ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پري قسمت هفتم


خلاصه بعد از کلی شیطنت و شوخی و خوردن و شنا کردن غروب از منزلمون خارج شدن منم بلافاصله با رضا تماس گرفتم و تموم داستانو تعریف کردم حقیقتش منم فکرهام رو کرده بودم و به این نتیجه رسیده بودم اینها بهترین گزینه برام هستن چون کمترین ضریب ریسکو داشتن و از جهتی واقعا صمیمی بودن انگار سالهاست که منو میشناسن و آدمهای خونگرمی هستن شب که رضا اومد دوباره تموم ماجرای صحبتم با سونیا و ندا رو براش تعریف کردم و قرارهائی با هم گذاشتیم که فرداش در جواب امید یا پیمان چی بگه فردای اون روز پیمان به رضا تلفن زده بود و گفته بود رضا کارها درست شده و ندا و سونیا با پری صحبت کردن و راضیش کردن اما اون فکر میکنه تو مخالفی و به این کار راضی نیستی خلاصه تموم حرفهای منو که به ندا و سونیا گفته بودم برای رضا تعریف کرده بود رضا هم گفته بود میترسم پری خواسته باشه به این شکل منو آزمایش کنه بهتره شما به ندا و سونیا خط بدین به پری بگن پیمان صلاح ندید به رضا چیزی بگه و گفت بهتره ترتیب یک میهمونی رو بدیم اینبار رضا رو حسابی مست کنیم و توی عالم مستی بهش این پیشنهاد رو بدیم و یک کاری کنیم که مثلا ندا یا سونیا یک حالی به رضا بدن تا حالی به حالی شه و در مقابل این پیشنهاد جواب رد نده خلاصه ندا هم بمن تلفن زد و تموم حرفهائی که بین پیمان و رضا رد و بدل شده بود که البته طراح تموم این حرفها من و رضا بودیم تحویل من داد منم گفتم اوکی پس صبر میکنیم تا یک فرصت مناسب که من یک میهمونی بدم و شما رو دعوت رسمی کنم اما ندا گفت نه این بار نوبت سونیاست که مهمونی بده خلاصه چونه زنی سر اینکه کی مهمونی بده و سر زمان برگذاری میهمانی بود که گفتیم حالا هر موقع وقتش شد در مورد مکان برگذاری تصمیم میگیریم چون رضا هم توی همین هفته باید به یک سفر خارجی میرفت و زمان برگشتش دقیقا مشخص نمیشد همیشه معمولا بلیط برگشتش اوپن بود خلاصه رضا رفت سفر در طول سفرش من با اون دو تا خونواده رفت و آمدم بیشتر شد از طریق تلفن دائما در تماس بودیم ندا و سونیا هم گاهی به دیدنم میومدن و گاهی هم من به دیدنشون میرفتم هر روز که میگذشت من با اونها صمیمی تر و نزدیک تر میشدم دیگه منو سونیا و ندا کاملا با هم شوخی های سکسی میکردیم و خیلی خودمونی شده بودیم تا اینکه رضا از سفر برگشت بعد از چونه زنی زیاد قرار شد پنجشنبه هفته بعد برویم یک جائی نزدیکی برقون که سونیا و امید اونجا یک باغچه داشتن و توش یک ویلای خیلی زیبا و نسبتا بزرگ بود قرار گذاشتیم ظهر برویم که هم توی استخرش شنا کنیم هم از طبیعتش لذت ببریم و هم اینکه تا شب خونه خودمون باشیم درمورد غذا هم تصمیم گرفتیم که فقط برنج درست کنیم و جوجه کباب آماده بخریم و آقایون زحمت پختن جوجه ها رو بکشن ما هم سالاد و مخلفات مشروب رو تدارک ببینیم صبح پنجشنبه من به پدرام پسرم گفتم کلیدشو ببره چون ظهر که از مدرسه میاد ما خونه نیستیم یا اینکه از مدرسه برگشت بره منزل مادر یا خواهرم بعد از راه انداختن پدرام ما هم آماده شدیم بعد از تلفن و هماهنگی بطرف منزل امید و سونیا رفتیم توی مسیر رفتن به رضا گفتم رضا جون من درمورد این دو تا خونواده مشکلی ندارم فکر میکنم به اونها میتونم اعتماد کنم درمورد خودتم که باید بگم ازت خیلی مطمئنم و شکی ندارم ایجاد چنین رابطه ای توی روحیاتت تاثیر منفی نمیذاره ولی دلم میخواد خوب فکرهات رو کنی چون این کار شوخی نیست و آب رفته به جوی برنمیگردهاااا آیا هنوزم مطمئنی که میخوای این فانتزی توی زندگیمون باشه ؟