ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

داستان اولين و آخرين عشق قسمت ششم

به خانه که رسیدیم درد دلها شروع شد بغلش کرده و مثل قدیمها با نوازش شروع کردم.- تو رو خدا امشب نه من سختمه تنم پیرهنم همه بوی عرق میده.- من از پیراهن تو بوی یوسف رو میشنوم نمیدونی که چقدر از دوریت گریه کردم فکر نمیکنی تموم حرفهای فرشته حقیقت داشت ؟/؟- تقریبا اونم باید بدونه که من چقدر دوستت دارم وقتیکه به یک طریقی فهمیدم که دانشگاه تهران قبول شدی هر وقت بیکار بودم میومدم اون دور و برا صد بار منتظرت شدم فقط یکدفعه تو رو با فرشته دیدم دیگه پیدام نشد تا وقتیکه از طریق یکی توی مهد کودک که مشتریت بود فهمیدم مطب زدی و کجا جراحی میکنی با التماس و آه و ناله و شرح زندگی خودم خواستم که استخدامم کنن حاضر بودم توالت رو تمیز کنم و نزدیک تو باشم ولی رختشور شدم دیگه خیلی راحت تر میدیدمت بهت افتخار میکردم از بد بختی خودم زجر میکشیدم وفتی تو رو با فرشته میدیدم هم برات خوشحال میشدم هم حسودیم میشد یک غمی رو توی چهره ات میدیدم. چهار ساعت تمام حرف میزدیم و فکمان درد نگرفته بود ساعت دو نیمه شب بود که دست به کار شدم لختش کرده و با زبان تمام تنش را لیس میزدم هر چه میگفت تنم بو میده من بدتر میکردم و میگفتم تو هدیه ای از خدایی مگه میشه پیشکشی خدا بوی بد داشته باشه بر جای سیلی فرشته بوسه بیشتری میدادم و از او دلجویی میکردم.- اگه پیدام نمیشد با فرشته عروسی میکردی ؟؟/؟؟- به خودتو به چشای منتظر و امیدوارم و به همون خدایی که صدای منو شنید و تو رو بمن برگردوند قسم که تا آخر عمر مجرد میموندم. هر دو چون تشنه های از کویر درامده به چشمه های عشق و هوس رسیده بودیم نمیدانستم کجا را میمالم و کجا را میلیسم و کجا را مینوازم فقط به هم می پیچیدیم طوریکه هیچکداممان نمیتوانستیم در برویم حسابی سر حالش آورده و خیلی زود راضیش کردم از او درمورد وضعیت زنانگی و قاعدگی اش پرسیدم گفت مرتبه و از زیر زبونش بیرون کشیدم یعنی متوجه شدم که الان درست ده روز از پایان هفت روز عادت ماهیانه اش گذشته یک چیزی وسطها یا آخرهای زمان تخمک گذاری میشه بهش گفتم تو برام در هر حال خوشبوترین زن دنیایی اگه میخوای بری حمام حرفی ندارم دو تایی با هم دوشی گرفته و به رختخواب روی تختخواب برگشتیم کیرررررر کلفت من مثل طلبکاری بود که طلب 5 ساله اش را میگیرد و الحق هم که شهره خوب میدانست بدهی 5 ساله اش را چگونه بپردازد.- من باورم نمیشه که امشب زیر کیر تو باشم.- منم باورم نمیشه که روی کس تو باشم.- ایندفعه رو تو تقلب کردی هر دو با هم خندیدیم این نخستین خنده مشترک ما بعد از 5 سال جدایی دردناک بود.- شهره جون ایندفعه رو که زنم میشی ؟/؟- مگه میتونم قبول نکنم از دست تو اگه در برم از دست فرشته مدعی نمیتونم در برم باز هم خندیدیم ببین من دیگه خسته شدم وضعیت این نازنین معلوم نیست شاید تا دو سه روز دیگه تموم کنه اما من بیشتر از چهل روز صبر نمیکنم فقط میخوام در شیرین ترین شب زندگیم در شیرین ترین سکس زندگیم شیرین ترین میوه درخت عشقمونو به عمل بیاریم البته اگه خدا بخواد که میخواد چون توی همچین شبی من و تو رو بهم رسونده. ـ حرامزاده نشه ؟/؟- بابا بعدا حلالش میکنیم الان 25 ساله همدیگه رو میشناسیم یک بچه هم نداریم بازم خندیدیم و به کارمون ادامه دادیم تا صبح سه بار عقده دل و دولم را خالی کرده و آب کیرم را به کس تشنه اش ریختم اینکار را هر بار پس از ریزش آب کس او انجام میدادم با توجه به اینکه اواخر تخمک گذاریش بود و بعد از ارگاسمش منی را خالی کرده و این اواخر غذاهای با طبع سرد زیاد میخوردم بیشتر احتمال میدادم که بچه دختر باشه هر چند بازم خواست خدا بود در هر حال نمیدانم شیرین من محصول کدام یک از این تخلیه ها بود به میمنت این شب عزیز که با اول اسم شهره هم جور درمیومد اسمش را شیرین گذاشتم نازنین دو روز بعد مرد و من دو ماه بعد با شهره که حامله اش کرده بودم ازدواج کردم جشن عروسی مفصلی گرفته که از هر تیپ آدمی دعوت بودند فرشته میخواست خوشحالی خود را نشان دهد ولی به همان اندازه که برایم خوشحال بود میشد اندوه و حسرتی پنهان را در اعماق وجودش خواند