ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گل مساوی 1

کاشکی همه اینا اشتباه باشه . کاش اونی که باهام تماس گرفته می خواسته سر به سرم بذاره . نه نه مامان این جوری نیست . امکان نداره به یکی غیر از بابا کوس بده . امکان نداره . مامان خوبم . مامان خوبم . آخه واسه چی ؟/؟یکی دوروز پیش یکی باهام تماس گرفته بود و گفته بود که پسر خالم یاسربا مادرم جمیله رابطه داره ازش پرسیدم تو از کجا می دونی قسمم داد که بهم میگه به شرطی که به یاسر چیزی نگم و عصبانی هم نشم . گفت که باهم دوستن و اونم دوست داشته که مادرمو بکنه ولی یاسر می خواست تنهایی بخوره و براهمین عصبانیش کرده و اونم لوش داده . به همین سادگی . مادر سی و هشت ساله و ناز و خوشگلم شده بود بازیچه دست دو تا جوون لات . نمی تونستم تحمل کنم . خواهرم که شوهر کرده رفته بود شمال و منم که سال آخر دبیرستانم بود . پدرم و شوهر خالم هر دوتاشون راننده اتوبوس بودند و تو خط تهران جنوب کار می کردند . هر وقت از تهرون خارج می شدن حداقل سه روز بعدش دوباره بودن تهرون . یعنی مامان هر وقت من نیستم خونه سرو گوشش می جنبه ؟/؟اون هفته همین یاسر که هم سن منه و تک فرزند خونه شونه با خاله و شوهر خاله بودند خونه ما . بابام نبود . مامان یه لباس تنگ و چسبون تنش کرده بود وجلوی یاسر خیلی سکسی و تحریک کننده می گشت ولی پیش اکبر آقا دامادش مراعات می کرد ومی گفت نامحرمه . من از کجا باید شک می کردم . مامانم قد متوسطی داشت و اندامشم خیلی ردیف با یک جاذبه جنسی خیلی قوی بود . نه چاق بود و نه لاغر .نه میشه گفت سبزه بود ونه سفید ولی خیلی جذاب و وسوسه انگیز بود . مخصوصا لبای کلفتو بر جسته اش که به صورتش زیبایی خاصی می بخشید . همش از خودم می پرسیدم پدر 50 ساله من بهرام خان چه طور می تونه راضیش کنه ؟/؟اون که حداکثر هفته ای دوبار میاد خونه و هر بار هم چرتی و خسته هست . زورم خیلی زیاد تر از یاسر بود هر چند هم سن بودیم ولی چند تا فن رزمی می دونستم که به موقعش به دردم می خورد . به مامان گفتم که دو سه روزی رو با دوستام میخوام برم مشهد . برخلاف گذشته ها که کلی سین جیم می کرد این بار خوشحال شد و گفت خوبه این دو سه روزه که مدرسه ها تعطیله بری هوایی بخوری بد نیست . چهره اش داد می زد که خیلی خوشحاله . صبح اون روزی که بعد از ظهرشو می خواستم مثلا برم مشهد مامان جمیله از اول صبح مشغول رسیدگی به خودش و سر و وضعش بود . اولش که رفت حموم .  احتمالا خودشو برق انداخت . بعدشم نشست جلوآینه . روی هریک از قسمتهای صورتش نیمساعتی زوم می کرد تا درستشون کنه . مدام چند مدل عطر و ادکلنی رو که داشت بررسی و بو می کرد تا ببینه کدومشون ملایم تر و هوس انگیز تره . حتی چند جا از منم نظر خواست . همه شون مرد کش بودند .-مامان چه خبره امروز دل تو دلت نیست ؟/؟-آخه بابات گفته شاید امشب بیاد نمی خوام منو در هم ببینه میثم جون . داشت دروغ می گفت . مامان فکر نمی کرد که من بابابام تماس گرفته باشم و اونم بهم گفته باشه که تازه فردا به سوی تهرون حرکت داره . مامان یه بلوزو دامن تنگ مینی به تن کرده بود که من شیطونو لعنت کردم تا هوس گاییدنش به سرم نیفته .-مامان خیلی فرق کردی باورکن 15سال جوونتر شدی . حتی از روز عروسیت هم خوشگل تر به نظر میای . از خونه مون که تو نازی آباد بود خارج شدم . همون دور و برا کشیک می دادم . دوست داشتم یه مدرکی هم ازشون بگیرم وحالشونو بگیرم . خیلی مشکل بود . اگرم می شد حتی دو دقیقه هم فیلمبر داری کنم بازم غنیمت بود . اگه دونفری دوربینو ازم بگیرن و بشکنن چی ؟/؟زور هیچکدومشون بهم نمی رسید . چند نفر دیگه هم میومدن جلو همه شونو حریف بودم . ولی خدا کنه همه اینا خواب و خیال باشه . این آرزوی من ده دقیقه نشد که به گور رفت . آتیش مامانی خیلی تند بود ویاسر هم که همون دو رو برا می پلکید بدتر از اون . امون ندادند که مثلا قطار تهران مشهد حرکت کنه و بعد کار خودشونو شروع کنن .. نمی خواستن این فرصت طلایی رو از دست بدن و اسرافی کرده باشن . یه دوربین دیجیتالی کوچیک هم با خودم داشتم . ده دقیقه نشد که یاسر رفت تو خونه مون . منم یه ربعی صبر کردم تا اونا خوب مستقر بشن بعد کارمو شروع کنم . خونه ویلایی کلنگی ما صد و پنجاه متری می شد . صد مترش زیر بنا بود و پنجاه مترش حیاط . دو اتاق خوابه و هال و پذیرایی . اگه تو اتاق خواب مشغول می شدن کارم راحت تر بود . ولی اگه می رفتن داخل هال و پذیرایی کارم زار بود . اون وقت باید از حیاط خلوت و از طرف یکی از پنجره های اتاق خواب یا آشپز خونه خودمو می رسوندم به محل عملیات ومادر تمام پنجره هارو بسته بود ولی من طوری که نفهمه پنجره آشپز خونه رو بازش کرده بودم . بگذریم رفتم تو خونه . ظاهرا توی اتاق خواب و روی تخت ولو شده بودند .-آههههههههه یاسر عجله نکن زوده میثم که تا سه روز دیگه بر نمی گرده بهرام خان هم پس فردا میرسه تهرون تو هم که به خواهرم گفتی که تا دو روز دیگه بر نمی گردی و با دوستات رفتی لواسون . راستی بابات کجاست ؟/؟-اون همین امروز رفت بندر . دیگه مثل سابق زیاد گیرم نمیده .-خاله قربونت شه بزرگ شدی دیگه -دیگه کجام بزرگ شده ؟/؟-ای شیطون بیا منو ببوس باهام ور برو هرچی که دوست داری واست گرفتم . تمام برنامه های سرگرمی رو هم جور کردم که بهونه نداشته باشی درری . کامپیوتر با انواع و اقسام بازیها . ورق و تخته نرد و ماهواره با فیلم و کانالهای سکسی . انواع سی دی های سکسی و ترانه و فیلم و شوهایی که دوست داری . یگه تو این گرما می ارزه که آدم راه بیفته بره بیرون دنبال لات بازی و دخترای قرتی ؟/؟-پس بگو خاله جون از چی می ترسی ؟/؟جوش آورده بودم . مامان ظاهرا لباس صبحشو عوض کرده یه پیرهن یه سره به رنگ قرمزآلبالویی پوشیده بود که یاسر زیپ پشتشو کشید پایین و دستشو رسوند به سینه های مامان -سوختم یاسر زودتر لختم کن -کی بود می گفت عجله نکنیم ؟/؟-شوخی کردم .سوختم .هوسسسسسسس کیییییییرررررررتو دارم .-خاله جون من که دیروز کردمت -تو باید هر دقیقه هر ثانیه منو بکنی . نمی دونی چه کیر آتشینی داری .-چرا از کوس خودت نمی گی که مثل یک دختر بچه داغ و سوزانه -جدی میگی ؟/؟امیدوارم می کنی . مامان داشت از هوس می سوخت و منم از حرص می سوختم . خیلی راحت داشتم فیلم می گرفتم . هر وقت یه تکونی به سمت در می خوردند خودمو کج می کردم  .به درک که فیلم منظم نشد مگه میخوام فیلم سینمایی تهیه کنم ؟/؟احساس بدی نسبت به مامان جمیله پیدا کرده بودم  .خودمو کنار کشیدم چون اونا حالا طوری رودر روی هم قرار گرفته بودند که یکی داشت اون یکی رو لخت می کرد . من که مامانو هیچوقت لخت لخت ندیده بودم . پنج دقیقه بعد که حالتشون عوض شد دوباره اونارو زیر نظر گرفتم مامان از نیم رخ یک ملکه زیبایی شده بود . یاسر هم کاملا لخت بود . تف این اون کیری بود که مامان از اون به عنوان کیر آتشین یاد می کرد ؟/؟این که خیلی بهش ارفاق کنیم و امتیاز بدیم بشه 15سانت . ضخامت اونم از مال من کمتربود . اطمینان داشتم که حداقل کیرم 5 سانتیمتر بلند تره . از این که بپرم وسط منصرف شده بودم . با خودم گفتم حیف که خواهر نداری یاسر ولی ننه اتو به گاییدن میدم . این آخرین باریه که ننه امو می کنی . فقط همین یکی دو ساعتو خدا به من صبر بده اون وقت از غوره حلوا درست می کنم ..ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام خسته نباشی ایرانی عزیزامیرخان گل سایر دوستان واقعا دست شما ها دردنکنه جالب عالیست.ادامه بدید.

کیوان گفت...

عالی بود ایرانی عزیز ممنون داستانهای سکس مامان رو بیشتر بذار یه پیشنهادم برات دارم این جور داستانهای ادامه دارو سریعتر ادامشو بذار داستان فریب فریبا رو هم ادامشو بذار با تشکر و خسته نباشید.

 

ابزار وبمستر