ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 9

خیلی سخته میون بیست تا سی هزار تکه پیام وچت و ایمیل ..پیداکردن اون لحظه ای که برای اولین بار از زبان عشقت کلام عاشقانه ای رو شنیده باشی .. لحظه ای که حس رسیدن به مقصد را داشتی . هرچند که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها .. با این حال اون لحظه , لحظه باشکوهیه که حس کنی تمام تلاشها و حرص و جوش خوردن هات به نتیجه رسیده..مخصوصا این که هدف و نیتت عشقی پاک بوده ..من واون در ظرف چند روز اول به اندازه هفته ها مکاتبه داشتیم و اون خیلی سرسخت نشون می داد کنارم بود با حرفای قشنگش آرومم می کرد ولی می گفت به عشق اعتقادی نداره .. می گفت ازسن ما گذشته بخواهیم عاشق شیم . ومن بهش می گفتم عاشقی که سن و سال نمی شناسه .. روحی که وارد بدنته تا یه سن و سالی رشد داره اما اون احساس تسلطت به من بودن پیر نمیشه .. یعنی توهمون درونی رو که در هیجده سالگی داشتی در صد سالگی هم داری ..این جسمته که چین و چروک می خوره ولی احساست تو رو به زندگی امید وار می کنه .. براش می نوشتم و اون شبها تا صبح کنارم بیدارمی موند و بعدش می رفت سرکار.. در یه شهر دیگه .. که با ماشین سه چهار ساعتی با هم فاصله داشتیم .ولی این جا رو دقیقا یادم نمیاد که در همین روزها بود که متوجه نکته مهمی شدم یا بعد از اوج گیری رابطه عاشقونه مون در چند روز بعد .. فکر کنم همین روز ها بود که فهمیدم چقدر سادگی به خرج دادم که متوجه نکته ای نشدم .. ولی خوشحال بودم که طی این مدت متوجه نشدم که منم بتونم مثل اون نقش بازی کنم . خوشحال شدم که همون اول متوجه نشدم که تونستم خالصانه عشق و شخصیت خودمو بهش نشون بدم .. فرزادی که بهم پیام می داد درواقع کسی نبود جز خودش . خودش بود که به اصطلاح داشت مخمو کار می گرفت ..اون چه انگیزه ای می تونست از این کار داشته باشه . من اینو با مقایسه جمله بندیهاش و استفاده از عبارت خاص فهمیدم .. چند بار می دیدم که فرزاد مطلعه از حرفهایی که بین من و نازنین در همان روز مطرح شده ونازنین هم میگه که باهاش ارتباط نداره و میگه که آرشیو من هک شده .. خیلی خنده داره کی بیکار بود بیاد آرشیومن کاربر رو در یک سایت بزرگ هک کنه اونم به چه انگیزه ای ..ولی مهم تر از اون سوتی های خاص و عبارتهای تقریبا مشابه دیگه متوجه ام کرد که این نازنین بود که با استفاده از آیدی فرزاد برام پیام می داد . چرا ؟ چرا این کار رو کرده ؟ آیا به خاطر یک دوستی ساده می خواسته منو آزمایش کنه ؟ می خواست ببینه هدف من چیه ؟ برای اون چه سودی می تونست داشته باشه ؟!اون که همش از این میگه که عشق و عاشقی و عاشق شدن فایده ای نداره .. و به نظرم این عامل هم کمی دلگرم ترم می کرد اگرم بعدا متوجه شده باشم خب اونم یه قوت قلب بود ولی بیشتر حس می کنم در همون روزهای اولیه بوده .. به نازنین چیزی نگفتم . چون نمی خواستم بهش بگم دستش روشده , توی ذوقش بزنم . می دونستم انکار می کنه .بازم یه توجیهی میاره .. ولی یه حس آرومی داشتم از فهمیدن این قضیه .البته حالا که فکرشو می کنم حالا که به اون روزا فکر می کنم با توجه به شناخت بیشتری که ازش پیداکردم عامل مهم تر از امتحان کردن من می تونسته وجود داشته باشه و اون این که وقتی دریک فضای توجه قرار می گرفت احتمال داشت یه حس زدگی خاصی پیداکنه شاید با دفع من می خواست زمینه جذب رو از طرف خودش فراهم کنه . یعنی خواستن چیزی که احتمال نداشتنش بیشتره . اون میگه به عشق اعتقادی نداره ولی نباید این طور باشه .. دلش مهربونه و خودشم احساساتی .. اون فقط از سخت بودن حرفشومی زنه . می خواست نشون بده که خشک و بی احساسه ولی می تونستم تا اعماق وجودش برم . نمی دونم چرا این قدر بهش وابسته شده بودم .. اون می تونست خیلی احساساتی تر از دخترای چهارده ساله باشه خلاف اون چیزی که مدعیش بود بعد از سی سالگی عشق معنا و مفهومشو از دست میده .. اتفاقا به نظر من زیبا تر و خواستنی ترمیشه . برای ما فاصله های مکانی هم می تونست یک مشکل باشه . تازه من هنوز زن داشتم ..فکر کنماون روزا 8 ماه قبل ازمرگش بود . با این حال این دوستی به منحس خوبی می داد.. اون شده بود حس روزها و شبهای من . همه جا اونومی دیدم . وقتی که از خواب پامی شدم وقتی که می خواستم بخوابم .. وقتی می خواستم غذا بخورم ..وقتی همسرمو از این مطب به اون مطب می بردم .. اون شده بود تصویر تمام لحظات زندگیم .. اما به زندگی عادی خودم بی اعتناء نبودم ..ادامه دارد ...نویسنده : ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر