ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس خونوادگی آرزو قسمت دوازدهم

گفتم ما اینیم دیگه مامانم دوباره کیر بابامو کرد توی دهنش و خواست بخوره که بابام کشید بیرون گفت نه یکخورده صبر کن الان نمیتونم.مامان گفت ببین دختر روزییه ما رو هم قطع کردی هااااااااا گفتم بیا تا بابا سر حال میاد خودم میسازمت رفتم لای پاش و خوابوندمش و افتادم به جون کوووووووووسش انقدر خوردم که لرزید و ارضا شد ولی ولش نکردم و باز میخوردم که مامانم به التماس افتاد که بسه ولش کنم بابام با دیدن این صحنه باز سر حال اومد کیرش جون گرفت اومد کیرشو گرفت جلوی دهن مامان و گفت راستش کن تا روزیتو بدم مامان هم مثل قحطی زده ها شروع کرد به خوردن تا کیر بابا شد مثل سنگ و گفت خوبه برگرد و چهار دست و پا شو بعدم از پشت کرد توی کوسش شروع کرد به عقب جلو کردن مامان مثل وحشیها داد میزد و میگفت جوووووون محکمترررررر بزننننننننن بکووووووب بکوووووب محکمتررررر بابام همینطور داد میزد و آآآآآآآآآآییییییییی وااااااااییییی میکرد و محکم میزد روی کون مامان و میگفت جوووووون قربون این کوووووون.خلاصه بعدم درآورد و کرد توی کوووووونش و باز مثل وحشیها تلمبه میزد کون مامان مثل موج دریا موج میخورد بابا گفت بلند شو سر پا میخوا از کون بکنم مامانم بلند شد از تخت رفت پایین و دست به دیوار شد بابا هم کرد توی کوووونش و مامان رو چسبوند به دیوار و چنان با قدرت توی کونش تلمبه میزد که باسن مامان از دو طرف میزد بیرون انگار میخواست مامانو قاب کنه به دیوار حالا بماند چه ناله ها و داد و فریادهایی میکردن و چی بهم میگفتن.آخر مامان کم آورد و ارضا شد و دیگه نتونست سر پا وایسته و نشست روی زمین و ولو شد منم که توی اینمدت داشتم اونها رو نگاه میردم و با کوسم بازی میکردم بخودم اومدم دیدم چنان خودمو خیس کردم که انگار شاشیدم بابام اومد طرفم گفت حالا نوبت توئه بیا سر پایی.گفتم ولی نصفشم چهار دست و پا بکنم گفت چرا؟/؟ گفتم میخوام حسابی قمبل کنم که کیرررررت تا تههههههه بره توی کووووونم دوست دارم تا حلقم بیاد بابا گفت باشه بیا همشو همونطوری میکنم منم سریع کونمو قمبل کردم طرفش و بابا هم اومد و بدون رحم کرد توی کونم که جیغم رفت هوا و خودمو پرت کردم جلو که کیرش دراومد گفتم چه خبرته جر خوردم یواش اشکم از درد دراومده بود.مامان اومد گفت رامین چته وحشی شدی امشب؟؟/؟؟ گفت ببخشید نفهمیدم نمیدونم چم شده ولی مامانت اول شروع کرد و باعثش شد در همون لحظه داشت صورتمو دست میکشید و اشکامو پاک میکرد یه بوس از پیشونیم کرد و باز گفت ببخشید من برگشتم کرم رو از روی میز برداشتم دادم بهش گفتم بیا با این بکن و دوباره قمبل کردم طرفش کرم زد به سوراخمو اروم انگشتشو کرد توش معلوم بود سوراخم زخم شده بود چون بدجور میسوخت بالاخره کیرشم کرمی کرد و آروم کرد توی کونم ووواااااایییییییی کیییرررررررش انقدر داغ بود که انگار میله داغ کردن توی کووووووووونم.آروم آروم شروع کرد به تلمبه زدن که سوراخ کونم خیلی سریع شل کرد و درد و سوزشش تبدیل شد به لذت اونم چه لذتی.گفتم حالا بکووووووووب فشششاررررررر بده جووووون بکوووووب بابا هم دوباره وحشی شده بود و میکوبید احساس میکردم تا ته کیرش میره توی کونم وااااااااایییییی کون دختر خودمه جووووون حرف نداره واااای مثل کون مامانش دیوووووونم میکنه مامانم گفت رامین یواش مواظب پردش باشششششششش بابا گفت نترس جیگررررررر بیا کوسشو بخور حال کنه مامانم اومد زیرم خوابید و چوچولمو میخورد منم با کوس و چوچول اون بازی میکردم و میمالیدمش تا اینکه بابا گفت دارم میااااااااااام گفتم بریز توششششششششش مامان گفت نهههههههه نوبت منه میخوم بخورمششششش بابا هم درآورد و ریخت توی دهن مامان که زیر من بود مامان هم همشو خورد منم همونجوری خوابیدم روی مامان و بابا هم خوابید روی من یک چند دقیقه بعد مامان گفت بلند شید له شدم این زیر بابا چرخید خوابید کنارم منم چرخیدم به پشت خوابیدم روش بعد که حالمون جا اومد سه تایی رفتیم حموم توی حموم یخورده هم با هم بازی کردیم و همدیگه رو مالیدیم و اومدیم تا صبح سه تایی توی بغل هم خوابیدیم...ادامه دارد

13 نظرات:

matin گفت...

امیر جان خیلی با حال بود داداش مرسی

ناشناس گفت...

دمت گرم مثل همیشه عالی

ایرانی گفت...

همان طور که قبلا هم یکی دوبار گفتم یک داستان را هم در مقایسه با سایر داستانها می توان بر رسی کرد و هم دررابطه با این که یک داستان خوب باید چه ویژگیهایی داشته باشد.ازنظرمن در هر دو مورد موفق بوده و ارزشهای خود را نشان داده است که اگر غیر این بودجزو داستانهای نادری نمی شدکه سایتهای دیگربی اجازه و یابدون استنادواشاره به منبع منتشرش کنند.باسپاس از امیر و آرزوی پرتلاش ..ایرانی.

ناشناس گفت...

واقعا بهتون خسته نباشی میگم من زیاد داستان های شما رو دنبال میکنم.اگه ممکنه و زحمتی نیست براتون ااین داستان رو ادامه بدید

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوست گل و آشنا و تبریک به مناسبت فرا رسیدن سال نو .. این داستان رو من نویسنده اش نیستم یک داستان قدیمی فکر کنم مربوط به سایت آویزون باشه به نظرم یک یا دو قسمت از آن باقیمونده که در اختیار امیر عزیز بوده و مدتها بر سر این که این سایت و اون سایت از هم کپی برداری بدون اشاره به منبع می کردند کشمکشهایی بود و داداش امیر ما هم مدتهاست که به علت مشغله های زیاد و مشکلات شخصی زیاد فرصت نمی کنه ....حالا من اگه ارتباط سریعی باهاش بر قرار کردم در این مورد باهاش صحبت می کنم . سیزده به در خوش بگذره . روز و روز گار خوش ....ایرانی

ناشناس گفت...

ممنون جناب ایرانی که جواب منو دادین.سیزده به شما و خانواده محترم و تمام ایرانیان خوش بگذره

ایرانی گفت...

من هم برای شما دوست خوب و نازنینم آرزوی بهترین ها را داشته امیدوارم سراسر زندگیتان در نهایت خوشی و خوشبختی همراه با آرامش باشد ...ایرانی

ناشناس گفت...

بازهم سلام خدمت شما دوستان عزیزم.اقای ایرانی با امیر اقا صحبت نکردی تا ادامه داستان رو ببنویسه یک ماه گذشته و من هنوز منتظر داستان هستم اگه میشه این داستان رو ادامه بدید.بازم ممنون از زحمات تون

ایرانی گفت...

با سلام و عرض پوزش اولا به عرض برسونم که این پیام رفته بود لای بیست تا پیام چینی و انگلیسی که معلوم نیست از کجا میاد در قسمت هر زنامه یا اسپم و تازه شانسی متوجه شدم و در ثانی داداش امیررو مدتیه که خودم خبری ازش ندارم . مسافرته کجاست نمی دونم . به محض این که تماس گرفتم باهاش یعنی موفق به تماس باهاش شدم حتما این مسئله رو میگم . فکر کنم یکی دو قسمت بیشتر نمونده . ممنونم ازن و مجددا پوزش می طلبم . شاد و سربلند باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

این داستان یکی از بهترین داستان هاست... تا حالا چندبار از اول تا اینجا خوندمش... و همیشه منتظرم ادامش بیاد... چرا پس ادامه نمیاد ؟؟؟ من همچنان منتظرم... با تشکر

ایرانی گفت...

سلام به آشنای عزیز ..این داستان رو من ایرانی ننوشته ام . داستان قشنگیه .. فکر می کنم فقط 2 قسمت از اون مونده بود یا یک قسمت که اونم پیش مدیریت سایت امیر عزیزه و اونم به علت در گیریهای شخصی وقت نمی کنه به این جا سر بزنه حتی گاه تا مدتها ازش خبری ندارم .. بازم به هر صورتی شده باهاش تماس می گیرم تا ببینم جریان از چه قراره . ممنونم از تماست . شاد باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام امیر جان
خدا قوت
داداش یه محبت میکنی ادامه این داستان رو بزاری، ببینیم آخرش چی میشه بالاخره؟
دمت گرم

ایرانی گفت...

سلام ..من ایرانی هستم ... دوست و همکار و همراه امیر عزیز مدیذیت محترم این سایت .. راستش حداقل دوسال میشه از امیر خبری ندارم چه برسه به این که ببینم بقیه این داستانو ازش بگیرم . ممنونم از همراهی شما : ایرانی

 

ابزار وبمستر