فردای روز نامزدی یه دسته گل خریدم و رفتم خانه بیتا ساعت تقریبا 7
بعدازظهر بود قبلش به بیتا گفته بودم که میام وقتی در زدم بیتا ایفون رو
برداشت و گفت بیا تو عزیزم و من رفتم تو.بیتا و مادرش فقط خونه بودن بیتا
یه پیراهن صورتی که تا وسط سینه اش باز بود و یه دامن تقریبا کوتاه تنش
کرده بود و یه کم هم ارایش کرده بود و خیلی زیبا شده بود.یه کمی تو
پذیرائی نشستم و با بیتا و مامانش حرف زدم که بعد از چند دقیقه مامانش
گفت بیتا جون با امیر آقا برین تو اتاقت و راحت باشین شیرینی و میوه هم
ببر و پذیرائی کن من برای شام صداتون میکنم.بیتا گفت باشه مامان و یه
چشمک به من زد که بریم بلند شدم و با بیتا رفتیم تو اتاق و در رو هم از
داخل بیتا جون بست.دیگه من و بیتا باهم تنها شده بودیم بدون هیچ محدودیتی
من دستامو باز کردم و گفتم خوشگلم بیا بغلم که بیتا هم تبسمی کرد و خودش
رو تو بغل من قرار داد و من شروع کردن به بوسیدنش.مشکلی که بود من و بیتا
چون تجربه نداشتیم نمیدونستیم چه جوری باهمدیگه بازی کنیم و رومون هم
نمیشد که به اندام هم دست بزنیم من همینطورکه ایستاده بیتا رو بغل کرده
بودم و لبشو میبوسیدم اهسته اونو رو تخت خوابوندم و خودم کنارش نشستم
اولین بار بود که دختری تقریبا نیمه لخت کنارم بود تموم اندامش برای من
جدید بود میدونم برای بیتا هم همین حالت بود. من نمیدونستم چکار باید
بکنم غریزه ام به من نشونی سینه های بیتا رو میداد همینطوریکه نشسته بودم
دستمو رو سینه بیتا گذاشتم و دولا شدم و شروع به لب گرفتن از بیتا شدم و
کنارش دراز کشیدم تخت یه نفره بود بخاطر همین حسابی به بیتا چسبیده بودم
در این لحظه کیرم هم حسابی راست شده بود و از روی شلوار به پای بیتا
میخورد ده دقیقه ای همدیگه رو میبوسیدیم ومن از روی لباس سینه های بیتا
رو میمالیدم که چون لباس بیتا جوری بود که بین سینه هاش پیدا بود هوس
کردم اونجا رو ببوسم و همین کار رو هم کردم خیلی هوس انگیز بود برای
اولین بارم لای سینه های یه دختر رو میبوسیدم نرمی سینه هاش رو با صورتم
احساس میکردم و بیتا هم هیچ عکس العملی نشون نمیداد کمی که بوسیدم اهسته
پیراهن هما رو کنار زدم تا قسمتهای دیگه سینه هاش هم که روش رو سوتین
گرفته بود نمایان شد با ولع بیشتری مشغول بوسدن شدم و بعدهم دستمو بردم
زیر سوتین و گذاشتم روی سینه های بیتا جونم خیلی لطیف بود و نوکشو با کف
دستم احساس میکردم و شروع کردم به بازی کردن با سینه های بیتا و گرفتن لب
ازش.کیرم که راست شده بود به پای بیتا میخورد و متوجه شدم بیتا کنجکاو
شده و دلش میخواد که بیشتر کیر منو احساس کنه منم خودمو بیشتر بهش فشار
دادم واونم خوشش میومد.تقریبا دوساعتی باهم همینجوری ور رفتیم که مامان
هما در زد و گفت بیان شام.خودمون رو جمع و جور و مرتب کردیم و رفتیم
بیرون که دیدم بابای بیتا هم اومده.سلام و احوالپرسی کردیم و رفتیم برای
شام خوردن و تقریبا تا ساعت 11 نشستم.همون وقت بود که مامان بیتا گفت
امیر جون شب اینجا بمون دیگه نباید بیتا تنها بخوابه.من تو دلم خیلی
خوشحال شدم.آخ جووووووووون.ولی تعارف کردم که باباش گفت نه بمون من به
مادرت زنگ میزنم و میگم.الان هم بلند شو برو تو اتاق ولباس راحتی بپوش
بیتا هم میاد.منم تشکر کردم و گفتم باشه و بلند شدم رفتم تو اتاق
بیتا.چند دقیقه بعد بیتا اومد برای من پیژامه اورده بود و برای خودش هم
لباس خواب.روحم داشت پر میکشید برای اولین بار میخواستم شبو تو یه
رختخواب با یه دختر زیبا سپری کنم.بیتا در رو بست و گفت لباساتو عوض کن
من پشتمو میکنم.من گفتم چرا پشتتو میکنی ما زن و شوهریم مگه عیبی داره
بدن همدیگه رو ببینیم.بیتا گفت نه ولی من خجالت میکشم.من بلند شدم و
لباسها رو ازش گرفتم و گذاشتم روتخت بعد بغلش کردم و بوسیدمش گفتم خجالت؟
از من؟ ما قراره که باهم تا صبح رو این تخت بغل هم بخوابیم حالا برای عوض
کردن لباس خجالت میکشی و باز هم بوسیدمش.گفت باشه بیا عوض کن منم بعداز
تو عوض میکنم.گفتم باشه بلند شدم اول پیرهنمو که زیرش عرق گیر رکابی
پوشیده بودم دراوردم بعدهم شلوارمو از پام دراوردم یه شورت سفید پام بود
و کیرم که حسابی بلند شده بود از زیرش نمایان بود یه نگاه به بیتا کردم
دیدم به کیرم خیره شده معلومه تا حالا ندیده بود بعد پیژامه رو پوشیدم و
به بیتا گفتم حالا تو عوض کن اونم اول پیرهنشو دراود و بعد دامنشو یه
شورت و سوتین قرمز تنش بود من حسابی بهش خیره شده بودم و نگاش میکردم که
گفت اینجوری نگام نکن امیر خجالت میکشم.بعد لباس خوابو که از زیرش تموم
اندامش نمایان بود پوشید.دیگه من و بیتا اماده رفتن به رختخواب برای
اولین بار باهم شدیم.من بلند شدم و برق رو خاموش کردم یه چراغ خواب قرمز
کم نور روشن شد و به فضای اتاق صحنه دل انگیزی داد.دست بیتا رو گرفتم و
بهش گفتم بیا بیتا جون این اولین شب زندگی مشترکمون رو تا صبح بیدار
باشیم و همیگه رو ببوسم و لمس کنیم و باهم حرف بزنیم که گفت باشه.من هم
اونو خوابوندم رو تخت و خودم افتادم روش و بغلش کردم و شروع به لب گرفتن
کردم.برای اولین بار بود که با یه دختر هم اغوش میشدم و بیتا هم برای
اولین بار بود که بغل یه مرد میخوابید همه چیز برای هردوتامون جدید بود و
هردوتا کنجکاو بودیم.بیتا رو تو بغلم گرفته بودم و میبوسیدم دلم میخواست
که بقیه لباسهامون رو هم دربیاریم ولی روم نمیشد بگم یه کم که بغل هم
بودیم و با لباس خواب باهم عشقبازی میکریم من گفتم بیتا جون این پیژامه و
عرق گیر منو اذیت میکنه میخوام درش بیارم.گفت باشه دربیار.منم دراوردم
حالا من فقط شورت پام بود و بیتا لباس خواب که زیرش سوتین و شورت هم
داشت.لباس خوابش اونقدر لطیف بود که از روش من اندام بیتا رو احساس
میکردم.بیتا منو تو بغل خودش فشار میداد چون اونم برای اولین بار بود که
یه مرد لختو توی رختخواب کنار خودش لمس میکرد.من فقط شورت پام بود و کیرم
حسابی بلند شده بود از روی لباس به کس بیتا فشار میدادم احساس میکردم که
بیتا داره لذت میبره و منم ادامه میدادم.بیتا تموم حواسش به کیرم بود و
براش خیلی عجیب و جذاب بود همش خودشو به کیرم فشار میداد و اهسته ناله
میکرد و لذت میبرد.دستمو بردم و گذاشتم روی ران بیتا و لباس خوابشو بالا
کشیدم و اهسته دراوردم.بیتا هم دیگه غرق شهوت و لذت شده بود.هیچ مقاومتی
نکرد و اونو از بدنش خارج کرد.دیگه داشتم دیونه میشدم.بیتا لخت با یه
شورت و سوتین توی بغلم بود و خودشو به کیرم فشار میداد.خواستم سوتینشو
دربیارم که با ناله ای همراه با شهوت گفت امیر جون نه درنیار.گفتم
چرا؟.بیتا بذار ببینیم بدون سوتین چه لذتی داره.دیگه مقاومتی نکرد و منم
اونو از تنش در اوردم.آه ه ه ه ه ه ه.خدای من چی مقابلم بود دوتا سینه
نرمو بلور با نوک خیلی خوش رنگ و برجسته همینطورکه کیرمو به کسش فشار
میدادم با دستم با نوک سینه هاش بازی کردم حسابی سفت و برجسته شده
بود.نوکشو گذاشتم تودهنم و شروع به لیسیدن و مکیدنش کردم.بیتا خیلی خوشش
اومده بود زیر من ناله میکرد و میگفت امیر جون ادامه بده وامیرررررر
بخورش.دیگه ازخودش بیخود شده بود با سرکیرم احساس میکردم که کس بیتا خیس
شده.برام سوال بود.اما روم نمیشد ازش بپرسم.بعدا فهمیدم که آبش بوده که
از روی لذت میومده.دیگه سر ازپا نمیشناختیم. دوتایی غرق همدیگه شده بودیم
و خیس عرق بودیم و نفس نفس میزدیم.یه مرد 35ساله که تا حالا هیچ دختری رو
لمس نکرده و شهوت تموم وجودشو گرفته و یه دختر25 ساله که وجودش تموما
شهوته و تاحالا هیچ مردی رو لمس نکرده وقتی بهم برسن همین حالتو پیدا
میکنن.خلاصه سه ساعت تموم باهم عشقبازی کردیم و از بدن هم لذت بردیم کم
کم از رمق افتادیم.دوتائی تو بغل هم خوابمون برد.من یک ساعت بعدش از خواب
بیدار شدم و دیدم بیتا لخت تو بغلمه و خواب خوابه.کنجکاو شدمو دستمو کردم
تو شورتش و گذاشتم رو کسش.بیتا خواب بود و متوجه نشد ولی من که برای
اولین بار بود کس یه دخترو لمس میکردم احساس عجیبی داشتم.چون خیلی خسته
بودم نتونستم ادامه بدم.منم دوباره خوابم برد.ساعت 9 صبح بود که با در
زدن مامان بیتا از خواب بیدار شدیم و همدیگه رو بوسیدیم و لباسهامون رو
پوشیدیم و خودمون رو مرتب کردیم و رفتیم برای خوردن صبحونه ایکه مامان
بیتا جونم آماده کرده بود.ادامه دارد...
