ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هنوز در سفرم

اینم داستان قدیمی و جذاب هنوز در سفرم.پارسال تابستون من و همسرم با پسرخاله همسرم محسن و نازنين همسر محسن رفته بوديم محمود آباد محسن يه كمي هيز تشريف داره من بعضي وقتها حس ميكردم داره كون زنه منو ديد ميزنه ولي بيخيالي طي ميكردم تا مسافرت خراب نشه يه بار الهه همسرم بمن گفت موقع فيلم برداري محسن زوم كرده بوده رو كونش ولي من گفتم بابا اين چه حرفيه ميزني؟؟؟ خلاصه شب اول بود منو خانومم تازه لباسامونو دراورده بوديم و انداخته بوديم پايين تخت داشتيم حال ميكرديم كه يهو در زدن و زود درو باز كردن ديدم محسنه اومده مثلا از كمد لحاف تشك اضافي برداره ولي لباسهاي زيره منو زنم رو قطعا ديد تو دلم گفتم چه قدر بي شعوره.حالا يه بار ما رو آورده ويلاشون هااااا؟؟؟ اين گذشت تا محسن صبح زود رفته بود نون بخره من اومدم برم دستشويي ديدم لاي در اتاقشون بازه از اونجاييكه نازنين زنه محسن خيلي خوشگل و خوش هيكل بود يهو به خودم گفتم چيزيكه عوض داره گله نداره در و آروم باز كردم ديدم نازنين خوابه و قسمتي از رون پاش معلومه يهو ترسيدم و سريع رفتم دستشويي باخودم گفتم بهتره ازسوراخه در دستشويي يا حموم ديد بزنم؟؟ تو دستشويي توهمين فكرا بودم و كيرمم راست شده بود شاشم هم نميومد بيخيال شاشيدن شدم بلندكه شدم يهو نازنين بدون در زدن در توالتو بازكرد و كير شق شده منم كاملا زيارت كرد من گير كردم تو توالت ديگه روم نميشد بيام بيرون بعد يك ربعي اومدم بيرون ديدم نازنين همينطور داره ميخنده به محسنم كه تازه اومده بود جريانو گفته بود محسنم دمق بود تو دلم بمحسن گفتم احمق بمن چه كه حالا واسه من قيافه گرفتي؟؟؟ نازنين با خنده قضيه رو واسه الهه همسرم هم تعريف كرد الهه هم يه جوري شد حالا خر بيار باقالي باركن ظهر رفتيم دريا  برگشتيم واسه دوش گرفتن منو محسن تو حياط دوش گرفتيم الهه و نازنين تو ويلا محسن همينكه كيره منو موقع دوش گرفتن ديد گفت ساسان الهه چيكار ميكنه با اين كيررررره كلفته تو؟؟؟ يه اخمي كردمو گفتم از اين شوخيها نداشتيم هاااا؟؟ گفت بابا الهه مثل خواهرمه منم گفتم كه اينطور پس نازنين با اين كيره كوچيكه تو ارضا ميشه اصلا؟؟؟دمق شد.منم ادامه دادم گفتم نه جدي ميگم محسن شايد هنوز دختر باشه هااااا؟؟ دمق رفت اونوره حياط.محسن رفته بود پشت پنجره حموم زنشو ببينه به گفته خودش كه الهه رو لخت و عریان تو حموم ديده بود البته اينو بعدا فهميدم از دريا كه اومديم ناهارم حاضري خورديمو رفتيم واسه چرته ظهر دو ساعت بعدكه بيدار شدم ديده الهه نيست اومدم ديدم با محسن نشستن دارن پچ پچ ميكنن گفتم حالا پسرخالشه ديگه همينكه منوديدن يهو جاخوردن منم شك كردم ولي چيزي به روم نيوردم از بعدازظهر رفتارالهه يه جوري شده بود اصلا دستپاچه بود محسنم حس ميكردم يه كمي بيقراره ميدوني دسته خودم نبود يه جورايي شك كرده بودم ناخوداگاه حس كرده بوده اينا باهم برنامه اي دارن؟؟ شب زود رفتم تو رختخواب و خودمو زدم به خواب تقريبا يه دو ساعتي بعدالهه هم اومد و اونام رفتن تواتاقشون الهه همينكه اومد پشتشو كرد به منو زود خوابيد منم بخودم لعنت فرستادم كه بهشون شك كرده بودم ولي بخدا دسته خودم نبود تو خوابو بيداري بودم صداي بسته شدن دراتاقو شنيدم و به فاصله دو سه دقيقه صداي دراتاق محسن اينا رو؟؟؟ ديگه شصتم خبردار شده بود دو سه دقيقه بعد كه از الهه خبري نشد آروم اومدم بيرون يه نگاهي تو هال انداختم خبري نبود رفتم پشت در توالت از سوراخ نگاه كردم چيزي معلوم نبود ولي ميشد فهميد كه دونفر اون تو هستن نميدونستم چيكار كنم درو باز كنم نازنين رو بيدار كنم؟؟؟ اگه در و باز كردمو اونا داشتن برنامه اجرا ميكردن اونوقت من چيكار ميكردم؟؟؟ ميزدم شون يا به پليس زنگ ميزدم؟؟؟ چيكار ميكردم؟؟؟ يک لحظه تغيير موضع دادم و از سوراخه كليد ديدم الهه سر محسنو اورد بین لاپاش محسنم مثله ديوونه ها شلوارك الهه رو داد پایین شروع كرد به ليسيدن داشتم ديووووونه ميشدم خدايا ميزدم جفتشون رو ميكشتم؟؟؟ اون لحظه صدها فكر از مخيلم عبور ميكرد شورت و شلوارك الهه رو باهم كشيده بود پايين و كوووووس تنگ و مثل برف الهه نمايان شده بود محسن ديووووووونه وار ميليسيد و انگشتش و تو كووووووووس الهه ميكرد تند رفتم و نازنين رو بيدار كردم دستمو گذاشتم رودهنش فقط جيغ نزنه شكه شده بود با ايما و اشاره و التماس اوردمش دم درتوالت من نگاه كردم ديدم محسن كيرشو فرستاده تو كووووووس زنم نازنينم نگاه كرد همينطور وا رفت و نشست رو زمين جفتمون مستاصل شده بوديم آروم منم نشستم و ازپشت بغلش كردم در گوشش گفتم ببين تو مثل خواهرمي ولي حالا واسه تلافيم شده بامن همراهي كن؟؟ نازنين طفلي فقط نگام كرد از سوراخ نگاه كردم ديدم نامرد عجب تلمبه اي ميزنه تو كووووووسه زنم گوشمو كه به درنزديك ميكردم صداي ناله هاي الهه رو ميتونستم بشنوم از نازنينم خواستم دوباره نگاه كنه تا از نظر روحي آماده بشه و خوب عصباني بشه و بتونه بامن همراهي كنه دستگيره رو دادم پايين و با لگد در و باز كردم.محسن كه داشت آبش ميومد حتي فرصت نكرد كيررررشو از تو چاك كوووووسه الهه بيرون بكشه فكركنم نامرد آبشو ريخت تو كوس زنم الهه خم شده بود و دستاشو گرفته بود به كاسه روشويي و يه پاشو گذاشته بود رو سطل زباله داخل دستشويي و محسن هم سرپا داشت چاك كووووووسشو ميگاييد با اون كيره كوچيكش نازنين تا چشمش به اين صحنه افتاد بي اختيار گفت كثافتهاااااااااا رو بمن گفت ساسان قبل از اينكه شما ازدواج كنين حدس زده بودم اين آشغالا يه سر و سري باهم دارن من فقط نگاشون كردم ديگه كيري بود كه تو چاك رفته بود و كاريشم نميشد كرد؟؟ از پشت نازنينو بغل كردم و دستمو بردم زيرسينه هاش بمحسن و الهه گفتم منو نازنين باهم واسه امشب قرار مدار داشتيم خوب ميگفتين لااقل ضدحال نميخوردين؟؟ الهه فقط گريه ميكرد محسن لجنم سرشو پايين انداخته بود و هيچي نميگفت نازنين يه نگاه معني داري بمن كرد منم يه چشمك زدم گفتم نازنينم بيا بريم اينا هم راحت باشن من تا صبح باهات كار دارم محسن يه نگاهي با التماس به نازنين كرد ولي جرات نكرد چيزي بگه نازنينم خيلي مردد بود طوريكه من دستشو كشيدم دنبالم اومد رفتيم تواتاق درم بستم ولي مصمم شده بودم حالا كه كير محسن رفته تو كوس زنم كير منم بايد بره تو كوس نازنين تا حساب بي حساب بشيم از نازنين خواستم بريم تو رختخواب گفت ديوووونه شدي ساسان؟؟؟ حالا اونا يه گوهي خوردن منو تو كه نبايد مثل اونا شيم؟؟؟؟ گفتم ببين شايد تو بتوني شوهرت رو ببخشي ولي من نميتونم اگه از اين اتاق بري بيرون زنگ ميزنم نيروي انتظامي هرچي ميخواد بشه بذار بشه گفتم تو الان به ادامه زندگيتون فكر ميكني ولي اگه تلافي نكنيم و بمن ندي چيزي از زندگي هيچكدوممون نميمونه دستشو كشيدم بردم روتخت گفتم ببين ميدوني حكم زناي محسنه چيه؟؟؟؟ پس چشماتو ببند و به نجات محسن فكركن بابا اصلا فكركن من محسنم خوبههههههه؟؟؟به شكم افتاد روتخت و شروع كرد آروم گريه كردن-تقريبا خودشو رها كرده بود منم بخودم گفتم بجنب تا پشيمون نشده تقريبا سپيده زده بود شلوارك و شورت رو باهم كشيدم پايين بي اختيار شروع كردم به بوسيدن و بوييدن و ليسيدن باسن نازنين كه مثل يه جواهر تراش خورده خوش استيل و بيقرار كننده بود درحال بوسيدن كونش بودم كه لبهام با سوراخ بهشتيه كونش برخورد كرد بويي داشت سوراخ كونش كه در دم خودمو درمعراج و جلوي درب وروديه بهشت حس كردم به قول خواجه شيراز: بوي گل چنانم مست كرد كه دامن گل ز دستم برفت.ديگه كس دادن زنم الهه و نامردي محسن كامل فراموشم شده بود.فقط سوراخ كون نازنين رو مي بوييدم و مي ليسيدم چه طعمي داشت زبونم رو تا اونجايي كه ممكن بود فرو ميكردم تو سوراخ كونش كه رنگش مثل پوشت تنش تقريبا صورتي بود مزه خوبي رو با هربار فروكردن زبونم توسوراخ كون نازنين حس ميكردم آرزو ميكردم كاش با همه تنم برم توي سوراخ بهشتي كونش و تا آخرعمر بيرون نيام تو همين احوالات بودم كه صداي ناله همراه با لذت نازنين منو به خودم اورد دايم بهش ميگفم سرم ببر تو كونت سرمو ببر تو سوراخ كونت كسشو لمس كردم ديدم اونم خيسه تعجب كردم كه كونشو ليسيدم كسش آب انداخت؟؟واسه فرو كردن كيرم تو مقعدش بي قرار بودم كه بدون صحبت منو برگردوند به صورته طاقباز و نشست روي كيرم باورتون نميشه كه كسش از تنگي فرقي با يه دختره با كره نداشت كير كوچيك محسن نتونسته بود باز و گشادش كنه.تا كيرم كامل وارد كسش بشه تقريبا ازحال رفت كوسش مثل يه هندونه رسيده با يه فشار حسابي چاكش وا شد شايد هم پاره شد و جيغ آرومي كشيد كه همه آبمو يهو اورد سر كيرم و قبل از اينكه اون ارضا بشه من آبم اومد و نامردي نكردم و ريختم توش تا قطره آخر ريختم توش نازنين كه حس كرده بود كه آبم توش ريخته با يه حالته شوك زده بلند شد و لخت از اتاق خارج شد و بطرف توالت دويد منم پشت سرش اومدم بيرون ديدم اثري از الهه و محسن نيست هوا ديگه كاملا روشن شده بود رفتم در توالت رو باز كردم نازنين جا خورد حتما توقع داشت بعداز اين همه بازم در بزنم؟؟ گفت ساسان خيلي احمقي؟؟ منم به شوخي گفتم محسن كه قيافش تخمي تخيليه لااقل بذار بچت شبيه منو تو بشه؟؟ اونم با شوخ چشمي گفت برو ديوونه بذار خودمو بشورم پيش خودم فكر كردم الهه و محسن تو اتاق خواب بغلي هستن رفتم در زدم در و باز كردم ديدم اثري ازشون نيست تو حياط رو نگاه كردم ديدم رو لبه استخر نشستن دارن صحبت ميكنن نميدونم يه جورايي از اينكه چشام تو چشم محسن بيفته خجالت ميكشيدم نازنين كه از دستشويي اومد بيرون گفتم اين همه مدت تو توالت چيكار ميكردي؟؟ كوستو داشتي غسل تعميد ميدادي؟؟؟ اونم كه يه كمي حالت جدي به خودش گرفته بود گفت: داشتم حماقت شما رو جفت و جور ميكردم.گفتم به همين خيال باش حالا تو دلم ميترسيدم نكنه نطفه منعقد شده باشه؟؟؟ به نازنين گفتم بيا بريم تواتاق بخوابيم.گفت خوابش نمياد.گفتم بيا بريم خودمونو به خواب بزنيم لااقل تا چند ساعتي چشمون به محسن و الهه نيفته.راسیی تو اتاقن؟؟؟؟گفتم نه بابا لبه استخر نشستن.گفت فكر ميكني پمپ از ديشب استخر رو پر كرده؟؟منم يه نگاه عاقل اندر صفيه بهش انداختمو گفتم من چه ميدونم بريم؟؟؟ رفت پشت پنجره يهو منو صدا كرد رفتم ديدم محسن دوباره الهه رو يقه كرده لب تو لب و دست رو پستون گفتم الان اونا ميان تو ويلاها بريم بخوابيم رفتيم رو تختخواب كنارش دراز كشدم و درحاليكه دستش تو دستم بود و ميبوسيدمش گفتم متاسفم كه نتونستم ارضات كنم و زودتر از تو اومدم.يه نگاهي همراه با شيطنت بمن كرد كه حس كردم داره ميگه خوب اين دفعه ارضام كن.آروم در آغوشش گرفتم و تصميم گرفته بودم تمام هنر عشقبازيم رو بكار بگيرم تا نازنين حسابي لذت ببره و ارضا بشه و از لذت بردن اون و ارضا شدنش منم به اوج لذت جنسي نايل بشم پيشونيش رو بوسيدم بعدش چشماشو كه نوعي حرارت و شيطنت ازش تراوش ميكرد بوسيدم و تو دلم گفتم حيف تو كه همسر محسن شدي؟؟ آهسته روي لبش رو بوسيدم و اين كار و چند بار تكرار كردم لبهاش رو مثل گلي كه درحال شكفتن بود باز كرد تقريبا نفسش به شماره افتاده بود وقتي لبهام رو نزديك كردم براي كام گرفتن از لبهاي بينظيرش بوي دهنش و شميم نفسهاش مدهوشم كرد بي اختيار درنگ كردم با تمام وجود نفس عميق ميكشيدم تا عطر نفسهاشو به اعماق وجودم منتقل كنم با خودم ميگفتم خدايا چطور اين همه حسن ميتونه تو وجود يه نفر جمع بشه؟؟؟ از بوييدن اون نسيم بهشتي كه از دهانش خارج ميشد سير نميشدم باور كنين اغراق نميكنم ديوانه وار لبهاشو تو دهنم گرفتم و آروم زبونم رو وارد دهنش كردم با پدر سوختگي يه گاز محكم از زبونم گرفت ولي مدهوش تر از اون بودم كه زبونم رو بيرون بكشم چرخيدم و بدون صحبت به پهلوهاش فشار اوردم كه اون بياد روي من همچنان لب تو لب بوديم زمان و مكان بالكل فراموشم شده بود حقيقتا مسحور عشقبازي با نازنين شده بودم حالا نازنين زبونش رو وارد دهن من كرد خدايا چه حس خوبي دارم زبونش رو شروع كردم به مكيدن خواست زبونش رو خارج كنه كه به كمك فك و لبهام مانع شدم مقاومت كوچيكي كرد و منم رهاش كردم آهسته گفتم آب دهنت رو بريز تو دهنم گفت چي؟؟؟ گفتم تف كن تو دهنم انگار اونم زياد از اينكار بدش نميومد چند سانتيمتري صورتش رو از صورت من دور كرد و آب دهنش رو آويزون كرد تو دهنم نمي تونين تصور كنين چه حالي داشتم با ولع تمام بعد از هر بار كه جريان تفش قطع ميشد اونو مزمزه ميكردم يهو شيطنت ميكرد و محكم تف ميكرد به سمت دهنم اونقدر ادامه داديم كه طفلك دهنش كاملاخشك شد چرخيد و من اومدم روش رفتم سراغ لاله گوشش همينكه اولين تماس رو زبونم با لاله گوشش پيدا كرد يه رعشه سكسي بهش وارد شدو تازه فهميدم يكي از نقاط خيلي حساسش همينجاست ديوانه وار گوشش رو در دهان گرفتم به صورت ناخودآگاه دستاش رفت رو موهام و هر بار كه شوك ميزد محكم موهام رد ميكشيد باور كنين اونقدر شوك ميزد و رعشه به تنش ميفتاد كه ترسيدم از حال بره حسابي تحريك شده بود زيره گردن رو به سرعت طي كردم و رسيدم به سوتين به سرعت دستم رو بردم پشت كمرش و گره شو باز كردم همينكه سوتين رو دراوردم مات و مبهوت موندم سينه هاش بيشتر به اعجاز آفرينش شباهت داشت تا به پستون يه زن ايراني كه سه سال از ازدواجش ميگذشت سفيد گرد و برجسته سفت سفته سفت با نوكهاي صورتي كه به قول حضرت مولانا : گر بگويم شرح اين بي حد شود / مثنوي هفتاد من كاغذ شود.عزيزان واقعا كلام الكنه از توصيفشون وحشيانه حمله بردم واسه خوردنشون مستانه ميخوردم پستوناشو و نازنين بي وقفه پيشونيم رو مي بوسيد يه حس رضايت و تشكر رو وقتي كه چشماشو باز ميكرد تو نگاهش حس ميكردم انگار براي عشقبازي اينچنيني عطشناك بود ولي برام عجيب بود كه مكيدن سينه هاش به اندازه خوردن لاله گوشش اونو تحريك نميكرد.به همين دليل خوردن پستوناشو زياد طولاني نكردم زبونم رو كشيدم روي شكمش و اومدم تا رسيدم به نافش زبونم رو دور نافش چرخوندم و شلواركش رو در چشم به هم زدني در اوردم خواست شورتشم در بياره كه مانع شدم و با فشار دست اونو متوجه كردم كه برگرده ميليمتر به ميليمتر شروع كردم به پايين كشيدن شورتش از پشت و همزمان لاي كونش رو ميبوييدم و مي ليسيدم و پايين ميومدم و دايم ميگفتم نازنين چه بويي داره لاي كونت چه بويي داره همينطوركه روي پاهاش نشسته بودم با فشار پاش به كيرم كه در منتها درجه شق شدن بود منم حس كردم كه حتما مايله كيرم با پشت پاهاش در تماس باشه بلند شدم و شلوارك و شورتم رو با هم در اوردم ديدم اي دل غافل دستمال كاغذيي كه موقع بيرون اومدن از اتاق روي كيرم گذاشته بودم و شورتم رو روش پوشيده بودم مثل كاغذ ديواري رفته به خورد كيرم واقعا عجب كيري خوردم.شروع كردم ببينم ميتونم با آب دهن از شرشون خلاص شم يا نه؟؟؟ ديدم نميشه لعنتي اگه ميرفتم دستشويي هم حشر نازنين مي خوابيد هم ممكن بود با محسن و الهه چشم تو چشم بشم تو شيش و بش بودم چيكار كنم كه يهو ياد سنت حسنه استخاره افتادم؟؟ يه دسته پشم از پشماي كيرم كندم  تو دلم گفتم اگه زوج باشن ميرم يعني خوب اومده اگه فرد باشه نميرم كه استخارم خوب اومد  در همين حين متوجه نگاه حيران و متعجب نازنين شدم فرصت نبود پاسخي بهش بدم فقط چشمكي زدم و آروم در اتاق خواب رو باز كردم ديدم خبري نيست با احتياط رفتم به سمت دستشويي به سرعت كيرم رو غسل تعميد دادم و از شر دستمال كاغذي ها راحت شدم و سريع برگشتم اومدم تو اتاق ديدم نازنين ملافه رو كشيده رو خودش و با نگاه عاقل اندر صفيه از من ميپرسه سر بزنگاه كجا رفتي ديوونه؟؟؟ منم بدون توجه به حالت نازنين رفتم رو تخت و كنارش خوابيدم حالا تو دلم خدا خدا ميكردم ضد حال نزنه با توجه به ذهنيتي كه داشتم به سرعت رفتم سراغ لاله گوشش ديگه طاقت نياورد و پرسيد كجا رفتی؟؟ منم سريع در حين مالوندنش داستان رو واسش تعريف كردم اونم تو يه لحظه خودش رو رها كرد و ملافه رو از روش كشيد ضد حالي رو منتظرش بودم خوردم لعنتي شورتش رو در اورده بود منم كه مايل بودم ميليمتر به ميليمترشورتش رو پايين بكشم و كونش رو بليسم تا برسم به كسش يه كمي حالم گرفته شد ولي بروز ندادم خواستم برم سر وقت سوراخ كون بهشتيش كه مانع شد.بهم فهموند كه از در جلو وارد بهشت بشم و در پشتي بهشت تا اطلاع ثانوي مسدود ميباشد تو دلم گفتم بيخيال و همه هنر كوووووووس ليسيم و يكجا گرد اوردم و شيرجه رفتم تو كووووووس نازنين.اغراق نباشه به محض استشمام بوي كوسش سرگشته و حيران شدم مسته مست معلوم بود دو سه روزي از اپيلاسونش ميگذره ولي حقيقتا فوق العاده بود سفيده سفيد بدون هيچ خال يا لك و پيس لاش صورتيه صورتي در دم خودم رو در بهشت برين و هم اغوش با پريان بهشتي ديدم همون كه خداوند وعده داده فقط فرقش اين بود كه بهشت من بين محمود آباد و نور تو لاي كوس نازنين قرار داشت ديوونه وار شروع كردم به ليسيدنش كه به قول مولانا :چنان ديوانگي بگسست بند / كه همه ديوانگان پندم دهند.مخصوصا كاري ميكردم كه بينيم آغشته به آب كوسش بشه كه بوي مسحور كنندش تا اعماق ذهن و وجودم رسوخ كنه تا بعد ها بتونم اين بوي بهشتي رو تو ذهن و مشامم باز آفريني كنم كه الان كه دارم واستون اين خاطره رو تعريف ميكنم بوي كوس نازنين در روح و ذهنم پيچيده و بي قرارم كرده با اجازتون برم يه سيخ به الهه بزنم برگردم ولي عزيزان واقعا بعضي از مثل ها خالي از حكمت نيست مثلا همين مرغ همسايه غازه خيلي با مسماست و بارها اين موضوع به من ثابت شده شايد در يك نگاه الهه از نازنين سر تر باشه ولي لذت عشقبازي با نازنين براي من بسي بيش از هم آغوشي با الهه ست يا حتي بوي تن شون يا بوي لاپاشون بگذريم بهتره مسائل خصوصي و خانوادگي رو قاطي قضيه نكنم.همينطور با ولع تمام كوسه نازنين رو ميبوييدم و ميليسيدم و نازنين با دو دست سر منو تو كوسش فشار ميداد لذتي بي همانند داشتم تو يه لحظه منو از ليسيدن بازداشت نميدونم شايد به لحظه ارضا شدن و ارگاسم نزديك شده بود با كشش دستاش متوجه شدم كه ميخواد بيام روش و بذارم توش ولي من هنوز از ليسيدن كوسش سير نشده بودم اومدم روش و با يه چرخش تو حالت 69 قرار گرفتيم با بيميلي لاپاش رو باز كرد و من شروع كردم به ليسيدن مجدد كسش ولي ديدم رقبتي واسه ساك زدن از خودش نشون نميده فقط با دستش يه خورده با كيرم و بيضه هام ور رفت موقع ليسيدن كسش آروم انگشت سبابه دست راستم رو بردم رو سوراخ كونش ديدم ترشح كوسش اونجا رم خيس كرده در حين ليسيدن كوسش سعي كردم انگشتمو بفرستم تو سوراخ كونش يه خورده خودش رو منقبض كرد و با لحن خاصي پرسيد چي ميخواي اون تو؟؟؟؟ منم يه كمي خجالت كشيدم ولي خودم رو نباختم آهسته گفتم ميخوام انگشتم طعم و بوي بهشتيه سوراخ كونتو بگيره اجازه هست برم توش؟؟؟؟ اونم با شيطنت گفت چرا استخاره ميكني؟؟؟ هنوز كلامش تموم نشده بود كه با فشار و به سرعت انگشتم رو فرستادم تو كونش يهو جيغغغغغغ زد و محكم تخمامو فشار داد ولي مدهوش تر و مست تر از اون بودم كه انگشتم رو بكشم بيرون يه لحظه به انگشتم حسوديم شد كاش تمام وجودم و تمام تنم جاي انگشتم بود و ميفرستادمش اون تو و تا روز قيامت نميومدم بيرون تو همين فكرا بودم كه صداي نازنينش منو به خودم اورد كه تو رو خدا بسه ديگههههههه؟؟؟ آروم درش اوردم و انگشتم رو گرفتم جلوي بينيم حدس ميزنم نتونين متوجه لذت اين كار بشين؟؟؟ لذتي رو كه بوييدن انگشتم و مزمزه كردنش در من بوجود آورد در كلام نمي گنجه پس بگذريم.راستشو بخواين منم نخواستم ضد حال باشم چرخيدم و به حالت عادي اومدم روش كيرم رو با دستم آروم گذاشتم دم چاك كوسش حس كردم چشماش داره دو دو ميزنه و نزديك ارضا بشه معطل نكردم سرشو فرستادم توش تو تمام مدت نگام به صورتش بود يه لحظه موقعي كه كيرم داشت داخل كوووووووسش ميشد ديدم داره لبش رو گاز ميگيره نميدونم ميخواست جلوي ارضا شدن زود هنگامش رو بگيره يا از درد همراه با لذت اين كارو ميكرد؟؟؟ كيررررمو تا تههههه فرستادم توششششش  حس كردم وقتي تا آخر فشاررررر ميدم كيرم با يه استخون نرم برخورد ميكنه كه تو اين لحظه نفسش بند مياد از اين حالت خوشم اومد و كيرم رو چند لحظه اي تو اون حالت نگه داشتم واقعا چند ثانيه اي نفسش رفت خودمم ترسيدم زاويه كيرم رو يكمي قائم كردم و شروع كردم به سرعت تلمبه زدن هنوز چند لحظه اي از گاييدن كوسش به اين حالت نگذشته بود كه شروع كرد به لرزش و جيغ زدنه همراه با ناله حس كردم كلفتيه كيرم و شدت عملم تو كردن اذيتش كرده خواستم كردنش رو متوقف كنم كه ديدم ضجه ها متعلق به زمان ارضا شدنشه منو با تمام وجود فشار ميداد منم با كيرم حسابي از كوسش پذيرايي ميكردم تا ضربان و انقباض مهبلش رو با كيرم حس كردم بيحال شد و منم دست از تلمبه زدن كشيدم آروم از توش در اوردم و زانوم رو گذاشتم تو لاپاش كرخته كرخت شده بود محكم در آغوشش گرفتم و شروع كردم به نوعي مشت و مال دادنش ديدم اونقدر بيحال شده كه تن ظريفش از اين كار اذيت ميشه منم بيخيال شدم فقط كيرم شق مونده بود و دلم ميخواست هر طوري شده آبم بياد ولي نه هر طوري شده نه؟؟ تو نگاهش يه حالتي بود كه قابل توصيف نيست يه حس تشكر شايد هم نوعي خجالت همراه با لذت ميدونين زبان قاصره از بيانش ولي بي تعارف از ارضا شدنش بي نهايت لذت بردم ولي فقط اونطوري كه من فكر ميكردم و ميخواستم نبود شايد لازم باشه يه چند باري با هم معاشقه كنيم تا لم كار دستمون بياد؟؟ چشماشو بسته بود و خودشو خود نازنينشو چه اسم با مسمايي داره پدر سوخته تو بغلم رها كرده بود بقول صادق هدايت: تمام تنش رو به من تسليم كرده بود و حتي روحش رو احساس خوبي داشتم با اينكه شق درد امانم رو بريده بود از ديدن آرامش نازنين احساس خوبي پيدا ميكردم بي اختيار پيشوني و چشماشو ميبوسيدم و بي وقفه قربون صدقش ميرفتم هر از چند گاهي چشاي نازشو مثل مستها باز ميكرد و نگاهي كه نميتونم براتون توصيفش كنم به من ميانداخت آخ نميتونين حدس بزنين اين لحظات چقدر دل انگيز و دوست داشتني بودن نميدونم يه جورايي دلم ميخواست فداش شم و دورش بگردمو بلا گردونش بشم و همينطور كه در آغوش گرفته بودمش و بي وقفه مي بوييدمش و مي بوسيدمش و قربون صدقش ميرفتم يه لحظه حس كردم خوابش برد آروم از كنارش بلند شدم و لباسهامو پوشيدم تقريبا دم دماي ظهر بود اومدم از اتاق بيرون ديدم الهه تو هال نشسته و محسن رفته حموم دوش بگيره به كنايه از الهه پرسيدم خوش گذشت؟؟؟ اونم با پررويي گفت: فكر كنم به شما بيشتر خوش گذشته؟؟ منم كم نياوردم و گفتم واقعا به من كه بي اندازه خوش گذشت نمي دونم يه حس خجالت همراه با شرم تو رفتار هر دو مون مشهود بود من رفتم آشپزخونه يه چايي واسه خودم ريختم و همراه با بيسكويت شروع كردم به خوردن تو همين حين محسن هم از حموم خارج شد و نيمه عريان رفت به سمت الهه فكر كنم منو تو آشپزخونه نديده بود با اشاره الهه دوزاريش افتاد و خودش رو جمع و جور كرد منم با يه چايي ديگه رفتم تو اتاق خواب پيش نازنين ديدم نازنين بيدار شده و لباسهاشو پوشيده نشسته روي تخت چايي رو دادم دستش و بوسه اي بر روي پيشونيش نهادم ميدونين يه حس علاقه شديد نسبت به نازنين تو خودم احساس ميكردم ولي نميدونستم عاقبت اين روابط و علاقه به كجا ختم ميشه؟؟؟ نازنين با خجالت و به نوعي شرمندگي پرسيد ساسان چه جوري بريم از اتاق بيرون؟؟؟ منم خودم رو بي خيال نشون دادم تا نازنين دلش آروم بگيره گفتم اين روابط رو اونا اول شروع كردن اوني هم كه بايد خجالت بكشه اونا هستن نه ما خلاصه با كلي كلنجار رفتن قانعش كردم بريم از اتاق بيرون.عزيزان براي جلوگيري از اطلاف كلام به طور خلاصه عرض كنم كه با پيشنهاد من رفتيم با ماشين يه چرخي تو پارك جنگلي نور زديم و بعدش هم رفتيم ناهار و تو رستوران خورديم و در حين برگشتن به ويلا من كه از اين سكوت مصنوعي كلافه شده بودم رشته كلام رو به دست گرفتم و بدون رو در واسي (همون رودربايستي) و بدون لفافه گفتم ببينيد يه اتفاقاتي بين ما چهار نفر افتاده اگه با عقايد موجود بخوايم بهش نگاه كنيم هيچ توجيهي نميشه واسش پيدا كرد زندگي همه مون هم تحت الشعاع قرار ميگيره ولي كار ديگه اي كه ميتونيم بكنيم اينه كه دنبال توجيه نباشيم اتفاقيه كه افتاده و كاريش هم نميشه كرد پس بهتره نهايت لذت رو از اين پيش آمد ببريم حالا تو دلم از حرفهايي كه ميزنم حسابي شرمسارم ولي.حالا همه صم و بكم نشستن و نگاهشون رو از هم ميدزدن تا چشم تو چشم نشن منم ديدم حالا كه قافيه به تنگ اومده گفتم ببين محسن تو با زن من حال كردي منم با زن تو اين به اون در خوب؟؟؟ نازنين بعدا به من گفت تو اون لحظه دلش ميخواست زمين دهن وا كنه و اون رو ببلعه. دوباره گفتم خوب؟؟؟ محسن هم با يه كمي خجالت گفت خوب.منم كه زده بودم به سيم آخر گفتم پس بياين مسافرتمون رو خراب نكنيم اصلا از اين به بعد تو مسافرتها الهه زن تو باشه نازنين هم زن من خوبه؟؟ ديگه وقاحت رو به منتها درجه رسونده بودم.انگار محسن هم كه منتظر بود بالاخره يه نفر قضيه رو راست و ريس كنه ديگه روش حسابي باز شد بي مقدمه گفت كاش علي و ويدا هم اينجا بودن به قرآن مي خواستم محكم بخوابونم تو گوشش مادر به خطا تو فكر گاييدن زن بهترين رفيقشه جلوي عصبانيتم رو گرفتم و با نگاهي كه بين منو نازنين رد و بدل شد ديدم اونم به حرومزادگي شوهرش پي برده با خونسردي گفتم محسن حماقت نكني قضيه رو واسه كسي تعريف كني؟؟؟ اونم مثلا حالت جدي به خودش گرفت و گفت بچه شديا ساسان همينطوري يه چيزي گفتم كه حرفي زده باشم تو دلم گفتم آره بي ناموس؟؟ واسه ويدا هم كيرتو صابون زدي؟؟/ به هر حال با صحبت هاي منو محسن جو موجود يه كم بهتر شد به محض اينكه رسيديم جلوي در ويلا منم از موقعيت استفاده كردمو گفتم يه استراحتي بكنيم و بريم تو استخر الان هوا جون ميده واسه آب تني الهه هم كه تا اون موقع ساكت مونده بود با حالتي كه منتظر بود بقيه هم حرفاشو تاييد كنن گفت همين الان بريم منو نازنين يه لحظه نگاهمون با هم گره خورد انگار منتظر جواب من بود از ماشين پياده شدم و در ويلا رو باز كردم تا ماشين بياد تو بدون هيچ صحبتي من رفتم داخل ويلا نازنين هم پشت سرم اومد از پنجره نگاه كردم ديدم محسن و الهه رفتن كنار استخر.لباسهامو در اوردمو لباس راحتي تنم كردم و دراز كشيدم رو تخت.چشمام داشت گرم ميشد كه با صداي خنده و شوخيه نازنين و الهه به خودم اومدم بلند شدم ديدم بععععععله با مايو رفتن كنار استخر و دارن همديگه خيس ميكنن و صداي خنده و شوخيشون تا ده تا ويلا اون طرف تر هم ميره.خوشبختانه وسط هفته بود و كسي هم اون دورو برا نبود و ديوار هاي بلند ويلا مانع از ديد ميشد منم رفتم و از رو بند مايوم رو برداشتم و تنم كردم و به جمع اونا پيوستم.انگار همشون منتظر ورود من بودن با اينكه وسط ظهر بود ولي تماس آب استخر با تنم اونو مور مور كرد يهو حسابي سردم شد از استخر اومدم بيرون و كنارش دراز كشيدم محسن و الهه كه حسابي جام لاقيدي رو سر كشيده بودن به بهانه آب بازي كردن حسابي همديگه رو ميمالوندن نازنين هم كه از ديدن اين صحنه ها هم عصباني شده بود و هم حسادتش گل كرده بود با نگاه ملتمسانه از من ميخواست وارد آب بشم و به نوعي ما هم مقابله به مثل كنيم تو همين گير و دار ديدم محسن به بهانه آب بازي با الهه داره با دستش تمام تن الهه رو لمس ميكنه و از اطراف مايو دستش رو تا في خالدون الهه تو ميبره يه لحظه غيرتم گل كرد و چون بيد بر سر ايمان خود لرزيدم با خودم گفتم اينا فكر ميكنن انگار تا ابد اينجا مونده گاريم هيچ تو فكر برگشتن و تبعات اون نيستن؟؟ دائم تو اين فكر بودم كه بعد از برگشتن روابطمون به چه شكلي خواهد بود؟؟؟ آيا رغبت همبستر شدن با الهه رو خواهم داشت؟؟؟ آيا ميتونم كما في السابق باهاش عشقبازي كنم و دها فكر از اين قبيل يه لحظه رهام نميكرد كه يهو مور مورم شد نازنين پدر سوخته آب پاشيده بود روم بلند شدم كه وارد آب بشم ديدم كار الهه ومحسن داره به جاهاي باريك كشيده ميشه يه لحظه از ديدن اين منظره خشكم زد ولي به خودم نهيب زدم قانونيه كه خودت گذاشتي پس كلاه بي غيرتي رو كشيدم سرم و پريدم تو آب.يه راست رفتم سراغ نازنين انگار يه جورايي ميخواست با محسن و الهه تصفيه حساب كنه نميدونين چيكارا كه نميكرد و چه كرشمه ها كه نميومد من مبهوت مونده بودم كه اين همون دختر محجوب و ماخوذ به حياست؟؟ به محض اينكه لمسش كردم خودش رو تو آغوشم رها كرد منم نامردي نكردم و يه راست رفتم سراغ لاله گوشش رفلكس هايي از خودش نشون ميداد كه بيشتر حس ميكردم سعي داره توجه محسن رو جلب كنه با اولين ناله هاش يه لحظه محسن و الهه توجه شون جلب شد و دست از لب گرفتن كشيدن ولي نميدونم محسن پيش خودش چه فكري كرد و دوباره برگشت رفت سراغ زير گردن الهه احتمالا كلاه كوس كشيش رو گذاشته بود بالاتر حس كردم يه دور باطل بين ما داره بوجود مياد كه تنها چيزي كه توش نيست لذت بردنه همه يه جورايي دارن به هم ضد حال ميزنن محسن مايو الهه رو تا نصفه دراورد و شروع كرد به خوردن پستوناش الهه تخم سگم جيغ هايي ميزد و ناله هايي ميكرد كه من تا حالا ازش نشنيده بودم ديدم اينجوري نميشه سرماي آب هم مزيد برعلت شده بود حرارت و حشر رو كاملا خنثي ميكرد نازنين رو از پشت بغل كردمو هلش دادم به سمت پله هاي استخر از آب خارج شديم و كنار استخر بي مقدمه يقش كردم يه نگاهي به محسن و الهه انداختم ديدم الهه داره تو آب كير محسن رو ساك ميزنه توی دلم گفتم حالا كه اينجوريه بگرد تا بگرديم من كه از ديدن سكس الهه و محسن هم تحريك شده بودم و هم عصباني با شدت عمل شروع كردم مايو نازنين رو كه به تنش چسبيده بود دربيارم ديگه طاقت نداشتم به محض رويت سينه هاش اونا رو تودهنم گرفتم و ما بقي مايو رو كشيدم پايين و از تنش خارج كردم نازنين طفلك كاملا جاخورد كه بي مقدمه كون برهنش كردم نشوندمش لب استخر و رفتم سروقت كووووووس بي همانندش تماس زبونم با چوچولش حس ناگفتني و دوست داشتني يي رو درمن بوجود مياورد انگار آفريننده تموم هنرش رو در آفريدن كووووووس نازنين بكار بسته بود.متوجه شدم تماس آب با كوسش باعث شده بود ديگه بويي ازش به مشامم نرسه در دم ياد بوي پيراهن يوسف و بهشت گم شده و چندتا فيلم ديگه افتادم.همينطوركه ديوونه وار زبونم رو تو كوسش ميچرخوندم و با زبونم تلمبه ميزدم با نگاهم ازش مي پرسيدم پس عطره بهشتيه كوووووست كووووو؟؟ انگار نازنين كه پشتش به محسن و الهه بودو نگاه سنگين اونا رو روی خودش حس ميكرد و كاملا معذب بود نه چند دقيقه پيش كه ميخواست تو همون استخر بهم بده نه الان كه كوسش اصلا آب نميندازه انگار اونم متوجه نگاه لبريز از سوال من شد؟؟بلند شدم و رو لبه استخر دراز كشيدم و از نازنين هم خواستم به صورت معكوس69بياد روم نگاهم رو به سمت محسن و الهه برگردوندم ديدم الهه تو قسمت كم عمق قنبل كرده و محسن از پشت داره احتمالا كوسش رو سرويس ميكنه شايد هم سوراخ كونشو ولي حس عجيبي داشتم هيچوقت فكر نميكردم از ديدن گاييده شدم همسرم جلوي چشمام اينقدر لذت ببرم حالا ممكنه پيش خودتون بنده رو ملقب به انواع القاب كه لايق خودتونه بكنين ولي به قول شهيد راه آزادي خسرو گلسرخي: گر ما ز سر بريده ميترسيديم / در محضر عاشقان نمي رقصيديم.سرمو كه برگردوندم كوووووووس خوش استيل نازنين كه كم كم داشت آب ميانداخت ديدم رو صورتمه انگار نازنين هم مبهوت تماشاي اونا بود زبونمو علم كردم و با فشارررررر دست به باسن خوش تراش نازنين بهش فهموندم كوسشو به زبونم فشاررررر بده و تلمبه بزنه رو دهنم اولش آروم و اندكي بعد با شدت تمام شروع به اين كار كرد كوس بهشتيش آروم آروم داشت لزج ميشد و بوي مدهوش كنندش داشت به مشامم ميرسيد ولي فشار ضربات كس و كون نازنين به فك و دهنم و دردي كه به فكم منتقل ميشد تقريبا حس لذت رو از من گرفته بود رومم نميشد بهش بگم همچين دور برداشته بود كه نزديك بود سرم با لبه استخر يكي بشه ديگه طاقت نياوردم و متوقفش كردم ازش خواستم تغيير موضع بديم و من بيام بالا و اون بره زيرم.تو همين حين صداي ناله ها و ضجه هاي الهه بلند شد محسن كيررررررشو فرستاده بود تو كووووووووون الهه تا حالا خيلي دقت نكرده بودم بابا چه كوووووووون رو فرمي داره الههههههههه واقعا يه لحظه دلم خواست همزمان هم نازنين رو بكنم و هم كوووووووون الهه رو وااااااایییییییییییي چه صحنه اي بود صحنه كون دادن الهه كيرم داشت منفجر ميشد فكر كنم با هربار تلمبه زدن محسن كلي از آب استخر وارد كوس و كون الهه ميشد ولي نامرد بي وقفه و بدون توجه به ضجه هاي الهه همينطور داشت تو كونش تلمبه ميزد الهه مدام تكرار ميكرد وااااااااییییییییي واااااایییییییییییي پارررررررههههههههه شددددممممممممم اعتراف ميكنم ديدن پاره شدن كون الهه خيلي لذت داشت منو نازنين هردومون داشتيم به اين صحنه نگاه ميكرديم كه نازنين گفت:من برم دستشويي و برگردم.گفتم چيكار داري؟؟؟؟ حالا الان نرو اونم يه نگاه همراه با تعجب بمن كرد و خواست بره به سمت دستشويي حياط كه مانعش شدم
اونم رونهاشو به هم فشاررررر داد و گفت الان ميريزه هااااااااااا؟؟؟؟ منم تو يه لحظه به ياد فانتزي واتر اسپورت افتادم كه آرزو داشتم با ماه رويي بهشتي همچون نازنين يه بار تجربه كنم حالا كور از خدا چي ميخواد دو چشم بينا؟؟ دهنمو نزديك چاك كوسش كردم و شروع كردم به ليسيدن با دستاش سرمو به عقب روند و گفت بذار برم توالت وقتي برگشتم بخورش منم با بي قيدي و شهوت گفتم هركاري داري تو دهنم بكننننننن؟؟؟؟ با تعجب گفت ديوونه شديااااااااا ساسان.سرمو به عقب هل داد منم كه از شهوت و دلهوره ديوونه شده بودم گفتم بشاش تو دهنم ميخوام با شاشت دوش بگيرم ميخوام شاشتو بخورمممممممممم.اولش باورش نميشد ولي همينكه اصرار بي پايان و جدي منو ديد انگار خودشم راغب شد كه از بهشتش جوي شير و عسل معروف رو تو دهنم جاري كنه.يه كمي به پاهاش زاويه داد و به سمت پايين متمايل كرد تا چاك كوسش واشه درهمين حين شروع كردم با زبونم به حالت استدعا و التماس لاي كووووووسش رو كاويدن ولي من دل تو دلم نبود يه لافي از روي شهوت زده بودم و نميدونستم چي
ميشه؟؟؟؟نكنه بزنه تو ذوقم؟؟؟ يا بپره تو گلوم و پس بزنمش؟؟؟؟ نكنه ضد حال بشه؟؟؟ولي وسوسه جاري شدن ادرار نازنين از لاي كوووووسشو چوچولش تودهنم چيزي نبود كه اين دلهوره ها بتونن حريفش بشن تو همين افكار غرق بودم كه يهو جاري شدن مايع گرمي رو تودهنم حس كردم با ولع تمام همچون نوشيدن شير توسط طفل از پستان مادر نوشيدم هربار كه دهنم پر ميشد ما بقي صورتم رو نزديك ميكردم و غسل تعميد رو به جاي مياوردم و شاش تو دهنم رو قورت ميدام و دوباره دهان در برابر اين مائده بهشتي كه حقيقتا از بهشت وجود نازنين جاري بود ميگشودم آرزو ميكردم كه اين لحظه رويايي هرگز به پايان نرسه طعم متبوع و شور مزه اي تمام دهانم رو پر كرده بود نزولات آسماني و بهشتي كوس نازنين كه به پايان رسيد شهوت من صد برابر شده بود دائم به حالت سوال ميگفتم نازنينم هرچي از اون تو مياد ماله دهنه منه؟؟؟ اونم كه بيش از من تحريك شده بود مدام سرمو تو كووووووووسش فشاررررررررر ميداد و پشت سرهم پاسخ ميداد: آره آرهه آرههههههههه همش ماله توئههههه آرههههههه همش مالههههههه دهنتههههههههه حالتي غير قابل تصور و توصيف داشتم خودمو تو معراج حس ميكردم با چكيدن آخرين قطرات شاش نازنين تو دهنم به خودم اومدم نازنين پشت سرهم اين جملات رو تكرار ميكرد آره آرههههههههههه همش ماله دهنه توئههههههههه فقط توووووووو.كه يهو فكري از ذهنم گذشت و تو دلم خندم گرفت كه نكنه يهو پريود بشه تو دهنم بگه بفرما هرچي از اين تو مياد بيرون ماله دهنه توئه؟؟؟؟ دهنمو از كوسش جدا كردم ومتوجه اطرافم شدم محسن و الهه هم كه انگار كارشون تموم شده بود همينطور چهارشاخ مونده بودن و ما رو نگاه ميكردن.همينكه نگام به الهه و محسن افتاد يه جورايي خجالت كشيدم سريع پريدم تو استخر و در حين پريدن هم نيت غسل جنابت ارتماسي كردم تا آثار ادرار نازنين از سر و روم پاك بشه و حكم شرع رو هم به جا آورده باشم نازنين هم همينطور كون لخت آروم وارد آب شد و سريع خارج شد اومدم بيروم و رفتم به سمت نازنين اومد تو آغوشم و دستشو دورگردنم حلقه كرد وپاهاشم گرفت بالا و به همين صورت رفتيم به سمت ويلا تا عشقبازي نيمه كارمون رو از سر بگيريم همينطور خيس و آب چكان وارد ويلا كه شديم من دستمو از زير باسن نازنين آزاد كردم تا بياد پايين ولي انگار چيزي تو ذهنش بود كه امتناع كرد و با مالوندن كوووووسش به كيررررررررم منو متوجه كرد كه مايله به صورت سر پايي چاك كووووووسشو بگام جووووووووون پس دوباره دستمو به زير رونها و كون نازنين بردم و اوردش بالا كيرمم كه انگار داراي رادار جهت ياب در زمينه سوراخه به راحتي سر چاك كوس نازنين قرار گرفت اما دريغ و صد دريغ كه كوس نازنين به هيچ عنوان آمادگي سكس نداشت و تماس آب با اون تمام ترشحات كوسشو از بين برده بود.گفتم بيا پايين نازتو بخورم همينكه آب انداخت ميفرستم توش؟؟ اونم با پدر سوختگي گفت همينجوري خوبههههههههههه.منم با شيطنت گفتم جررررررررر ميخوري هااااااااااا؟؟؟ جواب منو داد كه اين ديگه مشكل منه؟؟؟؟ سركيرررررررم همچنان با چاك كووووووسش كه تو اون لحظه حاضر بودم واسش جون بدم در تماس بود يه كمي خودمو به عقب مايل كردم تا تعادلمون به هم نخوره و يكي از دستامو با آب دهنم خيس كردم و به سركيرم ماليدم و كيررررررررررمو تا حدي به داخل كوووووووس نازنين هدايت كردم ولي كارساز نبود كوسش بيش از اينها بايد خيس ميشد ايندفعه از آب دهن نازنين استمداد جستم ديدم نازنين هم بي قراره واسه گاييده شدن و جر خوردن ديگه گفتم هرچه باداباد يه خورده نازنين رو آزاد كردم تا با وزن خودش كيررررررممممممم وارد بهشت موعود بشه كيرررررررم ذره ذره و به حالتي كه واقعا داشت كووووووووسش جرررررررررر ميخورد راهشو بازكرد و داخل شد همينكه مقداري رفت توششششششش يهو با فشاررررررررررر كمرموبيشتر با رها كردن نازنين ته اين كوچه به ظاهر بن بست وا شد و كيررررررمممممرم تا دستهههههه رفت توشششششششششش چنان دردي به اون كوووووس بي همتاش وارد شد كه فكركنم با تموم قدرت گردن منو گاز گرفت و همراه با گاز گرفتن جيغغغغغغ خفه اي هم كه احتمالا ناشي از درد و لذت توامان بود كشيد آخحخخخخخخخخخخ.ديگه بقول معروف راه باز بود و جاده دراز رفت و آمدهاي كيرم تو كوسش بي وقفه ادامه داشت براي اينكه بيشتر لذت ببرم با دستام كه زيره كون نازنين قلاب بود يه حالي هم به سوراخ تنگ كونش ميدادم با هرباري كه انگشتم ميرفت تو كوووونش يه گازي از شونه يا گردنم ميگرفت اين كارش كه با نگاه متعجب و همراه با سوال من مواجه ميشد فورا ميگفت حقته يعني داره درد سوراخ كونش رو اينطوري تلافي ميكنه پيش خودم گفتم ما رو ببين كه رو درخت كي يادگاري نوشتيم؟؟ ديگه رحم و مروت رو يكسره به كناري نهادم و با كيررررررر كلفتمممممم آوردم بلايي رو بر سر كووووسش كه آوردني بود لحظه اي بعد ديدم داره به حالت ارگاسم ميرسه با هربار بالا و پايين رفتن صداي شلپ شلپ كوسشو كه توش تلمبه ميزدم ميشنيدم چه آبي انداخته بود چاك كووووووسش اين صدا و صداي ناله هاي نازنين حسابي ديووووووووونم كرده بود اجازه دادم كاملا ارضا بشه با فروكردن ناخوناش تو بدنم و جيغغغغغغغ هاي پي در پي تو بغلم ارضا شد ولي رهاش نكردم حس لذت بردنش تقريبا به اتمام رسيده بود ولي من بي وقفه تلمبه ميزدم اولش يه كمي رفلكس الكي نشون داد تا به اصطلاح منم حال كنم و ارضا شم ولي مگه آبم به اين راحتي ها ميومد؟؟ درد همراه با عذاب در تمام وجودش مستولي شده بود ولي همچنان رو درواسي ميكرد و اعتراض نميكرد يه بند تلمبه ميزدم تو چاك كوس خوش استيل و صورتي رنگش حس ميكردم واقعا كوسش داره آش و لاش ميشه اونم با حالتي كه ميشد به نهايت عذاب كشيدنش پي برد ميگفت بياااااااا زوددد بااااااشششششش توروخدااااااابياااااااااااا تمام ناخوناش رو تو تن من فرو كرده بود و لبش رو با گاز گرفتن هاي پي در پي كبود كرده بود ديدم آبم داره مياد به شدت تلمبه زدن و گاييدن سوراخ كوووووووسش افزودم با رعشه اي كه به تنم مي افتاد گفتم نازنينم دارم ميااااااااااااممممممممم بخورشششششششششش - آبمو بخوررررررررر با سرعت و چالاكي كه در تصورم نمي گنجيد از روكيرم پريد پايين و كيرمو گذاشت تودهنش و با حركت دست به اومدن آبم كمك كرد آبم با جهشي فوق العاده كه با لذتي باورنكردني و بي همانند توام بود وارد دهنش شد آخ خ خخخخخخ خداااااياااااااا چه حال خوبي دارم خدايا اين