ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پرستاران سرخس قسمت اول

شب ساعت 10:30 بود که نماینده شرکت حمل و نقلی که محمولات ما رو به آسیای میانه میبرد زنگ زد.در حال رفتن بودم و ندا هنوز داشت کار میکرد یه عالم فاکتور بود که باید برای صبح حاضر میشد- الو آقای سلیمی- بفرمائید- حامد هستم از شرکت...- سلام حال شما چه خبر؟/؟- راستش یه مشکلی پیش اومده برای باری که میخواد بره قزاقستان و باید شما صبح اول وقت در گمرک سرخس حضور داشته باشید و با تعهد شما این بار میتونه خارج بشه در غیر اینصورت امکان داره بارتون برای چندین روز اونجا بخوابه و یا فاسد بشه.ناله ای کردم و گفتم اونجا نماینده تام الاختیار دارم برام خیلی مشکله شبانه برم سرخس- موردی نیست یکی از کامیونهای ما عازمه و میتونید با اون برید.اما شما شخصا باید حضور داشته باشد و تعهد نامه رو امضا کنید وگرنه خروج محموله عملی نیست.کی میتونم با کامیون شما عازم بشم؟/؟- اون ساعت 1 شب راه میفته اگه میخواید با اون برید هماهنگ کنم؟؟/؟؟ پس لطف کنید دوباره نشستم و سرمو گرفتم توی دستام روز پر کار و سختی رو گذرونده بودیم و برای فردا کلی کارو برنامه داشتم ندا اومد پیشم- چی شده اتفاقی افتاده؟/؟ نه باید برم سرخس کاری پیش اومده- الان باید برید؟/؟ آره- اومد و روی پام نشست و دستشو گذاشت روی کیرم و کمی مالوند اما چیکو عمیقا خواب بود- اینم که مرده؟؟/؟؟- آره بابا حالم گرفته شده.کمی مالوندش و بالاخره چیکو بیدار شد و ندا سریعا کشیدش بیرون.چیکو با سری خم در مقابل ندا جون داشت تعظیم میکرد.جلوی پام زانو زد و مثل همیشه سر کیرم رو کرد توی دهنش چیکو حال اومد و به حداکثر حجم رسید ندا کمی سرشو محکم میک زد و بعد بلند شد و شلوار و شورتشو درآورد و کوسشو جلوی دماغم گرفت با دماغم تیغه کوسشو مالوندم و کوسش کم کم خیس شد خیلی راحت توی بغلم نشست و کیررررررررم موند زیر کووووووسش و خودش کیرمو مالوند به کوسش کمی که گذشت اونو توی کوسش کرد و شروع کرد توی همین حین دگمه های مانتوش باز شد و بعد سینه های بلوری ندا جلوی صورتم بود.نوکشو گاز گرفتم و با زبون باهاش بازی کردم- کیوان اینجوری نکن الان تموم میشم هااااااا؟/؟ اشکال نداره و بلافاصله چند نفس عمیق و شدید و ندا تموم شد محکم روی کیرررررررم نشست و گفت دیگه نمیشه بکنی و لبخند شیطنت آمیزی روی لبهاش بود یه نگاهی بهش کردم و گفتم خیال کردی و سریع جا خالی کردم و همونطور با کون افتاد روی صندلی تا به خودش بجنبه افتادم روش.گفت کیوان نههههه بسههههههه و داشت میخندید بلافاصله سر چیکو رو با فشار ملایمی کردم توی سوراخ تنگ و صورتی رنگ ندا که جیغش دراومد کیوااااااااان خشکه خیسش کننننننننن.اما چیکو اصلا حالیش نبود و خودشو هر جور بود تا تهههههه کرد توی کوووووون ندا.ندا کمی آروم شد و شروع کردم ولی اونقدر تنگ بود که بلافاصله آبم اومد و ندا در حالیکه برگشته بود و با شیطنت منو نگاه میکرد گفت دیدی خلاص شدی و خودشو از زیرم کشید بیرون یه نگاهی به کونش کردم بد جوری باز شده بود و توش دیده میشد اما زیاد به روی خودش نمیاورد و خودشو جمع و جور کرد و گفت اگه کاری ندای برم؟/؟ اونشب تمام کارها رو به ندا سپردم و رفتم خونه کمی وسایل شخصی برداشتم و زنگ زدم و قرار گذاشتم ابتدای جاده سرخس.زودتر رسیدم و منتظر شدم حدود نیم ساعت بعد یه کامیون بنز ده تن ترمز زد و رفتم جلو گفت آقای سلیمی؟/؟ گفتم بله.گفت بفرمائید سوار شید.از رکاب ماشین رفتم بالا راننده یه جوان حدود سی ساله بود خیلی مرتب و شیک تا نشستم گفت من خیلی از بارهای شما رو بردم اما تا حالا شما رو زیارت نکرده بودم بعد از صحبتهای معمول و گقتم خیلی شیک و مرتب میری سرویس؟/؟مرموزانه خندید و گفت چه کنیم خوب ما هم دل داریم.گفتم البته اما چه ربطی داره؟؟/؟؟ گفت من تا از سرخس رد بشم یه تیکه ماه روسی بلند میکنم و با خودم میبرم و دوباره برش میگردونم سر جاش دو شبی با هم هستیم و عشق و حال سنگین.گفتم ای ول بابا کوس روسی هم میکنی؟/؟ گفت البته روسه روس که نیستن معمولا ترکمن و ازبک هستن اما از دخترهای ایرونی که همش ناز و غمزه میان بعدش هم میبینی یه تریلی میتونه توش سرو ته کنه بهترن دیگه ادا و اصول ندارن یه پولی میگیرن و همه جوره بهت حال میدن بعدشم نه ترس ابرو ریزی داری نه هیچی.کمی که صحبت کردیم چشمام سنگین شد و تکونهای کامیون هم مزید علت شد و کم کم خوابم برد با ترمز راننده بیدار شدم و گفتم رسیدیم؟/؟ گفت نه یه چای بزنیم و بعد اون گردنه رو که رد کنیم دیگه راهی نیست.اومدم پائین یه کافه بود که رفتیم و چای و کمی صبحانه خوردیم و بعد دوباره راه افتادیم.اول وقت رسیدم سرخس و سراغ نماینده شرکت مزبور رو گرفتم گفتند آقای احمد نماینده اون شرکته رفتمو تو سالن گمرک گیرش آوردم احمد یه مرد میانسال کمی قد کوتاه با موهای جو گندمی و سبیل کمال الملکی بود ریش تراشیده و تنها کسی بود که ادکلن زده بود رفتم جلو و خودمو معرفی کردم از لهجه اش معلوم بود که تهرانیه سریع کارم انجام شد و بلافاصله منو با ماشین خودش برد به منزلش وقتی رسیدیم دیدم یه اتاقش دفتر کار و یه منشی سبزه داره که معلوم بود بومی سرخسه و بقیه خونه مسکونی بود.گفتم من کمی استراحت میکنم و با یه وسیله میرم مشهد اما گفت امکان نداره امشب با همیم و رفت دنبال کارش رفتمو کمی سر به سر منشیش گذاشتم دختر بامزه ای بود و کمی هم کونش میخارید اما نه حسش بود و هم اینکه تو یه محیط نا آشنا میترسیدم کاری بکنم رفتم و کمی دراز کشیدم اما خوابم نیومد رفتم توی حیاط و دست و صورتم رو شستم دیدم از خونه بغلی صدای خنده و شوخی میاد کمی مکث کردمو و دیدم همه صداها زنونه است و معلومه شوخی های بالای 18 سال میکنن رفتم داخل و از منشی احمد پرسیدم این همسایه بغلی هاتون کین؟/؟ چقد ماشااله سر و صدا دارند؟؟/؟؟ خندید و گفت اونها چند تا پرستار هستند که شهرستانین و اینجا هم طرح میگذرونن هم بعضی شون کار میکنند نا خودآگاه کیررررررم راست شد و دختره هم دید و اضافه کرد البته خیلی هم شیطنت میکنن دیگه اوضاع ناجور شد رفتم توی یک اتاق دیگه میخواستم برم بند کنم به منشیه که دیدم رفت و من تنها موندم توی ذهنم سکس با چندیدن پرستار جوان و خوشگل رو به تصویر میکشیدم صدای بهم خوردن در اومد دیدم احمد اومد داخل کلی میوه و خرت و پرت گرفته بود و با پاش در راهرو رو بست و داخل شد من یه شلوارک پام بود و یه تی شرت گشاد نشستیم به صحبت و ناهار کلی از این شاخه به اون شاخه پریدیم اما دیدم نمیشه این بود که سر صحبت رو باز کردم و گفتم احمد آقا این همسایه بغلی هاتون کین؟