ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه درمانی قسمت دوازدهم

این سگها هم که بدرد وقت تنگ میخورن اگه بهشون رو بدی مثل مینا آدمو سوار
میشن پس باید چیکار کنم؟/؟ توی همین فکرها بود که موبایلش به صدا در
آمد.صدای مرد بود.اولش نشناخت.- حالا به همین زودی همه چی یادت رفته؟/؟
ناگهان پری از خوشحالی جیغی زد و گفت داریوش تویی.- آره عزیزم منم من با
اینکه دوست داشتم ماه عسلو برم طرف اصفهان و شیراز ولی بخاطر گل روی تو
مسیرمو180 درجه عوض کردم.- قربونت برم حتما جبران میکنم الان
کجایی؟؟/؟؟.- من نزدیک حرمم عیال رفته زیارت قراره امشب بعد از شام ببرمش
حرم نصفه شب برم دنبالش توی این فاصله حسابی خوش میگذره تو که چهار شنبه
ها از دست شوهرت خلاصی ساعت 9 شب میتونم پیشت باشم تا حدود ساعت 12- خیلی
عالی میشه دیگه حسابی برنامه ردیف شده بود فکر نمیکرد به این زودی داریوش
را ببیند.دوباره موبایل زنگ خورد این یکی منوچهر بود. - عشق من سلام.-
دیگه اینطوری فیلم بازی نکن منکه عشقت نیستم عشقت کمرته و هوسته که هر
موقع سنگین شدی آبتو خالی کنی.- ببین من کارم تموم شده و تا شب خودمو
میرسونم.- من شب خونه نیستم.- کجایی با یکی دیگه؟؟/؟؟- به تو ربطی نداره
من عادت ندارم مثل تو با هر کی بپلکم.- آره زندایی جون هفته پیش توی
نوشهر دیدم.پری که دید کمی منوچهر را ناراحت کرده گفت ببین عزیزم ما با
دوستامون یه برنامه مذهبی توی حرم گذاشتیم منکه کف دست بو نکردم تو
میخوای بیای وگرنه همچین برنامه ای نمیذاشتم.تو که میدونی جواد هم خونه
نیست و رفته تهرون هر لحظه ممکنه برگرده من سعی میکنم ساعت یک نصفه شب
خونه باشم چطوره؟؟/؟؟- خیلی دیره ولی بخاطر بودن با تو قبوله.آخیش بخیر
گذشت یکروز هیچ خبری نیست یکروز دیگه همه با هم هجوم میارن آخه من جواب
کی رو بدم ؟؟/؟؟ یکساعت بعد جواد زنگ زد. - مامان مامان من کارم تموم شده
جنسو ردیف کردم و همونیه که بابا میخواست میدونم تنهایی من میتونم با
هواپیما بیام تا واسه امشب پیشت باشم.- جواد جان اولا من یه برنامه مذهبی
با دوستان قدیمم دارم تا چهار پنج فردا صبح توی حرمم پس از اذان میام
خونه سعی کن همراه بار باشی.- آخه غروب حرکت میکنه حوصله ام سر میاد.-
حرف زیادی نزن حرف پدرت رو گوش کن و ماموریت خودتو درست تا آخر انجام
بده.- نکنه امشب با منوچهر قرار داری؟؟/؟؟- مگه نگفتم توی کارهای من
دخالت نکن؟/؟ دوست داری تحریمت کنم؟/؟ تا شب و روز بری ور دل عمه جونت؟/؟
چند دفعه بهت بگم منوچهر هم رفته بجنورد و معلوم نیست کی برگرده من هم با
دوستهام برنامه مذهبی و دعا خونی دارم زنگ بزن به عمه مینا و ازش بپرس که
منوچهر کجاست.- باشه مامان قبوله ولی واسه اول صبح بمن قول دادی
هااااااااا.- چشم چشم تو حالا بر گرد عجب اسیری شدم من؟/؟ حالا شدم مثل
پزشک متخصص وقتم حسابی پره فکر نکنم دیگه کسی مونده باشه به حیاط که رفت
جو و پاپی به دنبالش دویدند و از پشت شلوار لی کیپ و چسبان پری سرشان را
به قسمت کون و کوسگاه پری میمالیدند و چون حس بویاییشان قوی بود لقمه چرب
و نرم هوس را اون زیر خوب تشخیص میدادند. - بی چشم و روها اگه بخوابپین
پیش غضنفر و جعفر از اینکارها بکنین دیگه برام آبرویی باقی نمیمونه یا
باید برم بمیرم یا اونها رو اخراج کنم که برن همه جا منو رسوا کنن.فکر
میکرد که دیگه میتونه کمی با افکارش کنار بیاد که مینا خانم زنگ زد و گفت
امشب میخواد بیاد و اونو از تنهایی در بیاره یه عذر و بهونه ای آورد و
برای اینکه دلشو نشکنه و مشتریشو برای روز مبادا از دست نده بهش قول
پنجشنبه ظهر رو داد.سرویسش کامل شده بود به ترتیب داریوش منوچهر جواد و
بعدش هم مینا.قسمت مینا رو ممکن بود جواد بفهمه ولی چاره چی بود؟؟/؟؟ یه
وقتی هم باید برای این سگها میذاشت و حسابی اونها رو حرفه ای بار میآورد
اگه میتونست با اونها هم از سیستم دو کیره استفاده کنه که خیلی عالی
میشد.خلاصه شب هم از راه رسید و به داریوش آدرس داد و پس از چهار روز
یکدیگر را در همان حیاط در اغوش گرفتند.سگها به دستور پری ساکت شدند ولی
به پر و پای او می چسبیدند گویی به داریوش حسادتشان میشد.خانه پر بود از
تخت و اتاق او را به اتاقی برد که در طبقه بالاتر قرار داشت و از آنجا کل
فضای روشن خانه را میشد دید.تازه قصد داشت بعد از عملیات درش را هم قفل
کند که اثر جرمی هم اگر باقی ماند بعدا فرصت از بین بردن ان را داشته
باشد خیلی احتیاط میکرد هر دو بر روی تخت مشرف به پنجره بزرگ دراز کشیده
بودند.پری سرش را بر روی سینه داریوش گذاشته بود.داریوش موهایش را نوازش
میکرد و پیشانیش را می بوسید. - قسمت نشد که توی شهر ما غروب دریا رو با
هم ببینیم ولی حالا از پشت این پنجره که اگه باز بشه بهتره میتونیم مهتاب
قشنگو که نورش با نور لامپهای حیاط قاطی شده ببینیم اون گوشه حیاطو می
بینی؟/؟- آره داریوش من.- گلخونه رو فقط مهتاب روشن کرده اما صورت تو
قشنگتر از ماه گردیه که اون بالا بالا هاست نور صورت قشنگتو دلمو روشن
میکنه هوسمو زیاد میکنه.- خیلی خوشم میاد اینجور رک صحبت میکنی.- من هر
چی توی دلم هست میگم.- بیخود ادعا نمیکنم تو اولین زن یا تنها زن زندگیم
هستی ولی به همه مقدسات قسم تو بهترینشون هستی قشنگترینشون هوس انگیز
ترینشون.- دیگه نگو هیچی نشده ابم داره میاد.آرام و با طمانینه یکدیگر را
لخت کردند.پری خود را بر روی کیر داریوش انداخت و دیوانه وار برایش ساک
میزد.یک دقیقه نکشید که داریوش آخی گفت و پری هم جانی و آب کیر تماما
بدون آنکه قطره ای هم به هدر برود وارد دهان پری شد و او با لذت هر چه
تمامتر آنرا که برایش شیرینتراز بستنی بود خوردـ حالا دیگه میتونی راحت
بدون اینکه بخودت فشار بیاری منو بکنی دل ندارم بخاطر جلوگیری و فشار
اومدن به اعصابت ضربه بخوری.- چقدر تو دوست داشتنی هستی برای همینه که از
همه دنیا بیشتر دوستت دارم.این حرفها هوس پری را دیوانه وار بمرز جنون
میرساند.نمیدانست چرا احساس میکرد که داریوش خالصانه و یکرنگ با او سخن
میگوید و هیچ غشی در کارش نیست.نمیخواست دوباره عاشق شود.هر بارعاشق شده
بود ضربه خورده بود.تازه دل بستن به داریوش نتیجه ای نداشت.کوسش بر روی
لبه تخت قرار داشت و تنه اش بر روی تخت و پاهایش را به زمین ستون کرده
بود تا داریوش کوسش را راحت تر بلسید.کوووووس کوچولوی پری را میک
میزد.چون خیلی تنگ و کوچک بودند چوچوله های دو طرفش راحت در دهانش جای
میگرفتند.چوچوله ها را با دهان و دندان انقدر ماهرانه میک میزد وعقب و
جلو میکرد که فریادهای پری از شعله های اتش سوزان پری نمی کاست ضربان
قلبش طوری شدید شده بود که هر لحظه احساس میکرد میخواهد از کار
بیفتد.عطشی که با تخلیه آبش فروکش میکرد و آتشی که اینگونه از سوزشش
کاسته میشد. - آخ خ خخخخخخ جوووووووون وواااااییییییییی قربون لب و دهنت
برمممممممم آبم اومد فکر کردم دارم توی آسمونها پرواز میکنم الان دیگه
باید کیررررررررررتو بمن بدی بذار بره توی خونه خودشششششششششش بازم
میخوااااااااام پرواز کنمممممم بازم میخوام برات بال بال بزنمممممم.-
یعنی تنها میخوای بپری؟/؟ پس من این پایین روی زمین چیکار کنم؟/؟ میخوای
منو تنها بذاری؟/؟ میدونیکه چقدر دوستت دارم.- اگه راست میگی دوستم داری
دیگه منو اینقدر منتظر نمیذاری و کیرررررررررتو میفرستی توی کووووووووسم
اووووووف.- پس اگه اجازه میدی یخورده با هم روبوسی کنن بعد؟/؟- هر چی
سرورم بگه.داریوش کیرش را در راستای ناحیه کوس پری بصورت عمود و از بالا
به پایین حرکت میداد به گونه ای که در تمامی طول رفت و برگشت چوچوله ها
با کیر در تماس بودند.- عزیزم روبوسی دیگه بسههههههه بذار توششششششش من
خیلی وقته آماده ام جاااااااان.داریوش بیش از این در انتظارش نگذاشت
دستانش را به دور کمر زن حلقه زد.فریادهای شبانه پری دل سنگ را کباب
میکرد.داریوش او را نیم دور چرخاند بطوریکه راحت بر پشتش مسلط شده
بود.وقتی کیرش را تا ابتدای تنه و انتهای کله بیرون میکشید که دوباره تا
انتهای تنه و آلت وارد سوراخ تنگ پری کند از حلقه ای که در اثر این حرکات
دور کوس پری بوجود می آمد و از تماشای ان لذت فوق العاده ای میبرد دست
پری از زیر با کیر داریوش در تماس بود و انگشت میانی دست چپ داریوش هم
کوس پری را بیشتر تحریک میکرد در همان وضعیت کمر او را با دست راستش گرفت
بدون انکه کیرش را بیرون بکشد مثل حرکت کنده کشی در کشتی از تخت بر روی
زمینش آورد.پری در حالیکه به کرکهای قالی چنگ انداخته بود بار دیگر به
لذت نهایی رسید و از داریوش خواست که ابش را از همان پشت به درون کوسش
بریزد تا مکمل لذتش باشد.این زن چه اشتهایی داشت که اصلا سیر نمیشد؟؟/؟؟
به در خواست پری بر روی تخت رفتند پری بحالت سگی قوز کرده بود و از پنجره
بیرون را تماشا میکرد با آنکه این همه کون داده بود اما باسنش همان استیل
اولیه را داشت و سوراخ کون یا مقعدش به همان تنگی قبل از افتتاحش بود.با
حوصله و با کمک چربی کوس پری کیرش را به مقعد پری فرو کرد.تماشای فضای
سبز حیاط همرا با کیر کلفتی که کونش را میکرد او را در اوج پرواز نگه
داشته بود.از نظر او محیط تنها تفاوتی که با روز داشت این بود که رنگ ابی
اسمان به سرمه ای تغییر یافته بود و راحت میشد ستارگان را دید از تماشای
ستارگان هم لذت میبرد.گاه دوست داشت از دست ادمهای دور و فرار کند و به
ستارگان پناه ببرد.داریوش کیرش را به قله پری رسانده بود و پری هم در
نهایت آرامش و هوس به قله پرواز رسیده بود.هوسی که از رفت و برگشتهای پی
در پی کیر در کونش ایجاد شده بود و آرامشی که از تماشای ماه و ستارگان در
او ایجاد شده بود.درحالیکه یک دست داریوش از زیر سینه های پری را می فشرد
و با دست دیگرش به کوسش چنگ انداخته بود شکم و تنه خود را آرام بر روی
پری انداخت و با لبانش گردن او را می بوسید و با بینی اش با موهایش ور
میرفت و بو میکشید.پری فکر نمیکرد که بار دیگر به ارگاسم برسد.چون او
هنوز در کوارتر اول بود و تا فردا ظهر خیلی کار داشت و باید نیرویش را
تقسیم میکرد اما دست خودش که نبود.داریوش آنقدر ماهرانه با او ور میرفت و
از تمام نقاط بدنش استفاده میکرد که پری از خود اراده ای نداشت.- نمیدونم
چرا اینجوری شدم واااااااااییییی نمیدونم چراااااا آه ه ه آه ه ه اوف اوف
اوف اوووووووووووووف اوف ف ف ف ف ف.اومد اومد اومد بازم اوووووووووومد هر
کاری میخوای با من بکننننننننن هر جا دوست داری آبتو بریزشششششش و داریوش
در همان حالت بدون آنکه کیرش را بیرون بکشد آبش را در مقعد پری خالی
کرد.به هم قول دادند که این دیدار اخرشان نباشد و اگر مدتها نتوانستند
یکدیگر را ببینند حداقل تلفنی با هم تماس داشته باشند.پری گریه اش گرفته
بود اما این دلخوشی را داشت که صدای داریوش دختر باز ولی یک رنگش را
بشنود بعد از رفتن داریوش به حمام رفت تا آثار احتمالی جرم را محو کند و
منوچهر متوجه جریان نشود.بعد از نیم ساعت با منوچهر تماس گرفت و اعلام
آمادگی کرد.البته هر چه هوس داشت همه را خالی کرده بود.معلوم نبود برای
سانس های بعدی هم چیزی مانده یا نه؟/؟ منوچهر یکی دو ساعتی میشد که از
بجنورد برگشته بود ولی به خانه نرفته بود و به پدر و مادرش هم اعلام ورود
نکرده بود تا راحت خودشو به پری برسونه.ساعت حدود یک شب بود که منوچهر به
خانه دایی جانش رسید... ادامه دارد

