ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من بچه میخوام4

سپس بروم لبخندي زد و گفت : بيا بريم ، ممنون كه كمكم كردي.رفتيم تو حال
و من نشستم رو مبل و منوچهر هم ليوانهاي تو سيني رو پر كرد و بعد به همه
تعارف كرد.من هم يه ليوان برداشتم و گذاشتم جلوم رو ميز منوچهر لبخندي زد
و گفت : خواهش مي كنم ، بفرماييد گرم نشه دوستاي منوچهر ليوان ها شون رو
برداشتن و با يكي دوبار سر كشيدن ليوان هاشون رو خالي كردن و گذاشتن رو
ميز ، منم ليوانم رو برداشتم و سعي كردم كم نيارم و چند قورت سريع خوردم
، يه دفعه حالم بد شد عجب طعم تند و مسخره اي داشت. با همه سعيي كه كردم
تا خونسردي مو حفظ كنم ولي نتونستم. آهي كشيدم و در حالي كه صورتم رو گر
گرفته بود. آخرين جرعه اي كه هنوز تو دهنم بود بزور قورتش دادم و ليوانم
رو كه نصفه شده بود گذاشتم رو ميز.منوچهر كنارم نشست و دستشو گذاشت رو
شونه ام و آهسته گفت : چي شد مينا جون ؟يكي از دوستاش با خنده مسخره اي
گفت : مينا خانم ظاهرا تا حالا دلستر نخورده ، يه نوشيدني سبك و ساده
براشون بيار منوچ جان ، مثل شربت آبليمو و يا يه ليوان چايي براشون بهتره
منوچهر اخمي كرد و بهش نگاهي انداخت و گفت : اشتباه مي كنيد حسين آقا ،
مينا تو خونه شون حداقل روزي سه چهار شيشه دلستر مي خوره ، فكر مي كني
مينا بچه است كه جلوش چايي بزارم.سپس لبخندي زد و ليوانم رو دوباره پر
كرد و گرفت جلوم.و با نگاهي كه التماس درش موج مي زد ، آهسته بهم گفت :
تو رو خدا مينا يه نفس بخور ، بزار حالشون گرفته بشه و نفساشون بند
بياد.خدايش حرفي كه دوستش حسين گفته بود خيلي برام گرون تموم شد و حسابي
دلخورم كرد ، با خودم گفتم بهتره يه ضرب شست بهشون نشون بدم. همه قدرت و
اعتماد بنفسي كه در خودم سراغ داشتم رو جمع كردم و ليوان رو گرفتم و به
دهان بردم. شروع كردم به نوشيدن مي دونستم كه بايد يه نفس بخورم و گرنه
امكان نداشت يه ذره يه ذره بتونم اون زهر مار رو بخورم. وقتي ليوانم تموم
شد اون رو گذاشتم رو ميز و پارچ رو گرفتم دستم و دوباره ليوانم رو پر
كردم.اول منوچهر و بعد بقيه شروع كردن به كف زدن و هورا كشيدن ، حسابي جو
منو گرفت و ليوان رو به دهان بردم و به تندي همه شو دادم پايين. حس كردم
هر لحظه ممكنه بالا بيارم ، در حالي كه ليوانم رو روي ميز مي گذاشتم
بادست ديگم كه رو پام بود پامو محكم چنگ زدم تا بتونم خودم رو كنترل كنم.
به مبل تكيه زدم و به منوچهر و دوستاش نگاهي انداختم همه از كارم شگفت
زده شده بودن و لبخند مرموزي رو لب هاي منوچهر نقش بست. سرم داغ شده بود
و حس كردم همه بدنم داغ شده. منوچهر روسريم رو باز كرد و با خنده گفت :
راحت باش عزيزم خودت رو سبك كن هوا خيلي گرمه.خواست دكمه هاي مانتو مو
باز كنه كه مانعش شدم و اون هم اصرار نكرد و مشغول صحبت با دوستاش شد. در
خصوص مسائل كاري صحبت مي كردن و من هيچي از اونها نمي فهميدم. نيم ساعتي
كه گذشت عرق از سر و صورتم راه افتاد و منو مجبور مي كرد هر چند دقيقه اي
با دست دونه هاي عرق رو از رو صورتم پاك كنم. از حرارت زياد دلم مي خواست
مانتو مو در بيارم ولي روم نمي شد. با هر بد بختي كه بود يه نيم ساعتي