/؟ بلافاصله خنده رو لباش نقش بست و گفت چیه ؟/؟ صداشون به تو هم رسید؟؟/؟؟ گفتم آره بد جوری.گفت بیا بیریم تا بگم کین روی پشت بوم یه اتاق بود که نشستیم یه یخچال کوچیک هم بود درشو باز کرد و دو تا آبجو درآورد.یکیشو بمن داد و دیگریشو سر کشید.توی حیاط خونه بغلی کامل دیده میشد کمی که نوشیدیم دیدم دو تا خانم اومدن توی حیاط.عجب چیزائی بودن لا مصبها ترکه و باریک یکیشون یه تاپ سفید چسب تنش بود که از همون بالا معلوم بود نوک سینه هاش زده بیرون و دیگری یه تی شرت گشاد که سینه هاش توش بازی میکرد احمد یه نگاهی کرد و گفت اون لیلاست و اون یکی مونا.گفتم میشناسی شون؟؟/؟؟ گفت بزار تا شب و از اونجا یه صوتی زد دیدم اون دوتا برگشتن و برای احمد دست تکون دادن. مونا موهای بلند و بلوند داشت خیلی استخونی بود اما سینه هاش خیلی خودنمائی میکرد احمد رفت لب بوم و باهاشون صحبت کرد و بعد اومد گفت امشب یه کوس حسابی افتادیم هستی که نه؟؟/؟؟ منکه آب از لب و لوچه ام راه افتاده بود گفتم آره بد نیست.خندید و گفت نه اتفاقا بهتره چون اونها زیادن گفتم چند تا؟/؟ گفتن کلا 7 نفرن اما معمولا سه چهار تاشون نیستن از کونم دود بلند شد اینجا توی این بیابون و لب مرز اینهمه کوس با کلاس یکجا.اومدیم پائین و احمد یه کمد کوچیک رو تو دستشوئی نشون داد و گفت هر چی لازم داری اونجا هست و رفت دنبال کارش رفتم و دراز کشیدم اما فکر سکس امشب دیوونم کرده بود و کیرم به منتها الیه شخیت رسیده بود تا شب هیچ خبری نشد و هنوز احمد نیومده بود که زنگ زدن فکر کردم احمده دویدم درو باز کردم اما 4 تا خانم پشت در بودن با نگاه مشکوکی منو ورنداز کردن و گفتم شما مهمون احمد آقا هستید؟/؟ گفت بله.تازه دیدم یکیشون همون لیلاست البته با حجاب کامل سریع رفتم کنار و اومدن تو و خیلی خودمونی با خنده و شوخی رفتن تو.موندم چطوری احمد و پیدا کنم دنبالشون رفتم اونها تا رفتم داخل مانتو و مقنعه رو کناری انداختن و یه نوار تند گذاشتن همه جوون بودن و منم چارشاخ مونده بودم یکیشون دستمو کشید و کنار خودش روی مبل نشوند و نگاهی به کیرم انداخت که کاملا از زیر شلوارک دیده میشد یه نگاه به بقیه و شلیک خنده همه گفتن بابا این چقدر کفه؟؟/؟؟ خنده هاشون تمومی نداشت تو دلم گفتم وقتی رفت توی کووووووووونتون خنده یادتون میره و دست اونو که اسمش راحله بود رو کیرم فشار دادم نگاه شهوت بار و خماری بهم انداخت و وحشیانه شروع به لب گرفتن کرد و کیرمو درآورد همه با هو کشیدن و لیلا هم اومد و کیرمو دستش گرفت و یه نگاهی کرد و گفت چیکارش کردی اینطوری شده؟/؟ خندیدم و گفتم طبیعیه گفت آره ارواح عمه ات منو که نمیتونی کیر کنی؟/؟ گفتم تو یه سفر به ایتالیا یک دکتری لطف کرد و به این روزش انداخت همه ریختن دورشو شروع به بررسی کردن. یدفعه گفتم اون خوشگله کو؟/؟ همه گفتن کی؟/؟ گفتم لیلا خانم اونکه صبح با شما بود لیلا گفت اون شیفته جیگر گفتم بخشکی شانس عجب چیزی بود راحله گفت میخوای بگم بیاد؟/؟ گفتم آره.سریع گوشی رو برداشت و بعد از ارتباط گفت مونا وخی بیا یه سورپرایز آره همون مهمون احمد بیا ببین کیرشو عمل کرده عجب چیزی شده لامصب سریع بیا.بلند شدم و رفتم یه اسپری مفصل به همه جام زدم و برگشتم و کمی لفتش دادم تا اثر کنه باز ریخت دورم و شلوارمو کشیدن پائین و رفتن تو بحر کیرم آخرش راحله که خیلی تپل بود کله کیرمو کرد تو دهنش و ساک زدن حرفه ای رو شروع کرد تو همین حین مونا هم اومد و تا اومد تو کیرمو دید یه جیغ بلندی کشید و گفت کیر بابام به کونت این چیه و اومد جلو کیرمو حسابی خیس کرده بودن محکم فشارش داد و بلافاصله لخت شد و سینه هاشو آورد جلو و گذاشت لای سینه هاش همه شون استاد بودن همونطورکه با سینه هاش حال میداد گاهی سر کیرمو هم میکرد دهنش اه و ناله ام به آسمون رفته بود که دیدم کیرم داغ شد مونا بود که برگشته بود و کیر خیسمو کرده بود تو کوووووووونش تا حالا کون به این داغی ندیده بودم اما کونش اصلا گنده نبود و خیلی استخونی بود اما داغ و کمی هم گشاد خیلی راحت رفت تو.بقیه نشسته بودن و صحبت میکردن اما راحله که حشرش بدجوری زده بود بالا گاهی باهام ور میرفت و خایه هامو فشار میداد.کمی بعد مونا برگشت و کوسشو مالوند به کیرم سعی میکردم بکنم توششششششششش اما گفت من دخترم ولی بطرز وحشتناکی کیرمو میمالوند به کوووووووسش تا ارضا شد و با کلی جیغ داد ولو شد راحله و لیلا اومدن جلو کیرم هنوز آماده باش بود یه صدائی گفت خسته نباشید؟/؟ سرمو بلند کردم و دیدم احمد با یه پسر جوون و خوشگل وارد شدن و تو اتاق از وضعی که داشتم خجالت کشیدم اصلا نفهمیدم کی وارد شدن؟/؟ خواستم بلند شم ولی احمد بلافاصله گفت ببین راحت باش و خودش سریع شلوارشو درآورد و کیر وحشتناکش رو آورد بیرون تا من احساس شرم نداشته باشم به عمرم همچین کیرررررررررری ندیدن بودم در حالیکه پیرهنش کمی روی کیرشو پوشونده بود اما معلوم بود از کیرهای نادر هست بدین صورت که از سر کیرش تا وسط به اندازه معمول و کلفتیش طبیعی بود ولی از وسط به بعد کیرش یکباره شاید سه برابر معمول کلفت شده بود انقدر تعجب کردم که از لیلا که داشت حاضر میشد چیکو رو بکنه تو کوووووووسش یادم رفت.بلند شدم و گفت احمد جون این چرا اینطوریه؟/؟ یه خنده ای کرد و گفت مال خودت چرا این شکلیه؟/؟ گفتم خوب این یکدست فقط کمی بزرگتر از حد معموله اما مال تو علاوه بر طولش که خیلی زیاده بصورت نا متقارنی کلفت شده خندید و گفت من 3 سال سوئد بودم و تعریف کرد که اونهم رفته برای کلفت کردن کیرش و پزشکان این مدل رو که ظاهرا خانمها خیلی خوششون میاد براش درست کردن.کمی بعد لیلا داشت رو کیرم جون میداد کوسش بی نهایت تنگ بود کیرم به سختی رفت توش اما بدنش افت کرده بود کمی که عادی شد گفتم لیلا چقدر تنگی؟/؟ گفت خوب بار اولمه و خندید گفتم زرشک بار اولته چرا سینه هات روی نافته؟/؟ شکمت چرا این همه ترک داره؟/؟ گفت بسه بابا رو تو سر مال نزن من یه بار زائیدم و موقع زایمان کوسم از داخل حسابی جر خورد جوریکه بعد از زایمان رفتم اتاق عمل و از داخل 17 تا بخیه خورد از اونموقع انگار کمی راهشو تنگ کردن اینطوری شده.