ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 10

نازنین  : حالا فرض کنید احساس من هم شد ی احساس خاص به شما
با وابستگیش چیکار کنیم ؟
با تعهد و تاهل شما چیکار کنیم ؟
من اگه الان دارم باهاتون میحرفم برا اینه که میدونم دست از پا خطا نمیکنم
و انگار که شما با ی ارباب رجوع دارید میحرفید
نادر: جبوریم با جنبه معنوی قضیه کنار بیاییم و تو هم مثل من تعدیلش کن .. به یک حالت نرمال درش بیار:
نازنین : من یه زنم
خودتونم خوب میدونی که نمیشه
نادر : می دونم .. یک زنی .. احساس داری .. شخصیت داری
نازنین : پس انقدر راحت از نرمال بودن و تعدیل کردن صحبت نکتید
نادر:خیلی از حرفات درسته و منطقی
ولی من نمی تونم دوری از تو رو تحمل کنم
همیشه نمیشه زندگی رو مثل یک شطرنج بازی کرد
نازنین : الان چند وقته که من دارم حرف خودمو میزنم و شما نمیپذیریدش ؟
حالا این اولِ تز من بود
واوبلا به مراحل بعدی تزم
نادر : تز برای این که ..که چرا نمی تونی یه احساسی مثل احساس منو داشته باشی
نازنین : ناااادر خان من بدبختی ها کشیدم تا به این جا از اجساس رسیدم
نادر: یک  مثالی هست که میگه خواستن توانستن است
نازنین : خوب فرض کنید خواستم
نادر: اما در این جا میشه یک مثال دیگه آورد که نخواستن .. نتوانستن نیست
نازنین : با فردا و فرداهای خواستن چه کنم ؟
ناااادر خان این بحث ی دور تسلسله
نادر: فردا که نیامدست فریاد مکن
ینازنین : یعنی تا هر جا پیش برید دوباره همون پله اوله
آنادر: آره اینو درست گفتی ..مثل اثبات خدا میشه
که چقدر با کمونیست ها بحث می کردم
نازنین : با من بخواید بجث کنید ، به سر اونا قسم خواهید خورد در آخر
نادر: ولی احساس من اینو نمیگه ... یعنی بعضی وقتا حس و درون آدم خیلی قویتر می تونه مسائلو درک کنه .
نازنین : الان حس و درون شما چی میگه ؟
نادر: در مورد شما ؟ یا در مورد خدا ؟ راستش در مورد خدا رو که خب قبولش دارم .. شما رو هم که قبول دارم .. متوجه سوال شما هم شدم . احساست رو هم درک می کنم ..می دونم عقیده ات چیه .. تزت چیه .. نظرت چیه .. ولی گاه حس آدم دوست داره اون چیزی رو حس کنه که می خواد حسش کنه .. شاید همین براش یک قضاوت بشه .. شاید با این بحث های شما من بتونم دو نوع بر داشت داشته باشم . یا سه نوع ...
نازنین : خب دوست دارم برداشت هاتونو بدونم
به بگیدشون لطفا
به من
نادر: ممکنه از ذهنم خارج شه ... یکی این که به طور منطقی می خواهید منو قانع کنید که روابط ما فایده ای نداره .. دوم این که سما هم یک گرایشی دارید اما به هر شکل ممکن می خواهید هنوز هیچی نشده خود را از این پیش وابستگی نجات دهید ... 3- یک بار دیگر یاد آوری کنید که همان که دوست من بمانید بی هیچ احساس خاص بهتر است . نمی تونم ثابت کنم کدومش قویتره . یا کدومش ملاکه . ممکنه با توجه به احساسات و رفتار های تو یکی رو قوی تر حس کنم .. همون باعث شه تو رفتارت نسبت به من عوض شه ... و در این موارد من حرف تو رو ملاک قرار میدم .. با این که حس درونم ممکنه یه چیزی باشه که تجت الشغاع خواسته من قرار گرفته باشه . و البته بر داشتهای جانبی دیگه ای هم هست .... که باید سر فرصت دقیقا فکر کنم .. اما گاه طرز بیان و حرکاتت طوری میشه که من ممکنه نظرم بالا و پایین شه .. گاه میگم نازنین از عشق فرار می کنه .. گاه میگم اون هیچ احساسی نداره دلش برای وابستگی و وابسته بودن من می سوزه ..ولی موندم توش ... اما اینو می دونم همیشه برام یه جای تعجبی بوده که وقتی میگی و می گفتی اعتقادی نداری اما خمیر مایه تو .. احساس تو .. عاطفه تو ... اون حس پذیرش احساسات و رقت قلب تو .. طوری بوده که من شگفت زده می شدم .....می دونم اگه الان اینا رو بگم بتزم خودت رو وادار می کنی که به من سخت بگیری .. بازم منو در انتظار می ذاری .
