ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

از دیروزتا همیشه

بگو فراموشم کرده ای تا فراموش کنم چه بر سرم آورده ای .. 
بگو طعم شیرین اولین بوسه را از یاد برده ای تا از یاد ببرم طعم شیرین لبهای تو را ... 
بگو دیگر فردایی چون دیروز نخواهد آمد تا دیروز را در قلب امروز خود به خاک بسپارم ... 
بگو لحظه های تو دیگر برای من نخواهد بود تا من به لحظه های خود پشت کنم ... 
بگو دیگر گیسوانت را برای من آشفته نمی سازی تا شانه هایم را بشکنم ..
بگو دیگرصدای نفسهایت را نخواهم شنید تا نفسهای خود را ببرم . 
بگو بعد از تو نخواهم بود تا به استقبال مرگ بروم . 
بگو من تقاص کدامین گناه را پس می دهم ؟ 
بگو چرا دیگر آغوش گرمت را برای من نمی گشایی ؟ دستهای من منتظرند . مگر صدای قلب مرا نمی شنوی ؟ بگو چرا پرنده سکوت شب در سرزمین عشق من و تو نمی خواند ؟ چرا بوی سوختن شمع را نمی شنوم ؟ وپروانه ات دیگرپری ندارد ..
 بگو چرا بی من پرواز می کنی ؟ مگر من با تو چه کرده بوده ام ؟! 
بگو من و خدای من تا به کی باید در انتظار تو بمانیم ؟ 
بگو تنهایم گذاشته ای تا تنهایی خود را با خدایم قسمت کنم .
 بگو چرا زخم جدایی سینه ام را شکافته است ؟ سینه ام مرهم صورتت را می خواهد و تپش های قلبم می خواهد که باز هم صدای قلبت را بشنود که غریبانه اما عاشقانه می گوید که دوستم می دارد .
 بگو دیگردوستم نمی داری تا من احساس کنم آن چه را که در بیداری دیده ام خیالی بیش نبوده است .
 بگو بی تو چگونه شکیبا باشم که بدانم دیگر با تو نخواهم بود . .... ...
********
وقتی که برگردی خانه های خیال را به خواب خواهم سپرد .. 
وقتی که برگردی آسمان را چراغانی , خورشید را زندانی خواهم کرد .
 وقتی که برگردی با گلها از بهار خواهم گفت . خواهم گفت که جهان همیشه بهاری خواهد بود .. 
وقتی که برگردی به گلهای اشک خواهم گفت که آرام گیرند به باد خواهم گفت که اینک نوبت وزیدن نسیم است وقتی که برگردی امواج طوفانی قلب من آرام خواهد شد . مرغ ماهیخوار لبانش را خواهد بست و غروب دریا دیگر غروب غم نخواهد بود .
 وقتی که برگردی با تو از روز های نبودنت نخواهم گفت ..
 وقتی که برگردی احساس خواهم کرد که دیگر هرگز نخواهی رفت که دیگر هرگز نخواهی رفت ... 
********
سرت را بر سینه ام گذاشته ای .. و من آرام با موهای پریشانت بازی می کنم .
 جنگل و کوه و آبشار و رودکی که در کنار ماست همه از عشق می خوانند . 
نگاهم را به نگاهت می دوزم . می دانم که چه می خواهی بپرسی ؟ اما دلم می خواهد که بر زبانش آوری ... 
می پرسی که چرا دوستت می دارم . نمی دانم چه بگویم .. تنها همین را می گویم که چرا نباید دوستت داشته باشم ؟ نگاهم را به آسمان آبی دوخته ام . نسیم چه شاعرانه به محفل عاشقانه ما آمده است !نسیم صورتمان را می بوسد تا مارا به بیداری خواب ببرد .
 لبان داغ و تشنه ام لبان تو را می جوید . آهنگ رود و نغمه بلبل,  آرامش سکوت را دلنشین و بوسه مان را شیرین می سازد . بوی سبزه ها , بوی موهای تو , بوی عشق و زندگی در جنگل عشق و احساس آن چنان بالهای پروازی به من داده است که شاهین بیرحم و تیزچنگال مرگ و زندگی هم نمی تواند گزندی به توان و احساس من بزند . دوستت دارم فرشته من ! فرشته پاک تر از فرشته ها ! انگار با لبانت به من می نگری و با چشمانت مرا می بوسی ... می دانم که چه می خواهی و چه می گویی ؟! آری عشق من ! عزیز دل من ! نفس من ! عمر من ! زندگی من ! جان من ! هستی من ! ای همه سر مستی من ! بگو که دیگر کابوس جدایی به خواب ما نخواهد آمد بگو که با هم رویاهای شیرینمان  را در آغوش خواهیم کشید ..
و من آن لحظه که جنگل , سرمست از عشقبازی ما گردیده سرتاپای تو را غرق بوسه می کنم و از تو می پرسم بگو از حالا تا همیشه عشق ما پایدار خواهد بود و تو برای من خواهی بود .. 
و تو اخم می کنی و می گویی اشتباه می کنی .. 
و من می گویم بگو فرشته من ! ناز من ! مگر غیر این است ؟ می خواهم که از حالا تا همیشه برای هم باشیم . عشق هم باشیم .. 
و تو می گویی همین ؟! مگر فراموش کرده ای که ما برای از دیروز تا همیشه عاشق هم شده ایم و از دیروزتا همیشه عاشق هم خواهیم بود ؟!و خواهیم گفت و خواهیم شنید دوستت دارم هارا با تمام وجود از دیروز تا همیشه ؟!... آری از دیروز تا همیشه .. از دیروز تا همیشه ... پایان .. نویسنده ... ایرانی 

1 نظرات:

ناشناس گفت...

مهسا هستم دنبال یک دوستی سالم9178457306

 

ابزار وبمستر