ديگه خودم رو جمع و جور كردم ، آه خدا چرا مهمون هاي عوضي شو دك نمي كنه
برن.نگاهي به منو چهر انداختم ، خيلي خونسرد مشغول صحبت با دوستاش
بود.كمي كه گذشت ، سرم گيج رفت. نگاهي به ميز انداختم ميز داشت براي خودش
پيچ و تاب مي خورد و شكل هاي عجيبي به خودش مي گرفت بي اختيار خنده ام
گرفت. منوچهر و بقيه متوجه من شدن ، منوچهر دستم رو گرفت و گفت : پاشو
لباس ها تو در بيار ، خيلي عرق كردي. يه خورده هم آب به سر و صورتت بزن
تا سر حال بشي.بزور خودم رو از رو مبل بلند كردم و به طرف آشپزخونه رفتم
تا يه آبي به خودم بزنم ، ولي سرم گيج رفت و تعادلم رو از دست دادم و
افتادم رو ميز.منوچهر به تندي زير بغلم رو گرفت و منو سر جام نشوند و در
حالي كه لبخند مي زد مشغول باز كردن دگمه هاي مانتوم شد. اصلا دستم جلو
نمي رفت كه مانعش بشم. مانتو مو از تنم در آورد و مشغول باز كردن دگمه
هاي پيرهنم شد. لبخندي زدم وگفتم : تند نرو ، به اين دوستاي پر روت بگو
برن ديگه.احساس مي كردم مست شدم و حرفام يه جورايي طبيعي نبود.وقتي كه
منوچهر پيرهنم رو در آورد و دست شو به سينه هام گرفت و مشغول ماليدنش شد.
دستشو گرفتم و با لحن عجيبي گفتم : اوه ، داغ شدم. ولم كن ، ببين دوستات
دارن ما رو نيگا مي كنن.منوچهر نگاهي به دوستاش انداخت و با لبخند گفت :
راست مي گه ديگه چرا نگاه مي كنيد ، پاشيد مشغول شيد.تو نيمه خماري متوجه
شدم دارن لباساشون رو در مي يارن ، منوچهر هم بعد يه گاز كوچولو كه به
سينه ام زد بلند شد و لباساشو در آورد.اخمي كردم و گفتم : چرا همه داريد
لخت مي شيد ، هوا اينقدر گرمه ؟ يا همه شما خول شديد ؟ آره ؟حسين آمد سمت
من و كير شو از تو شورتش كه تنها چيزي بود كه تن او و بقيه بود ، در آورد
و كير شو چسبوند به لبام و با خنده گفت : ما همه آماده شديم تا واست بچه
درست كنيم خوشگله.شليك خنده اون و بقيه تو حال پيچيد ، اخمي كردم و رو
كردم به منوچهر و گفتم : بيا اين دوست هاي بي تربيتت رو ببر بيرون ، مگه
من چند تا بچه مي خوام ؟ ، يه دونه هم باشه بسمه ... كير حسين با فشار تو
دهنم رفت و بقيه حرفم رو ناتمام گذاشت ، يه خورده زور زدم تا كير كلفتش
رو از تو عمق دهنم بكشم بيرون ، ولي حالشو نداشتم و يا زورم نمي رسيد
دستم رو تكون بدم ، نمي دونم.منوچهر بين پام نشست و شورتم رو گرفت و از
پام كشيد بيرون و پاهامو با دستاش بالا گرفت و لباشو گذاشت رو كسم. يه
خورده كه بوسيد حس خوبي بهم دست داد و با حوصله بيشتري به كير حسين كه تو
دهنم بود مك زدم ، حسين سرم رو تو دستاش گرفت و به تندي و با خشونت مشغول
تلم زدن كيرش تو دهانم شد ، كمي بعد دوستاي ديگه شم اومدن جلو و مشغول ور
رفتن به پاهام و سينه هام شدن ، يكي شون سوتينم رو باز كرد و انداخت كنار
وچنان سينه هامو تو دهنش فشار ميداد كه نزديك بود از درد جيغ بكشم. حسابي
داشت بهم مزه مي داد تا حالا اين همه آدم با كير هاي شق شده دور وبرم
نديده بودم.در اين موقع يه مايع لزج و بد مزه اي از كير يكي از دوستاي
منوچهر كه تو دهنم تلم مي زد ، خارج شد و تو دهانم ريخت. كير شو بزور با
دست از دهانم در آوردم و.گفتم : احمق جون ، آب تو نريز تو دهنم. مگه تا
حالا شنيدي كه زني از دهن حامله بشه. بايد تو كسم بريزي. نكنه فكر كردي
من اين همه راه اومدم تا آب كير بد مزه و مسخره تو بخورم و برم ؟منوچهر و
بقيه با صداي بلند خنديدند و منوچهر رو كرد به اوني كه كيرشو تو دهنم
حركت مي داد و گفت : محمد بريز تو كسش ، بايد كس شو آب ياري كني الاغ ،
راست مي گه ديگه.محمد لبخندي زد و گفت : ترشح كيرم بود بابا ، يه خورده
تحمل كنيد. من كارم رو بلدم.منوچهر انگشتشو از تو كسم كشيد بيرون و آمد
طرفم و محمد رو عقب كشيد و كير خود شو با فشار فرو كرد تو دهنم ، و محمد
هم لبخندي زد و رفت سراغ كسم.نيم ساعتي نوبتي جاهاشون رو عوض مي كردند تا
بقول خودشون كه گاهي با هم حرف مي زدن از كس و دهنم همه استفاده كنند.نمي
دونم چند بار آبم اومده بود ، فقط از هوله اي كه زيرم روي مبل گذاشته
بودن ، حدس زدم احتمالا حسابي كسم آب انداخته و راه افتاده بيرون.داشت
خوابم مي برد ولي سعي كردم خودم رو بيدار نگه دارم تا يه موقع آب كيراشون
رو حيف و ميل نكنند و هدرش ندن و از كسم يادشون نره.منوچهر طاق باز روي
فرش دراز كشيد و گفت : بيا مينا جون ، بيا عزيزم ،بشين رو كيرم و اولين
كير رو بكن تو كس خوشگلت ، همه كيرم مال تو.با اين حرف دورم رو خالي كردن
و كير محمد و اون يكي ديگه دوست منوچهر كه اسمشو نمي دونستم و مرتب مثل
سرما خورده ها فش فش مي كرد ، هر دو كير هاشون رو از دهانم كشيدن بيرون و
يه نفس راحت كشيدم و حسين هم زبون و انگشت شو از تو كسم كشيد بيرون و
بلند شد ، منتظر شدن كه من برم سمت منوچهر ، يه خورده زور زدم و سر پا
ايستادم ولي سرم گيج خورد و روي زمين نشستم و در حالي كه لبخند مي زدم
مثل بچه ها ، چهار دست پايي رفتم طرف منوچهر و پامو بلند كردم و خودم رو
كشيدم رو شكم منوچهر. كمي خودم رو عقب دادم و سعي كردم با دستم كير شق
شده و كلفتش رو به سوراخ كسم فرو كنم.ولي نمي شد ، يعني سوراخ كسم هي اين
ور واون ور مي رفت. خنده ام گرفته بود. محمد جلو آمد و كير منوچهر رو
گرفت و فشارش داد تو كسم و منوچهر هم در حالي كه آه مي كشيد كمرم رو گرفت
و منو بروي كيرش فشارداد. دردم گرفت ولي نا نداشتم آخ و اوخ كنم. دلم مي
خواست در همون حال كه كير كلفت منوچهر تو كسم ول مي زد ، خم بشم رو شكم
منوچهر و سرم رو بزارم رو سينه اش و بگيرم بخوابم.دست هاي محمد از پشت
آمد رو سينه هام و منو كمي از رو سينه هاي منوچهر بلند كرد و نشست وسط
پاي منوچهر ، و يه تف انداخت رو كونم ، خيلي بدم اومد ، اصلا قيافه اش
تابلو بود لات و بي نزاكته و.....آخ..واي.وقتي كير شو فرو كرد تو كونم ،
يهو چشام از خماري در اومد و تقريبا داد زدم : يواش تر حيون ، كثافت پشتم
پاره شد.محمد كه گذاشته بود تو كونم و دستاش رو سينه هام بود و فشار شون
مي داد ، خنده اي كرد و دوباره يه فشار ديگه به كيرش داد و منو به طرف
خودش كشيد. با اين كارش كيرش بيشتر بهم فرو رفت ، منوچهر هم كه مطمئن شد
كير محمد تو كونم قرار گرفته دوباره مشغول تلم زدن تو كسم شد.راستش خيلي
خوشم مي يومد از اين كه دو تا كير داشت بهم فرو مي رفت ، احساس شيريني
داشتم ، تجربه اي كه تا به حال نداشتم. در اين موقع حسين آمد و كنار ما
پهلو سرم ايستاد و موهامو گرفت و سرم رو به سمت خودش چرخوند و كير شو فرو
برد تو دهنم. اون يارو فش فشي هم اومد طرف ديگه ام ايستاد و دستشو زير
كيرش گرفت و اون رو مي ماليد و منتظر شد نوبتش بشه تا كير شو بكنه تو
دهانم ، از بس كه با تلم زدن ها شون منو بالا پايين كرده بودن كم مونده
بود پس بيارم. چشام داشت دو دو مي زد سرم رو تكون دادم و بزور كير حسين
رو از دهانم كشيدم بيرون و با بي حالي رو به منوچهر كه زير من دراز كشيده
بود و از شدت تلم زدن تو كسم حسابي عرق كرده بود ، كردم و با بي حوصله گي
گفتم : بگو تو دهانم نكنند دارم ، پس مي يارم.منوچهر لبخندي زد و گفت :
چي رو تو دهنت نكنن ، عزيزم ؟اشاره به كير حسين و اون فش فشيه كه مرتب
بصورتم ماليده مي شدن و منتظر بودن برن تو دهنم ، كردم و با خنده گفتم :
اينها رو مي گم ديگه.منوچهر با خنده رو كرد به حسين و گفت : اذيتش نكنيد
بابا ، بزاريد يه خورده نفس تازه كنه.حسين رفت طرف محمد و گفت : پاشو
ديگه ، كون شو پاره كردي. بزار يه چيزي هم به ما بماسه.محمد غور غور كنان
كير شو از كونم كشيد بيرون و بلند شد كنار صورتم ايستاد و حسين پشتم زانو
زد و جاي محمد رو گرفت و كير شو فشار داد تو كونم ، نمي دونم چرا ، ولي
درد زيادي حس نمي كردم. بيشتر دوست داشتم بخوابم. يه دفعه از بو و طعم بد
كير محمد كه تو دهنم فرو كرده بود حالم بد شد. سعي كردم كير شو از دهنم
بكشم بيرون كه با دستاي لهورش سرم رو گرفت و به كيرش فشار داد. حس كردم
كيرش داره از گلوم مي ره پايين ، يهو عقم گرفت و بالا آوردم. كير شو كشيد
بيرون و سريع پارچ نوشابه ها رو گرفت زير دهنم. كمي از مايعي كه پس آورده
بودم ريخت رو شكم و سينه هاي منوچهر. سرم گيج مي رفت و ديگه حال خودم رو
نمي فهميدم افتادم رو شكم منوچهر و چشامو بستم ، راستش اصلا نمي تونستم
چشامو باز نگه دارم. منو كنار كشيدن و صداي منوچهر رو شنيدم كه به محمد و
بقيه نق مي زد و بعد از اونها خواست كمك كنند منو ببرن حمام.از آب نسبتا
سردي كه تو تنم مي ريخت يهو چشام مو باز كردم. يه خورده سر درد داشتم ولي
حواسم يه خورده سر جاش اومد نگاهي به خودم و اون چهار مرد لخت كه دور و
برم بودن و هر كدوم يه جامو مي ماليدن كردم و بعد به منوچهر خيره شدم و
با دلخوري در حالي كه انگشت محمد رو از تو كونم مي كشيدم بيرون ،
بهش.گفتم : منوچهر تو رو خدا مگه قرار نبود دوستات رو بگي برن ؟ اينها
چرا چسبيدن بهم.منوچهر لبخندي زد و گفت : راستش مينا جون مي خواستم مطمئن
بشم كه دست خالي از اينجا نمي ري ، اين بود كه از دوستام خواستم كمكم
كنند تا يه بچه خوشگل تو رحمت بكاريم ، نترس چيزي نيست. ببينم پسر دوست
داري يا دختر ؟نگاهي به محمد كه سعي مي كرد كيرشو تو كسم فرو كنه كردم و
با دلخوري.گفتم : فرقي نمي كنه ، فقط كاش تو تنها بوديمحمد كه فكر كنم از
همه شون رذل تر و نكبت تر بود دستاشو دور كونم حلقه كرد و محكم منو به
سمت خودش كشيد و كير شو فشار داد تو كسم.منوچهر هم رفت پشت سرم و كمي