شاید هم اون وقت بری و دیگه نیای ..ولی من دیوونه همیشه دلم می خواد احساسمو بهت بگم .
شاید بری و منو به حال خودم بذاری
نازنین : ادر خان ، نارنین هیچوفت عشوه کردن بلد نبوده
نادر: اون وقت صد بار بیام و به این باکسم نگاه کنم که ببینم حتی یک کلمه هم ازت رسیده یا نه
خب من همه مسائلو گفتم
نمیشه رو همه قضاوت داشت
نازنین : من اگه دلم چیزی بخواد هیچوقت کتمانش نمی کنم
نادر: ولی تو کار هاتو بر مبنای قضاوتهای من تنظیم می کنی
درسته من چیزی نگفتم . این انواع نظرات بود و بازم شاید چند زمینه دیگه هم باشه
ولی اینا رو دلیل بر این نگیر چون من این جوری احساساتمو تقسیم کردم
نازنین : در مورد فرض اول : میخوام فانعتون کنم که رابطه ی احساسی فایده ای نداره اگه هم حرفی هست و رابطه ای ساده بودنش بهتر از اینه که شما از گفتن های بی جواب گرفتن خسته بشید
نادر: تو برای این که ثابت کنی این جوری نیست و اون جوری هست یه کاری بکنی که من باور کنم به قیمت همین دلخوشی که دارم
نازنین : در مورد گرایش من : همین بس که اینجام .اینکه بخوام ناز کنمو عضوه بیام نیست .
و در مورد قضاوت سوم که حرفیه که خودم تموم این مدت بهتون زدم و هر باز ی تعبیر متفاوتی شده
ناااادر خان ، نازنین خوابش میاد
از 5 صبح تا الان بیداره
این بحث دور تسلسله
نادر:این ها همه تئوری بود . تئوری یکیش درسته . شاید هم توری های دیگه ای هم باشه ولی من هر گز نگفتم که شما عشوه می آیید .. هر چند اگر رابطه خاصی می بود همه این ها توجیه پذیر بود ..
باشه نازنین جان بخواب
خسته شدی ..
نازنین : من کلا آدم راحتی ام در عین حال که فوق العاده دیسیپلبن دارم
نادر:حالا با همه اینا فردا رو هم کنارمی ؟
نازنین : مسلما نه
نادر: البته فردا حالا شده امروز
نازنین : اینهمه فاصله رو چجوری تو این فرصت کن تا صبح طی کنم ؟
تا بیام کنار شما
 نااااادر خااااااااااااااان
نادر: می تونی همراه با این پیامها بیای
در کمتر از یک ثانیه
بله نااااااااازنین جاااااااااااان
نازنین : وا خاک عالم ، لابلای این همه حرف و کلمه بلا ملایی سرم میاد
میشم مثه منایی ها
نادر: پس هنوزم می تونم حرفای خاص بهت بزنم ؟
منایی ها .....
نازنین : الان من واقعا دارم با ی آقای 41و42 ساله میحرفم یعتی ؟ یا ی پسر بچه ی وروجک ؟
نادر:خدا نکنه ... با این کلمات نرم و احساسی که از طرف من بود گوگل دلش آب میشه .. فضا باز میشه .همه راحت رد میشن
نازنین : همین بنده خدا ها که تو منی از فاشر و هجوم له شدن و فوت شدن دیگه
فشار
نادر: خب من دوست دارم همیشه یه احساس کودکی داشته باشم
نازنین: والا اکه شانس منه گوگل همه رو میفرسته گزینش فردا احضارم میکنن
نادر: متوجه شدم .. و بعد گفتم .. چشمم اول ریز دیده بود .. مهم اینه که آدم چی حس کنه در درونش .. شاید من احساس بچگی کنم .. در هر سنی می تونم حس خودمو حس کنم ...
الان نازنین به من میگه نادر خود خواهه
نازنین : به هر حال امشبم خاطره شد
نادر: نازنین گفته می خواد بخوابه
نادر ولش نمی کنه
اینم شد یه خاطره ای
نازنین : نارنین فردا خواب بمونه نارخان رو کشته
شوخی هم نداره
نادر: اون وقت دیگه کی حوصله اتو سر ببره
نازنین : من همونقدر که دل رحمم همونقدر هم جلادم
نادر: میگم موقع رفتن می تونم یه چیزی رو هم بگم ؟
نازنین : نه ، تو یدوستی ساده هر دو طرف باید تابع ی قانون باشن
نادر: اتفاقا در یکی از این دلتنگی ها که نمی دونم کدوم قسمتشه از کلمه جلاد استفاده کردم
نمی دونم حالا منظورم تو بودی یا چیز دیگه ای بود
نازنین : چی بگم والا ، شما مینویسید من باید محهولش رو پیدا کنم
نادر: تو که خودت گفتی من می تونم بگم
بعد این که ترازوی سمت من با ترازوی سمت تو بالا پایین داره
می خواستم بگم دوستت دارم که حالا نمیگم
نازنین : گفتن بی جواب گرفتن ی روز فراری میده آدمها رو
پس نگید تا راه فرار رو باز نکنید
نادر: اگر این جنگ 100 سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم
به شرطی که شما فرار نکنید
چه جالب
نازنین : چی جالبه ؟
نادر: در پیام قبلی من جمله دوم رو بدون این که جمله دوم شما رو بخونم نوشتم
نازنین : من فکر کردم خوندید
نادر: منظورم استفاده همزمان من و شما از کلمه فرار بود
من اون جمله رو نخونده بودم جمله خودم رو نوشتم . خودت به من مجوز دادی
نزن زیرش که اون وقت بقیه حرفاتو هم باور نمی کنم
نازنین : دور تسلسل
نادر: خوندم اولی رو .. دومی نرسیده بود
نازنین : اینهمه توضیح و حرف و قضاوت و تدوری و نظریه
نادر: اگه بزنی زیر قولت جریمه باید بدی
نازنین : آخرم همونی بود که گفتم از اول
چه جریمه ای دقیقااااا؟
نادر: رسیدیم به خونه اول
جریمه اش اینه که هر چی من گفتم تا چند تا جمله رو باید تکرار کنی
ولی خانوم معلم منو از کلاست بیرون ننداز
نازنین : عمراااااااااااااااااا
جریمه ی اینهمه سنگین برا چه خطایی ؟؟؟؟
نادر: اگه قاضی دستور بده حکم صادر کنه
نازنین : با گیوتین سرمو بزنن بهتر از زیر حکم چنین قاضی جلادی برم
نادر: و به من گفتی می تونم حرفای خاص بزنم ..یعنی احساسی ... اگه مخالفت کنی باید جریمه بدی
هر چند جریمه ای که از ته دل آدم نباشه جریمه نیست
نازنین : باشه باشه بزنید
من تسلیم
حالا برم بخوابم ؟
نادر: من که نمی خوام بزنم ... من خودم ازت می ترسم ... دستت درد نکنه نازنین جان ..و به خاطر همه چیز ازت ممنونم .. و برو بخواب ..فکرشو نمی کردم بیای . خیلی عجیبه و خیلی عجیبی .. یعنی من یه آدم عجیبو دوست دارم .. چه عجب ! چه عجیب ! چه نجیب ! شبت خوش مزاحمت نمیشم وای می ایستم بخوابی
من حرفای خاصمو می زنم .. اون بالااز بزنید تو اول فکر کردم میگی من نازنین رو کتک بزن . گفتم نمی خوام بزنم
نازنین : خدایااااا تا فردا صبح این نادرخان رو متوجه اشتباهش بکن
شبتون بخیر نادرخان با خواب قهر
نادر: یعنی گفتن یه حرف اون جوری به من این قئر هزینه اش سنگینه ... ای گیوتین کجایی .. بیا ... خلاصم کن و به نازنین زندگی ببخش
نازنین : اونجوری دیکه چجوریه ؟
نادر: می خواستم ساکت باشم .... تکون نمی خورم تو بری بخوابی چون دوستت دارم
نازنین : نااااادر خاااان
نادر: ناااااا زنین جاااااااان ....گفتم تکون نمی خورم ولی دوست دارم بعد از پیامت پیام بدم .. نادر دیوونه
نازنین : همه رو از محبتتون میدونم و ببخشبد که بی جواب خواهند موند، ممنون و شب بخیر
رفتم دیگه
نادر: به خاطر همه چی ازت ممنونم .. ولی دوستت دارم بیش از اونی که فکرشو بکنی ... بیشتر ازاندازه غرورت بیشتر از مهربونی هات .. بیشتر از قدرت احساست دوستت دارم حتی قوی تر از اون لحظه هایی که دوست داری جلاد شی ولی یهو می بینی که دلت نمیاد و مثل یک دوست میای به سوی من تا اشک اندوه منو به گریه های خوشحالی تبدیل کنی .. دوست دارم .. از نادر بچه .. به نازنین بزرگ
منظورم از اون جوری این بود که وقتی جریمه ات کنم که حرفامو تکرار کنی مثلا من بهت گفتم دوستت دارم تو هم باید بهم بگی .... حالا یعنی این خیلی سنگین بود ؟
...ادامه دارد ....نویسنده : ایرانی


0 نظرات:

 

ابزار وبمستر