/؟ آیا یقین داری چنین فانتزی توی زندگی زناشوئیمون تأثیر منفی نمیذاره ؟؟/؟؟ رضا نگاهی بمن کرد و گفت پری در اینکه دوستت دارم شکی داری ؟/؟ گفتم نه ولی چه ربطی داره ؟/؟ گفت ربطش اینه من وقتی تو رو دوست دارم لذت بردنتم دوست دارم ما هر دو متقابلا داریم یک فانتزی سکس رو بهم هدیه میدیم و از لذت همدیگه لذت میبریم بعد از اونم ما توی خونه خودمون همون پری و رضا هستیم ولی با یک فرق و اون فرق اینه که اولا چیزی از هم پنهان نداریم دوما هرچی که در توانمون بوده برای شادی هم رو کردیم ضمن اینکه چیزی رو که متعلق به خودمون میدونستیم و به هیچ قیمتی حاضر نبودیم با کسی شریک شیم به نفع هم و برای هم به ارمغان آوردیم مطمئن باش امروز بهترین هدیه ای که میتونی بمن بدی اینه که تا حد امکان لذت ببری و این اجازه رو بدی که منم از لذت بردن تو لذت ببرم سرگرم همین صحبتها بودیم که به منزل امید و سونیا رسیدیم بعد از یک سلام و روبوسی هر خونواده سوار ماشین خودش شد و بسمت باغ راه افتادیم در طول مسیر رضا عاشقونه ازم تشکر و تعریف میکرد دائم میگفت تو بهترینی و اگه تو نبودی شاید من هیچوقت توی زندگیم انقدر احساس خوشبختی نمیکردم توی زندگیم در هیچ مقطعی باهام رفیق نیمه راه نبودی همیشه روی تو علاوه بر همسر برای خودم بعنوان یک پشتوانه و پشت گرمی حساب باز کردم و.... خلاصه به باغ رسیدیم با زدن چند تا بوق سرایدار اومد و درب باغ رو باز کرد و رفتیم داخل باغ زیاد بزرگی نبود شاید حدود 10 هزار متر ولی بی نهایت زیبا و جذاب علاوه بر درختان میوه زیبا که با وسواس خاصی و در فواصل معینی کاشته بودن نزدیک استخر در چند باغچه و باکس زیبا انواع گلها خودنمائی میکرد با تخته سنگهای زیبا و بزرگ و طاقهای گل و یک باربی کیو جمعا یک مجموعه زیبا و دل فریب توی فضای باغ خودنمائی میکرد در فاصله نه چندان دور یک ویلای بسیار خوشگل و بزرگ مثل نگینی در وسط انگشتری به فضای باغ روح زندگی میداد بعد از اینکه وسائل رو از ماشینها بیرون آوردیم امید از بابت اینکه چیزی کسری نداریم به سرایدار و همسرش که از بومیهای همونجا بودن گفت که بعد از کندن یکم خیار و گوجه و میوه و سبزیجات و شستن اونها از باغ برن خونه خودشون بعد از نیم ساعت همه چیز آماده شد ما به کمک همسر سرایدار سالاد رو آماده کردیم سبزیجات رو شستیم و تموم وسایل لازم برای صرف مشروب رو فراهم کردیم و روی یکی از میزهای نزدیک استخر چیدیم رضا و امید و پیمان هم جوجه ها و گوجه ها رو سیخ کردن و توی یخچال گذاشتن تا برای ظهر آماده باشه سرایدار و همسرشم از باغ رفتن بیرون به محض رفتن اونها پیمان و امید و سونیا و ندا رفتن و لباسهاشون رو عوض کردن و با مایو و بیکینی اومدن پیشمون یک نگاه به منو رضا کردن گفتن نکنه شما دو تا تصمیم دارین با لباس برین توی استخر ؟/؟ من و رضا نگاهی بهم کردیم بعد من گفتم نه اتفاقا ما هم مایو با خودمون آوردیم زود از ساکی که همرامون بود حوله و مایوهامون رو درآوردم و به رضا اشاره کردم و مایوشو دادم دستش راه افتادیم سمت ویلا و توی یکی از اتاقها لباسهامونو عوض کردیم و با مایو اومدیم امید و پیمان مشروبها رو ریخته بودن وقتی ما اومدیم نفری یک گیلاس دادن دستمونو شروع کردیم به نوشیدن و شوخی کردن بازم مثل شب میهمونی کم کم آهنگ شوخیها تندتر میشد و هر چی بیشتر میخوردیم شوخیها سکسی تر میشد ساعت نزدیک 10 شده بود ولی هنوز آب استخر سرد بود برای همین کسی جرات نمیکرد بره توی استخر و ترجیح میدادیم مشروب بخوریم و شوخی کنیم تا اینکه امید رفت از داخل ویلا یک ضبط صوت آورد و گفت حالا دیگه خوشگلها باید برقصن با این حرف امید رقص شروع شد اما این بار با بیکینی واقعا عجب روز خوبی بود خیلی شاد و جذاب شروع شده بود تا ظهر فقط مشروب میخوردیم و میرقصیدیم نزدیک ظهر پیمان و امید آروم بمن گفتن با اجازه میخوایم بهت پیله کنیم و واکنش رضا رو ببینیم ؟/؟ منم گفتم مشکلی نیست چون نمیخواستم کار پیچیده شه گفتم من یکم زمینه ذهنی رضا رو از دیشب تا بحال آماده کردم ولی شما هم خیلی زیاده روی نکنین هااااااااا خلاصه بعد از چند دقیقه سیل متلک و تیکه بود که از طرف پیمان و امید سمت من سرازیر شد سونیا و ندام به رضا پیله کردن و همه بهم گیر میدادن امید بمن میگفت جووووون چه جیگری بعد از این همیشه همینطوری و با همین لباس بیا خونمون ندا هم هی با رضا میرقصید و میگفت پیمان جون من اگه اونموقع که با هم ازدواج کردیم رضا رو دیده بودم غلط میکردم زن تو شم خلاصه همه در حال شیطنت کردن بودن سونیا هم چپ و راست پیمان رو میبوسید به ندا میگفت کوفتت شه که این پسر به این نازی رو اسیر خودت کردی همه از اونی که نشون میدادن هوشیارتر بودن ولی ترجیح میدادن بقیه حرفهاشونو به حساب مستی شون بزارن نزدیک ظهر شد و دیگه تصمیم گرفتیم شنا کنیم همه یا توی استخر بودیم یا در حال رقص و یا دور میز داشتیم مشروب میخوردیم دیگه ندا و سونیا دستشون روی گردن رضا بود رضام اعتراضی نمیکرد امیدم با بی حیائی میگفت رضا جون راحت باش اصلا سونیا و ندا که قابل تو رو ندارن رضام با خنده میگفت من راحتم امید جون از بابت من نگران نباش کم کم پیمان و امیدم میومدن سراغ من و منو با دست هل میدادن توی استخر و شیرجه میزدن توی استخر و دوباره از آب خارجم میکردن به رضا میگفتن تو که سرت گرمه ما بیچاره ها باید زنتو از غرق شدن نجات بدیم دیگه همه روشون بهم باز شده بود و دیگه شوخیهای دستی هم شروع شده بود مثلا وقتی امید میخواست با من برقصه یکی میزد روی لمبر کوووووونم و میگفت خانم افتخار میدی ؟/؟ عمدا این کارها رو جلوی رضا انجام میداد کم کم داشت وقت ناهار میشد که من به پیمان و امید گفتم انگار جای نگرانی نیست و رضا اگه میخواست واکنشی نشون بده تا حالا نشون داده بود خلاصه بساط جوجه رو آوردیم و مردها رفتن نزدیک باربکیو من و سونیا و ندام نشستیم تا صحبت کنیم ندا گفت همه چیز رو به راهه رضا بی میل نیست حتی ما رو دستمالیم میکرد اصلا من خودم بعد از نهار میگم میخوام پیش رضا بخوابم تا ببینیم واکنش رضا چیه ؟/؟ من توی دلم به این بازی میخندیدم تا اینکه نهار حاضر شد و همه نزدیک باربکیو تکه های جوجه رو همراه مشروب خوردیم اصلا احتیاجی به برنج هم نشد چون از صبح انواع میوه و چیپس و ماست و هر چی که فکر کنین خورده بودیم و تقریبا سیر بودیم بعد از صرف نهار همه سنگین شده بودیم و نوشیدن مشروب هم مزید برعلت شده بود همه هم مست بودن و هم خواب آلود رضا چشمکی بمن زد و گفت من میرم داخل ویلا یکم بخوابم و رو به جمع کرد و از بقیه معذرتخواهی کرد بخاطر رفتنش هنوز رضا به ویلا نرسیده بود که ندا با یک لبخند موذیانه گفت منم میرم پیش رضا که تنهائی نترسه آروم به پیمان گفت اگه من تا ده دقیقه دیگه از اتاق رضا بیرون نیومدم شما هم برین بخوابین یا اگه خوابتون نبرد بیاین پیش من و رضا که ما تنها نمونیم ندا که رفت امید به سونیا گفت تو هم خجالت نکش اگه میخوای برو پیش رضا آخه ظاهرا اون طفلک تنهائی میترسه بخوابه پری جونم من و پیمان رو از تنهائی درمیاره که نترسیم همه خندیدیم پیمان گفت بچه ها اگه ندا موفق بشه مخ رضا رو بزنه امروز خیلی خوش بحالمون میشه وعیشمون کامل میشه بعد بطری مشروب رو برداشت و با یک نگاه به همه تایید گرفت برای ریختن یک سری دیگه مشروب توی گیلاسها بعد از خوردن گیلاس آخری نگاهی به ساعت کرد و گفت فکر کنم موقعش شده بریم و اون طفلکی ها رو از تنهائی دربیاریم همه با هم راه افتادیم اول رفتیم پشت درب اتاق گوش وایستادیم دیدیم صدای آخ خ خ و اوخ خ خ به راهه آروم در رو باز کردیم رفتیم داخل اوه اوه ه ه دیدیم رضا خوابیده و ندا لخت مادر زاد روی کیررررررش نشسته در حالیکه داره روی کیر رضا بالا پائین می پره به همه خوش آمد گفت رضا یکم خودش رو جمع کرد ولی سریع امید منو بغل کرد و رومو برگردوند و لبشو روی لبم گذاشت سونیا هم رفت سراغ رضا و گفت راحت باش همه امروز آزادن و لازم نیست نگران باشی پیمانم رفت سمت ندا در حالیکه روی کیر رضا نشسته بود لبی از ندا گرفت رو کرد به رضا گفت خوش باشین بچه ها بعد سونیا رو کشید کنار و من و امید رو نشون داد گفت بببین همه با هم راحتیم رضا هم گفت آره همه راحتیم پری جون تو هم راحتی ؟/؟ منم گفتم مستی و راستی راحتی من بستگی به راحتی جمع داره اگه همه راحتن منم راحتم همه یک هورا کشیدن امید منو بلند کرد و انداخت روی تخت و تا اومدم تکون بخورم گوشه مایوم رو که روی کوووووووسمو پوشونده بود با انگشتش کنار زد و دهنشو روی کوسم گذاشت و چوچولمو به داخل دهنش میک زد و بعد شروع به لیسیدن چوچولم کرد واااااایییییی سونیا هم اومد سمت من و گفت تو و رضا امروز مهمون مخصوص ما هستین باید خوب پذیرائی بشین بعدش دستشو به پشت کمرم رسوند و سوتینمو باز کرد به امید گفت کوس طفلک رو تموم کردی خواهر کوسده بزار مایوشو از پاش دربیاریم بعد بقیش رو بخور به کمک امید مایومو از تنم خارج کردن دوباره امید شروع کرد به خوردن کوسم سونیا هم سینمو میخورد و بعد از چند ثانیه پیمانم اومد و مشغول خوردن اون یکی سینه و لبم شد بعد از چند دقیقه ندا و رضا هم اومدن سراغ ما پیمان رفت بالای سرم و کیرشو درآورد و آروم روی لبم کشید و به این وسیله اجازه خواست که کیرشو توی دهنم بزاره واااااااای که چه حس غریبی داشتم یکی کووووسمو میخورد و دو نفر سینه هامو میخوردن و یک کیرررررررم توی دهنم بود و ده تا دست و چهار تا لب داشتن تموم بدنمو میمالیدن و تحریک میکردن رضا هم داشت شکمم رو میبوسید و میلیسید من از شدت لذت داشتم فریاد میزدم و التماس میکردم که دیگه بسهههههه دارم از لذت منفجر میشم هاااااااا توی همین حال بودم که احساس کردم امید داره با زدن چند تا ضربه با دستش به کوسم اونو آماده کردن میکنه