ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نادر و نازنین 8

دوست دارم قسمتی ازچت هامونو هم بیارم اون جاهایی که یه حالت عمومی تری داره و شخصیت افراد شناسایی نشه . دوست دارم قسمتی از چت هامونو هم بیارم . اون جاهایی که حالت عمومی تری داره و شخصیت افراد شناسایی نشه این جوری که پیش میرم این داستان از صد قسمت هم بیشتر میشه ..یه قسمت از چت هامو در ذیل میارم ..ولی انسان موجودی پیچیده بوده هر قدر هم حس کنی اونو می شناسی گاه تصمیمهایی می گیره که جز خودش و خدای خودش هیشکی از راز و کلی و علتش خبر نداره

نازنین : سلام شب به خیر
نادر : سلام شبت به خیر سرعتم کنده
نازنین : مزاحمتون نمیشم پس
نادر : حالت خوبه می خواستم جواب ایمیلتو بدم
نازنین : چرا داره پیام میاد
نادر : راستش دلم گرفته بود اگه امشب بهم پیام نمی دادی دلم می گرفت
نازنین : ممنون خوبم میرم و منتظر پیامتون میشم
نادر: ولی چیزی بهت نمی گفتم نه باش
نازنین : عحبببببببببببببب!!!چرااخه ؟
نادر: اون جا هم مثل این جا چیزی ننوشته بودم
نازنین : داره پیام میاد چون گوشیمو مودم کردم
نادر: فقط دو سه خط نوشته بودم که پیام تو اومد
نازنین : نادرخان شما همیشه برای حرف زددن آزادید
نادر: ممنونم نازنین جان لطف داری بهم که تحملم می کنی
نازنین : و مطمئن باشید که موردی باشه توضیح میدم و توضیح می خوام
نادر: می دونم رو اعصابت راه میرم
نازنین : نه اصلا این طور نیست
نادر: گفته بودی من با این احساساتم چند تا دختر می تونستم با خودم همراه کنم
نازنین : کسی گیوتین نذاشته بود که یا میای این جا یا سرتو میزنیم
من به اختیار و انتخاب خودم اینجام
نادر : نمی دونم چی بگم
نازنین : بدون هیچ منتی
ای کاش میکردید !!!(منظورهمراهی چند دختر با خودمه )
نادر : می دونم اینو بار ها گفتی و منم بار ها حسش کردم
نازنین : هرچی دلتون می خواد بگید
نادر : نه واسه چی ؟ عاشق عشق بودن مال نوجوانیه . الان بایدآدما رو دوست داشت
نازنین : که من آنقدرباعث اذیتتون نمی شدم
نادر: اگه منو ازاربدی که نمیدی خیلی بهتر از محبت بعضی هاست راستش با خودم فکر کردم داری عادتم میدی که فراموشت کنم
نازنین : ای خداااااااا
نادر: این خیلی ناراحتم می کنه . اگه من بدونم به من یه نموره توجه دوستانه هم داری خدا رو شاهد می گیرم که این قدر بی قراری نمی کنم و بهونه تو رو نمی گیرم اینم یه نوع دیوونه بازیه که من دارم
نازنین : یعنی الان یه نموره توجه هم ندارم ؟؟؟؟
نادر: چرا داری . خیلی هم داری . خیلی بیشتر از یه نموره . البته دوستانه هست و من درکت می کنم هیچوقت نخواستم خلاف میل توکاری انجام بدم من می دونم توچی میگی نگرانی تو رو حس می کنم برای همه اینا ارزش قائبم ..چون اولا آدم دیکتاتوری نیستم
نازنین : نادرخان من امروز سرکلاس بودم که اون توضیح رو در مورد تزم دادم و اگه جائیش اشتباه هست بهم بگید لطفا
نادر : بعد این که اگه تو ازم راضی باشی حتما باهام مدارا می کنی ..یک نکته خیلی مهم وجود داشت از نظر مثلا قاضی پسندانه اون جا بازم بحث حقیقت و واقعیته یک مثالی می زنم ..مثلا در رانندگی یکی ممکنه بگه من رانندگی نمی کنم ممکنه بزنم آدم بکشم پس رانندگی بده ؟چاقو رو میندازم دور ..چاقو آدما رو زخمی می کنه از عشق فرار می کنم
نازنین : من آن قدرجسورهستم متاسفانه که اگه واژه راضی درمقابل شما درست نیست من از لفظ اعتماد نداشتن استفاده می کنم که اگه بهتون اعتماد نداشتم خیلی راحت رفته بودم و همه چی تموم شده بود چون ممکنه شرایطم طوری بشه که با واقعیات نخونه
نادر : اینو میشه پذیرفت از این دیدگاه اما نمیشه از احساس به خاطر خود احساس فرار کرد اما من هرچی رو که گفتی با جان و دل می پذیرم چون می دونم تو نمی خوای غرق واقعیتی بشی که شاید زندگی تو رو زندگی تو و شاید طرف احتمالی تو رو خرابش کنه
نازنین : شما وقتی می دونی آتیش داغه و میسوزونه دستتون رو توش می برید ؟
نادر : این تزتوست . آیا حتما خراب می کنه ؟ آتیش داغه ..اما میشه اتیشو گرم نگه داشت اتیش داغ اگه بخواد بیاد
نازنین : بله خراب می کنه . به قاطعیت میگم خراب می کنه
نادر : فقط خداست که می تونه جلوشو بگیره
نازنین : خراب ..نه نه .. خدای این جا در این مقوله اختیاری که به من انسان داده
و همین طور عقل و منطق
نادر : من این روزا یار ها گفتم .. عشق خودش میاد .. حالا میشه با سر سختی جلو شو گرفت
درست میگی اختیارشو داری ..
منم در این اختیار با توام
می دونم می تونستی مثلا امشب به من سر نزنی
اما می دونم که حس منو حس می کردی
می دونم دوست نداشتی ناراحت باشم ..
فقط به خاطر محبت دوستانه خودت
i
نازنین : سرسختی جلوش رو میکیرم چون نمیخوام حرمت پاکی عشقی که بارها گفتید تو نوجوونی داشتید رو خدشته دار کنه
نادر: و می دونم علت دیگه ای نداشت
من نمی خوام در آتیش بسوزی
به منم فکر می کنی و حرمت من
منم می خوام در همین حد تعدیلش کنم
نازنین : لگه آتیشی به پا بشه من تنها نمیسوزم
نادر : بغضی وقتاست نبودن یک چیز بیشتر آدمو عذاب میده
نازنسن : این آتیش ممکنه افراد دیگه ای رو بسوزونه
نادر : بیشتر آدمو می رنجونه
گفتم من ازت چیزی نمی خوام
نازنین : میدونم، و باورش دارم
نادر: پس من اون تیکه ای رو که منصرف شدم برات بفرستم حالا می فرستم
در همین جا
نازنین : منم دارم تا همین جایی که حتی بساط آتیشی هم مهیا نشده پیش میرم
باشه، بفرستید
نادر : تابدونی قبل از پیامت چه احساسی داشتم
بازم کلمات از من فرار می کنند .. آخه هر چیزی که بگم یه دلیلی پیدا میشه واسش . دلم بهونه تو رو داره . دلم تو رو صدا می زنه . کاش صدامو می شنیدی .. چرا سردمه ؟ چرا خورشیدو احساسش نمی کنم ؟ چرا از خودم داره بدم میاد . چرا از زندگی دارم بیزار میشم .
ولی وقتی که پیام تو اومد
دیگه روم نشد بفرستمش
گاهی آدم حس می کنه حقیر شده
نازنین : همیشه از چیزی که میترسی سرت میادi
خودشم سختشه یه چیزی رو بفرسته
اما من الان که اینو فرستادم
حس کردم باهات خیلی صمیمی ام
نازنین : مگه من چیکار میکنم که وقتی نیستم شما بهتون سخت میاد؟
نادر: دیگه اون حس تحقیرو نداشتم
نازنین : نادر خان
صبر کیندi
نادر: چرا از چیزی که می ترسی فکر می کنی سرت میاد
نازنین : می ترسم ... از همین !
