با تعجب نگاش می کردم . نمی دونستم چه جوری خوابم برده بود . چون کمی سردم شده بود . ترانه به خودش می لرزید .
-دختر اصلا کی به تو گفته بیا این جا . تازه پشه ها رفتن خونه هاشون . اون وقت تو به جای این که بگیری بخوابی اومدی این جا ؟ !
-دستت درد نکنه . می دونم خیلی بی خوابت کردم . چون چند بار بیدار شدم و دیدم که با لا سرمی ..
-تو چه جوری منو دیدی . چشات بسته بود .
-آره با همون چشای بسته دیدمت . حست کردم .
-آفرین دختر .. با چشای بسته منو می بینی ولی با چشای بازنمی تونی ببینی . من بمیرم برات .
-حالا بهم متلک میگی و دستم میندازی ؟ مثل همیشه ؟ آخه تو به خاطر من نخوابیدی .. چرا این کارو کردی ?!
-فکر نکن واسه تو این کارو کردم . اگه این کارو نمی کردم خودمم باید در هر حال بیدار می موندم ..
-با این که تاریکه ولی چشاتو می بینم که بهم دروغ میگه ..
-به نظرت من دروغگو هستم ؟
-نه .. چشایی که دروغ میگن در واقع از صداقت صاحب چشم میگن ..
-چه تفسیری ! میگم حالا میری توی اتاقت و می ذاری که من به حال خودم باشم ؟ الان که غروب نیست تو اومدی این جا . من اومدم طلوع خورشیدو ببینم .
-ولی تو که خواب بودی .. من می خوام همین جا باشم ..
-که یکی دیگه هم بذاری زیر گوشم ؟ دست به زدنت خیلی عالیه . خدا به داد شوهرت برسه .
-یعنی غیرتت قبول می کنه که منو شوهر بدی ؟!
-میگم ببینم چی توی کله اته ؟! یه چیزی انگار اون داخل تکون خورده . حرفای عجیب و غریبی می زنی ؟ کارای عجیب و غریبی هم می کنی . اصلا نمیشه به هیچ چیز تو دل بست ..
-پس چرا به من دل بستی ?!
- ترانه تو چته . من سر در نمیارم . فکر منو خرابش نکن .. من تازه دارم فراموشت می کنم ..
-ولی من تازه دارم به یادت میارم .. ولی تو خجالت نمی کشی که این حرفو می زنی ؟ مگه کسی که از کسی خوشش میاد به این سادگی ازش دل می کنه که تو داری ازم دور میشی ؟!
-دختره کله شق .. برو اتاقت . دست از سرم بر دار . این جور با روح و روانم بازی نکن ..
- می دونم از دست من عصبانی هستی . ولی این رفتاری هم که تو الان داری درست نیست . حالا من نه .. اگه بعدا یکی بیاد عشقت شه .. حالا اینو میگیم هیچی دوستت شه تو می خوای همین رفتارو با هاش داشته باشی ؟ اصلا تو از یه دختر چه انتظاری داری ?!
-سر در نمیارم تو چرا این قدر مهربون شدی ؟!
-هنوز خیلی زوده که زنا رو بشناسی .. حتی پیش میاد یه وقتایی که اونا خودشون , خودشونو هم نمی شناسن .
-بازم خدا رو شکر که تو خودت , خودت رو می شناسی ..
-منو می بخشی ?
-واسه چی?
-واسه این که صورت قشنگتو نوازشش کردم ..
-خب خودت بگو منو زدی دیگه ..
یه لحظه اومد سمت من و صورتمو بوسید ..
-امید وارم یه کمی جبران شده باشه ...
-این طرف که نبود ..
-اوه کامی .. می بخشی ..
اون طرف صورت منو هم بوسید ...
-یه چیزی بگم ترانه ؟
-بگو کامی
-همون طرفی که دفعه اول بوسیدی درست بود ..
ترانه : یه چیزی من بگم ؟
-بگو ..
-من خودم می دونستم کارم درست بوده .. یه جیز دیگه بگم
-بگو ترانه ..
-خیلی خوشم میاد که یا دروغ نمیگی یا اگه میگی درجا اعتراف می کنی و خودت رو لو میدی ..می تونم یه خواهشی بکنم ؟ ..
-خوب بلدی از دلم در بیاری ..
-دخترا کارشون همینه دیگه . با نرمش کارشونو پیش می برن . من سردمه کامی ..
-بیا اون سوئیشرت منو بنداز رو دوشت ..
-چقدر تو دوزاریت کجه ..
-متوجه نمیشم ..
-از تو جز اینم انتظار نمی رفت ..
-چیه شما دخترا دوست دارین هر وقت که عشقتون کشید متوجه احساس و منظورتون بشیم ..
صورتشو به صورتم نزدیک تر کرد ... رو یه بلندی قرار داشتیم که یواش یواش خورشید سرخ و نارنجی رو می شد از پشت کوههای تیره و آسمونی که داشت روشن می شد ,دید .. . بازم صدای نفسهاشو می شنیدم .. بوی صورتشو حس می کردم .. صدا و بویی که برام آشنا بود . چند ساعت قبل هم حسش کرده بودم . نگاهمو به سمت چشاش دوخته بودم . خیلی دلم می خواست اون چشا رو ببینم ... طعم شیرین بوسه شو از یاد نبرده بودم .
ترانه : حس عجیبی دارم . با این که از غروب بیشتر خوشم میاد ولی هیچوقت این حسی رو که الان دارم تو هیچیک از غروبای زندگیم نداشتم ...
-ازم نمی خوای ببوسمت ؟
ترانه : بهتره یه دختر از یه پسر نخواد که همچین کاری بکنه .. یعنی اون پسر خودش باید حس کنه که چیکار باید بکنه ..
-پس چرا بعد از ظهری خواستی ؟
-اون مدلش فرق می کرد .. بهت میگم هنوز خیلی زوده که احساس یه دخترو درک کنی ... چقدر از این سکوت خوشم میاد ..
- و شکست این سکوت با صدای بلبلی که واسه عشقش می خونه .. ولی تنها می خونه ..
ترانه : من نغمه عشقشوهم می شنوم ..
-من که چیزی نمی شنوم ..
-اون داره با سکوت واسه عشقش می خونه .
-یعنی اونی که با صداش داره می خونه پسره ؟ ...
سکوت کرد و چیزی نگفت .. یک بار دیگه نسیم, موهاشو شونه می زد و من صورتمو به صورتش چسبوندم ... خودشو کنار نکشید .. لبامو آروم رو لباش قرار دادم .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر