ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس با زن دوستم رضا


این داستان رو چون در اون وبلاگم www.dastanhayeamir.blogspot.com گذاشته بودم گفتم برای کسانیکه نخوندن توی این وبلاگ هم بذارم مدتي بود كه يه دختر ناز و خوشگل باتفاق مادرش تو محل ما ساكن شده بودند.نميدونم اصلاً پدرش داشت يا پدرش مرده بود چون ما هيچوقت پدر اين دختره رو نديده بوديم.اما از خوشگلي دختره هرچي بگم كم گفتم.صورتي تقريباً گرد ‍‍با پوستي سفيد و روشن دندونهايي سفيد و مرتب لبايي غنچه اي و ظريف و قدي در حدود 168 سانت و وزنش هم حدوداً بايد 60 كيلو ميشد بهش نميومد كه بيشتر از بيست و دو سه سال سن داشته باشه. جالبتر از همه گردي باسنش بود كه با مانتوهاي تنگي كه ميپوشيد گرديش بيشتر نمايان ميشد.به جرات ميشد گفت كه بالاي 42 اينچ قطر باسنش بود.لباسهاش هميشه شيك و مرتب بود و همواره يه جور توازن رنگ تو لباسهاش ديده ميشد.براحتي از روي طرز لباس پوشيدنش ميشد تشخيص داد كه يه دختر امروزيه و به هيچوجه امل نيست.هيچوقت مثل بعضي از دخترها كه انگار از دماغ فيل افتاده اند اخمو نبود و موقع راه رفتن دماغشو بالا نميگرفت گاهي اوقات كه با دوستاش بيرون ميرفت ميتونستي خنده رو رولباش ببيني و غالباً هم بلند مي خنديد و از روي رفتار و حركاتش معلوم بود كه دختر شاد و سرزنده اي هست. هروقت كه تو محل راه ميرفت كپلهاش بطرز قشنگي پائين و بالا ميرفتند و از طرز پائين بالا شدن كپلهاش ميشد تشخيص داد كه چه كپلهاي نرمي داره كه با كوچكترين حركتي بلرزش درميان و اين اون چيزي بود كه نظر بچه هاي محلو بخودش جلب كرده بود.هروقت كه از دور پيداش ميشد ميتونستي چهره بروبچه ها رو ببيني كه چطوري با حسرت دارن بهش نگاه ميكنند.لامروت اونقدر ناز و اطوار داشت كه در كمتر از شش ماه دهها كشته و مرده پيدا كرده بود و بروبچه سر دوست شدن باهاش با همديگه به رقابت بلند شده بودند و اين رقابت برسر اينكه چه كسي زودتر از همه بتونه با آرزو دوست بشه و درنهايت بتونه اولين فاتح اون كون و كپل استثنائيش بشه داشت يواش يواش بشكل يكدوره مسابقه بين المللي درميومد بنحويكه از ساير محلات هم غالباً بدنبالش بودند حتي گاهي اوقات يه درگيريهاي كوچيكي بين بچه هاي محل خودمون با بچه هاي محله هاي ديگه كه دنبال آرزو افتاده بودند رخ ميداد چون بچه هاي محل ما يه جورائي نسبت به آرزو احساس مالكيت تصور ميكردند و حق آب و گل براي خودشون قائل بودند. بگذريم به محله هاي ديگه كاري ندارم اما تو محله خودمون يه چهار پنج نفري بودند كه بيش از سايرين خودشونو داشتن هلاك ميكردن كه درنهايت و در ميون بهت و ناباوري همه بچه ها ديديم كه رفيق شفيق من رضا سكه چون كاروبارش سكه بود اين صفتو بهش داده بوديم تونست از همه سبقت بگيره و قاب دختره رو بدزده چون رضا مغازه طلا فروشي داشت و تونسته بود تو مغازه رگ خواب دختره رو بگيره.اوايل رضا فقط تو نخ كون اين دختره بود و گاهي اوقات با آب و تاب تموم واسم تعريف ميكرد كه چطوري هروقت آرزو رو ميبينه ميره حموم و از خجالت كيررررررررر شق شده اش بيرون مياد.چندين و چندبارم با موبايل از پشت از طرز راه رفتن و كووووووووون و كپل آرزو فيلم گرفته بود و اون فيلمها شده بودن سوژه برای رضا.اما يواش يواش كار رضا با اين دختره داشت بد بجوري بالا ميگرفت آخه اوايل هدف فقط فتح كونش بود اما بعداً ديدم كه رضا عاشق طرف شده و نامه هاي پرسوز و گدازي واسش مينوشت.من يكي دوبار بهش هشدار دادم كه رضا اينكارو نكن اين دختره وصله تن تو نيست.آخه تو چطوري ميتوني دختري رو كه اينهمه بچه هاي محل تو نخ كونش بودند و واسه كردنش جايزه گذاشتند رو بعنوان همسري انتخاب كني؟ اما گويا رضا گوشش به اين حرفا بدهكار نبود و بدجوري طرف تو گلوش گير كرده بود.بگذريم بعداز كلي نامه پروني و حرفاي عاشقونه زدن و كافي شاپ و پارك رفتن و اينجور حرفا بالاخره يه روز كارت دعوت عروسي رضا و آرزو بدستمون رسيد. من دلم واسه رضا ميسوخت اما بچه ها داشتن از حسادت دق ميكردن.روز عروسي رسيد و ماهم كلي تيپ زديم و رفتيم به عروسي.واااااایییییییییییییییي خداي من اين دختره اونشب عجب تيكه اي شده بود حتي تصورشم نميتونيد بكنيد كه چقدر خوشگل شده بود! عجب لباس عروسي سكسي هم تنش بود پشت كمرش تا بالاي باسنش لخت بود و اون سفيدي كمر لختش كير تموم بچه ها رو شق كرده بود.موبايلي نبود كه اونشب كارت حافظه اش با كليپهاي صحنه صحنه خوش آمد گويي آرزو خانوم به مهمونا و رقص قشنگش پر نشده باشه.واقعاً هم كه تو رقص به سبكي پركاه از اينطرف به اونطرف ميرفت و با ديدن اندام موزون آرزو اصلاً انگار خدا هيچ نقصي تو بدن اين بشر نيافريده بود در مقابل هيكل بدريخت رضا تموم بچه ها ميگفتن كه الهي رضا كوفتش بشه آخه چرا هميشه بايست ميوه خوب نصيب شغال بشه؟؟/؟؟.از فرداي روز عروسي رضا تقريباً رابطه شو با تموم بروبچه ها قطع كرد الا من كه رفيق فابريك همديگه بوديم.نه تنها رابطه شو با بچه ها قطع كرده بود بلكه حتي به جنده هايي هم كه قبلاً با همديگه ترتيبشونو ميداديم ديگه علاقه نشون نميداد خوب حقم داشت چون حالا ديگه چيزي نصيبش شده بود كه حتي خوابشم نميديد. كردن كون يه همچين لوبتي واسه يه بارم كافيه كه آدم دلش از هرچي جنده بيريخت و بدهيكله بهم بخوره.