ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس من با 2 تا خواهر قسمت آخر

مژگان که بی حال دراز کشیده بود گفت خاک تو سرت رویا تو چه رویی داری شدی مثل این جنده ها گفتم ببین مژگان خودت اهل حال نیستی دیگه به رویا گیر نده گفت چون برات ساک نزدم و بهت کون ندادم اهل حال نیستم گفتم ساک آره ولی کون رو نگفتی نمیدی پس حتما میدی یه جیغ زد و گفت بی خود کوسم به اندازه کافی گشاد شده کونم دیگه نمیخواد رویا گفت ولش کن فرشاد بیا کون خودم رو بکن بعد کونش رو تو اون حالت یه تکونی داد گفت زود باش دیگه یه دونه با دست زدم روی کونش و گفتم جون رو چشمم عزیزم الان میام رفتم از توی کشو کرم برداشتم مژگان با خنده گفت چه جای همه چیز رو هم میدونه کجاست یه کم کرم به کون رویا زدم و یه کم مالیدم بعد کیرم رو کرم زدم و گذاشتم روی سوراخ کونش مژگان بلند شده بود ببینه من چیکار میکنم آروم آروم کیرم رو فشار دادم سرش که رفت تو مژگان با جیغ گفت وای الان کونت پاره میشه رویا رویا با ناله گفت نترس تازه کونم داره حال میاد مژگان گفت ای بدبخت کون گشاد بعد خندید و دستش رو گذاشت روی کمرم و من رو هل داد جلو یه دفعه نصفه کیرم رفت تو مژگان یه آخ بلند گفت گفتم تقصیر مژگان بود رویا گفت بذار من کارم تموم بشه کمکت میکنم کونش رو پاره کنی مژگان یه شیشکی بست گفت من الان میرم گفتم نترس بابا در نرو هلش دادم زیر رویا اونم رفت شروع به خوردن پستونای رویا کرد چون کونش جلوی دستم بود منم شروع به مالیدن کونش کردم گفت فکر بد به سرت نزنه گفتم نه بابا ترسو کیرم دیگه تا ته تو کون رویا بود و کون مژگان تو دستم با انگشتم سوراخ کونش رو میمالیدم اونم دیگه اعتراض نمیکرد با یه دست دیگه داشتم چوچول رویا رو میمالیدم اونم ناله میکرد و راضی بود از این کار رویا کم کم سرعت خودش رو زیاد کرده بود و کونش رو به من میکوبید منم تند تند چوچولش رو مالیدم یه دفعه رویا با یه ججججججججججججججججووووووووووووووووووونننننننننننننننننن بی حرکت موند مژگان بلند شد گفت دربیار از کونش دیگه کیرم رو بیرون کشیدم مژگان با جیغ گفت خاک تو سرت رویا اگر بدونی چقدر کونت گشاد شده رویا با بی حالی گفت خودش تنگ میشه و افتاد روی تخت مژگان رو بلند کردم ازش لب گرفتم بهش گفتم نوبته توه گفت بی خود من کون نمیدم همینم که گذاشتم بمالیش کلی بهت حال دادم رویا گفت مژگان خیلی حال میده یه بار امتحان کن مژگان گفت بی خود نمیخوام امتحان کنم گفتم باشه بابا از پشت میکنم تو کوست گفت باشه ولی وای به حالت اگر بخوای دروغ بگی گفتم باشه گفت پس برو کیرت رو بشور بیا رفتم کیرم رو شستم از قرمزی به کبودی رسیده بود نزدیک نیم ساعت بود که تو سوراخ کس و کون اون دوتا خواهر جیگر رفت و آمد کرده بود برگشتم مژگان رو بلندش کردم و از پشت کیرم رو کردم تو کوسش و شروع به تلبنه زدن کردم رویا هم اومد زیر پام خوابید و و تخمام رو میکرد تو دهنش لیس میزد و با دست میمالید منم یه دستم به چوچول مژگان بود و داشتم براش میمالیدم یه دستم هم به پستونش بود کیرم هم توی کوسش داشت تلنبه میزد با کار رویا منم بیشتر تحریک میشدم و سرعتم زیاد شده بود مژگان ناله کنون ازم سرعت بیشتر میخواست هم تو تلنبه زدن هم تو مالیدن منم انجام دادم تا مژگان هم برای بار دوم با یه جیغ بلند آههههههههههه وایییییییییییییییییییییی چه کیرییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی آخ کسممممممممممممممممممممممممممممم به اورگاسم رسید دیگه نزدیک اومدن آبم بود بهشون گفتم رویا زود بلند شد نشست گفت بذار لای پستونام مژگان گفت پس من چی منم میخوام رویا گفت تو که کون ندادی از آب خبری نیست مژگان گفت بی خود بی خود گفتم به جفتتون میرسه جفتشون رو روبروی هم نشوندم و پستوناشون رو چسبوندم به خودم هم کیرم رو کردم لای پستوناشون با دوتا حرکت تموم آبم ریخت لای پستوناشون جفتشون ناله میکردن و جون جون میکردن دیگه نا نداشتم افتادم روی تخت اصلا نفهمیدم ولی حدود ده دقیقه انگار بیهوش شده بودم بعد با صدای رویا بلند شدم که دعوتم میکرد به حموم سه نفره تو حموم هم کلی همدیگه رو دستمالی کردیم و شوخی کردیم و خندیدیم بعد هم سه نفری با هم نهار خوردیم بعد از نهار من بی حال شده بودم روی مبل لم داده بودم که مژگان به رویا میگفت خیلی حال داد ناکوتش کردیم گفتم مجبورم نکن یه بار دیگه بکنمت اونم با خنده میگفت اگر میتونی بیا بکن منم رفتم سمتش که یه دفعه فرار کرد گفت نه من بدجوری به سوزش افتادم گفتم پس دیدی تو ناکوت شدی گفت آره بابا قبوله من کم آوردم رویا هم خندید و گفت به من که خیلی مزه داد مژگان رو نمیدونم مژگان گفت منم خیلی حال کردم دستت درد نکنه فرشاد گفتم فعلا که جای دیگه ام درد میکنه و میسوزه مژگان گفت رویا بیا بوسشش کن خوب بشه گفتم چرا تو بوسش نمیکنی گفت نه من شرمنده ام ولی باور کن از این کار بدم میاد حالم بد میشه اون روز تا غروب من اونجا بودم ولی دیگه نتونستم بکنمشون چون اسپری زیاد زده بودم و زیاد کرده بودمشون انگار پوست کیرم نازک شده بود دستم بهش میخورد میسوخت غروب مژگان رو تا نزدیکای خونش رسوندم بعد رفتم خونه بدون شام رفتم تو اتاقم تا خوابیدم روی تخت خوابم برد از زور خستگی ولی خیلی حال کرده بودم بعد از اون دیگه موفق به کردن مژگان نشدم ولی با رویا تا قبل از عروسیم زیاد حال کردم شده بودیم مثل زن و شوهرها و هر جفتمون از این بابت راضی بودیم الان دو سه سالی میشه دیگه ازشون خبر ندارم رویا که با شوهرش رفت دوبی و همونجا موند مژگان هم سرش به زندگیش گرمه فقط میدنم بچه دومش هم تو راهه.امیدوارم از این داستان هم خوشتون اومده باشه نظر که نمیدین.اشکال نداره همینکه سرگرم باشید من راضیم.شاد باشید دوستان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر