ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خاطره مسافرتم به هلند1

تابستون به اصرار همسايه سابقمون كه يك پيرمرد و پيرزن بودن به هلند دعوت شديم و ماهم مقدماتو چيديم وعازم هلند شديم.شهري كه اين همسايمون توش بود خيلي به ساحل نزديك بود اما چون اونجا همه كووووووون برهنه بودن مادرم نميذاشت فكر دريا رفتن روهم توی سرم بپرورونم.صحنه هائي براي اولين بار اونجا ميديم كه اگه ميومدم ايران براي رفيقام تعريف ميكردم هيچكس باورش نميشد.دخترا با مينيجوب ميومدن توخيابون هيچكس هم كاري بهشون نداشت.توی ايران يكي دكمه مانتوش بازميشد و ما لباس زيرشو ميديم ميرفتيم شصت دست جلق به عشقش ميزديم.چندروزكه اونجا بوديم به همسايمون گفتم اينجا حموم عمومي نداره؟؟؟ اخه سوئيتشون خيلي كوچيك بود و دستشوئي هم بزور داشت.گفت راستش نه نداره ماهم ميخوايم حموم كنيم يه لنگ ميذارين وسط اتاقو خودمونو تواون ميشوريم.گفت اگه ميخواي تن به آب بزني ميتوني بري دريا و يا بري استخر.مادرم گفت دريا نه برو استخر.خلاصه وسايل استخرو آماده كرديم و ريختيم تو يك چمدون و آدرس استخروهم پرسيدم و آدرس برگشت به خونه روهم برام نوشتن و رفتم توی خيابون.اولين بار بود كه اونجا تنهائي ميومدم بيرون.صحنهائي توی خيابون ديدم كه كيرم داشت منفجر ميشد و نزديك بود همونجاها دربيارم و جلق بزنم.ميخواستم راهم رو كج كنم و برم طرف دريا اما گفتم جنبش رو ندارم ميرم اونجا يه وقت كار دست خودم ميدم پس بهمون استخر قانع شدم تازه پيش خودم فكر كردم كه حتما ميشه تو استخر سوراخ سنبه اي براي ارضا دستي خودم پيدا كنم.توی تهرانش كه بوديم هفته اي دوسه بار خودمو خجالت ميدادم.اما اونجا اين همه تحريك شده بودم و جائي براي خالي كردن خودم پيدا نكردم.تازه شنيده بودم هلند جنده خونه هم داره.براهمين دوسه تا خيابون بالا و پائين كردم شايد نشوني پيدا كنم اما نه پيدا نميشد.تازه راه استخر رو هم گم كردم.زبونم هم خوب نبود.براهمين جلوي يه پسر جوون رو گرفتم و با علامتهاي دست گفتم ميخوام برم استخربدبختي نه شنا كردن و نه استخر نميدونستم به انگليسي چي ميشه.سه چار نفر هم دورمون جمع شدن آخر مجبور شدم دست كردم توي ساكمو و مايو رو نشونشون دادم كه همه خنديدن و منظورم رو فهميدن.چه آدماي باحالي داره هلند پسره راهشو كج كرد و چون فهميده بود خارجي هستم دستمو گرفت و تا سه چاهارتا خيابون اونورتر تا دم استخر برد.تشكر كردم و رفتم تو.قيافه اش شبيه استخراي ما نبود.پرنده پر نميزد.رفتم دم باجه.يارو كه فهميد خارجيم پاسپورتمو خواست و نشونش دادم و پولو بهش دادم و بليط رو گرفتم و رفتم تو يه اتاق.داشتم حساب كتاب ميكردم ديدم ۲۰ هزار تومن به پول ما تموم شده.كلي حالم گرفته بود.تواتاقي كه رفتيم مثل سينما يه فيلمي پخش ميشد اولش چشام گرد شد فكر كردم فيلم سوپره گفتم لابد اشتباه اومد بعد ديدم نه بابا راهنماي استخره توی فيلمه اولي با لباس داشت ميرفت دور استخر روش خط كشيد.دومي باعينك روش خط كشيد.سومي مرد با دمپائي ميرفت روش خط كشيد.چاهارمي زنه با كرست رفت روش خط كشيد.پنجمي مرده با شرت رفت رو اونم خط كشيد و...ترسيده بودم نه راه پس داشتم نه راه پيش.رفتيم تو يه اتاق و لباسامو دراوردم ريختم تو ساك داشتم ميرفتم كه راهنما اومد و بهم فهموند با مايو نميشه بري تو.منم مايو رو درآوردم.ترسيده بودم گفتم نريم تو بگيرن ما رو بكننننننننن.وایییییییییی.خلاصه تا وقتي برسم به در استخر برام يك ساعت گذشت.وقت وارد شد.صحنه اي ديدم كه توخواب هم تصور همچين جائي رو نميشد كرد.زن و مرد همه كوووووون لخت.يكي داشت كووووس يكي رو ميليسيد.يكي داشت واسه اون يكي سااااااك ميزد.يكي لنگاش هوا بود سه نفری توی كوووووووس و كووووووون و دهنش كرده بودن.يكي خوابيده بود و سه تا دختر باهاش ور ميرفتن اما كيررررررش هنوز خوابيده بود.خلاصه اون استخر وسط نخودي بود و همه دورتا دورش داشتن فيض ميبردن.با ديدن اين صحنه ها كيررررررم رسيده بود به سقف.فكر كنم اونموقع اگه ميكردمش توآب استخر كل آب استخر تبخير ميشد.كافي بود كه يه اشاره به كيرم بشه كه كل اون استخر رو آب كير من ورداره.دو سه دقيقه كه گذشت ديدم خيلي ضايع است هيچكس نديد پديدتر ازم نيست.رفتم يه گوشه نشستم بلكه كيرررررررم بخوابه.خلاصه چند دقيقه كه نشستم.جوو اونجا برام عادي شد.خيلي حشري بود اما كيرررررم خوابيده بود.البته خواب خواب هم نبود اما ديگه مثل بقيه شده بود.رفتم تواستخر و دودقيقه كه توش بودم انگار نه انگار كه دور و برم چه خبره.اصلا احساس آرامش و راحتي اونجا نميكردم.هيچوقت توی عمرم جلو كسي كوووووون لخت نبودم واسه همين وقتي ميخواستم راه برم سعي ميكردم كونم طرف ديوار باشه و كيرررم رو هم با دست پنهان ميكردم.ازطرفي هيچكس اونجا كيررررش پشمالو نبود اما كيرم وسط پشمام گم بود و اين خجالتمو صد چندان ميكرد.جوو اونجا باعث شده كه احساس پوچي و بي خاصيتي كنم.به خودم ميگفتم زندگي واقعا چيه؟؟؟ اگه اينها آدمن پس من كيم؟؟؟ كلي بخودم فحش دادم كه چرا همچين جائي اومدم ازطرفي هم يه دل ميگفت بمون كه توعمرم ممكن بود ديدن اين صحنه ها هيچوقت ديگه اتفاق نيوفته.تواستخر يكم چرخ زدم تا اينكه در سوناش رو پيدا كردم.موقع ورود يكم خر تو خر شد و يكي ازعقب ماليد بهم.خيلي عصبي شدم و برگشتم يه چيزی بهش بگم كه ديدم يارو اصلا توی اين حال و هواها نيست توهمينحال يدفعه احساس برخورد كيرررررم رو با مانعي احساس كردم.توهمون خر تو خري ورود به سونا كيرررم ماليده بود در كوووووووون يه زنه.اووووووووف.از اون لحظه انگار تواين دنيا نبودم.پيش خودم ميگفتم اگه همه صحنه هاي اينجا رو واسه رفقام تعريف كنم امكان نداره اين صحنه رو باوركنن؟؟ رفتم تو سونا و يه گوشه نشستم و سعي كردم چشامو ببندم و ماجرائي كه برام اتفاق افتاد رو يك بار ديگه مجسم كنم.اما احساس كردم كه يك گرز آتشي تو كووووونم كردن.خيلي صندلي كه روش نشسته بودم داغ بود انگار كوووووونمو كردم توی تنور نون وائي و ازهمه طرف داره شعله آتيش بهش ميخوره.نميدونم چرا هيچكس ديگه احساس منو نداشت؟؟؟

3 نظرات:

ناشناس گفت...

akhe to midoni holand chandta noghte dare ke kos shero neveshti . dadash damet garm hala goftan khiali vali dige na dar hade tokhmi takhayoli

Unknown گفت...

سلام دوست عزيز شما كه تعداد نقطه هاشو ميدوني لطفا زود قضاوت نكن اين داستان رو برام فرستادن بنده ننوشتم كه تعداد نقطه هاش رو بدونم

Unknown گفت...

سلام دوست عزيز شما كه تعداد نقطه هاشو ميدوني لطفا زود قضاوت نكن اين داستان رو برام فرستادن بنده ننوشتم كه تعداد نقطه هاش رو بدونم

 

ابزار وبمستر