خلاصه مشغول بودیم که اون پسر که همراه احمد اومده بود لخت شد اسمش بهزاد بود و پسر احمد بود بدن خیلی قشنگی داشت هیکل ورزشکاری و عضلات برجسته و خط انداخته کیر معمولی و شقی داشت اومد و سر پا کون مونا رو مورد حمله شدید قرار داد خیلی محکم میکردش و داد مونا دراومده بود احمد با یه سینی پر از نوشیدنی برگشت و کامل لخت اما پیش دخترا نشست و مشغول نشد گفتم احمد آقا بیا جلو گفت بزار اصل کاری بیادش بعد.کارم که با لیلا تموم شد اومدم کنار بقیه نشستم همه لخت بودیم و لختی وقاحتشو از دست داده بود هیکل ها همه رو فرم و سینه ها همه رو به بالا و سفت معلوم میشد بهزاد داد مونا رو درآورده بود و همه مثل یه فیلم سکسی داشتیم نگاه میکردیم کیر احمد بلند شده بود و خیلی دراز شده بود از نافش هم میزد بالا یکی از دخترها شروع کرد برای احمد ساک زدن اما فقط بخش کوچکیش تو دهن دختره میرفت کمی بعد منشی احمد مثل تو اتاق ظاهر شده با دیدن اون دستمو گرفتم جلو کیرم اما دیدم همه لختن و اون براش عادیه احمد بلند شد و گفت اینم اصل کاری و رفت سمت منشیش و یه لب جانانه گرفت و سینه اشو محکم فشرد دختره زبون احمد محکم میک میزد و ول نمیکرد احمد نرم نرمک لختش کرد وقتی کرستش رو درآورد نفسم بند اومد عجب لعبتی بود.بدنش مثل احسان کمی عضله ای بود و کامل برنزه بود سینه هاش سفت سفت و اصلا تکون نمیخورد کووووووون گرد و خیلی زیبائی داشت کف کردم احمد گفت چیه؟؟/؟؟ گفتم بابا تو این برهوت باور کردنی نیست اینجا باید بهشت باشه گفت همینطوره من هر جا باشم بهشت رو برا خودم خلق میکنم وگرنه زندگی چه ارزشی داره میبینی با پسرم چقدر راحتم چون اونهم باید حال کنه منم همینطور تو و تمام دخترها هم همینطور پس باید لذت برد از زندگی بعدش گفت اگه میخوای بیا با سمیرا حال کن سمیرا نگاهی به کیرم کرد و گفت نه بابا جمع کلفتها جمعه و کیرمو با دست گرفت و کمی جلق زد و بعد سر کیرمو بطرف بالا چرخوند و گفت این باعث میشه آبت دیرتر بیاد و بعد نشست رو مبل و لای کوسشو باز کرد لبهای کوسش چاق بود و کوسش فقط یه خط یا یه چاک معلوم بود رفتم سمتش و گفتم کوشششش؟/؟ خندید و با دو انگشت لای کوووووووسشو باز کرد لای کوسش لبای صورتی رنگ کوسش خوابیده بود البته کوچک بود ولی روی هم رفته کوس تر و تمیزی داشت و صافه صاف تراشیده بود بالای خط کوسش یه نوار خیلی نازک از موهای کوسش رو نزده بود و فکر میکردی چاک کوسش تا زیر نافش رسیده زبونم رو لای کوسش گذاشتم سر کلیتوریسش زده بود بیرون و سفید میزد تا زبونم رو بهش میزدم چشماشو میبست و دستشو میذاشت بالای کوسش...ادامه دارد

2 نظرات:

ایرانی گفت...

داستان جذاب وقشنگی بوده.صحنه های سکس رابه خوبی ترسیم وتشریح نموده است.سوژه جالب وتازه ای هم دارد.فقط دراوایل داستان ندا خیلی بی مقدمه و بی اشاره وپردازشی از سوی نویسنده بر روی پاهای حامد نشست و...البته این اگر اشاره ای به روابط صمیمانه و...بعضی از منشیها وروسایشان باشدمی تواند تاحدودی بی مقدمه بودن راتوجیه نماید.درهرحال منتظرادامه این داستان زیباهستم.باتشکراز امیرخان عزیزبه خاطرانتشارداستانهای پرشور وهیجان انگیزدر سایت پر رونقش....ایرانی.

matin گفت...

امیر جان 20 20 مثل خودت

 

ابزار وبمستر