اینک 8 سال از ازدواجم میگذرد من یک شیرین 7 ساله یک شایان 5 ساله یک شروین 3ساله و یک شیدای 1 ساله دارم من فعلا 37 سال دارم و شهره 36 سال اگر بخواهم به همین ترتیب پیش بروم 16سال میکشد تا به یک دوجین بچه برسم شهره هم مخالفتی ندارد فقط میگوید کار من و تو بی شباهت به راه اندازی ماشین جوجه کشی نیست فقط خدا کند مردم مسخره مان نکنند. فرشته هنوز ازدواج نکرده و میگوید تا آخر عمرش هم ازدواج نخواهد کرد رابطه ام با حسن اقا همچنان خوب است و اگر بگویم مثل فرزندان نمک نشناسش دوستم دارد گزاف نگفته ام قلقش را گرفته و با سرمایه او پرورشگاهی دایر کرده که کودکان بی سرپرست و سر راهی در ان نگهداری میشوند و خود من بر آن نظارت دارم که علاوه بر خورد و خوراک به مسائل روحی و معنوی آنان هم توجه شود مرگ میر دیگری در خانواده و دور و بری ها نداشتیم خوشبختانه همه زنده و سرحالیم شهروز برادر شهره هم ازدواج کرده و دست اونم مثل جیران توی دم و دستگاه حسن اقا برای کنترل داراییهاش بند کردم لاکردار حسن آقا شده مثل قارون که کلید گنجهاشو هفتاد تا شتر حمل میکنن اما از حسن آباد خودمون بگم که با اینکه به برکت صداقت و لطف خدا و حسن آقا سی چهل تا خونه ای توی چهار گوشه تهرون داریم ولی این حسن آباد رو ول نکرده و پامو کرده توی یک کفش که برای تجدید خاطره حتما باید بریم اونجا زندگی کنیم.- پسرم لج نکن آب وهوای بالای شهر تمیزتره این طرف آلوده تره.- نه مرغ یک پا داره اگه به هر کدوممون یک کپسول اکسیژن وصل بشه نباید اینجا رو ول کنیم طبقه اول رو دادم به پدر و مادرم طبقه دوم رو به پدر و مادر شهره در طبقه سوم چاکرتون جاوید خان با عیال حسودش که تازگیها با چهار تا بچه میخواد منشی شوهرش بشه و من نمیذارم زندگی میکنه طبقه چهارم هم مال جیران و شوهرشه و طبقه پنجم هم به شهروز و زنش اختصاص داره اینجوری که پیش میرم باید همین گوشه کنارا یک 12واحده برای بچه هام بسازم به خونه قدیمی شهره اینها دست نزدم گذاشتم بعنوان میراث فرهنگی عشقی باقی بمونه گاهی وقتها لحاف تشکی توی اتاق خواب نم گرفته شهره توی خونه قدیمی پهن میکنیم و منم مثل گربه از دیوار میرم بالا و میفتم به جان شهره به دیوار مشترک دست نزدم گذاشتم همینجوری بمونه هر کی میاد میگه این دیوار یک چیز قناسی توی آپارتمانت شده حداقل یک رنگی بزن می بندمش به فحش های مودبانه. شهره از دست این کارهام هم خسته شده هم لذت می بره چون همیشه تازگی عشقو احساس میکنه پدر و مادرامون رفتن مشهد من شهره را مجبور کردم که با چهار تا بچه بیاییم پایین یک تجدید خاطره ای بکنیم نمیشه این چهار تا رو به امون خدا ول کرد پیش بچه ها توی یک اتاق دیگه هم نمیشه راحت عشقبازی کرد اوندفعه شیرین به مادرش میگفت چرا هر موقع دارم میخوابم تو ناله میکنی و جیغ میکشی ؟//؟ مگه بازم داری بچه میاری ؟/؟ خاطرات بچگی ها و دوران نوجوانی و جوانی و 5 سال جدایی مثل فیلمی از جلوی چشمانم عبور میکردند رسیور روشن بود هلن این ترانه پوران را میخواند ( زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره ) بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد.- عزیزم چت شده ؟/؟ من اینجام چرا گریه میکنی قربون دل نازکت برم بازم یاد خاطراتت افتادی ؟؟/؟؟- بعضی وقتها کابوس روزهای جدایی رو می بینم.- عزیزم حال و روز من بهتر از تو نبود منم عذاب کشیدم من هم عذاب روحی میکشیدم هم مالی شاید مقصر بودم منم زجر میکشیدم جاوید ببین هنوزم همدیگه رو دوست داریم اینجا همون فضاییه که تو به من درس میدادی در حالیکه با یک شورت و سوتین در کنارم ایستاده بود و حسابی وسوسه ام کرده بود گفت چیه دلتو زدم ؟/؟ او را بغل کرده تمام تن خوشبویش را بو کرده و در حالیکه کیرررررررررم را تا انتها به کووووووووسش فرو کرده بودم دستهای هم را دور کمر یکدیگر بغل زده و لبهای هم را میبوسیدیم هلن همچنان میخواند که زندگی راستی چه زود میگذره آدم از فردای خود بی خبره و من در تنفس هر بوسه به شهره محبوبم میگفتم که ××× تو اولین و آخرین عشق منی ××× پایان نویسنده ایرانی با تشکر فراوان از دوست عزیز و بزرگوارم جناب ایرانی بخاطر نوشتن و ارسال این داستان بسیار زیبا

