ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

امير با خاله بيتا

من و خاله بیتا از همون بچگی با هم ندار بودیم از اونجاییکه چهار پنج سال با هم اختلاف سن داشتیم بقول معروف از کوس و کون یکی بودیم اون همیشه دوست داشت از دختر بازی و کوس بازیهام خبر داشته باشه منم همه چیز رو بهش میگفتم تا با دختری دوست میشدم اونو در جریان میذاشتم از من بیشتر عجله داشت که زودتر دختره رو بکنمش همه جوره هم کمک میکرد بهم مشورت میداد که چه جوری زودتر به نتیجه برسم همه جوره هم از بابت خونه خالی کمکم میکرد شوهر خالم آقا رضا یک بچه بازاری پولداره که خونوادش نسبت فامیلی دوری با پدر بزرگم دارن توی کار چرخ خیاطی و این جور چیزها هستن توی بازارم اسم و رسمی دارن با چند تا از کله گنده ها هم پیاله هستن من همیشه پیش خودم اونو آدم خیلی زرنگی میدونستم هر چند میدونستم چه آدم خواهر کوسده ایه همچین جا نماز آب میکشید که همه روی سرش قسم میخوردن ولی بر عکس از نظر خالم اون یک ببو گلابی بیشتر نبود مثلا گاهی وقتها که خاله بیتا منو برای چه جوری به راه آوردن دخترها راهنمائی میکرد و من دوزاریم دیر میفتاد از لجش میگفت تو هم یک ببو گلابی مثل رضائی جریان از نامزدی خواهرم شروع شد ما چون جامون کوچیک بود نامزدی خواهرمو خونه خالم گرفتیم اونشب همه سرگرم مراسم بودن و هر کی یک گوشه کار رو گرفته بود وسطهای مهمونی من هوس سیگار کردم رفتم توی آشپزخونه درب حیاط خلوت رو باز کردم رفتم اونجا یک گوشه ایستادم مشغول سیگار کشیدن شدم خاله بیتا اومد داخل آشپزخونه و توی کابینت دنبال چیزی میگشت حمید برادر شوهرشم اومد گفت چی شد بیتا آوردی ؟؟/؟؟ خالم گفت صبر کن دارم میگردم الان میارم حمید به شوخی گفت آخه پیش دستی هم چیزیه که گم شه ؟/؟ خالم بهش گفت بذار مال خودتم می بینیم حمید اومد نزدیکش گفت کی گفته من میخوام زن بگیرم هاااااان بعدم یک چنگی به کپل خالم زد گفت تا تو رو دارم زن میخوام چیکار بعد خالم از کابینت بالایی چند تا پیش دستی برداشت و دو تائی رفتن راستش من یک حالی شدم از یکطرف داشتم شاخ در میاوردم از طرف دیگه بهم برخورده بود تا آخر شب بی سر و صدا توی نخشون بودم دیدم اصلا این دو تا نگاهشون بهم دیگه یک جوراییه خلاصه مراسم تموم شد و رفتیم خونه شب خیلی فکر کردم و چیزهای گذشته رو که کنار هم گذاشتم برام یقین شد که آقا حمید خاله ما رو آره... بعدش بخودم گفتم لب بود که دندون اومد از همون شب تصمیم گرفتم منم یک حالی باهاش کنم و یک جوری بهش بفهمونم جریانو میدونم پس فرداش برای آوردن یکسری وسایل که برای نامزدی برده بودیم اونجا رفتم خونشون وارد خونه که شدم دیدم حمیدم اونجاست و اوضاع هم طبیعی نیست حمید چند دقیقه ای نشست بعد گفت خوب من رفتم بقیه چیزها رو هم که میخوای بنویس تا یکدفعه برات بگیرم خالم که توی آشپزخونه بود گفت وایستا چایی دم کردم گفت نمیخورم دیگه باید برم بعدشم رفت خالم از آشپزخونه اومد بیرون بمن گفت امیر چه خبرا ؟؟/؟؟ گفتم خبری نیست خاله قشنگ معلوم بود تازه از زیر کار بلند شده گفتم حمید کی اومده بود ؟؟/؟؟ یکم جا خورد ولی خودشو زود جمع کرد گفت برام خرید کرده بود حرفو عوض کردم گفتم یک دختر دیگه رو تور زدم خاله اونم از اسم وهیکل و چیزهای دیگش پرسید ولی شصتش خبردار شده بود من فهمیدم بعد از خوردن چایی وسایل رو برداشتم و رفتم خونه یک هفته ای گذشت یکروز بمن زنگ زد گفت سلام امیر جون گفتم سلام خاله جون گفت یک زحمتی برات داشتم ؟/؟ گفتم بگو عزیزم گفت یک مقدار جنس به سوپری تلفنی سفارش دادم پیکش نبود بیاره میری برام بیاری ؟؟/؟؟ منم از خدا خواسته گفتم چشمممممم وقتی رسیدم جلوی سوپری دیدم کارگرش اونجاست ؟/؟ همونموقع شصتم خبردار شد که خبرهائیه جنسها رو گرفتم رفتم طرف خونه خاله رسیدم زنگ زدم یکم گذشت زنگ دوم رو زدم گفت کیه ؟؟/؟؟ گفتم منم خاله امیر بعدش در رو باز کرد رفتم داخل دیدم یکم لای درب خونه بازه رفتم داخل خونه دور و برم رو نگاه کردم دیدم از توی حموم صدا میاد فهمیدم بله خاله حمومه یکدفعه صدا زد گفت امیر اومدی ؟؟/؟؟ گفتم آره گفت بشین الان میام منم وسایل رو گذاشتم توی آشپزخونه و نشستم توی حال چند دقیقه نگذشته بود صدام زد امیر جون اون حوله منو از روی تخت بده منم رفتم توی اتاق حولش رو برداشتم رفتم جلوی درب حموم لای درب باز بود نگاه کردم دیدم خاله بیتا لخت زیر دوشه اوووووووف همونجا کیرررررررم یک تکون شدیدی خورد شیر آب رو بست و از بغل جوریکه سینه هاش فقط مشخص بود اومد جلوی درب حموم چشم توی چشم شدیم من سرمو انداختم پائین از لای درب حموم چشمم به کووووووووس تپلش افتاد واااااایییییی مخصوصا پشمهاشم زده بود که دهنم بد جوری آب افتاد حوله رو دادم و برگشتم وقتی خاله اومد حولش از روی سینه هاش تا یک کم بالای زانوش بود تا حالا خالم رو اینجوری نگاهش نکرده بودم زیاد قیافه نداره ولی کوووووووس و کوووووووون اوووووف تا دلت بخواد خاله گفت خوب خوبی عزیزم ؟؟/؟؟ گفتم مرسی شما چطوری ؟؟/؟؟ گفت مرسی خوبم بعدش رفت توی اتاق منم حشرم زده بود بالا مونده بودم چیکارکنم ؟/؟ از طرفی میترسیدم اما با خودم گفتم مگه حمید این همه کرده چیزی شده منم میکنم ؟؟/؟؟ توی همین فکرها بودم که دیدم خاله بیتا از اتاق اومد بیرون یک تی شرت سفید طرح دار پوشیده بود که روی سینه هاش ایساده بود نوک سینهاش هم زده بود بیرون یک دامنم تا روی زانوش پوشیده بود من همینجوری مات مونده بودم خاله گفت چایی میخوری یا شربت ؟/؟ گفتم شربت اگه میشه دستت درد نکنه خاله دو تا لیوان شربت ریخت اومد توی حال شربت رو گذاشت روی میز و رفت توی اتاق بعد با یک پماد توی دستش اومد نشست روبروم روی مبل من داشتم شربتمو بهم میزدم دیدم در پماد رو باز کرد یکم برداشت از بغل اومد بماله به کف پاش تا پاهاش باز شد قلمبگی کوسش که از زیر داشت شورت قرمزش رو پاره میکرد مشخص شد جوری هم نشون میداد که خیلی سختشه گفتم خاله این چیه ؟؟/؟؟ گفت پماد کف پا اگه نمالم پاهام ترک میخوره گفتم مالیدنش سختته ؟/؟ گفت آره امیر جون از خدا خواسته گفتم میخوای برات بمالم خاله ؟؟/؟؟ گفت اگه زحمتت نمیشه بیا من زود رفتم روبروش روی زمین نشستم پماد رو برداشتم با یک دستم پشت پاشنه پاشو گرفتم با دست چپم پماد رو شروع کردم به مالیدن نگامم توی کوسش بود یکدفعه با یک لحن خاصی گفت امیر جون یواش قلقلکم میاد بعد خودشو تکون میداد منم برای اینکه مسلط تر باشم دستمو بردم بالاتر از ساق پاش گرفتم دیگه لای پاهاش کاملا باز شده بود یک جورایی سوراخ کوسشم میدیدم آخ خ خ منم کیرررررم نیم خیز شده بود خالمم به برآمدگی کیرم نگاه میکرد رفتم سراغ پای چپش این دفعه خود ماهیچه ساق پاشو گرفتم مثل سنگ بود کف پاشو یواش یواش میمالیدم اونم قلقلکش میومد دیگه دستمو بردم لای پاش یکم که مالیدم دستمو گرفت گذاشت روی کوسش شروع کردم مالیدن ووواااااااااایییییییییی یه اه ه ه و اوه ه ه ه کرد یکدفعه سرمو که پائین بود بلند کرد و شروع کرد به بوسیدن و لب گرفتن و قربون صدقم رفتن میگفت خیلی منتظره همچین روزی بوده دوست داشته من یکروزی بکنمش آرزوش بوده وقتی روش خوابیدم دارم میکنمش توی چشمهام نگاه کنه و... منم کیرررررررررررم شق شق شده بود و آماده کردن اونم رفت سراغ کمربندم گفتم آقا رضا نیاد خاله ؟؟؟/؟؟؟ گفت نه خیالت راحت باشه دیروز با حمید رفتن ژاپن چون چرخ خیاطیذهائی رو که نمایندگیش رو دارن ژاپنیه خیالم راحت شد زیپمو کشید پائین کیرمو گرفت به دهنش ساک میزد سر کیرمو بوس میکرد دوباره ساک میزد بعد رفت سراغ خایه هام میک میزد و تخمهام میرفت توی دهنش منم دستم توی سینه هاش کارمیکرد سرشو گرفتم بلندش کردم لبهاشو داشتم میخوردم و تیشرتشو میدادم بالا اونم دگمه های پیرهن منو باز میکرد و قربون صدقم میرفت تیشرتشو درآوردم بعد پیرهن خودمو بعد شورت و شلوارمو درآوردم اونم دامنشو درآورد بین میز و مبل خوابوندمش یکم میز رو کنار کشیدم شروع کردم به خوردن سینه هاش جااااااانم زبونمو دور نوک سینه هاش میچرخوندم و میک میزدم اونم سرمو نوازش میکرد و میگفت قربون اون کیررررررر خوشگلت برم امیررررررم باورم نمیشه میخوای منو بکنیییییییی منم این حرفهاش دیوونه ترم میکرد چند تا لیس از زیرسینه هاش زدم رفتم سراغ شورتش کمرشو بلند کرد تا شورتشو بکشم پائین بعد شورتشو که درآوردم تازه کوووووسش رو دیدم نا خدا گاه گفتم جوووووووووووووون چه گوشتیه کووووووووست بعد شروع کردم به لیسیدن از بالاش لیس زدم بعد رفتم لای کووووووووووسش و بعد دور چاک کوسشو میلیسیدم دیگه سر و صداش دراومده بود سرمو گرفت منو از لای پاش کشید روی خودش گفت امیررررر جووووووون قربون کیرررررررررت تا دسته بکنننننننننننن توشششششششششششش عزیزممممممممممم منم یکی از بالشتهای مبلشون رو گذاشتم زیر کوووووووونش کیررررررررررمو مالیدم به کوووووووووسش از نم کوسش کیرم خیس شد اونم هی میگفت بکننننننننننننن توششششششششش چند باری سرکیرمو مالیدم جلوی کووووووسش بعد فشاررررررررررر دادم تا نصف رفت توش بعدش یکم کشیدم عقب و تا دسته جا کردم شروع کردم به جلوعقب کردن همینجوری که جلوعقب میکردم توی چشمهاش نگاه میکردم دیگه سیاهی چشمش رفته بود بمن گفت آبم داره میاااااااااد بعد لب پائینمو به دندون گرفت و از گرمی توی کوسش فهمیدم آبش اومد منم تند تر و تند تر جلو و عقب کردم تا خواست آبم بیاد در آوردم ریختم روی شکم و سینه هاش بعد همونجا ولو شدم خاله بیتا هم بلند شد کیرمو چلوند تا تموم آبشو خالی کرد و با دستمال پاکش کرد با زبون دور کیرمو لیسید بعد بوسش کرد بلند شد رفت توی توالت منم راضی از حالیکه کرده بودم همونجا توی فکر راه بعدی بودم که اومد نشست بالای سرم بعد سرمو گذاشت روی پاهاش شروع کرد به ناز کردن و گفت خیلی حال کردم تو چی امیر ؟؟/؟؟ با سر تائید کردم بعد گفت خیلی دوست داشتم باهات حال کنم برای همین هم همیشه راجع به این چیزها باهات حرف میزدم تو هم که اصلا توی باغ نبودی تازه دوزاریم افتاد چرا بمن میگفت ببو گلابی پرسیدم خاله بیتا چرا بچه دار نمیشی الان هشت ساله ازدواج کردی ؟؟/؟؟ جواب داد اصلا رضا مرد نیست که منو بچه دار کنه گفتم یعنی چی ؟؟/؟؟ گفت یعنی اصلا احساس نداره اوایل فکر میکردم بیرون با کسی دیگست ولی فهمیدم نه اصلا خیلی سرده گفتم نمیکنه ؟؟/؟؟ گفت چرا با هزار زور ماهی یکی دو بار گفتم خوب ببرش دکتر گفت نمیاد منم دیگه خسته شدم بعد یک مکث کردم پرسیدم حمید چی ؟/؟ گفت درسته با حمید برنامه داریم خیلی وقته خیلی پسر خوبیه من خودم بهش گیر دادم خوب منم میخوام رضا هم که بی بخار بعد لبخندی زد و گفت ولی تو یکجور دیگه میکنی هاااااااا آره دیگه انقدر شیطونی کردی که دیگه خبره شدی اینها رو که داشت میگفت رفت سراغ سینه هام دستی کشید بعد نوک سینه هامو مالید انگشتشو با آب دهنش خیس کرد مالید به نوک سینه هام منم با انگشتم با چوچولش بازی میکردم انگشتمو توی کوووووووس نرمش میکردم یک بوسم کرد گفت بلند شو بریم توی اتاق رفتیم توی اتاق خاله بیتا منو به پشت روی تخت خوابوند افتاد روم شروع کرد به خوردن سینه هام کیررررررررم داشت میترکید رفت سراغ کیرم از پائین به بالا شروع کرد به لیسیدن بعد گذاشت توی دهنشو ساک میزد بعد با دستش کیرمو بالا گرفت و رفت سراغ خایه هام چند تا لیسش زد تخمهامو توی دهنش میکرد و میمکید با دندونم پوستشومیکشید دستشو گرفتم کشیدمش بالا یک بوسش کردم اومد روم چاک کووووووسش رو میزون کرد روی کیررررررررررررم بعد نشست روش و رفت توش شروع کرد به بالا و پائین کردن منم با دستهام کپلشو گرفته بودم بالا و پائین میشدم و سینه هاشم که جلوی دهنم اومده بود میخوردم گفت واااااااااااااااییییییییی امیررررررر آبم داره میاااااااااااااد و لب پائینمو گاز گرفت منم سفت بغلش کردم و فشارررررررش دادم کیرررررررمو توی کوووووووسش نگه داشتم تا نبض زدن و اومدن آبشو حس کنم بلند شدم رفتم پشتش که چهار دست و پا بود و از پشت کردم توی کووووسش جلو و عقب میکردم با دستهام کپلشو سفت فشاررررررررر میدادم هلش میدادم جلو میکشیدمش عقب گاهی وقتهام دستمو دراز میکردم نوک سینه هاشو لای دو تا انگشتهام تکون میدادم آه ه ه ه ه و اوه ه ه هش حسابی دراومده بود میگفت قربون کیرررررررررت برم امیرررررر جوووووون قربون کردنت برمممممممممم قربون دستهات برممممممممم جووووووووووون جررررررررررررررم بده سینهاش دیگه چسبیده بود به تخت توی همین حال گفت سوار شو منم سوار شدم انقدر تند تند میکوبیدم که همه جای بدنش مرتعش شده بود تا یک یواشش کردم فهمید گفت بریز توشششششششششششش بهم جون میده اووووووووووووووف گفتم آخهههههههه اما ریختم توشششششششششش بعد برگشت سرکیرمو میک زد و منم افتادم روی تخت از اونروز به بعد هر فرصتی پیش بیاد با خاله بیتا جون سکس داریم پــایــان

1 نظرات:

ایرانی گفت...

این هم از اون داستانهای قشنگ و جذاب بود .سکسش عالی .هیجانش خوب وسوژه اش جالب بود.موفق باشی امیرجان .

 

ابزار وبمستر