خوب رضا تيكه خودشو پيدا كرده بود و ما هم تنهايي با جنده ها حال ميكرديم. مدتها از عروسي اين دوتا گذشت اما درتعجب بودم كه چرا اينا بچه دار نميشن خوب تقريباً مطمئن بودم كه ايراد از رضا نميتونست باشه پس حدس زديم كه دختره مشكل داره واسه همين يواش يواش داشت شايعه طلاق دادن آرزو قوت ميگرفت و ما اميدوار بوديم كه رضا بخاطر اينكه طرف نميتونه بچه بياره طلاقش بده تا ما و بقيه بروبچ به يه نون و نوايي برسيم. اما هرچي بيشتر صبر كرديم كمتر نتيجه حاصل شد.پس بيخيالشون شديم و تو همين عالم بيخيالي بوديم كه ديديم يه روز رضا سكه خودمون اومد به مغازه من فروشگاه لوازم جانبي كامپيوتر و خدمات نرم افزاري و كيس كامپيوترشو گذاشت رو ميزو بهم گفت:مهدي جون قربون دستت ببين اين كامپيوتر ما چشه؟ يه خورده دچار مشكل شده و گير ميكنه و تند تند ري استارت ميكنه و خانمم هم كه تو خونه بيكاره و تنها سرگرميش همينه يه صفايي بهش بدي ممنونت ميشم. ته دلم گفتم الهي كه من قربون اون كووووووووس و كوووووووووون ناز خانمت برم حالا نميشه به خانمت يه صفايي بدم؟ اما خوب اين حرفي بود كه ته دلم گفتم و به رضا گفتم:چشم واست نيگاش ميكنم اما حالا يه كمي سرم شلوغه تا پس فردا واست روبراش ميكنم.رضا گفت: هرگلي زدي به سر خودت زدي ماهم گفتيم: چشم.رضا رفت و منم از روي كنجكاوي كه اين آرزو خانم با اين كامپيوتره چيكار ميكنه شروع كردم به وارسي كامپيوترش و فضولي كردن و سرك كشيدن تو درايوهاي مختلفش.يه چندتا بازي كسل كننده بيشتر نديدم اما تو جستجوهام چندتا فولدر زيپدار نظرمو بخودشون جلب كردند ولی چون كامپيوتر تند و تند ري استارت ميشد نتوستم خوب تو كوكشون برم واسه همين تصميم گرفتم اول مشكل كامپيوترشونو حل كنم.يه كمي وارسي كردم ديدم فن سي پي يوش باطل شده.عوضش كردم و مشكل حل شد.پس رفتم سروقت فضولي هاي خودم و با اون فولدراي زيپدار ور رفتن يه كمي كه ور رفتم تونستم پسوردشونو بشكنم بيچاره رضا كه از دنياي تكنولوژي كامپيوتري بيخبر بود و فكر ميكرد با يه پسورد ساده روي يه فولدر زيپدار ميتونه هرچيزي رو در امنيت نگهداره! فكر ميكنيد كه توي اون فولدر چي ديدم؟باور كنيد هيچ چيزي تو زندگيم نميتونست منو تا اين حد خوشحال و شگفت زده كنه! بله اون فولدر پر بود از عكساي لخت و كليپهاي سكسي رضا و آرزو.وقتي تك تك عكسا و كليپارو ديدم اولاً احسنت گفتم به رضا بخاطر اينهمه سليقه اش كه عكساشو با چه كيفيتي تهيه كرده معلوم بود كه دوربينش ديجيتال با پيكسل بالاست و سوژه فيلمهاشم غالباً از كون كردن بوده كون كه چه عرض بكنم واقعاً بهشت برين بود.آرزو هم كه بايد بهش لقب ملكه كونو داد كه تو تموم دوران خانوم بازيهام هيچوقت كوني به اين زيبايي و خوش تركيبي نديده بودم! چه دردسرتون بدم اونروز تو مغازه با ديدن عكسا و كليپاي آرزو اونقدر شهوتي شده بودم كه بدون اينكه دستي به كيررررررررررم بزنم آبمو ريختم تو شلوارم و حسابي خودمو خيس كردم.ميدونستم كه يه گنجينه گرونبها گيرم افتاده و اگه بخوام اون عكسا و فيلمارو به بروبچه ها بفروشم ميتونستم يكشبه پولدار بشم.بعدش يه فكر ديگه بسرم زد اونم اينكه اونارو به خود رضا سكه بفروشم آخه هرچي باشه كاروبارش سكه بود و ميتونست كاروبار ما رو هم سكه كنه.اما خيلي زود از اين فكر منصرف شدم چون خطرناك بود و ... خلاصه چندتا كپي از اون فولدر تهيه كردم و يه كمي فكر كردم و يهو يه فكر بكر به مخم خطور كرد.بله چرا با خود آرزو معامله نكنم؟ موندم فردا صبح كه رضا رفت پي كار خودشو مادر آرزو هم رفت سركارش مادرش معلم بود زتگ زدم خونه شون خود آرزو گوشي رو ورداشت و با صداي ناز و فريبنده اي گفت:بفرمائيد؟ گفتم: سلام مهدي هستم رفيق آقا رضا از مغازه تماس ميگيرم ميخواستم به اطلاعتون برسونم كه كامپيوترتون آمادست ميتونيد تشريف بياريد و ببريدش. گفت: سلام آقا مهدي دستتون درد نكنه به آقا رضا ميگم بعدازظهر بياد بگيردش. گفتم: اما آقا رضا ميگفت كه شما با كامپيوتر كار ميكنيد.چندتا نكته بود كه خواستم بخودتون تذكر بدم تا جلوي خرابيهاي بعديشو بگيره.اگه خودتون تشريف بياريد ممنون ميشم. گفت: باشه پس عصري با آقا رضا ميايم خدمتتون. گفتم: متاسفانه امروز عصر براي خريد بايد برم به شهرستان و تاچندروزي نيستم اگه الان تشريف بياريد ممنون ميشم يا اگه واستون سخته خودم بيارمش خدمتتون؟ گفت: راضي به زحمت نيستم.الان خودم ميام اونجا. منم تو دلم كلي ذوق كردم و رفتم تو فكر كه چطوري مسئله رو مطرحش كنم! يه كمي تفكر كردم و يهو يه فكر بكري به مخ معيوبم خطور كرد. يكي از سكسي ترين عكساي آرزو رو كه صورتشم معلوم بود رو گذاشتم بك گراند كامپيوترش.يه نيمساعتي طول كشيد تا آرزو اومد مغازه.واااي چقدر خوشگل و دلربا شده بود مخصوصاً با اون مانتوي چسبون رنگ روشنش كه تموم زير و بم بدنشو نشون ميداد.چه آرايش لطيفي كرده بود بايد بگم كه هماهنگي بين آرايشش با رنگ مانتوش بهش يه جلوه خاصي داده بود كه وصف كردني نيست.با ديدنش ديگه نميتونستم شق شدن كيرمو پنهون كنم.يه كمي باهاش خوش و بش كردم و يه چندتا تذكر الكي دادم كه فلانكارو نكنيد بهتره و فلانكارو بكنيد بهتره و بعد گفتم حالا تشريف بياريد جلو كامپيوتر و ببينيد چطوري شده؟؟/؟؟ آرزو اومد جلو و منم رفتم به بهونه اينكه كولر روشنه در مغازه رو ببندم.آرزو هم رفت پشت كامپيوتر يه نگاهي به صورتش انداختم بيچاره بدجوري شوكه شده بود و داشت هاج و واج به مونيتور نيگا ميكرد.بآرومي رفتم جلو و گفتم رضا يه كمي ناشي گري كرده! آدم نبايست يه چنين فايلهاي محرمانه اي رو اينطوري تو كامپيوترش نيگه داره.واسه اينكار بايد از نرم افزاراي مخصوص استفاده كنه تا اگه دست كسي افتاد نشه بازشون كرد. آرزو با صدايي گرفته و بريده بريده درحاليكه آب دهنشو قورت ميداد پرسيد: اونارو چيكارشون كرديد؟ گفتم: نگران نباشيد من دهنم قرصه قرصه و مطمئن باشيد كه غيراز خودمون هيچكس ديگه اي ازشون مطلع نميشه.اينم كه ازتون خواستم بيايد اينجا بيشتر بخاطر اين بود كه بهتون روش مخفي كردن فايلاي محرمانه رو ياد بدم. بيچاره با ترس و لرز گفت: شمارو بخدا با آبروي ما بازي نكنيد.هرچي كه بخوايد بهتون ميدم اصلاً بفرمائيد اين دستبندم مال شما و شروع كرد به باز كردن دستبند طلاش. گفتم: اين حرفا كدومه آرزو خانوم دستبند شما به چه دردم میخوره؟و رفتم طرفش و گفتم : حالا اجازه ميديد كه بهتون روش پنهان سازي فايلهاي محرمانه رو ياد بدم؟ گفت: تو رو خدا و بغضش تركيد و يواش و ملايم شروع كرد به گريه كردن.منم خيلي آروم و ملايم اشكاي رو گونه هاشو پاك كردم و گفتم: اصلاً هيچ جاي نگراني نيست.هرچي شما بفرمائيد همون كارو ميكنم شما فقط آروم باشيد.قول ميدم كسي چيزي نفهمه اصلاً براي اثبات حسن نيتم بيا اينم عكساي شما و عكسهاشو كه ازشون پرينت گرفته بودم رو دادم بهش اونها رو تو دستش مچاله كرد و همونطور كه ترسيده بود گفت: حالا ميخوايد چيكار كنيد؟ گفتم: بريم طبقه بالاي مغازه. گفت: تورو بخدا كاري بمن نداشته باشيد.خواهش ميكنم.خواهش ميكنم.گفتم: هيچ جاي نگراني نيست همونطوريكه گفتم كسي از موضوع معطلع نميشه.شما فقط با من بيايد بالا و بعدشم شما ميريد پي كارخودتون منم ديگه شتر ديدي نديدي.یه مدتی سکوت بود و گریه ملایم آرزو.منم سعی میکردم که آرومش کنم و حرفای ملایم بزنم و دائماً بهش میگفتم که کسی از ماجرا مطلع نمیشه و همین یکباره و از اینجور حرفا. آرزو گفت: يعني باور كنم كه فقط همين يه باره؟ گفتم: امتحان كنيد شايد بعداً نظر خودتون چيزي ديگه اي بود.طفلك از دوربينهاي فروشگاه كه روشن بودن خبر نداشت. چه دردسرتون بدم آرزو خانومو راهنماييش كردم به طبقه بالا.وقتيكه داشت جلوي من از پله ها بالا ميرفت با تماشاي زيباييهاي كونش داشتم به شانس و بخت و اقبال خودم احسنت ميگفتم و اصلاً باورم نميشد كه تا چند لحظه ديگه اين كوني كه اينطوري از روي مانتو داره دلبري ميكنه ميخواد لخت تو بغلم باشه همونطوريكه جلوم داشت از پله ها بالا ميرفت و كپلاش بالا و پائين ميرفتند و با هر پله يه قنبل كوچولو هم ناخواسته ميكرد كه ديگه گردي كونش ميخواست اون مانتوي استرچ رو بتركونه دستي به كونش كشيدم از روي مانتو هم معلوم بود چقدر نرم و لطيفه همينكه دستم خورد به كونش آرزو برگشت و با غضب بمن نيگا كرد و منم ناخواسته دستمو كشيدم عقب.وقتيكه رسيديم به اطاق بالا خيلي آروم از پشت دستامو دور بدن باريك آرزو حلقه كردم و سينه هاي سفتشو گرفتم تو دستام و صورتمو از همون پشت به پهلوي صورتش چسبوندم و گونه شو بوسيدم.آرزو چشمشو بسه بود و بدجوري دلهره داشت.چرخوندمش طرف خودم و تو بغل گرفتمش و لبامو گذاشتم رو لباش وااااییییییییییییییي پروردگارا مگه لبم اينقدر شيرين ميشه؟ نميدونيد لباش چقدر شيرين بود بهش گفتم: دختر چشماتو باز كن بذار صورت نازتو ببينم. گفت: خجالت ميكشم چشامو بازكنم. گفتم: اين حرفا كدومه الانه يه حالي بهت بدم كه از اين ببعد هروقت رضا مياد سروقتت چشماتو ببندي حدود ده پونزده دقيقه اي لباشو بوسيدم و بعد بهش گفتم كه ميخوام لختش كنم. گفت: حالا نميشه لختم نكني و فقط يه ذره شلوارمو بكشي پائين و كارتو بكني؟ گفتم: نه باور كن با ديدن اون صحنه ايكه رو دهن رضا نشستي ديگه صبر و قرارمو بردي تا رو دهن منم نشیني و منم مثل رضا کونتو نلیسم ولت نميكنم. گفتش : خوب باشه يه ذره شلوارمو ميدم پائينو شما منو بلیسید. ديدم بيچاره خيلي معذبه منم نخواستم دفعه اولي زياد سيريش بشم واسه همين قبول كردم و گفتم: پس اقلاً قنبلي وایستا تا حسابی کونتو بلیسم. آرزو خودش يكمي مانتوشو كشيد بالا و دگمه هاي شلوارشو باز كرد و شلوارشو يه كمي فقط اونقدري كه كونش بزنه بيرون كشيد پائين و قنبلي وايستاد.وااااااییییییییي هرچقدر واي بگم بازم كم گفتم كه عجب كوووووووووووني داشت به سفيدي برف و به گردي گردو و درزي مثل درز هلو.رفتم طرف كونش و اول يه كمي بو كشيدمش و بعد كپلاشو بوسيدم و لبامو چسبوندم به سوراخ كونش و شروع كردم سوراخشو بوسيدن و ليسيدن.چقدر كونش خوشبو و گرم و لطيف بود.زبونمو قشنگ كردم تو سوراخشو تو سوراخ داغشو حسابي داشتم مي ليسيدم كه ديدم خودشو سفت گرفته گفتم:چرا خودتو سفت گرفتی؟ یه ذره خودتو شل کن بذار کونت نرم بمونه. بعد دوباره زبونم كردم تو سوراخشو شروع کردم با حرص و ولع زیاد لیسیدن سوراخ کونشو.بعدش زبونم درآوردمو و زيپ شلوارمو كشيدم پائين و با هزار زحمت و مكافات تونستم كير شق شدمو از تو شلوار بكشم بيرون.آرزو با ديدن كيرم گفت:وااااایییییییییي ببين اين چي شده؟ پس دوباره قنبليش كردمو كيره رو گذاشتم در سوراخش،تو اينحالت چهره شو ميديدم و تازه متوجه شدم كه چرا اونهمه ديدن فيلمش شهوت انگيزتره.آخه تو فيلم چهره نازشو ميشد ديد.حالا ديگه كاملاً آماده و مهياي كردنش بودم. گفتم: حالا ديگه وقت كردن كونته. گفت: واي نه تورو خدا كونمو نكن بدجوري درد ميگيره. بيا كسمو بكن كه رضاهم خيلي وقته نكردتش. ديدم فرصت غنيمته و با وجوديكه هلاك كونش بودم ولي پا رو دلم گذاشتم و با وجوديكه برام خيلي سخت بود از خير كردن كونش گذشتم و بخاطر اينكه فكر آينده رم كرده باشم گفتم: باشه كوستو ميكنم اما اول بايد حسابي بليسمش تا سرحال بياي.گفت: پس اگه مي ليسيش فقط زبونتو بكن توششششششش.چون اگه انگشت بكني توش يه وقت عفونت ميگيرم. منم از خداخواسته تو همون حالت قنبلي اول زبونمو حسابي كردم تو كووووسش.باور كنيد از آتيش جهنم هم داغتر بود.اون تو يه كمي چوچولشو ليسيدم و با زبونم باهاش حسابی بازی کردم.اونقدر زبونمو روی کس داغش کشیدم و چرخوندم و لیسیدم که دیگه سروصدای آرزو داشت حسابی در میومد و به هن و هن افتاده بود. اول كه فقط زبونم رفته بود اون تو اما بعد كه آرزو خودش حشري شد وقتي سرو كله ام روي كپلش بود و زبونم تو كسش سرمو گرفته بود و فشار ميداد تو كسش بطوريكه ديگه نه تنها زبونم بلكه قسمت پائين چونه ام هم داشت ميرفت اون تو . نميدونيد حسابي سروصداي آخ و اوف آرزو در اومده بود و ديگه داشت التماسم ميكرد كه بكنمش . اصلاً انگار نه انگار كه تا همين نيمساعت قبل از من اونهمه ميترسيد.اونقدر التماس كرد و كرد تا اينكه منم احساس كردم وقت كردنشه.پس صورتمو از روي كونش برداشتمو كيرمو يك ضرب تا ته گذاشتم تو كسش.همينكه كيرم رفت تو آرزو آهي از روي لذت كشيد و گفت: آآآآآآآآآه ،آآآآآآآآه ،يالا زود باش تند تند تلنبه بزن. منم شروع كردم به تند تند تلنبه زدن يه سه چهار دقيقه اي كه تلنبه زدم گفتم: آبم داره مياد چيكارش كنم؟ گفت: يه وقت نريزي توش حامله ميشم بريزش روي كونم. تازه متوجه شدم که چرا تا حالا حامله نشده.منم كيره رو درآوردم و همه آبمو ريختم روي كپلش.چقدر آب ازم رفت بعد ديگه آرزو رو بوسيدم و بهش دستمال دادم كه خودشو پاك كنه و گفتم: خوش گذشت؟ گفت: دستتون درد نكنه خيلي وقت بود كه رضا منو اينطوري نكرده بود. فقط اميدوارم كه آخرينبار باشه. گفتم: مگه نگفتي كه رضا اينطوري نميكنه؟ خوب پس حيف نيست كه رضا لذت خودشو ببره و شما بي نصيب بمونيد؟ اگه يه روزي احساس كرديد كه بمن نياز داريد درخدمتم.اينم شماره موبايلم. آرزو شماره مو گرفت و گفت: اگه احتياجي شد خبرتون ميكنم. اما، واقعاً خيلي بهم خوش گذشت.يه كمي فكر كرد و گفت: شما هميشه اينوقت صبح مغازه تون اينطوري خلوته؟ گفتم: خلوتم نباشه واسه شما خلوتش ميكنم.بعد بهش گفتم: حالا ميخوام يه بار ديگه حسن نيتمو بهتون نشون بدم. گفت: تو و حسن نيت؟ گفتم: بريم پايين تا ببينيد.بعد بردمش پائينو فيلمي رو كه دوربيناي فروشگاه ازمون گرفته بودو نشونش دادم و گفتم اين فيلم هم در خدمت شما و فيلمو دادم بهش.بيچاره با ديدن فيلم بدجوري شوكه شده بود.اما بهش اطمينان دادم كه فيلممون همين يه نسخه است و همين الان تهيه شده و من فرصتي نداشتم كه بخوام تكثيرش كنم.آرزو هم كه ديد اينجوريه خيالش راحت شد و تشكري كرد و گفت: شما خودتون زحمت آوردن كامپيوترمونو به خونه مون ميكشيد؟ گفتم: بروي چشام چرا كه نه؟ گفت: پس حالا نه بذاريد من برم خونه بعد خودم براتون زنگ ميزنم. گفتم : باشه. گفت: بیزحمت زنگ بزنید یه تاکسی تلفنی بیاد برم خونه.گفتم: چشم فقط مواظب راننده آژانس باشید بعضیاشون چشم ناپاکن. آرزو رفت و من مونده بودم هاج و واج.يكي اين حالي رو كه باهاش كرده بودم باورم نميشد يكي ديگه هم اينكه حالا ديگه خودش ميخواد پا بده.منم نشستم يه بار ديگه قشنگ عكسا و كليپاشونو نيگا كردم و ته دل گفتم الهي حرومت بشه رضا چطور ميتوني يه همچين لقمه بزرگي رو تنهايي بخوري؟بعدشم نشستم بك گراندو عوضش كردم كه اگه رضا رفت خونه چيزي نبينه.يه نيمساعتي سپري شد تا اينكه موبايلم زنگ زد.شماره رو چك كردم خودش بود.با اشتياق تمام به موبايل جواب دادم و گفتم: بفرماييد؟ آرزو با صدايي كه يه دنيا طنازي ازش ميباريد و با ناز عشوه گفت: سلام آقا مهدي . ميشه زحمت بكشيد خودتون زحمت آوردن كامپيوترمونو بكشيد؟ باور كنيد اونقدر با عشوه حرف زد كه با وجوديكه همين چند لحظه قبل زيرم خوابيده بود ولي بازم با شنيدن لحن صداش كيرم داشت شلوارمو جر ميداد.باري...گفتم: چرا كه نه بانوي من بروي چشمم همين الانه ميارمش خدمتتون. بعدشم فوراً يه تاكسي تلفني گرفتم و كيسشونو بردم خونه شون.اف افو زدم. پرسيد: كيه؟ گفتم: كيس كامپيوترتونو آوردم. درو باز كرد و گفت: بفرمائيد بالا. منم كرايه تاكسي تلفني رو دادم و جنگي كيسو زدم زير بغلمو پله ها رو چندتا يكي طي كردم و رفت تو هال.فضاي هال خيلي قشنگ و رويايي بود تزئيناتش عالي و هواش خنك.همينطور محو تماشاي اين خونه رويايي بودم كه ديدم آرزو روي راه پله ها پيداش شد.عجب لباسي پوشيده بود درست مثل يه زن متشخص و يا مثل يه پرنسس.موهاشم با حوله پيچيده بود و معلوم بود كه از حموم اومده بود بيرون يه بلوز آستين حلقه اي نازك با يه شلوار اسپرت استرچ فوق العاده نازك آبي روشن كه بخوبي از روي شلوارش ميتونستي رنگ و طرح گلهاي شورتشم ببيني. همونطوريكه محو تماشاي اينهمه زيبايي بودم و اصلاً نميدونستم كجا هستم و براي چي اومدم اونجا صداي آرزو منو بخودم آورد.- تا كي ميخوايد اونجا وايستيد؟- بببببخشيد! كيسو بايد كجا بذارم؟- بياريدش بالا لطفاً،توي اطاق خواب.خيلي آروم و بي سروصدا پشت سر آرزو راه افتادم بطرف بالا.نميدونيد وقتيكه از پله ها بالا ميرفت چقدر گردي كونش قشنگ ميشد.منم اونقدر شگفت زده شده بودم و جو اون خونه منو گرفته بود كه از آرزو خجالت ميكشيدم.خجالت كه چه عرض كنم يه جور حس احترامي نسبت بهش احساس ميكردم و كلاً فراموش كرده بودم كه همين خانومي كه الان اينقدر متشخص بنظر مياد همين يه ساعت قبل بود كه سرمو گرفته بود و تو كسش فشار ميداد يا همين كوني كه داره جلوم اينطور بالا و پائين ميره همين يه ساعت پيش زبونم تو سوراخش بود.بالاخره رسيديم به اطاق خواب. باور كنيد قيمت تزئينات اطاق خوابشون از قيمت کل خونه من بيشتر بود.عكس زيبايي از آرزو در كنار رضا روي ميز توالت خودنمايي ميكرد. - خوب لطفاً وصلش كنيد. - بله الانه ترتيبشو ميدم. و شروع كردم به وصل كردن كيس.وقتی کارم تموم شدديدم سيم برقش وصل نيست.گفتم: ميشه لطف كنيد و اون كابل برقو وصل كنيد؟- بله الان. و خم شد كه كابل برقو وصل كنه با خم شدنش قنبل كونش حسابي نمايان شد.بطوريكه قشنگ حتي ميتونستي از روي شلوارش سوراخ كونشم ببيني.با ديدن قنبلش رفتم جلو و از پشت دستامو گذاشتم دوطرف قنبلش و كيرمو چسبوندم به كونش.آرزو از زير بغلش يه نگاهي بمن انداخت و يه لبخند شيطنت آميزي زد و گفت: چطوره؟- نظير نداره.بيخود نيست كه بيچاره رضا وقت نميكنه به چيز ديگه اي برسه و فقط خودشو گرفتار اين كون كرده.چي ميشه منم بهره اي از اين ببرم؟ آرزو برگشت طرفم و همونطوريكه رو زمين نشسته بود زيپ شلوارمو كشيد پائين و كيرمو با ملايمت درآوردو اول يه مقداري با دستش ماساژش داد و بعد كردش تو دهنش.با اين روشش كاملاً اشنايي داشتم چون از ديروز تا حالا بارها حالتهاي ساك زدنشو تو فيلمهاش با رضا ديده بودم.بعد شروع كرد با لطافت تموم دوروبر كله كيرمو ليسيدن و با زبونش دورتا دورشو ليس زدن بعد كيرمو كرد تو دهنش و همزمان با تلنبه زدن كيرمو تو دهنش عقب و جلو بردن و بعدشم میک زدن،چه درد سرتون بدم اين آرزو يه ساك زن حرفه اي بود.وقتيكه از ساك زدن خسته شد بهم گفت: لخت شو. خودشم شروع كرد با ملايمت لخت شدن.همه لباساشو درآورد غير از شورت و كرستش.يه دست شورت و كرست مشكي تنش بود كه اون سفيدي بدنشو قشنگ هاي لايت كرده بود.يه شورت مشكي حرير كه همه چي از زيرش معلوم بود.وقتيكه لخت شد تازه فهميدم كه زيبايي بدن آرزو يعني چي؟؟/؟؟ چون تو عكس و فيلم به اين زيبايي نيست،فیلم نمیتونه تموم زوایای بدنشو بطور همزمان نشون بده.رفت رو تخت به پهلو دراز كشيد و گفت: حالا نوبت منه كه حسن نيتمو بهت نشون بدم. الان ديگه وقتشه كه بياي و كونمو بليسي. من اون چيزي رو كه ميشنيدم باور نميكردم و با تعجب داشتم نيگاش ميكردم كه با اشاره چشم بهم فهموند اشتباه نشنيدم و ميتونم كونشو بليسم.منم مثل كسيكه دروازه بهشتو بروش باز كرده باشي رفتم به لبه تختخواب نزديك شدم.آرزو تو همون حالتيكه به پهلو خوابيده بود كونشو قنبل كرد و من اول از روي شورت يه كمي ليسيدمش و بعد يه طرف شورتشو كشيدم كنار و زبونمو قشنگ گذاشتم تو سوراخش وااااااي اين كون چي داشت! بيچاره رضا چطوري ميتونست اينهمه خوشبختي رو تحمل كنه؟ منكه داشتم از فرط خوشي ميمردم.يه مقداري كه سوراخ كونشو ليسيدم آرزو گفت: بيا تو دراز بكش تا رو دهنت بشينم. - ميخوام اول يه خواهشي ازت بكنم. - چه خواهشي؟ - ميشه با هم بريم حموم؟ - حموم؟! خوب باشه بريم.ولي اينطوري بيشتر بهت حال ميده ها! - نه بيشتر دلم ميخواد بريم حموم بعد بيام شما رو دهنم بشينيد. - باشه. و بطرف حمام براه افتاديم.تو حمام كه رسيديم تنگ تو بغلم گرفتمش و شروع كردم لباشو بوسيدن و بعد دوش آبو باز كردم و دوتايي رفتيم زير دوش و در اون حالت خيس بوسيدن و ليسيدن كس و كون آرزو يه حال و هواي ديگه اي داشت، وقتيكه دوش گرفتنمون تموم شد آرزو خودشو خشك كرد و بهم گفت: تو هم خودتو خشك كن و بيا رو تخت دراز بكش. منم همونكارو كردم و بعداز شستن سرو صورتم و خشك كردنشون رفتم رو تخت دراز كشيدم و ارزو اومد با طنازي و عشوه نشست رو دهنم. اينقدر اينطوري نشسته رو دهن رضا كه حرفه اي شده و از ميون كون به اون بزرگي درست سوراخشو گذاشت روي دهنم.منم شروع كردم توي اون سوراخ نازنينو ليسيدن چندبار هم زبونمو گذاشتم رو كسش و مثل اينكه بخوام بستني بليسم از روي كس تا كونشو با كشيدن زبونم ليسيدم .همونطوريكه مشغول ليسيدن سوراخ كس و كونش بودم آرزو سرشو آروم برد پائینو کیرمو گرفت تو دهنش و شروع کرد بطور ملایم و آروم اما کاملاً لذت بخش کیرمو لیسدن و ساک زدن یه مدتیکه حسابی من کون اونو لیسدم و اونم کیر منو لیسید آرزو گفت: هرموقع آماده اي ميتوني كونمو بكني.- اگر هم آماده نبودم با لبسيدن سوراخ کونت ديگه كاملاً آماده شدم. - صبر كن تا برم ژل بيارم. رفت و از توي كشوي ميز توالتش يه ژل ليز كننده مخصوص كون كردن آورد و داد بمن و گفت: اول حسابي بايد ژل ماليم كني.اما به كير خودت نمالي ها چون اگه هردوتاشون ليز بشن كردنش برات سخت ميشه و هي كيرت رو كونم سر ميخوره. منم حسابي سواخ كونشو ژل مالي كردم.