9 نظرات:

ایرانی گفت...

بالاخره این داستان هم به پایان رسید .با همه غمها و شادیها و با همه زشتیها و زیباییهایش .خودم خوشحالم که آخرشو خوب تموم کردم .فقط از صمیم قلب ارزو می کنم که هر دختر و پسری که برای بار اول باهم دوست میشن بر مبنای عشق و دوستی واقعی باشه .بدون خیانت رابطه ای که باعث نشه در آینده اونارو اسیر زندان خاطرات کنه .راستی امیر جان فکر کنم یه ناشناسی در پایان قسمت قبل از من و تو تشکر کرده و کلی هم از داستانهاو مطالب سایتت تعریف کرده .این مسئولیت مارو زیاد می کنه .یعنی من یکی که احساس مسئولیت می کنم تا بتونم بهتر بنویسم و سهم کوچکی هم که شده در مجموعه ات داشته باشم .از این که داستان تا قیام قیامت را شرو ع کردی و بازم به مطالبم اهمیت دادی ممنونم .دستت درد نکنه .موفق باشی ..ایرانی .

matin گفت...

خیلی زیبا بود امیر جان بسیار زیبا ممنون از تو و ایرانی عزیز دستتون درد نکونه دادا ش

دختر تنها گفت...

با تشکر از ایرانی و امیر عزیز.خیلی داستان قشنگ و روانی بود،کلی پای این داستان گریه کردم.ترا خدا برای منم دعا کنید تا به عشقم برسم،شاید خدا به دعای شما ها که به عشقتون رسیدید گوش بده... شب و روز ازش میخوام ولی اگه اجابت هم نکنه راضی ام به رضای اون ، که خودش سر منشعه عشقه.

Unknown گفت...

سلام به تمامي دوستان مخصوص متين عزيز و جناب ايراني كه با نظرهاشون من رو شرمنده ميكنن مرسي عزيزان ** سلام بر دختر تنها تشكر بخاطر نظر لطفت شما نسبت به بنده حقير و جناب ايراني عزيزم در جواب شما عرض كنم هميشه از خداوند منان خواستم همه عزيزان كه عاشق واقعي هستن به عشقشون برسند از جمله شما دوست عزيز بنده درد عشق كشيده ام و با اينكه ساليانيست كه از سرنوشت عشق من ميكذره اما دردش هنوزم همراهمه عشق در وجود همه انسانها هست فقط انتخاب درست راه عشق است كه ما را خوشبخت و يا شكست خورده ميكنه انسانيكه قلبي و عملي عاشق واقعي باشه مطمئنا به عشقش ميرسه منظورم عاشق واقعي بودن است نه عاشق حرفي و زباني عاشق واقعي بودن در اين زمونه فعلي ما خيلي سخته و تعداد افرادش هم اندك زيرا متاسفانه ديد بيشتر افراد نسبت به عشق جنبه هوس بيدا كرده *** هر وقت خواستي ببيني كسي واقعا دوستت داره توي جشمهاش زل بزن تا عشقو توش ببيني اكر نكاهت كرد عاشقته اكر خجالت كشيد برات ميميره اكر سرش رو انداخت بايين و يك لحظه رفت توي فكر بدون كه بي تو ميميره *** از خداوند متعال ميخوام همه به عشقشون برسند از جمله دختر تنهاي عزيز *** نميدانم كه بعد از روزهاي سخت و دشوار كه بعد از سالهاي تلخ و شيرين ؛ آيا در آغوش تو جان خواهم داد و يا اين آرزو در نطفه ميميرد؟؟؟ شايد .... *** شاد باشيد

ایرانی گفت...

سلام به تو ای دختر تنها !بدان که تو تنها دختر تنهای این زمانه نیستی .دست نامردمیها و نامردیها گریبان عشق و عاشقان پاک نیت را گرفته رهایشان نمی سازد .برای رسیدن به آنچه که می خواهی باید بجنگی .آنچنان که من سالهای سال جنگیدم .(سالهای اخر نوجوانی و سالهای اول جوانی )جنگیدم و پیروز شدم وخداوند بلند مرتبه پاداش صبر ووفایم را به نیکی داد .اما تو ای دختر تنها .نمی دانم در چه و ضعیت و موقعیتی هستی ومن در جایگاهی نیستم که به تو خواهر دختر هموطن و یا دوست عزیزم نصیحتی بکنم اما اگر کسی را دوست می داری و به او عشق می ورزی آسان جسم و روح خود را تقدیمش مدار .بیشتر خیانتها و بیوفاییها از جانب پسران می باشد.بیشتر مردها به دنبال هوی و هوسهای خود هستند واکثرا (بازم گفتم بیشتر بااین که خودم جزو کمتراشم )با چرب زبانیهای خود دختران را با نقطه ضعفشان که عشق و احساس لطیفشان می باشد به دام هوس خود می اندازند .با تمام وجود و از صمیم قلب آرزو می کنم واز خداوند بخشتنده و مهربان می خواهم که تو و قلب پاکت را به آن که دوستش می داری برساند .عشق زیباست .عشق مقدس است .مقدس تر از آن چه که با اهریمن خیانت از بهشت جان و دلمان رهایش سازیم .پاکتر از آن که با دو رنگیها آلوده اش سازیم .عشق زیباست .زیباتر از خورشیدی که سپیده دمان قلبت را پر از امید به روزی پر تپش و تابش می سازد .عشق زیباست .زیباتر از اشکی معصومانه که گونه های معصومت را می نوازد و صدای درددل پر دردت را به عرش خدا می رساند وخداوند صدای قلبت را می شنود .قلب یک عاشق ..عشق زیباست به زیبایی غنچه هایی که در بهاران لب می گشایند تا پرندگان عاشق بر لبانشان بوسه ای بگذارند (بزنند).ای دختر تنها تو تنها نیستی .تو خدا را داری .بدان که عشق با زیبایی خود به تو لبخند می زند . لبخند می زند واز فردا و فرداهایی روشن می گوید .بخند .امیدوار باش .بجنگ .خدا باتوست .بجنگ که یک عاشق مبارز همیشه پیروز است ..ایرانی .

دختر تنها گفت...