بعدازظهر بود قبلش به بیتا گفته بودم که میام وقتی در زدم بیتا ایفون رو
برداشت و گفت بیا تو عزیزم و من رفتم تو.بیتا و مادرش فقط خونه بودن بیتا
یه پیراهن صورتی که تا وسط سینه اش باز بود و یه دامن تقریبا کوتاه تنش
کرده بود و یه کم هم ارایش کرده بود و خیلی زیبا شده بود.یه کمی تو
پذیرائی نشستم و با بیتا و مامانش حرف زدم که بعد از چند دقیقه مامانش
گفت بیتا جون با امیر آقا برین تو اتاقت و راحت باشین شیرینی و میوه هم
ببر و پذیرائی کن من برای شام صداتون میکنم.بیتا گفت باشه مامان و یه
چشمک به من زد که بریم بلند شدم و با بیتا رفتیم تو اتاق و در رو هم از
داخل بیتا جون بست.دیگه من و بیتا باهم تنها شده بودیم بدون هیچ محدودیتی
من دستامو باز کردم و گفتم خوشگلم بیا بغلم که بیتا هم تبسمی کرد و خودش
رو تو بغل من قرار داد و من شروع کردن به بوسیدنش.مشکلی که بود من و بیتا
چون تجربه نداشتیم نمیدونستیم چه جوری باهمدیگه بازی کنیم و رومون هم
نمیشد که به اندام هم دست بزنیم من همینطورکه ایستاده بیتا رو بغل کرده
بودم و لبشو میبوسیدم اهسته اونو رو تخت خوابوندم و خودم کنارش نشستم
اولین بار بود که دختری تقریبا نیمه لخت کنارم بود تموم اندامش برای من
جدید بود میدونم برای بیتا هم همین حالت بود. من نمیدونستم چکار باید
بکنم غریزه ام به من نشونی سینه های بیتا رو میداد همینطوریکه نشسته بودم
دستمو رو سینه بیتا گذاشتم و دولا شدم و شروع به لب گرفتن از بیتا شدم و
کنارش دراز کشیدم تخت یه نفره بود بخاطر همین حسابی به بیتا چسبیده بودم
در این لحظه کیرم هم حسابی راست شده بود و از روی شلوار به پای بیتا
میخورد ده دقیقه ای همدیگه رو میبوسیدیم ومن از روی لباس سینه های بیتا
رو میمالیدم که چون لباس بیتا جوری بود که بین سینه هاش پیدا بود هوس
کردم اونجا رو ببوسم و همین کار رو هم کردم خیلی هوس انگیز بود برای
اولین بارم لای سینه های یه دختر رو میبوسیدم نرمی سینه هاش رو با صورتم
احساس میکردم و بیتا هم هیچ عکس العملی نشون نمیداد کمی که بوسیدم اهسته
پیراهن هما رو کنار زدم تا قسمتهای دیگه سینه هاش هم که روش رو سوتین
گرفته بود نمایان شد با ولع بیشتری مشغول بوسدن شدم و بعدهم دستمو بردم
زیر سوتین و گذاشتم روی سینه های بیتا جونم خیلی لطیف بود و نوکشو با کف
دستم احساس میکردم و شروع کردم به بازی کردن با سینه های بیتا و گرفتن لب
ازش.کیرم که راست شده بود به پای بیتا میخورد و متوجه شدم بیتا کنجکاو
شده و دلش میخواد که بیشتر کیر منو احساس کنه منم خودمو بیشتر بهش فشار
دادم واونم خوشش میومد.تقریبا دوساعتی باهم همینجوری ور رفتیم که مامان
هما در زد و گفت بیان شام.خودمون رو جمع و جور و مرتب کردیم و رفتیم
بیرون که دیدم بابای بیتا هم اومده.سلام و احوالپرسی کردیم و رفتیم برای
شام خوردن و تقریبا تا ساعت 11 نشستم.همون وقت بود که مامان بیتا گفت
امیر جون شب اینجا بمون دیگه نباید بیتا تنها بخوابه.من تو دلم خیلی
