ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بیگناه

به چشمان ابریم بنگر.تنها برای توست که می بارد . گوش کن !به صدای خسته ام که تنها تو را می خواند . دستهای نیازم را که برای محبتت آغوش گشوده اند بر سینه پر مهرت بگذار . این پیام عشق است که خون دل من ,آ ن  را به تو می رساند . یادت می آید که دیروز و دیروزهای دور برای تو از عشق گفته بودم ؟/؟وامروز و فردا و فرداهای دور باز هم از عشق برایت خواهم سرود . از آن چه مرا به تو می رساند و تو را به من . از آن چه غم غروب و غروب غم خورشید را زیباتر می سازد . با من از عشق بگو .ا ز ساحل و دریا بگو . ازدل سیاه شب سکوت و سکوت شب که تنها صدای امواج به یادم می آورد که من خوشبخت ترینم . و نسیم ملایمی که با نوازش موهایت گونه هایم را شانه می زد . یادت هست ؟/؟در ان ظلمت ,چشمانت را و نگاهت را به نگاهم دوخته بودی ؟/؟می گفتی که راز عشقت رابخوانم . خندیدم و گفتم مگر می توان در تاریکیها چیزی خواند ؟/؟و چه عارفانه و عاشقانه پاسخم را دادی که بر قلب عاشق هر گز ابر سیاهی نخواهد بارید و خورشیدش غروبی نخواهد داشت . یادت هست ؟/؟که آن لحظه در آغوشت گرفته و با صدای نفسهای گرم و آرامت سوار بر سینه امواج عشق به دریا لبخند می زدیم و به دنیا می خندیدیم ؟/؟کاش اینک در کنارم بودی !اشکهای پاک دل پاکم را می دیدی که چگونه در شنهای ساحل خاک می گردد . گفتی که هرگز دوستت نداشته ام . گفتی که عشق من بازیچه ای بیش نبوده است . آخر به کدامین گناه مرا می سوزانی ؟/؟که من روزها ماهها وسالهاست که در عشقت سوخته ام . یادت هست ؟/؟که در آن شب زیبا ماه و ستارگان را به ساحل عشق آورده بودیم ؟/؟امشب دیگرآسمان مهتابی نیست .امشب دیگر ستاره ای نمی درخشد . نمی دانم به کدامین گناه ماه من دیگر نمی تابد . کاش خورشید حقیقت خورشید عشق تورااز چنگال خورشید حسادت آزادش گرداند و تو بدانی که جزتو با کسی نرد عشق نباخته ام و کبوتر عشق من جز بام تو بر بام دیگری ننشسته است . بیوفایم خواندی و خیانتکار و من نمی دانم به گناه گیست که می سوزم به گناه چیست که می سوزم ...آنان که به عشق یقین ندارند عاشقان را باور ندارند . همه جاسکوت هست و سکوت ومن در ظلمت شب بی ماه و ستاره در سایه چتر فرمانروای عشق  پناه گرفته ام . به سجده می افتم فریادش می زنم التماس می کنم که ابر های آسمان زنگارین دل معشوقه ام را باباران عشق و حقیقت بشوید و به او نشان دهد که وفا و یکرنگی را از مثلث عشق جدانکرده ام ....عشق من !کجایی که ببینی ماسه ها از باران اشک من سیراب نمی گردند . کجایی تا ببینی که این سوخته دل عشق و جدایی می رود تا خاکستری ماسه ای و ماسه ای خاکسترین گردد. نمی دانم این آ خرین پیامم را خوانده ای یا نه که نوشته بودم برای تو و آن  دلبسته ای که به جای من به او دلبسته ای آرزوی خوشبختی می کنم ...راستش می دانم که هنوز دیگری را به جای من در خانه دلت ننشانده ای . آری عشق من !این آخرین پیامم ,آخرین امیدم بود که شاید احساست را بیدارکنم . ولی دیگر امیدی نیست . به آسمان تنها چشم می دوزم . ابریست که پیکره برهنه اش راپوشانده .آسمان از درد عشق و دوری جامه می سوزاند .........کورسوی ماه را در گوشه ای می بینم . می بینم که یکی یکی ستارگان چشمک زنان به میهمانی عشق و صفا می آیند و لباس سیاه و سپید آسمان همچنان می سوزد . ابرها به کناری می روند و عاشق تنها ,تنها به معشوقه اش می اندیشد . وخدای تنها دیگر صدایم را نمی شنود . اورفته است باید رفتنش را باورکنم می روم تا اورا به خاطره ها بسپارم . ا و رفته است اما تا آنجا که زندگی نفس می کشد در آن سوی دریچه قلبم اسیرش خواهم داشت . خداحافظ ماه و ستارگان ,خداحافظ دریای روان ,خداحافظ آسمان بیکران .خداحافظ خدای مهربان . به دریاپشت کردم و به ساحل رو. جفت ستاره ای بر روی زمین می درخشید . همان ماه من بود . هق هق گریه امانم نداد . دانستم که دانسته است هرگز بیوفایی نکرده ام . دانستم که دانسته است که بیگناه بوده ام . او با فریاد می گریست و من با ناله و سوز . آغوشمان را باز کرده به سوی هم دویدیم . او را به سینه خود فشردم . بوی تنش همان بوی عشق بود . اشکهایم بر شانه هایش می ریخت . صورتم را لبانم را پیشانی ام را چشمانم را ...غرق بوسه کرده درصدای اشکهایش مرتب می گفت بیگناه من ,دوستت دارم .بیگناه من ,دوستت دارم .نگاهم را به آسمان دوختم از خدای خود تشکر کردم . دیدم که چند ستاره به من چشمک می زنند . من هم با زبان دل به آنها گفتم که تا سپیده دمان با خدا ومعشوقه ام در کنارشان خواهم بود ..پایان ..نویسنده ....ایرانی .

4 نظرات:

ایرانی گفت...

سلام به همه خوانندگان عزیز به ویژه عاشقان دوست داشتنی .اینم یه متن عاشقانه و ادبی که گفتم شاید برای تنوع هم که شده و یه خورده از حال و هوای سکس کلیشه ای در بیاییم بدک نباشه .موضوع مربوط به عاشقیه که شب هنگام میاد کنارساحل میشینه و به یاد خاطراتش میفته .معشوقه اونو متهم به خیانت کرده و تنهاش گذاشته و اونم انتظار داشته که یه بار دیگه عشقشو در اون میعادگاه ببینه .در نهایت ناامیدی و برگشت از ساحل عشقش که متوجه بیگناهیش میشه آغوششو واسش باز می کنه و همه چی به خیر و خوشی تموم میشه .نمی خوام نوشته خودمو تفسیر و تشریح کنم که شما خودتون از هر استادی استاد ترین ولی در این متن دهها نکته و تشبیه و تشخیص و ایهام وجود داره که با موسیقی کلام و سادگی نگارش هارمونی خاصی به وجود آورده .هنگام نوشتن در ذهن خود, قهرمان داستان را مرد در نظرگرفتم ولی هم می تونه مرد باشه هم زن .فقط یکی از تشبیهات این متنو بگم که منظورم از جفت ستاره هایی که بر روی زمین می درخشید چشمان معشوقه بوده است .دیگه بیشتر سرتونو درد نیاورده چشمای قشنگتونو خسته نمی کنم وبا تشکر از امیر خوبم که این امکاناتو در اختیار ما گذاشته به خدای بزرگ می سپارمتون ..ایرانی

matin گفت...

مرسی زیبا بود ممنون

arash_sboy گفت...

salam irani jan aziz merc az hameye zahamati ke mikeshi .in matnetam jaleb bood . hamoon tor ke too khode sex tanavo lazeme to matalebe site ham tanavo khoobe . tashakor merccccc

ایرانی گفت...

آرش عزیزازواکنش و نظر مساعدی که در مورد متن فوق داشته ای ممنونم .متشکرم از این که وقت گرانبهایت را به مطالعه آثار من و سایر داستانهایی که امیر عزیز و فعال نگارش وانتشار آن را عهده داربوده اختصاص می دهی .سربلند باشی...ایرانی

 

ابزار وبمستر