قسم به شالیزارسبز , گندمزار زرین , به کوه قهوه ای به دریای آبی , به آسمان یکرنگ و رنگین که خسته ام .
قسم به آخرین نگاهی که ندانستم پیام آن را خسته ام .
قسم به آبشار ها , به جویبار ها , به چشمه سار ها به نگاه خورشیدی که با هزاران هزار امید تابیدن آغاز می کند خسته ام .
قسم به دستان بسته , به چشمان خسته و قلب شکسته ام که خسته ام ..
قسم به پیمانی که بسته ایم و شکسته ای , قسم به پروانه ای که از سوختن شمع نرسته , خسته ام ..
قسم به اشکهایی که دردریای آتش ریخته ام خسته ام .
قسم به تو , به نگاه مهربانت , به شیرینی زبانت , به آن چه گفته ایم و شنیده ایم خسته ام ..
قسم به قلب لحظه ها که با تپش قلب عاشق ما می تپید خسته ام .
قسم به مرغان سحری که به شوق عشق من و تو نغمه سر می دادند خسته ام .
قسم به اولین بوسه , به اولین نگاه , به اولین دوستت دارم گفتن ها , به اولین لبخند عاشقانه ات خسته ام .
قسم به آن چه گفته ام و نکرده ای , به آن چه که می دانی و از آن می گریزی خسته ام .
قسم به لحظه های انتظار , به شبهایی که تا صبح بیدار مانده ام خسته ام .
قسم به دویدن ها و نرسیدن ها , به ستاره شمردنها , به انگشتان دعایی که سوی آسمان گرفته ام خسته ام .
قسم به آه دلهای شکسته , به شوق دام از کمند رسته , به سادگی آن ساده دل زبان بسته , خسته ام .
قسم به عهدی که به آن وفادار مانده بر پایش نشسته ام خسته ام .
قسم به مرگ , به زندگی , به لحظاتی که با تو و بی تو سر کرده ام خسته ام ..
قسم به جسمی که خاک خواهد شد به روح پژمرده ای که نخواهد مرد خسته ام .
قسم به عشق , به نفرتی که در دل من جایی ندارد به سپیده ای که دیگر با آن نمی آیی خسته ام .
قسم به امروزی که پایان من است , قسم به فردایی که ندارم خسته ام .
قسم به خدایی که فراموشم نکرده اما مرا به خواسته ام نمی رساند خسته ام .
قسم به گیسوان پریشانت که مرا به بام آسمان و ستاره خوشبختی می رساند خسته ام .
قسم به دل پاک کودک یتیمی که نوازش پدر را می خواهد قسم به مادری که درآخرین نگاهش به دنیا تصویر فرزندش را ثبت نکرده خسته ام .
قسم به اندیشه های پاکم , به قلب عاشقم , به روح استوارم , به وجود شکیبایم , به جانی که زندانی عشقش نموده ام خسته ام .
قسم به شکوفه هایی که نوید تو را می دهد به بهاری که بوی تو را می دهد و به قلب شکسته پاییز که خسته ام . قسم به ناله هایم , به فریاد هایی که نخواستی بشنوی , به روزهای پرشکوهی که خاکش کرده ای خسته ام .
قسم به لحظه ای که با یاد تو و با تصویر تو چشم از جهان فرو می بندم خسته ام .
قسم به روزگارانی که اینک به خواب و خیالی می ماند خسته ام .
قسم به باور هایی که ناباورانه خاکش کرده ام و چشم به خاک دو خته ام تا که شاید باز هم جوانه زدن عشقمان را ببینم خسته ام .
قسم به قلب و روح و جانی که با تمام وجود برای تو می نویسد خسته ام ..
قسم به نغمه های عاشقانه , به آن چه روزگاری با تمام احساست , به باران عشقی که به بستر قلبم فرستاده ای خسته ام .
قسم به ثانیه هایی که سر بر سینه خدا نهاده تو را فریاد زده جوابی نشنیده ام خسته ام .
قسم به خون دلهایی که خورده ام , به روزنه روشن امیدی که در آسمان تاریک زندگی خود می بینم خسته ام ..
قسم به ناباوری هایی که باید باورش کنم خسته ام .
قسم به خدا , قسم به تو , قسم به عشق پاک , قسم به امروزی که به فردا نخواهد رسید خسته ام , خسته ام , خسته ام .... پابان .. نویسنده ... ایرانی
قسم به آخرین نگاهی که ندانستم پیام آن را خسته ام .
