشم نگاهش می کردم . انتظارشو نداشتم که اون از همون اول با حیله وارد زندگیم شده باشه . تصور من از عشق و دوست داشتن اون چیز دیگه ای بود . فکرمی کردم از یک خونواده کم درآمده . می تونم باهاش کناربیام . اما حالا بین خودم و اون فاصله ها می دیدم . 
-اولش اومدم تو رو آزارت بدم و با دوستم بگیم و بخندیم . تفریح کنیم . ولی نمی دونم چرا یواش یواش بهت عادت کردم . هروقت می خواستم آخرین ضربه رو بهت بزنم و یه جورایی بهت ضدحال بزنم یه چیزی منو منصرف می کرد و می گفت باشه فردا .. باشه پس فردا .. باشه امروزو با کامی خوش باش .. حرفای قشنگشو گوش کن . باهاش ساندویچ بخور . آخ اگه بدونی اون اوایل چقدر حالم بهم می خورد از این مدل ساندویچا با اون روغنای سوخته اش .. ولی بعدا هروقت می رسیدم خونه ..حس می کردم خیلی گشنمه و فقط همون ساندویچایی که کنار تو می خوردم سیرم می کنه .. این که تو کنارم باشی و بهم آرامش بدی .. من بهت دروغ نگفتم که دوستت دارم . حرفای عاشقانه ای که بهت زدم دروغ نبود ..
 چشامو بستم تا برای لحظاتی ترانه رو در لباسی شیک و گرون قیمت تصور کنم . با یه آرایش غلیظ یا طوری که نگاهها رو به خودش جلب کنه .. جای این که یکی پیاده دنبالش راه بیفته با ماشین آخرین مدل بره سراغش .. تازه اگه خودشم پیاده باشه .  خودمو قانع نکرده بودم که با دروغای اون کنار بیام .. 
-تو تا کی می خواستی ادامه بدی . فکرنکرده بودی ممکنه خونواده ات از دستت دلخورشن ؟ تو چه جوری می خواستی با همه بجنگی ؟ توچه جوری می خواستی با من بسازی ؟ توچه جوری می تونستی منو به عنوان همسرت به همه معرفی کنی ؟ فکر نکردی باعث خجالتت بشم ؟
 -من برای دیگران زندگی نمی کنم . 
-ولی بدون دیگران هم نمی تونی زندگی کنی
 -منو ببخش کامی . من با این تصور نیومده بودم که عاشق شم . وگرنه پایه رابطه ما دروغ نیست . اگه این موضوع نبود که ما با هم آشنا نمی شدیم . 
-حرفاتو زدی ترانه ..
 -نگو باید برم . نگو همه چی تموم شده کامی ..من بی تو می میرم ..
 -برو سراغ یه تفریح جدید .. به منم کاری نداشته باش . من زندگی تو رو خراب می کنم . فکرشو نکردی که من نظم زندگی تو رو بر هم می زنم ؟ 
-همین حرفاته که منو وادار به موندن و جنگیدن برای به دست آوردن تو می کنه . نگو باختم کامی . نگو همه چیزمو از دست دادم . عشقمو از دست دادم .آخه خودت می گفتی دلت می خواد یه دختر پولدارو تورکنی که نونت توی روغن باشه . این آرزوت بود .. خب فرض کن به اون آرزوت رسیدی 
-چند بار باید بهت بگم ترانه .. اون برای وقتی بود که هنوز اون ترانه ساده و بی شیله پیله رو ندیده بودم که منو با معنای عشق و احساسی که دلمو بلرزونه آشنا کنه . که وقتی هروقت باهات خداحافظی می کردم واسه این که دوباره ببینمت از همون لحظه ,لحظه شماری می کردم .. 
-من که فرق نکردم . من همونم .. من همونم . مگه تو درون منو نمی بینی . مگه تو لباسامو دوست داشتی ؟ 
-شما بالاشهریها همه تون یه جورین . عشقتون هم دوامی نداره .
 سرمو برگردوندم تا گونه های خیس ترانه رو نبینم . نمی دونم چرا یه حسی بهم می گفت که بهتره ازش دورشم . نمی تونستم تحقیرو تحمل کنم . تازه عشقو شناخته بودم . این که بخوام منتظر یکی باشم که باهاش نگاه کردن به ماه و خورشید رویایی باشه .. که باهاش بتونم آبی آسمون و سپیدی ابرها رو قشنگتر ببینم . من چه جوری می تونستم ترانه رو با یکی دیگه حس کنم . باورم نمی شد که اون باهام بسازه و بهم وفادار بمونه . شاید اون جو زده شده بود .. 
-به من اعتماد کن کامی . نگران چی هستی . من به خاطر تو با همه می جنگم .. هرکاری می کنم . من همون ترانه تو هستم . همونی که توی جنگل صداش می زدی تا از پشت درختا خودمو نشونت بدم .. 
-من بوی تو رو حس می کردم 
-ولی بیشتر وقتا یه حرکتی می کردم و تو با شنیدن صدا میومدی سراغم .. خوب قایم می شدم 
-من حتی صدای نفسهای تو رو هم می شنیدم 
-حالا دیگه نمی شنوی ؟ صدای قلبمو نمی شنوی .. 
-برو ترانه ..بیشتر اذیتم نکن . 
-تو داری اذیتم می کنی .. تو هنوزم عاشقمی
 -نه نیستم .. 
-دروغ میگی 
-اگه دروغ گفته باشم تازه شدم مثل تو 
-لجبازی ..
-چه دوستم داشته باشی چه نداشته باشی دیگه هیچی واسم مهم نیست برو دیگه .من نمی خوامت .. فکرشو نکردی که اگه خیلی خوش بینانه هم فکر کنم شما ها چقدر من و خونواده امو تحقیر می کنین ؟ 
-این فکرو قبل از آشنایی با من نداشتی ؟ ..
 آخ که این دختر هرچی که می گفتم یه چیزی داشت که جواب بده . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر