ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 13

اون شب تا صبح فکر نکنم یه ساعت هم تونسته باشم بخوابم . حالت یه پرنده زمینی رو داشتم که بال پرواز پیدا کرده و هنوز باورش نمیشه که داره تو آسمون عشق پرواز می کنه . ندای من نمی دید . چشاش نمی دید ولی من این عیبشو نمی دیدم . یعنی اصلا اونو عیب نمی دونستم . فقط دوست داشتم یه معجزه ای بشه و بتونه بینایی اشو به دست بیاره . دوست داشتم اونو خوشحال ببینم وگرنه در هر شرایطی تا آخر عمرم نوکریشو می کردم . عصای دستش می شدم . صبح تا ظهر برام مثل یک سال گذشت . یعنی هر چه بین من و ندا گذشته یه خواب بوده ؟/؟یعنی اون تحت تاثیر کاری که من واسش انجام داده بودم جوگیر شده و یه حرفی زده و الان می زنه زیرش ؟/؟چند بار دل دل کردم که واسش زنگ بزنم . ولی می ترسیدم که خواب باشه و ناراحتش کنم . قبل از این که واسش زنگ بزنم خودش واسم زنگ زد . ضربان قلبم دو برابر شده بود . دستپاچه بودم . بدنم می لرزید . نمی دونستم ندا با چه لحنی باهام صحبت می کنه . چی میشد اگه رویای خوش دیشب همچنان ادامه می داشت ؟/؟-نوید عزیزم چته چرا صدات می لرزه حالت خوب نیست ؟/؟ببینم نکنه پشیمون شدی از این که گفتی دوستم داری عاشقمی و روت نمیشه به من بگی . تو نمیگی صبح تا حالا ببینم ندا مرده هس زنده هس داره چیکار می کنه این دختره ؟/؟من که تا چند لحظه گیج و منگ بودم بعد از این که صحبتای ندا تموم شد تازه فهمیدم که باید جوابشو بدم -ندا عزیزم عشق من دنیای من همه چیز من راستش من می ترسیدم که تو از دوست داشتن من پشیمون شده باشی و اون حرفایی که دیشب بهم زدی هوایی بوده -دیوونه حالا داری واسه ما ناز می کنی ؟/؟تو که میدونی من تو رو از خودم بیشتر دوست دارم -حالا دیگه رقیب ما نشو دیگه این منم که تو رو بیشتر از خودم دوست دارم . راستی برنامه بعد از ظهر ما چیه امروز باید چی بنویسیم .. ناهارو که خوردم میام بالا -نه تو این کارو نمی کنی . ما بعد از ظهر میریم گردش . اون نوشتنو تایپو میذاریم واسه شب . ناهارو که خوردی می خوابی و ساعت چهار میای دنبالم . ببینم اگه منو دیدی زیاد حالت عاشقونه نگیر منم باید مراقب رفتارم باشم یه خورده باید سیاستمونو حفظ کنیم تا یواش یواش رابطه خودمونو جا بندازیم -خجالت می کشی بگی دوستم داری ؟/؟-دیوونه حساس . اصلا این طور نیست اگه خجالت می کشیدم که عاشق نمی شدم . تو خجالت نکشیدی و عاشق یه دختر معیوب مث من شدی من بخوام خجالت بکشم ؟/؟-ندا بار آخرت باشه . باور کن حاضرم چشامو بدم بهت تا تو رو خوشحال ببینم .-عزیزم همین الان هم حس می کنم که با چشای تو دارم دنیا رو می بینم دوست دارم خستگیت رفع شه و تا غروب و تا اول شب میریم با هم می گردیم .. این دختره اصلا معلوم نبود چشه . همیشه بر عکس کار می کرد . اون وقتایی که می خواستم بخوابم بیدارم نگه می داشت . اون وقتی که از خوشحالی و ذوق خوابم نمی برد می گفت باید بخوابم . گوشه حیاط و کنار انباریها و توالت یه حمومکی بود که یه دوشکی گرفتم و خلاصه من و ندا جونم با ماشین بابا جونش رفتیم که بگردیم .-ندا میای یه خورده بریم خارج از شهر ؟/؟-چیه پسر نکنه میخوای یه بلایی سرم بیاری ؟/؟-اگه می ترسی نیا -من با تو تا جهنمم میام -تو بهشت منی . چطور دلم میاد تو رو تا جهنم بکشونمت . از شهر خارج شدیم و رفتیم تو مسیر فریدونکنار . در یه قسمتی از کناره های جاده که بوته های زیادی داشت و جا واسه پارک ماشین هم بود توقف کردیم از ماشین پیاده نشدیم . سر ندارو گذاشتم رو پاهام تا هم این که دید نداشته باشه و هم این که بتونم نوازشش کنم . ما از نوازش دادن و نوازش کردن لذت می بردیم . دست نوازشگر من هر چی رو که تو قلبم بود به صورت ندا منتقل می کرد تا اون پیام عشق منو به قلبش برسونه . سکوتو شکستم -می ترسیدم همه اینا خواب و خیال بوده باشه -واسه چی ؟/؟-واسه این که همه میگن که سرمایه دارا بی وفان اصلا عشقو نمی شناسن . بیشتر دنبال تفریحن . امروز عاشق میشن فردا هوس یکی دیگه رو می کنن .-نوید تو یا دوست داری ندات دوباره غر غرو بشه یا این که تنت خیلی میخاره -دوست داری چه جوری منو بزنی ؟/؟-خم شو و برو پایین تا دید نداشته باشیم بهت نشون میدم که یه من ماست چقدر روغن داره . یا می خواست گوشمو بکشه یا نشگونم بگیره . دستور خانم رئیسو انجام دادم . کف دستشو گذاشت رو سرم و به طرف پایین کشید . می خواست منطقه رو شناسایی کنه تا به خودم بیام دیدم لبهاشو رو لبام قرار داده و چه جورم داره میکشون می زنه . بازم داغ شده فشارم بالا رفته بود . جامون تنگ بود . اون نمی تونست دستهاشو دور کمرم حلقه بزنه ولی من می تونستم بغلش کنم و کردم . اونوبیشتر به خودم چسبوندم سکوت ,صدای نفسها و تپش قلبمون ,راز و نیاز و نغمه های عاشقانه ما بود . نوید من حاضر نیستم این خوشبختی رو با چیزی عوض کنم . اگه بخوام این کارو کنم آدم بد بخت و دیوونه ای هستم . دیوونه که هستم چون دیوونه توام .-ندا تو اینو می دونی که بدون آرایش هم خیلی خوشگلی -زبونتو در بیار ببینم . مگه میشد حرفشو گوش نکرد . اول با انگشتش جاشو پیدا کرد و بعد خواست زبون بازی کنه که خودمو کنار می کشیدم -نوید نکن ضعیف گیر آوردی ؟/؟حالا که نمی تونم ببینم اذیتم می کنی ؟/؟این حرفش دلمو درد آورد .-عزیزم من غلط کرده باشم حالا تو درش بیار -ببین من چقدر بچه خوبی هستم ؟/؟مظلومانه به حرفم گوش داد و من زبونشو بین لبهای خودم قرار داده با عشق ندای عاشقمو به سینه هام فشردم -دوستت دارم ندا-نوید تو آقای منی -ندا تو سلطان منی .. زمان خیلی سریع  گذشت .  ما با هم خوش بودیم . اصلا نفهمیدیم کی شب شد و رفتیم خونه . ولی خودمونیم این جوری عاشق شدن هم یه صفایی داشت . بعد از شام خانوم هوس دریا به سرشون زد . می گفت از صدای امواج خیلی خوشش میاد و شبا این صدا بیشتر و دلنواز و دلنشین تر به گوش می رسه ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی 

7 نظرات:

مرتضی گفت...

دروووووود به ایرانی عزیز.داستانه جذاب و زیبایی هست

از راهه دور و نامعلوم دستانت رو میبوسم و قلم زیبات رو ستایش میکنم.
شاد و سربلند باشی

ناشناس گفت...

dare bahal mishe


Yani be ham miresan ina ???


Khonevadeshon mokhalefat nemikonan

Yani mishe

ایرانی گفت...

مرتضی جان و آشنای گلم که می دونم عاشق عشقی !ممنونم از لطف و نظر و پیام گرمتون .دست هردوتاتونو می فشارم ومرتضی جان روی ماهتو می بوسم .در مورد آخر داستان که اگه همین جوری پیش بره به چهل قسمت هم می رسه بهتره حرفی نزنم .فعلا که نصفشو نوشتم .اگه آدم برای رسیدن به خواسته هاش تلاش کنه وسختی بکشه حال ممکنه این سختی روحی هم باشه قدر اون چیزایی رو که داره یا به دست میاره بیشتر می دونه و لذتش هم بیشتره .آشنای خوبم منم مثل تو از این داستان خیلی خوشم میاد مثل یه خواننده همش دوست دارم ببینم قسمت بعدیش چی میشه .درمورد خودمم باید بگم ده سال طول کشید تا به اونی که میخوام برسم .بازهم از همراهی شما دوستان خوب و نازنینم سپاسگزارم ..شاد باشید..ایرانی

ناشناس گفت...

salam iraniii


Kheyli khoshhal shoam ke be eshghet residiii


Jone man baqyasho bezar dg :d

Khaste ham nabashiiiiii

ایرانی گفت...

متشکرم آشنای خوبم.به دلایلی یه خورده قسمت چهار دهم سه روز بعد از قسمت سیز دهم منتشر شد فقط همینو بدون که منم مثل تو عاشق این داستانم و برای ادامه اش و احساسی تر و عاطفی تر کردنش خیلی چیزا تو فکرمه .فعلا که همون تا قسمت 22رو نوشتم و از اون به بعد یه تحولاتی رو ایجاد می کنم که همه اینها نیاز به تمرکز و محیطی آروم تر داره .منم امیدوارم که همه اونایی که همدیگه رو عاشقانه دوست دارن به هم برسن .برای تو هم آرزوی خوشی و شادی می کنم ..ایرانی

ناشناس گفت...

merc iraniiiii jan


Omidvaram hamishe movafaq bashiiii

ایرانی گفت...

متشکرم آشنا جان !من هم برایت آرزوی موفقیت و تندرستی می کنم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر