ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه درماني قسمت شانزدهم


قبل از اینکه دو کارگر سکوت را بشکنند پری سریع به حمام رفت و خود را شست که آب سگ برایش ضرری نداشته باشد.جعفر و غضنفر خود را لخت لخت کرده بودند.پری از حمام برگشت سگها سست شده و بر روی زمین دراز کشیده بودند.غضنفر از همان بالا فریاد زد سگها هم بخاطر وفاداری پاداش میگیرن؟/؟ اونها رو هم مثل من میخوای بفرستی بهشت؟/؟.پری ترسیده بود نزدیک بود سکته کند.دستش رو شده و آبرویش پیش جعفر رفته بود.- هر دوتا تون رو بیرون میکنم.- جعفر زبان باز کرد و گفت سر فدای کوس ما از سگ هم کمتریم؟/؟ امشب تا ده دست نکردمت ولکن نیستم.پری بدجوری گیر افتاده بود سگها را بیرون کرد و خود هم با انکه بی میل نبود خواست به بیرون بگریزد.جعفر که به او رسیده بود دستهایش را از پشت گرفت وغضنفر دو پایش را.انقدر اینور و انورش کردند که از تاب و توان افتاده بود.- حالا بمن دروغ میگی؟/؟ چشمم پری که به کیر شق شده و صورت داغ و سرخ شده شان افتاد فهمید که از قرص استفاده کرده اند.غضنفر با تمسخر گفت که از قرص کمر درد هم استفاده کرده ایم و بسته قرص را در دست گرفت و به پری نشان داد.صبر و تحملشان به سر آمده بود.کیر جعفر چند سانتی بزرگتر از کیر غضنفر بود.- اینقدر وحشی بازی درنیارین منکه حرفی ندارم فقط اینو بدونین که از فردا دیگه اخراجین.جعفر گفت جنده تو اگه مشتری این کیر بشی دیگه به هیشکی دیگه کوس نمیدی.پری از این بی احترامی جعفر جا خورده بود.انتظارش را نداشت.بیااااا اینم کوووووووس و ااااااینم کووووووون.از طرز نگاه آنان ترسیده بود.به همان حالت که با جو و پاپی سکس سه تایی داشته بود با آنان هم سکس میکرد.کیر غضنفر سهمیه مخرجش شده بود و کیر جعفر هم به کوسش رسیده بود.- راست میگفتی غضنفر مثل حوری میمونه هر کی پری خانمو بکنه کم کمش ده سال جوون میشه چربی و سفیدکهای کوس پری را که بر روی کیر خود میدی لذتش بیشتر میشد و او هم مثل غضنفر از اینکه میتواند اربابش را ارضا کند احساس غرور میکرد.پری هم که دیگر دین و ایمان و عمری اعتلارش پیش آنان از دست رفته بود با تمام وجود و هوس فریاد میزدجااااااااااااان من نمیدونستم اینقدر کیرررررررهای با حالی دارین وگرنه خیلی زودتر از اینها با شما حال میکردم جوووووون حالا کردنو ول کنین یه خوده هم بیاین کووووس و کوووووونمو بخورین مگه میخواین همین حالا تمومش کنین.به این میگن مرغ و خروسی نا سلامتی ما هم آدمیم سگها هم بلدن مقدمه چینی کنن به پز آن دو مرد بر خورد پری را روی دستهای خود بلند کرده و به حمام بردند و با صابون بدنش را نرم کرده و حسابی چنگ و چونگ گرفتند و خیلی حرفه ای کوسش را لیسیدند.پری از شدت هوس شیرهای آب گرم و سرد حمام را محکم در دستانش گرفته و فریاد میزد ووواااایییییییی امونم ندین منو بکنیننننننننن جرررررررمممممم بدینننننن که چند سال شما رو توی سختی گذاشتم تنبیهم کنین اوووووووووووف من کیرررررررررر میخواممممممممم منو بکنیننننننننن و بار دیگر بجان پری همیشه تشنه و گرسنه افتادند کف حمام از آب کیر و کوس غضنفر و جعفر و پری پر شده بود.معلوم نبود چند بار ارضا شده اند.جعفر به کون پری هم رحم نکرد و تا توان داشت کونش را گایید.صد تا کون کردم ولی تا حالا اینجوری کون نکرده بودم.یک کون بازاری و درجه یک تازه کوس به این نابی هم تا حالا ندیده و نکرده و نخورده بودم.