4 نظرات:

matin گفت...

به جان خودم این گناه درمانی عجب داستان توپی هست ادم از خوندنش به وج میاد دمت گرم مرسی

ایرانی گفت...

امیرعزیزخسته نباشی .بازم مظلوم واقع شدی .پس از این که به من اطلاع دادی من به سایت لوتی رفته ودیدم که پنج قسمت اول داستان گناه درمانی راکپی کرده درسایت خود گذاشته است بدون آن که اشاره ای به منبع آن نماید .خوانندگان عزیز.من فقط دوسه داستان ازداستانهای بسیاری را که نوشته ام به سایتی غیر از مجموعه امیر فرستاده ام آن هم درموقعی که شناختی از شخصیت او نداشته وسایت او به دلایل امنیتی راکد بوداز آن پس فقط و فقط داستانهای ناقابلم را به مجموعه او می فرستم تا اگر تشخیص دادمنتشرش نمایداماسایت لوتی بدون مشورت با امیر دست به چنین اقدامی زده اولش من تا این لحظه به این سایت داستانی نفرستاده ام بابررسی که به عمل آمده و مقایسه متن امیر با متن لوتی کپی بودن آن کاملا ثابت می شود چون من داستان را کلا در 11قسمت نوشته که امیر بدون سانسور و حتی یک کلمه دستکاری فقط قسمتهای آن را بیشتر کرده واحتمالا به 15 یا 16 قسمت هم خواهد رسید.درهرحال هدف رضایت خوانندگان است وما نباید بین هموطنان عزیز تبعیض قائل شویم اما این عمل خلاف سایت لوتی را باید به آنان متذکر شد.امیر قصد دارداز ادامه داستان خودداری کندروش بدی نیست ولی خوانندگان چه گناهی کرده اند.ممکن است بارها و بارها این عمل تکرار شود.قانون کپی رایت هم که با این وضعیت اینجا سازگاری ندارد حداقل باید وجدان را مد نظر داشت .باید با ارشاد این افراد خاطی مسئله را حل نموداولانوشته های من آنقدر ارزش ندارد که به خاطر آن مشغله بپا شود ثانیااگر قصدبهتر نمودن مجموعه و به شهرت رسیدن می باشدامیر که شایسته تر از همه مدیران است .او که حرفی ندارد لااقل به ماخذداستان اشاره نمایید.امیرجان امیدوارم که هواداران دوستان و خوانندگان مجموعه داستانهایت راهی در پیش گیرندکه به این وضع خاتمه داده شود .چون در آن صورت بیشتر داستانهایت ناقص خواهد شد .تازه در مورد داستانهای یک قسمتی چه باید کرد .تقدم وتاخر انتشار داستان هم به خوبی نشان می دهد که متقلب کیست .با همه اینهابرای لوتی های عزیز احترام قائلم و از خوانندگانش می خواهم که به مدیریت سایت لوتی تذکر دهند.من هم هر کاری در این مورد از دستم بر آید کوتاهی نخواهم کرد .همین جا اعلام می کنم هر سایتی که بخواهد داستانهای مرا کپی نمایدباید از امیر اجازه گرفته و منبع داستان را ذکر نماید .هر چند من مخلص و کوچیک همه خوانندگان در تمام سایتها هستم ولی زحمات مدیر و کارگردان نباید به هیچ انگاشته شود .موفق و یربلند باشید ...ایرانی .

matin گفت...

من واقعن متاسفم برای سایت لوتی که برای جذاب کردن خودش از این کار ها میکونن واقعن

arshiya گفت...

dash amir ma khodet va dastanhato dos darim gore pedare sayte lotiye naloti dash amir yedoneyi bazam migam damet garm

 

ابزار وبمستر