سلام.ممنون از شما امیر عزیز و ایرانی عزیز با نصیحت برادرانتون.چند ماهی میشه که به با پسری آشنا شدم. من اهل دوست پسر داشتن تا این زمان نبوده ام ، علیرغم سنم که 28 سالمه تا حالا دوست پسری نداشتم،کسی که فعلاباهاشم ظاهرا باهام رو راسته و میگه فعلا نمیتونه به ازدواج فکر کنه چون چند ماهیه طلاق گرفته و زخم خوردس و مثل مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه. که البته بهش حق میدم .پسر دروغگویی نیست و میگه خیلی دوستت دارم اما من از احساس واقعیش بیخبرم و نمیدونم واقعا تو فکرش چی میگذره،حتی یه بارهم که خواستگارم رو رد کردم به من چیز گفت که چرا اینکارو کردم.از طرفی میترسم یه روزی اون پیشنهادازدواج بده بعد با خونوادم چی کار کنم ؟اخه اون یه بار ازدواج کرده ولی من نه

ایرانی گفت...

دختر تنهای عزیز!به نظرم باید مدت کوتاهی صبر کنی امادر این مدت بهترین کار این است که صداقت و دوستی خود را با اعمال و رفتارت به آن که دوستش می داری نشان دهی وبه شیوه نه سیخ بسوزد نه کباب رفتار نمایی .یعنی طوری شیفتگی خود را نشان ندهی که همه چیز برایش عادی شود و طوری هم سرد بر خورد نکنی که از دستش بدهی .مسئله دیگر این که باید متو جه شوی که علت طلاقش چه بوده و در این میانه مقصر کیست ؟مسئولیت پی بردن به علت صحیح آن با خودت می باشد .در صورتی که شما دو نفر یکدیگر را تا یید کرده که امید وارم این طور باشد جنگ یا تلاش بعدی سبک تر و را حت تر خواهد بود یعنی جنگ با مخالفت خانواده را می گویم .وقتی که شما با هم تفاهم داشته باشید و پایه های زندگیتان را بر اساس عشق و صداقت بنا کنید پس جای نگرانی و ترس از آینده وجود ندارد .خانواده هم خواسته یا نا خواسته و پس از تحقیقات مجبورند به خاطر خوشبختی دخترشان به خواسته های منطقی شما تن در دهند .البته رعایت احترام آنها واجب است .سعی کن متوجه علائق خواسته ها و مشکلات روحی و روانی دوست پسرت شده و برای او سنگ صبور واقعی باشی .به او ثابت کنی که همه زنها یا انسانها نامهربان نیستند .با او یکی شو .طوری که نتواند دوریت را تحمل کند .اگر به این صورت جنبه محبت و عشق پاک و بی آلایشت را نداشت به نظر من جلوی ضرر را از هر جا که بگیری استفاده بوده و عشقی که یکطرفه باشد فایده ای ندارد .ولی عقل و احساسم به من می گوید که این پتانسیل در هر دو شما وجود دارد که با یک پیوند با شکوه به تمام این اما و اگرها خاتمه دهید .برایت آرزوی موفقیت نموده امیدوارم همیشه شاد و خندان باشی ..ایرانی .

دختر تنها گفت...

ممنون از نصیحت های تو برادر گلم ایرانی.حرفات باعث دلگرمیم شد،خودم هم تصمیم به همین کار داشتم ،چون فعلا جز صبر کاری نمیشه کرد،از طرفی درسته که میدونه خیلی دوستش دارم و بهش هم گفتم اما اگه حس کنم که میزان علاقه اون به اندازه خودم نیست مطمئنا راحت از زندگیش بیرون میرم تا وابستگیمون زیادتر نشده.چون خوشبختی هردومون برام مهمه نه فقط خوشبختی خودم. انشاله تو هم در کنار همسرت سالهای سال بادلی خوش زندگی کنید و تولد صدو بیست سالگیت رو باهم جشن بگیرید.

ایرانی گفت...

خواهرخوش قلب ,پراحساس ومهربانم !از دعاهای خیرت بی نهایت سپاسگزارم.نمی دانم خداوند به ندای قلب این بنده گناهکار پاسخ مثبت می دهدیانه ولی با تمام وجود و از صمیم قلب از بخشنده حقیقی می خواهم که تو را به خواسته ات برساند .تویی که ایثارگری و از خود گذشتگی ات در خور تقدیراست.دوست دارم نوشته ای را ببینم و بخوانم که تو خبر خوش پیوندت را در آن داده باشی .دوست دارم روزی را ببینم که سلطان عشق مهر خوشبختی بر سر نوشتت زده باشد .ممنونم از امیر عزیز که این امکانات را در اختیار سایرین قرار می دهد تا احساسات و درددل های خود را بیان کنندو به امید شکوفایی غنچه های عشق پاک و احساس لطیف عاشقان دنیا..ایرانی .

 

ابزار وبمستر