خوشحال شدم.آخ جووووووووون.ولی تعارف کردم که باباش گفت نه بمون من به
مادرت زنگ میزنم و میگم.الان هم بلند شو برو تو اتاق ولباس راحتی بپوش
بیتا هم میاد.منم تشکر کردم و گفتم باشه و بلند شدم رفتم تو اتاق
بیتا.چند دقیقه بعد بیتا اومد برای من پیژامه اورده بود و برای خودش هم
لباس خواب.روحم داشت پر میکشید برای اولین بار میخواستم شبو تو یه
رختخواب با یه دختر زیبا سپری کنم.بیتا در رو بست و گفت لباساتو عوض کن
من پشتمو میکنم.من گفتم چرا پشتتو میکنی ما زن و شوهریم مگه عیبی داره
بدن همدیگه رو ببینیم.بیتا گفت نه ولی من خجالت میکشم.من بلند شدم و
لباسها رو ازش گرفتم و گذاشتم روتخت بعد بغلش کردم و بوسیدمش گفتم خجالت؟
از من؟ ما قراره که باهم تا صبح رو این تخت بغل هم بخوابیم حالا برای عوض
کردن لباس خجالت میکشی و باز هم بوسیدمش.گفت باشه بیا عوض کن منم بعداز
تو عوض میکنم.گفتم باشه بلند شدم اول پیرهنمو که زیرش عرق گیر رکابی
پوشیده بودم دراوردم بعدهم شلوارمو از پام دراوردم یه شورت سفید پام بود
و کیرم که حسابی بلند شده بود از زیرش نمایان بود یه نگاه به بیتا کردم
دیدم به کیرم خیره شده معلومه تا حالا ندیده بود بعد پیژامه رو پوشیدم و
به بیتا گفتم حالا تو عوض کن اونم اول پیرهنشو دراود و بعد دامنشو یه
شورت و سوتین قرمز تنش بود من حسابی بهش خیره شده بودم و نگاش میکردم که
گفت اینجوری نگام نکن امیر خجالت میکشم.بعد لباس خوابو که از زیرش تموم
اندامش نمایان بود پوشید.دیگه من و بیتا اماده رفتن به رختخواب برای
اولین بار باهم شدیم.من بلند شدم و برق رو خاموش کردم یه چراغ خواب قرمز
کم نور روشن شد و به فضای اتاق صحنه دل انگیزی داد.دست بیتا رو گرفتم و
بهش گفتم بیا بیتا جون این اولین شب زندگی مشترکمون رو تا صبح بیدار
باشیم و همیگه رو ببوسم و لمس کنیم و باهم حرف بزنیم که گفت باشه.من هم
اونو خوابوندم رو تخت و خودم افتادم روش و بغلش کردم و شروع به لب گرفتن
کردم.برای اولین بار بود که با یه دختر هم اغوش میشدم و بیتا هم برای
اولین بار بود که بغل یه مرد میخوابید همه چیز برای هردوتامون جدید بود و
هردوتا کنجکاو بودیم.بیتا رو تو بغلم گرفته بودم و میبوسیدم دلم میخواست
که بقیه لباسهامون رو هم دربیاریم ولی روم نمیشد بگم یه کم که بغل هم
بودیم و با لباس خواب باهم عشقبازی میکریم من گفتم بیتا جون این پیژامه و
عرق گیر منو اذیت میکنه میخوام درش بیارم.گفت باشه دربیار.منم دراوردم
حالا من فقط شورت پام بود و بیتا لباس خواب که زیرش سوتین و شورت هم
داشت.لباس خوابش اونقدر لطیف بود که از روش من اندام بیتا رو احساس
میکردم.بیتا منو تو بغل خودش فشار میداد چون اونم برای اولین بار بود که
یه مرد لختو توی رختخواب کنار خودش لمس میکرد.من فقط شورت پام بود و کیرم
حسابی بلند شده بود از روی لباس به کس بیتا فشار میدادم احساس میکردم که
بیتا داره لذت میبره و منم ادامه میدادم.بیتا تموم حواسش به کیرم بود و
براش خیلی عجیب و جذاب بود همش خودشو به کیرم فشار میداد و اهسته ناله
میکرد و لذت میبرد.دستمو بردم و گذاشتم روی ران بیتا و لباس خوابشو بالا
کشیدم و اهسته دراوردم.بیتا هم دیگه غرق شهوت و لذت شده بود.هیچ مقاومتی
نکرد و اونو از بدنش خارج کرد.دیگه داشتم دیونه میشدم.بیتا لخت با یه
شورت و سوتین توی بغلم بود و خودشو به کیرم فشار میداد.خواستم سوتینشو
دربیارم که با ناله ای همراه با شهوت گفت امیر جون نه درنیار.گفتم
چرا؟.بیتا بذار ببینیم بدون سوتین چه لذتی داره.دیگه مقاومتی نکرد و منم
اونو از تنش در اوردم.آه ه ه ه ه ه ه.خدای من چی مقابلم بود دوتا سینه
نرمو بلور با نوک خیلی خوش رنگ و برجسته همینطورکه کیرمو به کسش فشار
میدادم با دستم با نوک سینه هاش بازی کردم حسابی سفت و برجسته شده
بود.نوکشو گذاشتم تودهنم و شروع به لیسیدن و مکیدنش کردم.بیتا خیلی خوشش
اومده بود زیر من ناله میکرد و میگفت امیر جون ادامه بده وامیرررررر
بخورش.دیگه ازخودش بیخود شده بود با سرکیرم احساس میکردم که کس بیتا خیس
شده.برام سوال بود.اما روم نمیشد ازش بپرسم.بعدا فهمیدم که آبش بوده که
از روی لذت میومده.دیگه سر ازپا نمیشناختیم. دوتایی غرق همدیگه شده بودیم
و خیس عرق بودیم و نفس نفس میزدیم.یه مرد 35ساله که تا حالا هیچ دختری رو
لمس نکرده و شهوت تموم وجودشو گرفته و یه دختر25 ساله که وجودش تموما
شهوته و تاحالا هیچ مردی رو لمس نکرده وقتی بهم برسن همین حالتو پیدا
میکنن.خلاصه سه ساعت تموم باهم عشقبازی کردیم و از بدن هم لذت بردیم کم
کم از رمق افتادیم.دوتائی تو بغل هم خوابمون برد.من یک ساعت بعدش از خواب
بیدار شدم و دیدم بیتا لخت تو بغلمه و خواب خوابه.کنجکاو شدمو دستمو کردم
تو شورتش و گذاشتم رو کسش.بیتا خواب بود و متوجه نشد ولی من که برای
اولین بار بود کس یه دخترو لمس میکردم احساس عجیبی داشتم.چون خیلی خسته
بودم نتونستم ادامه بدم.منم دوباره خوابم برد.ساعت 9 صبح بود که با در
زدن مامان بیتا از خواب بیدار شدیم و همدیگه رو بوسیدیم و لباسهامون رو
پوشیدیم و خودمون رو مرتب کردیم و رفتیم برای خوردن صبحونه ایکه مامان
بیتا جونم آماده کرده بود.ادامه دارد...
6 نظرات:
سلام امير جون خيلي اين باحاله لطفا ادامشو زودتر بزار مرسييييييييييييييييييييييييييييييي
امير جون ميخوام بيشتر باهات آشنا بشم بهت ايميل ميزنم اسمم نازنينه
Salam fariba jon chashm aziz khoshhalam pasandidi.ama nazanin khanom age tavajoh karde bashi man namayehamo virayesh kardam va az sex pashimon shodam agar gheyr az in amri dari darkhedmatam aziz.mersi
amirjan mamnon az hamoonayi hast ke man mikham.tnx
mamnoon amir jan khaili bahale
bisabrane montazere edamash hastam
mec
Salam agha amir az inke bekhater commente man dastan gozashti mamnon dastan lez bishtar bishtar bezar
ارسال یک نظر