حال رو ازم نگير نازنين همچون پرنده زخمي خودش رو به روي تختخواب كشوند با كرختي مفرط و يه حالت خلسه خاص كه هنوز توام با لذت بود رفتم كنارش كه از لذتي كه براي من بوجود آورده تشكر كنم و دست تفقدي هم به سر و روش بكشم به هرحال بعداز دو سه بار معاشقه اولين بار بود كه تقريبا باهم ارضا ميشديم و غرق بوسش كنم يه نگاهي به ساعت كردمو ديدم حدود پنج عصره رفتم و كنارش خوابيدم آآآآآآآآآخ خخخخخخخخخ جااااااااااانممممممم بهترينمممممممم عزيزترينممممممم عمرمممممممم نفسممممم مونس و همدممممم داشت به آرومي اشك ميريخت بخدا دنيا برسرم خراب شد دستشو گذاشته بود تو لاپاش و پاهاشو محكم به هم فشار ميداد شير فهم شدم كه ادامه سكس بعد از ارضا شدن نازنين شديدا باعث آزار و اذيت و ايجاد درد در قسمت مهبلش شده خرابه خراب و منزجر از رفتارم و خود خواهيم ملتمسانه شروع كردم گونه و پيشونيش رو بوسيدم مني كه ميخواستم از وجودم نازنين نهايت لذت رو ببره وبعدش از ارضا شدن و لذت بردن نازنين منم به اوج لذت جنسي نايل بشم حالا تبديل شده بودم به فرشته عذابش و سوهان روحش به والله كه نميدونستم چكار كنم كاملا مستاصل شده بوده اومدم كنارش و آروم تو گوشش زمزمه كردم كه به خداوندي خدا فكر نميكردم تا اين حد باعث آزارت بشم نازنينم بهترينم الهي قربونت برم دور سرت بگردم بلا گردونت بشم به خدا غلط كردم خود خواهي كردم تو رو خدا گريه نكن الهي بميرم و چشماي نازنينه تو رو گريان و اشكبار نبينم عمرم عسلم بخدا با هر اشكت هستيه منو به آتيش مي كشي و سالي از عمرم رو بر باد ميدي نكن اينكار و با من نكن دوستان و همراهان ممكنه به من نسبت هاي عجيب و غريب بدن ولي شايد نتونين بفهمين كه با چنين كرشمه و غمزه و غمازه اي كه نازنين بردلم بنهاده بود داغ تازه اي نازنين رو مي پرستيدم عاشقانه و ديوانه وار مي پرستيدمش و طاقت هر چيزي رو داشتم جز گريه و دلخوري نازنين اين فرشته و حوري بهشتي رو از خودم حس عجيبي نسبت به اين اسطوره سكس و عشق در من وجود داشت يه حس سرسپردگي به معناي خوبش و دلباختگي و كرنش در مقابل زيبايي روحش تو ذره ذره وجودم جريان داشت هزاران بوسه بر اندام بهشتيش نثار كردم خصوصا به ورودي اصلي بهشتش تنها آرزو و خواستم اين بود مورد عفو درگاه بخشايشش قرار بگيرم كه حس ميكردم در مورد من ديوار بخشايشش چنان بلنده كه كمتر گناهي وجود داره كه ممكنه از من سر بزنه كه از اون بلند تر باشه ولي با تمام اين احوال سخت نگران بودم گفتارم چنان پريشان بود كه بيشتر شباهت ميبرد به هذيانهاي بيمار تب دار ولي ابايي نداشتم از گفتن هرچيزي كه باعث شه نازنينم گوشه چشمي به من بيندازه و از سر تقصيراتم بگذره دوستان زبان از بازگو كردن اون احوال بي نهايت قاصره و كلام الكنه به قول حضرت خداوندگار مولانا: چون قلم اندر نوشتن مي شتافت / چون به عشق آمد قلم در خود شكافت.عزيزانم حال عجيبي دارم ناخودآگاه دست به دعا و استعاذه به درگاه خداوند برداشتم و چه زود در اون لحظاتي كه غوغايي در دلم بر پا بود جواب داد خدايا ايمني از تو مهابت هم ز تو دعا از تو اجابت هم ز تو بار خدايا اين دل به ظاهر كوچيك و به واقع دريايي نازنين رو كه ناخواسته از كردار من متلاطم شده آرامش دوباره ببخش اين افكار و گفتار در ذهنم تداعي شد و بي اختيار تمام تن و وجود نازنين رو غرق بوسه كردم ناگهان بيتي از ذهنم گذشت كه : تو نگو ما را بدان شه بار نيست / با كريمان كارها دشوار نيست با قوت قلبي كه تكرار اين بيت به من داد دهانم رو به گوش نازنينم نزديك كردم گفتم: نكنه از فراق تلخ گويي تو سخن/ هر چه ميخواهي كن ، ليكن آن مكن پس يا ببخش يا سر ببر من را چو ميش هرطوريكه دلت ميخواد تلافي كن و منو از درگاهت نرون كه گر تو براني به كه روي آورم؟؟؟ حال زار و نذاري داشتم مستقيم تو چشماش نگاه كردمو گفتم من حاضرم واسه هر مكافاتي آاااااااااااااخ خخخح با چشمان نمناكي كه ميشد هنوز برق عشق و علاقه رو توش خوند نگاهي به من كرد كه بند دلم پاره شد و آروم بوسه اي بر روي لبم نهاد آفرينها بر تو بادا اي خدا/بنده خود را ز غم كردي جدا بي اختيار اشك شوق ميريختم به دست و پاي نازنين افتادمو بهترين و بهترين و بهترين الفاظي رو كه يك انسان ميتونه نثار يه انسان كه نه فرشته نه نه نه خيلي از فرشته پاك تر و والاتر ديگه بكنه نثارش كردم چه حالي داشتم اينكه نگاشتم يك از هزار آن چيزي كه برمن رفت نبود در دل حسرت بردم بر مردي كه شب هنگام در كنار و هم آغوش نازنين.همبسترش باشه و با استشمام شميم نفسهاش به خواب بره و وقتي كه صبح گاهان از مرگ كاذب برميخيزه و صور اسرافيل روزانه دميده ميشه اولين چيزي كه نگاهش رو نوازش ميده صورت همچون گلبرگ نازنين باشه چشمام رو باز كردم گيج و منگ بودم عطر نفسهاي نازنين كه تو آغوشم بود بينيم رو نوازش ميداد ساعت رو نگاه كردم ديدم دقيقا نه و نيمه شبه اوه، چهار پنج ساعتي خواب بوديم واي خدايا چه خواب آشفته اي ديدم ولي نه؟؟؟ كشيدن ناز اين آتيش پاره حتي تو خواب هم لذت بخشه باور كنين اگه لذت اين خواب بيشتر از معاشقه هاي واقعيمون نباشه حقيقتا كمتر هم نيست نگاهم رو به سمت صورت نازنين چرخوندم و بوسه آرومي كه همه احساساتم رو در اون جمع كرده بودم بر روي لبهاش همون لبهايي كه شبيه غنچه نيمه شكفته گل بود نهادم و در دل تكرار كردم نازنينممممممم ديوونه ديووووونتم.پایان

1 نظرات:

Mohammad گفت...

salam amir jan
agha dastane bahalie man ghablan khoondamesh vali bazam jazabe,dash amir ye khahesh dashtam age momkene dastanio benvis ke aroose khanevade ba khaharo madaro pedaro shoharesh sex dare hala che zoori che romantik,mamnoon misham.
movafagho shad bashi hamishe

 

ابزار وبمستر