ووووواااااااایییییی آخخخخخخخخ که چه لذتی داشت وقتی با دو تا انگشتش میزد روی چوچولم احساس میکردم کوووووووسم داره باد میکنه و بیشتر و بیشتر خودشو برای دادن آماده میکنه بعد از چند ثانیه احساس کردم دهانه کوسم داره باز میشه و کیررررررر کلفت امید داره با فشاررررر داخل کوووووسم برای خودش جا باز میکنه دیگه نمیتونستم طاقت بیارم داشتم به ارگاسم میرسیدم ولی اصلا دلم نمیخواست به این زودی به ارگاسم برسم در بین ناله و فریاد به بچه ها گفتم دارم آب میدم هاااااااااا شما برین سراغ رضا ولی ندا و سونیا ول کن نبودن در حالیکه کیر امید تا ته توی کوسم بود تکونی خوردم و با تموم وجود ارگاسم شدم دقیقا احساس میکردم کوسم در حال آب دادن کیر امید رو گاز میگیره همه از دیدن این صحنه حشری تر شدن پیمان کیرشو از دهنم درآورد و رفت سراغ سونیا و شروع به لیسیدن کوس سونیا کرد بقیه مردها هم رفتن سراغ سونیا و پیمان هر کدوم یک جای سونیا رو میلیسیدن پیمان کوس سونیا رو میلیسید امید و رضا هم سینه ها و لبشو من و ندا هم کیرهای رضا و امید رو بعد پیمان سرشو از روی کوووووس و کوووووون سونیا برداشت و خودشو بالا کشید خودشو لای پاهای سونیا جا داد و کیرشو گذاشت روی چوچوله سونیا و با یک فشار تموم کیرشو توی کوس خیس سونیا جا داد این بار فریادهای سونیا توی فضای اتاق می پیچید رضا با یک نگاه بمن بدون زدن حرفی اجازه خواست راحت باشه منم برخلاف میل زنونم با یک لبخند و چشمک تایید کردم رضا بلند شد و روی سینه سونیا نشست و کیرشو توی دهن سونیا جا کرد همه داشتیم با هم ور میرفتیم هر کسی به هر قسمت بدن دیگری دستش میرسید میبوسید و میلیسید و میمالید تا اینکه رضا از روی سینه سونیا بلند شد و پیمان رفت روی تخت خوابید به سونیا گفت با کون خوشگلت بشین روی کیرم سونیا هم آروم رفت و در حالیکه کمرش بطرف پیمان بود با کمک ندا کیرررررر پیمان رو توی کوووووونش جا داد اووووف اووووف که چه صحنه جذابی بود زنی کیر شوهرش رو به کون زن دیگه هدایت کنه تازه از این کار لذت هم میبره کوس اون زن رو در حالیکه کیر شوهرش توی کون طرف قرار داره میلیسیه این صحنه ها جلوی من انجام شد واقعا صحنه جذاب و زیبائی بود و من رو به نقطه اوج شهوت میرسوند... ادامه دارد

2 نظرات:

ایرانی گفت...

هیجان داستان لحظه به لحظه داره بیشتر میشه .تنوع خاصی در این ماجرا وجود داره که باعث افزایش جذابیتش شده وبا این که داستانهای زیادی در خصوص سکس ضربدری نوشته شده ولی این ماجرا هم جای خودشو داره سکس و صحنه های عشقبازی آن بسیار وسوسه انگیز بود .طبیعت زیبای برقون راهم به زیبایی ترسیم نموده بود . .فقط به یک نکته اشاره کنم که در اوایل این قسمت و فکر کنم اواخر قسمت قبلی نیازی نبود که به دنبال جذب رضایت رضا شوهر پری باشند .چون این خود رضا بوده که از اول با چنین نقشه یا هدفی قصد جذب و جلب پری به این گونه محافل و سکس را داشت و حتی تقریبا رک و پوست کنده اما محترمانه موضوع را با همسرش درمیان گذاشته بود حالا چرا پری مجددادر پی جلب نظر رضا بود شاید نکته ای باشد که به آن دقت نکرده باشم .با تشکر از دوست وبرادر خوبم امیر منتظر ادامه داستان هستم ..ایرانی .

matin گفت...

وای وای به این میگین جذابت تو داستان چه جذابیتی گذاشتی تو این داستانه دمت گرم مرسی

 

ابزار وبمستر