غضنفر میدونم تو کوس حرام کر بوده و اوندفعه نتونستی خوب ازش استفاده کنی. غضنفر هم که بهش بر خورده بود گفت نه من تا صبح داشتم میکردمش چند دفعه هم آبشو آوردم دروغ میگم خانوم؟/؟- نه غضنفر تو هر چی میگی راست میگی فقط کارتو بکن و اینقدر حرف نزن و حواست به این کوووووس و کووووووون باشه که اگه زیاد حرف بزنی امشب حرومش میکنی.لحظاتی بعد هر دو کیر را در دست گرفت و با هم به دهانش فرو کرد.البته چون دو کیر با هم کلفت شده بودند نتوانست بییشتر از هفت هشت سانت این کیرها را ببلعد.اما آنقدر آن دو مرد را سست و بیحال کرده بود که بی اختیار هر دو آب کیرشان را در دهان پری ریختند و پری هم همه را تا قطره آخر خورد و به ته مانده داخل کیر هم رحم نمیکرد و همچنان کله و تنه کیرها را میک میزد. آنشب پری تا صبح در اختیارشان بود و هر بلایی که دوست داشتند بر سرش آوردند.البته این بلاها برای پری نعمت بود.پری همانطورکه ازغضنفر قول گرفته بود از جعفر هم قول گرفت که احترامش را همیشه نگه دارد و هر روز انتظار کردن او را نداشته باشد.جعفر هم به او قول مردانه داد تا صبح بدون انکه چشم بر روی هم بگذارند مشغول بودند.اصلا گذشت زمان را احساس نمی کردند.البته به دور از چشم پری و به بهانه دستشویی ساعت چهار پنج صبح یک قرص کیر شق کن دیگه هم خوردند و به جان پری بدن پری افتادند ذره ای از بدن پری نبود که از دست لبهای ان دو مرد در امان مانده باشد.صبح شده بود دسته جمعی صبحانه ای خوردند و بدون کمترین احساس خستگی قبل از اینکه بسوی حیا ط بروند با هم گفتند ما اخراجیم؟؟/؟؟پری گفت من تازه بقدرت فوق العاده شما پی بردم اتفاقا از امروز حقوق شما را اضافه خواهم کرد باز هم یکی از شبهای زوج از راه رسید و جمشید و منیژه تنها در کنار یکدیگر به همان کارهای تکراری و یکنواخت همیشگی مشغول بودند.- عزیزم میخوام یک خبر خوب بهت بدم.- بگو مشتاقم بشنوم.- از خوشحالی هول نکنی هاااا آماده باش بعد از بیست سال داری بابا میشی بالاخره میوه عشق پاک ما داره از راه میرسه دوست داری کاکل زری باشه یا عروس خانوم؟/؟ چیه خوشحال نیستی؟/؟- چرا منیژ من خوشحالم ولی آخه من یه مدتی بود که دچار ضعف اسپرم شده بودم و نمیتونستم مجددا بچه دار بشم الان هیجده ساله که همچین مشکلی دارم خبر خوبی بود البته خیلی هم تعجب انگیزه من اول باید برم دوباره اسپرم خودمو بدم آزمایش ببینم این معجزه علتش چی میتونه باشه؟؟/؟؟ شاید خواست خدا بوده که عشق تو درمانم کنه.کلک جمشید گرفته بود رنگ منیژه مثل گچ سفید شده بود تمام رویاهای خود را بر باد رفته میدید.- نمیدونم عشق من شاید آزمایشگاه اشتباه کرده باشه و من حامله نباشم.- اشکالی نداره هر دو با هم میریم آزمایش میدیم در هر حال ببخش منو که اینو از اول بهت نگفتم چون رابطه ما که بصورت عقد دائم نبود و من هم ضرورتی ندیدم که عنوان کنم چرا رنگت پریده ؟/؟ راستی یادم رفت بهت بگم من بیشتر ملک و املاک و دارایی های نقدیمو به اسم زنم پری کردم.اینبار رنگ و رخساره منیژه گاهی زرد و گاهی سفید میشد.- یعنی من هیچی؟؟/؟؟ جمشید که دیگر کاسه صبرش لبریز شده بود وغرورش را خر دشده میدید به پنهان کاری خود خاتمه داد و گفت به آقا فریدون بگو که اموالشو به اسمت کنه آخه بابای بچه اته دیگه .اشک منیژه را در آورده بود.دانست که دیگر همه چیز بین او و جمشید به پایان رسیده گریه و زاری فایده ای ندارد.- تو صیغه من بودی همان حکم یک زن را داشتی و داری من از تو و فریدون شکایت کرده ام و بزودی بررسی میشه حداقل مطلب اینه که تو یکی محکوم میشی حتی اگه بابای بچه فریدون نباشه که هست بار و بندیلتو جمع میکنی و تا سه چهار روز هم بهت مهلت میدم.منم باید فکر یک منشی جدید واسه خودم باشم حالیت شد؟؟/؟؟ منیژه آن روی خود را نشان داد.- جمشید با من در نیفت بد می بینی شکایتتو پس بگیر.- همچین کاری نمیکنم زنیکه فاحشه هرزه هر جایی کثافت آشغال تو باعث شدی که از زن مومن و پاک و وفادارم که عمری با من ساخته دور شم زنیکه بمن اجازه داد هفته ای چند شب با تو باشم و همه چی رو تحمل کرد من میدونم از این بعد چطوری جبران کنم.منیژه که گویی ارث پدر طلبکار بود گفت من اجازه و فرصت همچین کاری رو به تو نمیدم با من نپیچ که می پیچونمت.جمشید خسته و وامانده در خیابانها شب را به صبح رسانید و دو سه روز هم مطبش را تعطیل کرد تا پیگیر این قضایا باشد.فریدون متواری شده بود ولی بالا خره دستگیرش کردند اما منیژه زهرش را ریخت و قبل از تخلیه اپارتمان غم یکی دو میلیون تومان پول را خورد و از گوشه و کنار چند نوع ماده مخدر که بیشترش تریاک بود خرید و در گوشه و کنار خانه جا سازی کرد و پا پوشی که برای دکتر ساخته بود اثرش را بخشید.چندی بعد فریدون جمشید و منیژه هر سه در زندان بودند.همه جا هو افتاده بود که دکتر جمشید قاچاقچی بوده و ثروت و سرمایه خود را از راه نا مشروع بدست آورده است.دکتر برای اثبات بیگناهی خود وکیل گرفت و تازه اگر هم موفق به اینکار میشد مدتها طول میکشید.پدر او سرمایه زیادی برایش به ارث گذاشته بود و پس از آنکه درسش تمام شد و مطب باز کرد کارش حسابی رونق کرفت او اندوخته های خود را حیف و میل نمیکرد و نیازی به قاچاق فروشی نداشت.میدانست همه اینها از کجا اب میخورد اما اثبات ان به این سادگیها ممکن نبود.پری برای حفظ سیاست چند بار به ملاقاتش آمد اما از ته دل خوشحال بود که آزادتر شده است البته دوست نداشت شوهرش در بدبختی بیفتد ولی از اینکه تمام وقت در اختیار معشوق و بکنهایش بود و با خیال آزاد کوس و کون میداد شاد شاد بود.روزی چند ساعت هم ورزش میکرد که حسابی سر حال باشد.فعالیتهایی هم میکرد که حسابی تناسب اندام و سوراخ های تنگ کوس و کونش را حفظ کند از انواع مختلف ژل و کرم هم برای سفت کردن سینه خود که کمی شل شده بود استفاده میکرد.کمر بند لاغری جنس خوب هم خریده بود که چربی مختصری را که شکمش پیدا کرده بود آب کند.دانشگاهها باز شده بود جواد به تهران رفته بود.برخلاف ترم قبل که یکماه در میان به مشهد بر میگشت آخر هر هفته برای سکس با مامان پری به خانه میامد منوچهر هم که هفته ای یکی دو بار با او برنامه داشت دیگر شبهای زوج و فردی در کار نبود.مینا هم دست از سرش برنمیداشت و حداقل هفته ای یکبار نا خنکی میزد جعفر و غضنفر هم هفته ای یکی دو بار غلامی خود را نشان پری خانم میدادند و معمولا دو نفره او را میکردند جو و پاپی هم که روز بروز بر تجربیاتشان اضافه میشد و هر دفعه استادانه تر از مرحله قبل صاحب خود را به اوج هوس میرساندند و میکردندش.البته پری کاری نمیکرد که خستگی و یکنواختی بر او چیره شود به موسیقی گوش میداد کانالهای سکسی ماهواره را میدید ورزش میکرد دور حیا ط میدوید در مواردی که سکس نداشت دوست داشت تنها باشد و حسابی خود را آماده نگه دارد.غذاهای مقوی و شهوت برانگیز میخورد از قطره های افزایش دهنده میل جنسی خوشش نمیامد اعتقاد داشت که اگر از آنها استفاده نماید بدنش عادت خواهد کرد.