قسم به آبشار ها , به جویبار ها , به چشمه سار ها به نگاه خورشیدی که با هزاران هزار امید تابیدن آغاز می کند خسته ام .
قسم به دستان بسته , به چشمان خسته و قلب شکسته ام که خسته ام ..
قسم به پیمانی که بسته ایم و شکسته ای , قسم به پروانه ای که از سوختن شمع نرسته , خسته ام ..
قسم به اشکهایی که دردریای آتش ریخته ام خسته ام .
قسم به تو , به نگاه مهربانت , به شیرینی زبانت , به آن چه گفته ایم و شنیده ایم خسته ام ..
قسم به قلب لحظه ها که با تپش قلب عاشق ما می تپید خسته ام .
قسم به مرغان سحری که به شوق عشق من و تو نغمه سر می دادند خسته ام .
قسم به اولین بوسه , به اولین نگاه , به اولین دوستت دارم گفتن ها , به اولین لبخند عاشقانه ات خسته ام .
قسم به آن چه گفته ام و نکرده ای , به آن چه که می دانی و از آن می گریزی خسته ام .
قسم به لحظه های انتظار , به شبهایی که تا صبح بیدار مانده ام خسته ام .
قسم به دویدن ها و نرسیدن ها , به ستاره شمردنها , به انگشتان دعایی که سوی آسمان گرفته ام خسته ام .
قسم به آه دلهای شکسته , به شوق دام از کمند رسته , به سادگی آن ساده دل زبان بسته , خسته ام .
قسم به عهدی که به آن وفادار مانده بر پایش نشسته ام خسته ام .
قسم به مرگ , به زندگی , به لحظاتی که با تو و بی تو سر کرده ام خسته ام ..
قسم به جسمی که خاک خواهد شد به روح پژمرده ای که نخواهد مرد خسته ام .
قسم به عشق , به نفرتی که در دل من جایی ندارد به سپیده ای که دیگر با آن نمی آیی خسته ام .
قسم به امروزی که پایان من است , قسم به فردایی که ندارم خسته ام .
قسم به خدایی که فراموشم نکرده اما مرا به خواسته ام نمی رساند خسته ام .
قسم به گیسوان پریشانت که مرا به بام آسمان و ستاره خوشبختی می رساند خسته ام .
قسم به دل پاک کودک یتیمی که نوازش پدر را می خواهد قسم به مادری که درآخرین نگاهش به دنیا تصویر فرزندش را ثبت نکرده خسته ام .
قسم به اندیشه های پاکم , به قلب عاشقم , به روح استوارم , به وجود شکیبایم , به جانی که زندانی عشقش نموده ام خسته ام .
قسم به شکوفه هایی که نوید تو را می دهد به بهاری که بوی تو را می دهد و به قلب شکسته پاییز که خسته ام . قسم به ناله هایم , به فریاد هایی که نخواستی بشنوی , به روزهای پرشکوهی که خاکش کرده ای خسته ام .
قسم به لحظه ای که با یاد تو و با تصویر تو چشم از جهان فرو می بندم خسته ام .
قسم به روزگارانی که اینک به خواب و خیالی می ماند خسته ام .
قسم به باور هایی که ناباورانه خاکش کرده ام و چشم به خاک دو خته ام تا که شاید باز هم جوانه زدن عشقمان را ببینم خسته ام .
قسم به قلب و روح و جانی که با تمام وجود برای تو می نویسد خسته ام ..
قسم به نغمه های عاشقانه , به آن چه روزگاری با تمام احساست , به باران عشقی که به بستر قلبم فرستاده ای خسته ام .
قسم به ثانیه هایی که سر بر سینه خدا نهاده تو را فریاد زده جوابی نشنیده ام خسته ام .
قسم به خون دلهایی که خورده ام , به روزنه روشن امیدی که در آسمان تاریک زندگی خود می بینم خسته ام ..
قسم به ناباوری هایی که باید باورش کنم خسته ام .
قسم به خدا , قسم به تو , قسم به عشق پاک , قسم به امروزی که به فردا نخواهد رسید خسته ام , خسته ام , خسته ام .... پابان .. نویسنده ... ایرانی
1 نظرات:
مهسا هستم دنبال یک دوستی سالم ... 9178457306
ارسال یک نظر