شايد حدود 10 دقيقه فقط با انگشتم ژل ميزدم تو سوراخش و انگشتمو اون تو بازي ميدادم تا حسابي ليز بشه، وقتيكه ديدم تو سوراخ كونش حسابي ليز شده بهش گفتم: بريم روبروي آئينه قنبلي وايستا. - حالا چرا جلوي آئينه؟ - آخه اونطوري چهره اتم ميبينم و حالش بيشتر ميشه. - معلومه كه تو اين كارا فكرت بهتر از رضا كار ميكنه. رفتيم جلوي آئينه و آرزو قنبل كرد و من كيرمو گذاشتم رو سواخ كونش و تصور ميكردم مثل جنده هايي كه تاحالا كردمشون راحت بايد بره تو سواخش. اما اينطوري نبود و بايد اعتراف بكنم كه سوراخ كونش فوق العاده تنگ بود.ولي خوب با كمي تقلا بالاخره تونستم بكنم توش، تمام كسايي كه ميگن دراز ميكشن و فلان دختر يا زن براي اولينبار مياد رو كيرشون ميشينه و اونا كونشو ميكنند يه جورايي خالي مي بندند آخه اينكار امكان نداره مگر اينكه طرف اونقدر قبلاً كون داده باشه كه سوراخ كونش حسابي مثل فيلماي سكسي گشاد شده باشه و مثل تونلي باشه كه اتوبوس ميره توش اما يه كون خونگي رو هيچوقت نميشه اينطوري كرد.وقتي رفت تو سوراخ كونش، وااااااي چقدر داغ بود اون سوراخ، يه فرياد كوچيكي از روي شهوت كشيدم و گفتم: اين سوراخ كونه يا کوره آهنگریه؟ - تازه من ميخواستم بگم كه تو چرا كيرت اينطوري يه پارچه آتيش شده؟ شروع كردم به تلنبه زدن و عقب و جلو كردن.هرچند وقت يه بار كه يه كمي از تلنبه زدن خسته ميشدم و از تلنبه زدن وا ميموندم آرزو خودشو نيم خيز ميكرد بطرف عقب و من لباشو ميخوردم.هيچوقت تو زندگيم از كردن هيچ كوني اينقدر لذت نبرده بودم.اصلاً بابا اين كون واقعاً يه چيز ديگه اي بود.آرزو گفت: مهدی توروخدا زود تمومش کن،خیلی دردم گرفته. چندتا تلنبه با سرعت زدم و گفتم: آرزو آبم داره مياد كجا بريزمش؟ - كيرتو نوك سوراخم نگهدارو همه شو بريز تو كونم. منم نامردي نكردم و تا آخرين قطره آبمو ريختم تو كونش.وقتي كيرمو درآوردم و فكر كردم همه چي ديگه تموم شده يه دفعه آرزو گفت: مهدي ببين! نگاش كردم ديدم يه فشاري بخودش داد و آبمو از سوراخ كونش برگردوند بيرون.اينكارش ديگه داشت منو ميكشت.چون همچين حركتي رو فقط تو فيلمها ديده بودم وقتيكه يه دوش مشترك با همديگه گرفتيم و زیر دوش هم حسابی لب و لوچه همدیگه رو خوردیم ، اومديم رو تخت همونطور لخت مادر زاد در حالت لب تو لب كنار همديگه دراز كشيديم.یه بیست دقیقه ای فقط داشتم لبای آرزو رو می بوسیدم که آرزو گفت: نمیخوای بری؟ دیگه ممکنه دیر بشه و یکی بیاد خونه ها. - باشه الان میرم.باور کن هیچوقت تو عمرم همچین سکس لذت بخشی نداشتم.واقعاً از شما ممنونم. - قابلی نداشت. لباسامو پوشیدمو و ازش خداحافظی کردم یه چندروزی گذشت تا یه روز دوباره دیدم موبایلم زنگ زد،خود آرزو بود.با اشتیاق تموم گوشی رو برداشتم و گفتم: جانم بفرمائید. - آقا مهدی؟ - بله خودم هستم بفرمائید. - آرزو هستم.می بخشید که مزاحمتون شدم کامپیوترم کمی مشکل پیدا کرده ممکنه تشریف بیارید خونه و درستش کنید؟ - چشم تا نیمساعت دیگه اونجا هستم. بلافاصله یه تاکسی دربستی گرفتم و رفتم در خونه شون.زنگو زدم و آرزو درو باز کرد.رفتم بالا و ایندفعه خود آرزو اومد در هالو باز کرد.یه تی شرت قرمز کاملاً سکسی بدون آستین و با یقه ای کاملاً باز پوشیده بود با یه دامن کوتاه تنگ و چسبون لیمویی رنگ.گفتم: سلام - سلام،خوش اومدید بفرمائید تو. خودش جلوم راه افتاد و راهو برام باز کرد منم پشت سرش براه افتادم و نمیتونستم چشم از کون نازش بردارم که داشت اون دامن تنگو می لرزوند.از پله ها بالا رفتیم و رفتیم سمت اتاق خواب.وارد اتاق خواب که شدیم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و دستی به کون عاشق کشش کشیدم.یه لبخند ریز و شیطنت آمیزی زد و گفت: انگار همه شما مردا مثل همید،فقط یه چیز از سکس میدونید اونم فقط کونه،کون. - باور کنید اینطور نیست ولی آخه کون شما یه چیز دیگست. - خوب دیگه چاپلوسی بسه،رضا کم چاپلوسی میکنه تو هم بهش اضافه شدی؟ - این که چاپلوسی نیست، باور کنید هرچی دروصف این کون بگم کم گفتم.حاضرم تموم عمر بندگیشو بکنم. - خیلی خوب حالا ازت نخواستم بیای اینجا که اینحرفارو برام ردیف کنی. - شما بفرمائید باید چیکار کنم تا درخدمتتون باشم. - باور کن رضا این چندوقته هیچ فکر و ذکری نداره جز ور رفتن با کون من،الان بیشتر از بیست روزه که کسمو نکرده.انگار نه انگار که منم نیازهایی دارم. - شما امر بفرمائید ملکه من،خودم دربست در خدمتتونم. بعد آرزو خودشو انداخت تو بغلم و منم شروع کردم به بوسیدن لبای شیرینش.یه چندتا بوسه که از لباش گرفتم خودمونو پرت کردیم رو تختخواب و بعد همونطوریکه می بوسیدمش دستمو یواش یواش گذاشتم روی کونش و به آهستگی زیپ دامنشو کشیدم پائین و دستمو بزور بردم پشت زیپش و از اونجا یه ذره دستمو رو شورتش کشیدم و بعد بسختی دستمو بردیم زیر شورتش و از اونجا یه کمی کونشو ناز و نوازش کردم و بعد با اشاره دست بهش فهموندم که قنبل کنه و آرزو قنبل کرد و منم رفتم اول از روی دامن کون و کپلشو بوسیدن و بعدش به آرومی دامنشو کشیدم پائین و حالا دیگه کون و کپل قشنگ جلو روم بود.یه گوشه شورتشو با دست زدم کنار و شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش،یه کمی که اونطوری لیسیدمش شورتشو کامل کشیدم پائین و آرزو هم تی شرتشو درآورد و بازم قنبل کرد و منم رفتم سروقت لیسیدن کونش یه ذره ای که کونشو لیسیدم آرزو خودش کسشو گذاشت جلو دهنم و اینطوری بهم فهموند که کسشو بلیسم.منم اول لبامو دورتادور لبه های کسش گذاشتم و شروع کردم به مکیدن کسش.همینکه مکیدمش آرزو گفت:وووووووئی.و کسشو بیشتر رو دهنم فشار داد.فهمیدم که از مکیدن بدش نیومده.پس شروع کردم آروم آروم کسشو مکیدن و آرزو هم هی وووووئی،وووووئی میکرد و هی خودشو رو دهنم فشار میداد.بعد همونطوری که داشتم کسشو می مکیدم و لبه های کسش تو دهنم جمع میشد یواشکی زبونم بردم تو سوراخ کسش و رو چوچولش چرخوندمش.اینکارم حسابی آرزو رو حشری کرده بود طوریکه دیگه خودش سرمو گرفته بود و فشار میداد تو کسش و داد میزد بیشتر بیشتر،بیشتر بکن توش.منم با حرص و ولع زیاد تو کسشو می لیسدم.باور کنید این لیسیدنش اونقدر بهم چسبیده بود که اصلاً دلم نمیخواست بکنمش و دلم میخواست فقط و فقط بلیسمش.توی کسش حسابی لیز شده بود و دیگه سوراخش حسابی باز شده بود و کاملاً آماده و مهیا بود.ناله های آرزو دیگه شکل فریاد شهوت انگیز شده بود و صداش تو تموم خونه می پیچیدودیگه یواش یواش داشت داد میزد و تمنا میکرد که بکنمش منم بلند شدم و لباسامو درآوردم و يواش و ملايم كيررررررررمو گذاشتم رو لبه كوووووووسش و با يه فشاررررررر خيلي آروم تا تهههههه رفت توششششششش همينكه كيرم رفت تو كسش صداي ناله هاي آرزو شبيه آه و اوف شد و من خيلي ملايم و لذتبخش داشتم تلنبه ميزدم كه آرزو فرياد زد آروم نه تند تند.بعد خودشو با سرعت عقب و جلو ميكرد تا كيرم با سرعت تو كسش تلنبه بزنه و با هر تلنبه هي ميگفت:آآآآآئي،آآآآآئي، .... يه كمي كه تند تند خودشو عقب جلو كرد از نفس افتاد و حسابي خسته شد و افتاد رو تخت و طاقباز دراز كشيد منم از رو شكم روش دراز كشيدم و دوباره كردم تو كسش و همزمان لباشو ميخوردم و با دستام با سينه هاش بازي ميكردم،يه كمي كه اينطوري كردمش ديدم ديگه ميخواد آبم بياد بهش گفتم: آبم داره مياد،كجا بريزمش؟ - هرجا كه دوست داري. يه كليپ از رضا ديده بودم كه چطوري آبشو ميريخت تو دهن آرزو،خيلي دلم ميخواست كه منم بريزم تو دهنش اما خوب ميدونستم كه حالا براي اينكارا خيلي زوده و با اينكار ممكنه آرزو رو واسه هميشه از دست بدم،واسه همين آبمو ريختم رو سينه هاشو و انم با دستش آبمو حسابي مالوند رو بدنش و گفت: خيلي بهم چسبيد دستتون درد نكنه. - خواهش ميكنم منم خيلي لذت بردم.خودتون ميدونيد كه هميشه درخدمتتون هستم. - جداً آشنايي با شما برام غنيمت بود. - اميدوارم كه هميشه بتونيم همينطوري از همديگه لذت ببريم. بعد بلند شدم و بطرف حموم براه افتادم كه آرزو گفت: صبر كن تا منم بيام . بعد با هم به حموم رفتيم و زير دوش كلي با همديگه معاشقه كرديم و لب داديم و لب گرفتيم . آخر سرهم دوتامون با يه حوله همزمان خودمونو خشك كرديم و رفتيم رو تخت دراز كشيديم و آرزو همونطور لخت تو بغلم دراز كشيد و يه كمي با همديگه صحبت كرديم و بعداز يه ساعتي دراز كشيدن ديگه بلند شدم و لباسامو پوشيدم و با آرزو خداحافظي كردم و راه افتادم و رفتم يه روز تو مغازه بودم كه ديدم رضا اومد و گفت: سلام مهدي جون بازم يه زحمتي واست دارم. - هرچي كه باشه درخدمتم بازم مشكلي واسه كامپيوترتون درست شده؟ - نه اما ميخوام اگه زحمتي نيست يه دوره كوچولوي كار با اينترنت براي خانومم بذاري كه با اينترنت آشنا بشه. - رو چشمم رضا جون اما خودت كه مي بيني اينجا تو مغازه اصلاً جا ندارم.اينجا خيلي شلوغ پلوغه. - باشه مسئله اي نيست بعدازظهرا ميتوني بياي خونه باهاش كار كني؟ - بعدازظهرا كه ميدوني اصلاً امكان نداره،ولي خوب برات يه كاري ميتونم بكنم.چون صبحها سرم يه كمي خلوته ميتونم بين ساعت 9 تا 11 بيام خونه تون و با خانومتون كار كنم. - ساعت 9 تا 11 صبح؟ نميدونم، آخه اونموقع خانومم خوابه.باشه ازش ميپرسم و بعد بهت خبر ميدم. - به هرحال هرطوركه شما بخوايد درخدمتم.يه رفيق فابريك كه بيشتر نداريم اونم اقا رضاست ديگه. - دستت درد نكنه پس تا فردا بهت خبرشو ميدم. رضا رفت و من كلي حال كردم و فهميدم كه اين نقشه جديد آرزوست. فرداش رضا زنگ زد و گفت:مهدي جون رديفه.فقط بگو چه روزائي و چند جلسه بايد باهاش كار بكني و هزينه اش چقدر ميشه؟ - هزينه اش كه قابلي نداره.فكر ميكنم كه يه روز درميون خوب باشه.چند جلسه اش هم معلوم نيست بايد ببينم كه پيشرفتش چطوره. - نه جون مهدي اگه هزينه شو نگي اصلاً نميخوام. - خيلي خوب بابا چه عجله اي هست؟ حالا بذار شروع بكنيم ببين راضي هستن يا نه؟ - باشه ايول.از كي شروع ميكني؟ - از همين فردا خوبه؟ - اوكي،پس از فردا.باي. - باي. از فرداش شروع كردم و صبح سرساعت 9 خونه رضا بودم و از اين دوساعت كلاس شايد بيشتر از يكساعت و نيمش فقط با سكس ميگذشت و نيمساعت آخرو يه كمي اينترنت كار ميكرديم.يكبار آرزو يه شورت مشكي حرير خيلي نازكي پوشيده بود و اونقدر اين شورت زيبا بهش مي اومد كه دلم نيومد شورتشو دربيارم و همونطوريكه به پشت خوابيده بود از روي همون شورت شروع كردم به ليسيدن وسط پاهاش و روي لپ كونش يه كمي كه از روي شورت وسط پاهاشو بوسيدم و ليسيدم آرزو خودش با دست يه طرف شورتشو كشيد كنار و گفت : زبونتو بكن توش. منم زبونم يواش يواش رو درز كسش سر ميدادم و بستني وار مي ليسيدمش، يه كمي كه اينطوري ليسيدمش صداي آه و اوف آرزو در اومد و خودش سرمو گرفت و همونطور كه آه و اوف ميكرد سرمو رو كسش فشار ميداد و اينطوري بهم فهموند كه زبونمو بكنم تو كسش، منم زبونمو فرو كردم تو سرواخ داغ كسش و شروع كردم چوچولشو ليسيدن و بعد دهنمو حلقه كردم دور لبه هاي كسش و شروع كردم به مكيدنش، ديگه جيغ و داد آرزو در اومد و با فرياد گفت: پس كي ميخواي بكنيش؟ منكه دارم از شهوت ميميرم. منم همونطوريكه خود آرزو گوشه شورتشو كشيده بود كنار كيرمو گذاشت تو كوووووووووسش و بدون كوچكترين فشاري قشنگ تا تهههههههههههه رفت توششششششششش تو رفتن كيرم همان و آخ و اوف آرزو هم همان. ديگه شروع كردم با شدت تمام تلنبه زدن. اونقدر با شدت تلنبه ميزدم كه دراثر بالا و پائين شدن صداي آخ و اوف آرزو ديگه بريده بريده بگوش ميرسيد. يه كمي كه اينطوري تلنبه زدم آرزو خسته شد و بهش گفتم ميخوام كونتو بكنم، گفت باشه برو ژلو بردار و بيار و منو آمادم كن. سريع السير پريدم و ژل ليز كننده رو برداشتم و آوردم و آرزو هم شورتشو درآورده بود و قنبلي جلو آئينه منتظر من بود منم يه دفعه يه مشت ژل برداشتم و تمام كونشو ژل مالي كردم، البته در اينمدت چند وقته اونقدر كونشو كردم كه ديگه مثل روزاي اول سوراخش بدقلقي نميكنه و بعداز ژل مالي با يه فشاررررررررر كيرم ميره توششششششششش. اينم بخاطر اينه كه كير من از كير رضا كلفت تره و در اين مدت شايد يه خدمتي هم به رضا كرده باشم و سوراخ كون زنشو براش كاملاً اماده كردم تا ديگه رضا بي دردسر بكندش. خوب بعداز ژل مالي نوبت هيجان انگيزترين قسمت كارم رسيد، بله كيرمو كردم تو كون آرزو و با لذت تمام و بآرومي شروع كردم تلنبه زدن. آرزو گفت: پس چرا تند تند تلنبه نميزني؟ - آخه اونطوري آبم زود مياد، ميخوام حالا حالاها با كونت حال كنم. - آخه اينطوريكه كه من كونم پاره ميشه! - نه نترس عزيزم من خوب ميدونم چطوري بكنمت كه مشكلي واست پيش نياد. خودت خوب ميدوني كه اگه بلايي سركونت بياد پيش از تو من ميميرم. - انگار داري مثل رضا ديوونه كون ميشي هاااااااااااااااااا - ديوونه؟ خودت ميدونيكه من برده كونتم. يه يكربع بيست دقيقه اي تو كونش تلنبه زدم و ديدم آبم داره مياد به آرزو گفتم: كيرمو درميارم تو پاشو شورتتو دوباره بپوش ميخوام آبمو بريزم رو شورتت. آرزو فوراً شورتشو پوشيد و رو شكم دراز كشيد و من با شدت تمام آبمو پاشيدم رو شورتش. وقتيكه همه آـبم ريخت فوراً موبايلمو برداشتم و از آبي كه روي شورتش ريخته بودم يه عكس تهيه كردم. آرزو كه فهميد خيلي ناراحت و عصباني شد اما من بهش قول دادم اين عكس دست هيچكي نمي افته. از طرفي چهره اش هم كه معلوم نبود اما اون بيچاره از عكسايي كه با رضا داشت خاطره تلخي داشت و بدجوري ميترسيد.اونقدر تو اينمدت كس و كون آرزو رو بوسيدم و ليسدم و كردم كه نگو،اونقدر آرزو رو نوك كيرم گوزيد. يه روز بهم گفت: وقتي تو دهنم رضا ميگوزم خيلي حال ميكنه.ميخواي واسه تو هم اينكارو بكنم؟ - بگوزي تو دهنم؟ نميدونم تاحالا امتحان نكردم،ولي خوب هرچي كه از كون تو دربياد لذتبخشه. دراز كشيدم رو تخت و آرزو اومد اون كون بزرگ چهل دو سه اينچي شو گذاشت رو دهنم و كيرمو گرفت تو دهنش و شروع كرد بخودش زور دادن هرچي بخودش زور ميداد من بيشتر شهوتي و هيجان زده ميشدم تا اينكه همونطوركه كيرم تو دهنش بود با صداي بلند گوزيد تو دهنم.منم كه ديدم ديگه رومون با همديگه باز شده وقتي ديدم آبم داره مياد هيچي بهش نگفتم و اونم همونطوريكه داشت كيرمو ميك ميزد همه آبمو ريختم تو دهنش.اولش متوجه نشده بود چي شده اما وقتيكه دهنشو باز كرد يهو آبم از دهنش ريخت بيرون و ارزو اوقی زد و دويد طرف حموم.اين بود كه آرزو يه چندباري هم تو دهنم گوزيد و بايد اعتراف كنم كه وقتي تو دهنم ميگوزيدخيلي بهم چسبيد.اصلاً تا تجربه اش نكنيد نميدونيد چي ميگم.ولي خوب تو همه اينمدت زيباترين روش سكسي كه ابداع كردم اين بود كه براي اينكه از اون نيمساعت كلاس هم نهايت بهره رو ببريم آرزو يه صندلي بدون دسته تهيه كرد و من جلو كامپيوتر رو صندلي مينشستم و آرزو به پهلو ميومد تو بغلم مينشست و كيررررررررم تا ته ميرفت تو كووووووووووسش و من دستشو ميگرفتم و باهاش اينترنت كار ميكردم.در اين روش ديگه تلنبه نميزدم فقط كيررررررررم توی كووووووووسش بود و لباشو و سينه هاشو ميخوردم و اونم تمرين ميكرد در كل ميتونم بگم كه ديگه آرزو صبحها زن من بود و بعد از ظهرها زن رضا.پـایـان

4 نظرات:

ایرانی گفت...

فوق العاده سکسی وپرتحرک وهوس انگیزبود.علاوه برمتن زیباازتنوع خاصی برخورداربوده که این تنوع دررابطه بین مهدی و آرزوبه خوبی مشخص بود به بیان ساده تر این دوتن هر چند چندین باربا هم سکس داشتند اما هر بار نسبت به دفعه قبل تفاوت و تغییراتی داشته که استفاده از کلمات و نگارش مناسب باعث تنوع داستان و عشقبازی آنان گردید.باسپاس از امیر گرامی ..ایرانی

matin گفت...

امیر جان زیبا بود زمانی که تو اون وبت گذاشته بودی من خونده بودم ولی بازم دستت درد نکنه داداش

Gladiator گفت...

امیر مرسی
عالی بود تا الان تمام داستانات را خوانده بودم ولی نظر نمیدادم ولی الان فهمیدم که برای پیشرفتت باید نظر بدم البته میدونم که مهم نیستم ولی سعی می کنم حتما نظرم را بگم
بازم مرسی :))

مهسان گفت...

خیلی توپ بود.با سپاس از امیر عزیز

 

ابزار وبمستر