همیشه سر حال و هیجان زده بودعاشق و تشنه و گرسنه کیررررررررر.اینکه تمام بدنش در اوج هوس بلرزد در این اندیشه بود که دوست پسر جدیدی برای خود بگیرد تا کیرها برایش یکنواخت نگردند برای اینکار به حمایت مینا نیاز داشت ولی در حال حاضرهمینقدر کفایت میکرد.مسعود شوهر مینا هم که جای دیگری سرش گرم بود و اصلا بکارهای زنش توجه نداشت.یکی دو ماه گذشت جمشید همچنان در زندان بود و پری هم از زندگی مجردی لذت زیادی میبرد.تا اینکه پس از گذشت 45 روز قرار شد متلا یک هفته در قبال وثیقه به جمشید مرخصی بدهند.جمشید آپارتمان خود را که هنوز در تملک او بود و ساختمان مطب خود را گرو گذاشت چیزی هم به پری نگفت تا برایش سورپرایز شود.پس از یکماه و نیم خانه اش را خواهد دید همسرش را در آزادی خواهد دید این بار طلسم پنج شش ماهه را خواهد شکست و با اوعشقبازی خواهد کرد.دلش برای کوس تنگ و کون باد کرده پری تنگ شده بود.شب قبل از هیجان تا صبح نخوابیده بود حتما وقتیکه پری را ببیند باز هم مشغول دعا کردن و ذکر و مناجات است؟/؟.یادم باشه قبل از اینکه برم خونه چند تا قرص تقویت جنسی هم بخرم که حسابی موتورم راه بیفته بدرک که سر درد گرفتم ایندفعه دوزشو دو برابر میکنم بذار پری جونم که چند ماهه رنگ کیر و ندیده حسابی حال کنه خدار و شکر که سیصد میلیون تومن سپرده بانکی رو هم به اسمش کردم که هرماه بتونه سودشو بگیره و خرج زندگی رو پیش ببره وگرنه هرگز خودمو نمی بخشیدم.شب جمعه مرخصیش شروع شد.به آپارتمانی که جای منیژه هرزه با خاطرات تلخش را در آن خالی نمیدید رفت دوشی گرفت و پشم کیرش را تراشید و صفایی به سر و صورتش داد و از ادکلنی که پری خوشش می آمد استفاده کرده جعبه ای شیرینی همراه با یک دسته گل خریده بطرف خانه رفت او میخواست گل را تقدیم همسرش کند و به او بگوید تقدیم به زیبا ترین گل دنیا که مرا اسیر غنچه های وجودش کرده است تقدیم با دنیایی از عشق و..و از او تقاضای بخشش میکرد.پری حتما او را میبخشید.چون اصلا از نظر او جمشید مرتکب گناهی نشده بود.به خانه رسید کلید درب جلو را با خود نیاورده بود ولی کلید در پشتی همراهش بود نمیخواست در بزند میخواست همسرش را غافلگیر کند فقط نمیخواست بترساندش.خب این شیرینی و دسته گل که تو دستم باشه یکدفعه یکه نمیخوره ؟/؟ آخ خ خ خ که چه شب خوبی را با او خواهم داشت خدا کنه خونه باشه.نه اون خونه رو تنها نمیذاره. خدا کنه مزاحم نداشته باشیم اصلا حوصله خواهرم مینا رو ندارم.با شوق و ذوق و از در پشتی وارد خانه شد.از پله ها بالا رفت و به طبقه دوم که حالت دوبلکس را داشت رسید.صدای اهنگ و ترانه و موزیک همه جا را گرفته بود؟؟؟/؟؟؟ نکند پری خبر دار شده که او امشب به خانه میاید و برایش جشن گرفته؟/؟ در یکی از اتاقها که پنجره ای مشرف به هال و پذیرایی طبقه پایین داشت مستقر شد و از گوشه پنجره پایین را نظاره میکرد.صدای موزیک قطع شده بود.چند لحظه بعد شاهد صحنه هایی بود که از خدا آرزوی مرگ میکرد... ادامه دارد

2 نظرات:

ایرانی گفت...

دیگه داریم می رسیم به سکانس آخر.شایدبه ظاهر چند صباحی روزگاربر وفق مراد نامردان خیانتکار باشداما سرانجام همان گونه که بذر نیکی خرمنی می آفریندجرقه بدی شعله ای شده خرمن بدان را به آتش خواهد کشید .با سپاس از دوست خوبم امیر ..ایرانی

matin گفت...

این داستان خیلی ردیفه امیر جان من که حسابی لذت بردم از این داستان مرسی

 

ابزار وبمستر