چرا از خودم داره بدم میاد . چرا از زندگی دارم بیزار میشم .
مگه من کی ام ؟ مگه من چیکار میکنم ؟
نادر: به جنبه مثبتش فکر کن
من اگه گفتم از خودم داره بدم میاد
نازنین :: مگه من چه چیز خاصی دارم ؟
نادر: واسه این بود که نتونستم محبت تو رو حفظ کنم
حس کردم نازنینی که مثلا یک شب در همین وقتا بهم پیام می داد حالا بی خیال شده
نازنین : مغز من به واژه ی محبت اِرور میده
نادر: منظورم محبت دوستانه هست
چیز خاصی داری یا نه ؟
اونو دیگه نمیشه بیان کرد دقیقا
شاید یه تفاوتی رو که با دیگران در تو دیدم
شاید آهنگ نوشته هات
نازنین : چون ندارم ، چون اگه داشتم الان میتونستید بگید
اگه بگم برا همین خوب بودن باورتون ندارم چی میگید ؟
نادر: بعضی آدما برای هم کری می خونن .. خط و نشون می کشن
باورم ندارید اون مسئله دیگه ایه .. منم بهت حق میدم که باورم نکنی
خودمم از خودم انتقاد دارم i
نازنین : باورتون ندارم ، چون برام منطقی نیست ب خوندن چندتا پست انقدر به نظرتون متفاوت بیام که هر چیزی که میگم رو بپذیرید
و تلاش کنید برا آرامش من
نادر: دنیای مجازیه .. اگه بخواد سراسر حس کنی که همه چی دروغه
دیگه اصلا نباید بیای به این سایتها
که فقط چند تا کلمه بنویسی و شوخی کنی و بری
فکر می کنی من غلو می کنم
نازنین : با اعتماد اومدم به مجازی چون خودم همیشه خودم بودم بی دروغ
نادر : حالا چه ایرادی داره در این حس خودم
نازنین : اما بی نهایت دروغ دیدم
بی نهاااایت
نادر : بخوام بهت اهمیت بدم ..
نازنین : نمیدونم !
نادر : اگه دلت می خواد می تونی منم به اونا اضافه کنی
ولی یکی که دروغ بگه یا نفع مالی می خواد
یا کمبود روحی داره
یا می خواد یه چیزی رو به دست بیاره
یا می خواد جاه طلبی کنه به خودش و اونی که دوستش داره بگه
که من خیلی دوستت دارم آدم خوبی ام و از این حرفا
این چه امتیازی می تونه داشته باشه
اون آدم یا من می تونستم برم از کانالهای دیگه
منی که به همین دنیای مجازی بسنده کردم
اگه جنسم خرده شیشه می داشت
از اول می گفتم مجردم .
سی سالمه یا سی و پنج که قابل قبول باشه
بشه دخترای زیادی رو تحت پوشش قرار داد
ولی من دیوونه همه جا راستشو گفتم
خیلی ها رو این جوری رد کردم
نازنین : چرا دیوونه ؟؟؟
نادر : دیوونه منظورم از نقطه نظر دیگران بود
خودم پشیمون نیستم از راستگویی
نازنین : متوجه ام
نادر : مگه حالا قرار بود همه همدیگه رو ببینیم ؟
یک دختری بود که اصلا قبل از این که من جواب پیامشو بدم کارت شارژ می خواست
تو حالا می خوای اینا رو مقایسه کنی با خودت ؟
با اون همه افکار و احساس و حسن نظر در نوشته ها و افکارت ؟
نمیگم کار من یا کار تو درسته یا حتی غلط
ولی میشه از احساس .. از عقل .. از اندیشه و از هر رابطه ای به قسمت پر لیوانش توجه کرد
اینو هم می پذیرم ممکنه وابستگی هم پیدا شه
اصلا بهت مهلت نمیدم که بنویسی i
نازنین : وابستگیی که آزار دهنده خواهد بود
نادر: مهلت فکر کردن هم بهت نمیدم
نازنین : نه نه ، میخونم و منطقیه حرفاتون
جایی که لازمه حرفمو میزنم
و گرنه تایید میکنم همه رو
نادر: شاید وابستگی آزار دهنده باشه .. اصلا نفس کشیدن آزار دهنده هست . پایان تمام روابط جداییه
میشه خیلی چیزا از هم یاد گرفت .. میشه به هم نزدیک بود و حتی خیلی از تابو ها رو هم رعایت کرد
نازنین : درسته اما جدایی ها هم دلایلی دارم
دارن
که گاها خیلی آزار دهنده است و محکوم به اجبار و گاها لذت بخشه چون رهایی به دنبال داره
نادر : بعضی وقتا در یه شرایطی دوری و جدایی خیلی کشنده تر از این میشه که به خاطر ترس از وابستگی و جدایی درد ناک تر همون اول بخوان از هم جدا بشن
نازنین : فرض محااال
نادر : جدایی به علت عدم تفاهم ... به علت مرگ ... و خیلی عوامل دیگه می تونه باشه . گاه به خاطر ایثار و گذشت .... گاه به خاطر خیانت
نازنین : منو شما ی رابطه عاطفی برقرار کردیم ، ومن شرایط زندگیم تغییر کرد، با این وابستگی چیکار باید بکنم ؟
نادر : دوست داشتن یک مد نیست که ما ازش پیروی کنیم ..
نازنین : ین ی مدل جدایی
شما بگید به من
نادر : این روزا بین نود درصد دخترا پسرا مد شده .. یا نود درصد روابط این جوریه
همین جوری حرف می زنیم و در عالم رویا سیر می کنیم .. البته می دونم چی می خوای بگی و بهت حق میدم .
شاید برای همینم باشه که این تزو داری
پس میشه گفت در این شرایطه که این عقیده رو داری
اما نمیشه به خاطر ترس از مرگ یک خطر دیگه رو پذیرفت
هر طرف رو که بچسبی یک ایرادی داره
نازنین : نادر خان من اون موقع که میتونستم با کسی ارتباط داشته باشم ، نداشتم چون نیازی حس نمی کردم و اون موقع که باید ازدواج کنم نکردم چون از آزادیم لذت میبردم و چسزس که هم ارزش و یا جتی بالاتر از ارزش آزادی باشه برام وجود نداشت و نداره
نادر : میشه وابستگی رو زیادش نکرد
و من هم برای تو و آزادی تو ارزش قائلم
انازنین : ما حالا فرض محال و میذارم رو اینکه بعد اینهمه سال کسی رو پذیرفتم و هم زمان هم دلم خواسته ازدواج کنم
نادر : اگه گاه می بینی یه کوچولو حسودیم میشه
نازنین : نادر خان اینا که میگم همش در خصوص دلیل جدایی که کفتم
نادر : شاید واسه این باشه که گاهی حس می کنم می خوای منو دورم کنی
تو اگه خواستی از دواج کنی آزادی .. به همون دلیل که آزاد بودی و با من حرف زدی
شاید دلم بشکنه ..مثل همون روزایی که جریان فر زاد پیش اومد
اونم با یک ازدواج فرقی نداشت
نازنین : من دیگه تو 33 سالگیه غلط میکنم ازدواج کنم
نادر : در اون جا هم تو رو از دست رفته حس می کردم
نازنین : من حدودا 5و6 سالی هست حلقه دستم میندازم
نادر : حالا تو دوست داری من و تو از هم جدا شیم ؟ البته شاید تعبیرت این نباشه
نازنین : و هرکی هم میپرسه میگم بله ازدواج کردم ، و در جواب اینکه بچه نداری میگم خدا نخواسته
نادر : حلقه به این دلیل که دیگران فکر کنن تو متاهلی ؟
نازنین : ینو به این لیل گفتم که بدونید اگه حرفی از ازدواج میزنم فرض محاله
اما میخوام بگم وابستگی بده
چیزی نیست که یگی خوب میشه بیحیالش شد
نادر : میشه وابستگی رو کنترلش کرد


ادامه دارد ..نویسنده : ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر