ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خاطرات سكسهاي رويا1

من رویا 35 سالمه و الان حدود 10ساله دارم با شوهرم مجید زندگی میکنم ماجرا بر میگرده به زمانیکه نزدیکای 3 سال پیش که از اومدنمون به تورنتو میگذشت، اولا بگم من و اون زندگی خوبی داشتیم و شوهر خویی بود هرچی میگفتم میکرد چون بالاخره من لیسانس شهید بهشتی بودم ولی اون دیپلم بود.ولی متاسفانه مثل همه زن و شوهر هائی که وقتی یه مدت از زندگیشون میگذره یکم برای هم عادی میشن یواش یواش برای ما هم داشت همین اتفاق می افتاد زمانی بود که اول ازدواجمون روزی 3 تا 4 بار در روز با هم سکس داشتیم اما الان چی شده بود هفته ای یک بار که اونم یا من بعضی مواقع پریود بودم یا اون از فرط خستگی خوابش میبرد آخه اون تا شب در مغازه است و معمولا کاراش رو میاره خونه، خلاصه سرتون رو درد نیارم تصمیم گرفتم تو زندگیم یه تغییری ایجاد کنم تا برام این مشکل پیش نیاد در وحله اول تصمیم گرفتم تا یواشکی از زیر زبونش بکشم که باید چه کار کنم که اون هم به زندگی علاقمند بشه و... ولی چه فایده که حتی یک کلمه هم نتونستم بفهمم. پس از خودم شروع کردم رفتم یه سری لباس سکسی و بدن نما خریدم فیلم سوپر های قدیم (2 سال پیش) هم اوردم و یه روز وقتی از سر کار اومد یکی از اون لباسای سکسی رو براش پوشیدم و بعد از شام هم براش یه فیام سوپر گذاشتم و جاتون خالی یه سکس درست حسابی بعد از چند وقت به روش همون فیلم سوپر با هم داشتیم. اما این موضوع هم فایده نداشت چون بعد از گذشت حودود 3 ماه اینم تکراری شد البته بگم شکست این روش بخاطر خود روش نبود این کار براش تکراری شد چون من تکراری بودم.دیگه مونده بودم چه کار کنم از طرفی اوضاع به وضع سابقش برگشته بود، از طرفی مجید هر هفته ناراحت تر ازهفته پیش، از طرفی مجید برای خودم هم داشت تکراری میشد بابا مثلا ما هم آدمیم دیگه نه!!! تو همین هاگیر واگیر بودم که یهو یه چیزی به فکرم افتاد که نه سیخ بسوزه نه کباب تصمیم گرفتم از یه شخص سومی استفاده کنم،ولی باز هم احتیاط کردم، یه روز گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به سیما که از دوستهای دانشگاهیم بود و دعوتش کردم با من و مجید بریم خیابون، چون از دوستای دوران دانشگاه من بود بنا براین مجید تا اون موقه ندیده بودش جاتون خال با هم رفتیم خیابون و بعدش هم پارک و تو پارک هم من جلوی اونها چند تا جک نیمه سوپر گفتم تا واکنش این دو تا رو ببینم که دیدم، هیچ کدوم هیچ واکنشی نشون ندادن و سه تائی با هم خندیدیم این شد که خیال من بیشتر راحت شد، بعد از اون هم باز هم چند بار با هم سینما و... رفتیم من هم چند بار سیما رو صبحها که مجید سر کار بود دعوت کردم خونمون این موضوعها یه دو ماهی طول کشید تا اینا با هم کاملا آشنا شدن تا جائیکه بجای فامیل اسم کوچیک همو صدا میکردن و سر بسر همدیگه هم میزاشتن ولی مادبانه تا اینکه یه بار به مجید گفتم که میخام سیما رو برای شام دعوت کنم خونمون، اون هم مخالفتی نکرد.حالا برنامه دیگه داشت به جای حساسش میرسید، اون شب دقیقا یادمه اتفاقا شب جمعه بود من کلی بخودم رسیدم یه لباس بدن نما هم پوشیده بودم مجید معمولا تا میرسید خونه ساعت هفت بود سیما رو ساعت چهار دعوت کرده بودم و چون میدونست کسی خونه نیست اونم لباس باز بوشیده بود تا ساعت 6 شام و... رو آماده کردیم البته منم به مجید زنگ زدم و ازش خواستم یه نیم ساعتی زودتر بیاد خونه، وقت کارمون تموم شد سیما رو به دیدن یه فیلم دعوت کردم، اول میخواستم یه فیلم تمام سوپر بزارم ولی ریسک نکردم و یه فیلم نیمه سوپر گذاشتم و جفتی دراز کشیدیم جلو تلویزیون، تا فیلم شروع شد و سیما فهمید موضوع فیل از چه قراره بهم گفت نکنه مجید بیاد من هم نگاهی به ساعت کردم و گفتم نترس هنوز یک ساعت دیگه مونده شروع به دیدن فیلم کرده بودیم و جفتی تو کف بودیم و هیچی نمیگفتیم که مجید یهو در زد و اومد تو، سیما یو هول کرد و با تته پته سلام داد ولی من که میدونستم مجید زودتر میاد رفتم و اول با شهوت جلو سیما بوسیدمش و بعد هم کیفش رو گرفتم و باهاش رفتم تو اتاقش بعد هم برگشتم پیش دوستم، سیما گفت بابا این شوهرت چرا اینقدر زود اومد من نه لباسم رو عوض کردم نه سرو وعضم رو تازه آبرومون هم رفت فیلم رو دید و... ، با آرامش بهش گفتم نه بابا فیلم رو که تو سری زدی رو پاز خیالت راحت باشه اون الان باید کارای ادارش رو انجام بده تا یه 2 ساعتی هم نمیاد پیشمون و فلیم رو پلی کردم و دوباره به دیدن فیلم ادامه دادیم منتها با صدای کم.
مجید هم بعد از اینکه لباساش رو دراورد و من براش چای بردم طبق روال گذشته شروع کرد به انجام کارهاش تو اتاقش من هم در را نیمه بستم و اومدم نشستم کنار سیما برا دیدن ادامه فیلم، لازم بذکر که بگم اتاق کار مجید جوری قرار داره که میتونه تلویزیون رو ببینه ، فیلم که تموم شد به سیما گفتم بیا بریم تو اتاق خوابمون تا اونجا با هم صحبت کنیم که اگه احیانا مجید هم خواست از اینجا رد بشه خجالت نکشه، پس با هم رفتیم رو تختمون و دراز کشیدیم حالا مونده بودم از کجا شروع کنم باید تا آتیش حشریت هر سه مون خاموش نشده بود یه کاری میکردم این بود که رو به سیما کردم و گفتم تو موهای کست رو چجوری اصلاح میکنی و از اینجور حرفا بعد هم بهش گفتم میخوای موهای کس منو ببینی آخه من بقول مجید پورفسوری زده بودمشون و درراوردم و بهش نشون دادم اولش خجالت میکشید بهشون دست بکشه ولی من با اعتماد بنفس بهش گغتم نترس نمیخوردت بشون دست بزن. و اون دست کشید به موهای کس من دستش رو از بالا آورد یواش یواش پایین تا نزدیک لب کسم که یهو با یه دستم، دستش رو گرفتم و گزاشتم رو چچولم یهو تعجب کرد و یه نگاهی بمن و کسم و دستش انداخت تا سرش رو آورد بالا با اون یکی دستم سینش رو گرفتم و لبام رو گزاشتم رو لباش و شروع به خوردن و مالیدن کردم اولش بی حرکت بود شاید شکه شده بود ولی بعد از 20 تا 30 ثانیه اونم شروع کرد به خوردن لبای من وقتی این واکنش رو از اون دیدم متوجه شدم که اون هم منو پذیرفته این بود که دستم رو آروم آروم بردم سمت شلوارکش و از اونجا دستم رو کردم لای کسش و شروع کردم به مالیدن چچولش، حالا لبامون روهم بود و جفتی داشتیم چچوله همو میمالیدیم که من لباس و سوتینم رو درآوردم و اون یکی دست سیما رو گذاشتم رو پستون گرمم و با دست دیگم لباس سیما رو دادم بالا یعنی میخام دستم رو بزنم به پستونات اون هم خودشت لباساش رو دراورد حال جفتمون لخت بودیم بعد من سیما رو برگردوندم تا خودم بخوابم روش و حالا لبامون رو لب هم بود و کسامون رو داشتیم بهم میمالیدیم نمیدونید چه حالی داشت اولین تجربه لزبینی من بود و واقعا شگفت آور اصلا با سکس با شوهرم قابل مقایسه نبود نه اینکه بگم این از اون بهتر بود یا بدتر نه با هم خیلی تفاوت دارن.حالا وقت اون شده بود تا مجید را بکشم به این جریان این بود که بی مقدمه صداش کردم و با صدای بلند گفتم مجید جان یه لحظه میای طرز کار اینو به سیما نشون بده، مجید گفت چیرو گفتم تو بیا، یهو سیما از من فاصله گرفت گفت چیکار کردی با دست آروم جلوی دهنش رو گرفتم و گفتم هیچی نگو الان میفهمی احساس کردم یکم ناراحت شد ولی مطمئا بودم تا چند دقیقه دیگه هممون خوشحال میشدیم.یهو مجید در زد، گفتم بیا تو در رو که باز کرد یهو جا خورد چشماش داشت از حدقه بیرون میزد نمیدونست باید چکار کنه منو سیما رو لخت رو هم میدید، شاید هم ترسیده بود بهش گفتم بیا تو عزیزم سیما از خودمونه جفتی بهم خیره شده بودن نمیدونم از شرم بود یا از حشریت یا... دوباره بهش گفتم بیا وقتی اومد جلو سریع شلوارش رو کشیدم پائین و کیر راست شدش رو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن بعد نگاهی به سیما کردم و به شوخی بهش گفتم بیکار نشین بیا جلو، وقتی اومد جلو دست مجید رو گرفتم و گذاشتم رو سینه سیما و بعد از چند ثانیه دیدم سیما بلند شده و داره از مجید لب میگیره من هم که داشتم کیر و تخم مجید رو میخوردم، دستم رو از لاپای سیما رد کردم و چچولش رو گرفتم و شروع کردم به بازی کردن باهاش سه تامون تا سر حد دیوانگی حشری شده بودیم، که یهو مجید خم شد و دست کرد زیر بغل منو منو خوابوند رو تخت منم که متوجه شدم میخواد بکنه تو کسم سری کاندوم تاخیری رو که زیر بالش گذاشته بودم درآوردم که بهش بدم که یهو سیما کاندوم رو از دست من قاپید و با دندونش پارش کرد و بعد آروم آروم کشید رو کیر مجید من که این صحنه رو دیدم متوجه شدم که سیما با این کارش داره میگه منم میخوام پس من هم نشستم و شونه های سیما رو گرفتم و خوابوندمش رو تخت بعد هم مجید آمد و آروم آروم کرد تو کس سیما بعد هم کشیدش لبه تخت طوریکه خودش وایساده بود رو زمین و داشت میکرد تو کس سیما بعد با نگاهش بمن گفت بیا، پیش خودم گفتم آخه کجا دیگه جائی نموده با این حال رفتم و متوجه شدم که میگه بخوابم رو سیما و ازش لب بگیرم و پاهام رو بزارم رو شونه های مجید که وایساداه بود اینجوری من داشتم از سیما لب میگرفتم مجید داشت میکرد تو کسش در عین حال داشت کس منو هم از پشت میلیسید چون وقتی پاهام رو رو شونش گذاشته بودم کسم اومده بود جلوی دهن مجید وای نمیدونید چه لذتی داشت پیش از این هم مجید کسم رو خورده بود ولی این یه چیز دیگه بود داشتم دیونه میشدم ولی چون به کمرم فشار میومد رفتم کنار وقتی من اومدم کنار مجید برای اینکه بی انصافی نکرده باشه جفتمون رو گذاشت کنار هم و جفتی به سمت مجید که هنوز بیرون تخت وایساده بود قمبل کردیم و اون از پشت اول کرد تو کس من در این حال با دستش داشت میکرد تو کس سیما و صدای آه و اوه هممون رفته بود آسمون.ادامه دارد...

1 نظرات:

ناشناس گفت...

خيلي جالبه داستانهات تک تک تک تک

 

ابزار وبمستر