كمرم رو خم كرد و محمد هم دست از تلم زدنش برداشت تا منوچهر بتونه كير شو
تو كونم فرو كنه ، و با فشار تندي كه داد كيرش فرو رفت تو كونم و من كه
حسابي دردم گرفته بود خواستم خودم رو جلو بكشم تا كيرش بياد بيرون ولي
محمد كه مطمئن شده بود كير منوچهر تو كونم رفته با خشونت منو به منوچهر
فشار داد و دو تايي مشغول تلم زدن شدن پاهام به شدت درد مي كرد نمي
تونستم خودم رو سرپا نگه دارم اگه اون دو تا منو بغل نكرده بودن حتما مي
يافتادم زمين چند دقيقه اي كه تلم زدن. آهسته گفتم : منوچهر خسته شدم
بزار دراز بكشم ، پاهام درد گرفت.اون فش فشي كه داشت سينه ها مو مي ماليد
كف حمام دراز كشيد و با خنده.گفت : بيا رو من دراز بكش عزيزم.محمد و
منوچهر هم كه گويا خودشون هم از سر پا ايستادن خسته شده بودن ، كير راشون
رو در آوردن و منو به سمت اون فش فشي بردن و كمكم كردن كه روي كيرش جابجا
بشم و كيرشو كرد تو كسم و محمد رفت طرف پشتم كه منوچهر جلو شو گرفت و
خودش نشست پشتم و كير شو فرو كرد تو كونم. دستامو گرفتم رو سينه هاي فش
فشي و در حالي كه تو تلم زدن هاي اونها بالا پايين مي شدم ، لبخندي زدم و
گفتم : اسمت چيه ؟لبخندي زدو گفت : چيه خوب مي كنمت ، حال كردي آره ؟سري
تكون دادم و گفتم : نه بابا ، خيالات ورت نداره ، آخه فقط اسم تو رو ياد
نگرفتم.خنديد و گفت : رضا ، اسم پسر تو هم بزار رضا. باور كن نطفه من رد
خور نداره تا حالا نشده كس كسي رو آب ياري كنم و بچه دار. نشه.لبخندي زدم
و گفتم : شايد ، دختر باشه.لبخندي زد و گفت : نترس ، پسره.نمي دونم چرا
از حرف زدن باهاش خوشم اومد. كمي كسم رو دور كيرش چرخوندم ، فهميد كه
دارم بهش حال مي دم ، دستاشو به سينه هام گرفت و در حالي كه اونها رو مي
ماليد با خنده گفت : جون ، قربون كس نازت بشم كه ، اينقده به كيرم حال مي
ده.حسين ، منوچهر رو كشيد عقب و خودش نشست و كير شو فرو كرد تو كونم و
منوچهر هم اومد كنارم و خواست كير شو تو دهنم كنه كه با عصبانيت داد زدم
: احمق حداقل بشورش.با خنده رفت و كير شو زير دوش شست و آمد طرفم و كير
شو فرو كرد تو دهنم. كمي بعد از تلم هاي تندي كه رضا تو كسم زد براي
چندمين بار ارگاسم شدم و از شالاپ و شلوپي كه تو كسم راه افتاده بود
معلوم بود كه اون تو چي خبره. رضا چند حركت تند ديگه به كيرش داد و يك
باره حس كردم آبش تو كسم ريخت كمي صبر كردم تا همه آبش بياد و بعد به
تندي حسين رو عقب هول دادم و كيرش از تو كونم افتاد بيرون و بعد از رو
كير رضا بلند شدم و سريع طاق باز كف حمام دراز كشيدم.حسين كه از هول دادن
من افتاده بود كف حمام ، بلند شد و در حالي كه عصبانيت از چهره اخموش
پيدا بود. پرسيد : مگه ديوانه شدي دختر ؟ چرا منو هول دادي ؟لبخندي زدم و
گفتم : آخه تو اون حالت نشسته همه آب هاي رضا مي ريخت بيرون.نشست وسط پام
و پاهامو گذاشت رو شونش و كير شو با فشار كرد تو كونم. حسابي دردم اومد ،
شايد بخاطر وضعيت جديد ، كيرش بيشتر فرو رفته بود ، بهر حال خيلي دردم
گرفت. وقتي مشغول تلم زدن شد. نگاهي به رضا كه همونطوري كف حمام ولو شده
بود ، كردم و لبخندي به لبم نشست. نگاهي به منوچهر و محمد كه داشتن به من
نگاه مي كردن و با كيراشون جلق مي زدن كردم و گفتم : هول نزنيد ، يه موقع
آب تون نياد ؟منوچهر خنديد و گفت : نترس ، حرومش نمي كنم ، همه شو تو كست
مي ريزم. سپس كنار سرم نشست و كير شو فرو كرد تو دهنم و مشغول تلم زدن تو
دهنم شد محمد هم نشست پهلوم و كير شو رو سينه هام مي كشيد و سينه هامو مي
ماليد.چند حركت تند كه بهم وارد شد. فهميدم حسين هم داره ارضا مي شه كير
منوچهر رو در آوردم و سرم رو كمي بلند كردم تا حسين رو ببينم ، خيلي دوست
داشتم چهره خمار و بي حال كسي رو كه منو مي گاييد ، موقعي كه آبش رو مي
آوردم ببينم حسين كمي ناله كرد و بعد حركت آب شو كه تو كسم با فشار خالي
مي شد حس كردم از فشار و شدت آبش تو كسم با اندك مالشي كه با دستم به كسم
دادم آبم اومد و باز هم اورگاسم شدم.حسين همون طور كه كيرش تو بود روي
سينه هام افتاد و مشغول خوردن سينه هام شد. منوچهر تندي حسين رو هول داد
كنار و نشست بين پاهام و من هم تند پاهامو گذاشتم رو شونه هاش و كمي خودم
رو به طرفش كشيدم. كيرشو فرو كرد تو كسم. و با فشار دادش تو ، ديگه اصلا
دردم نمي يومد با اونهمه آبي كه تو اون استخر جمع شده بود ديگه درد بي
معني شده بود. كمي كه تلم زد چند ضربه محكم با كيرش تو كسم زد وبي حركت
شد و لباشو گذاشت رو لبام و مشغول بوسيدن لبام شد. نفهميدم آبش اومد يا
نه. با دستام سرشو از رو صورتم عقب زدم و به چشماي خمارش نگاه كردم و
پرسيدم : آبت اومد ؟لبخندي زد و گفت : آره ، خيلي هم اومد.اخمي كردم و
گفتم : من كه نفهميدم ؟خنديد و گفت : چكار كنم باور كني اومده ، شايد
وقتي بچه ات دنيا اومد و ديدي شكل منه باور كني. آب من اومده.محمد به
تندي رو كرد به منوچهر و گفت : پاشو ديگه رضا دارم مي يام.منوچهر كير شو
كشيد بيرون و نشست كنار ديوار و تكيه زد به ديوار حمام و با لبخند منو
نگاه كرد. خواستم بهش لبخند بزنم كه از فشار ناگهاني كير محمد كه از همه
كلفت تر و بزرگتر بود تو كسم ، دادم در اومد و با عصبانيت نگاهش كردم.
خيلي كير كلفت و درازي داشت وقتي تا ته مي كرد تو سر كيرش به يه جاهايي
اون تو مي خورد كه دردم مي يومد و اون هم كه مثل وحشي ها آنقدر به كيرش
فشار مي آورد كه شايد بتونه تخم هاشو هم جا كنه تو كسم.گفتم : اينقدر
فشار نده تو ، آخرش كه مي رسه ، دردم مي ياد.اصلا گوشش بدهكار حرفام نبود
و تند و تند مشغول تلم زدن شد و در همون حال سعي كرد تا دو تا از
انگشتاشو تو كونم فرو كنه. خيلي زور زدم كه با دستم دستشو عقب بزنم ولي
اون زورش بيشتر بود كمي كه زور زديم خنده ام گرفت و اون تو يه فرصت دو
انگشتشو فرو كرد تو كونم ، درد وحشتناكي بهم دست داد فكر كنم ناخون هاي
بلند و واموندش فرو رفته بود به بغل هاي سوراخ كونم. خلاصه خيلي زياد
دردم گرفت و نا خوداگاه داد زدم : كثافت بي شعور بكش بيرون دستتو ،
ناخونات فرو ميره بهم.هنوز حرفم تموم نشده بود كه نعره اي كشيد و چند
ضربه تند به كسم زد و بعد چند تكون به خودش داد و در اين حال حركت آب
داغش رو تو كسم حس كردم با دستام بازو هاي كلفتش رو گرفتم و كمي اون ها
رو ماليدم و پرسيدم : آبت اومد نه ؟لبخندي زد و گفت : آره خوشگل.كمي كسم
رو به كيرش فشاردادم و در حالي كه كسمو به كيرش چرخ مي دادم گفتم : چقدر
داغ و خوشمزه بود.لبخندي زد و كير شو از كسم بيرون كشيد و خودشو به طرفم
كشيد و كير شو فرو كرد تو دهنم. دور كيرش حسابي با آب مني خودش و بقيه
سفيد شده بود و وقتي اون رو تو دهنم فرو كرد طعم عجيب غريبي تو دهنم
پيچيد نمي تونستم مقاومت كنم و به ناچار مشغول ليسيدن و مكيدن كيرش شدم.
وقتي رضايت داد و از روم بلند شد نگاهي به كسم كرد و با خنده گفت : چه
آبي ازت مي ياد بيرون ، فكر كنم چهار قلو حامله بشي.ناخوداگاه دستم رو
روي كسم گرفتم تا آب هاش نياد بيرون و با اين كارم شليك خنده اونها تو
حموم پيچيد. چون خيلي بي حال بودم. با دست پاهامو ماليدم ، بد جوري درد
گرفته بود رضا نشست كنارم و كير شو به طرف دهانم گرفت. اخمي كردم و گفتم
: بسه ديگه برو كنار.لبخندي زدو گفت : خيلي داره آبم مي ياد يه خورده
برام ساك بزن.كمي كير شو ساك زدم و تو حال خودم بودم كه يه دفعه حركت
مايعي تند و پر فشار رو تو دهنم حس كردم يه خورده از اون آب رو كه به ته
گلوم خورده بود قورت دادم از بوي بد و تندش معلوم بود داره تو دهنم مي
شاشه. صداي خنده اونها اين بار حسابي آزارم مي داد شايد اگه روي بدنم مي
شاشيد بدم نمي يومد ولي تو دهنم رو دوست نداشتم با تندي كير شو از دهنم
كشيدم بيرون. منوچهر به سرعت سرم رو گرفت و رضا سر كير شو به سمت صورت و
دهنم گرفت و در حالي كه سعي مي كرد با انگشت دهنم رو باز كنه. من چشام و
دهنم رو محكم بسته بودم و مرتب سعي مي كردم سرم رو تكون بدم. كمي كه سر
كير شو به طرف سينه هام گرفت و روي سينه هام شاشيد. با تموم شدن ادرارش
لبخندي زد و يه كنار ايستاد و با خنده منو نگاه كرد. منوچهر كه سرم رو
نگه داشته بود رو كرد به بقيه و گفت : ديگه كسي نمي خواد بشاشه روش ، حال
ميده ها ؟محمد جلو آمد و سر كير شو به طرف صورتم گرفت و كمي كه زور زد
ادرارش اومد. بلافاصله چشام و لبام رو محكم بستم ، حركت موج شاش شو رو
صورتم حس كردم و بعد روي سينه هام شاشيد و قتي كه حس كردم كه ديگه شاش
كردنش تموم شده ، نگاهي به منوچهر انداختم و با ناراحتي گفتم : ولم كن
ديگه ، بزار خودمو بشورم.

5 نظرات:

KIAN_DUBAI گفت...

salam amirjan omidvaram mizo0o0n bashi damet garm karet allie mamnoon babate dastani ke khastamo gozashty azat bazam tashakor movafagh bashi MERC BAMARAM

Unknown گفت...

سلام به روي ماهت خواهش ميكنم وظيفست من مخلص همه دوستان هستم؛جديدا دوستان نظر كم ميزاره نميدونم دليلشو؟درهرصورت هرجا هستن آرزوم شاديشونه؛ما خانه به دوشان غم سيلاب نداريم

ناشناس گفت...

demet ghizzzzzzzzhhhhhhhhhh

ناشناس گفت...

امیر جان قسمت دوم داستان رسم خانوادگی ما رو بذار با چند تا داستان سکس با مامان جدید دمت گرم مرسی

ایرانی گفت...

بنازم به این ایثار گری مینا خانوم که به خاطر حفظ زندگی و خانواده واین که شوهرش به خاطر ضعف خودش خجالت نکشه و احساس سر افکندگی نکنه دست به چه کار هایی که نمی زنه !این قسمت هم که خیلی خیلی جالب واز سه قسمت قبلی هم بهتر بود ...ایرانی

 

ابزار وبمستر