ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عاقبت قول دادن امیر

من دانشجوي مديريت بودم زياد دنبال سكس و اين چيزا نبودم سرم تو لاك خودم بود و به قول بچه ها بچه مثبت و خر خون بودم به همين خاطر آمار دخترا رو نداشتم چون اعتقاد داشتم كه اين كارا مال زمانيه كه درسم تموم شده باشه اونوقت ديگه هرغلطي بخوام ميكنم ولي يكي بود كه بد گير داده بود هركاري ميكردم از رو نميرفت تااينكه سال اول با نمرات عالي تموم شد و منم بايد مثل بقيه به تعطيلات ميرفتم نسترن كه اكثر واحداش با من تداخل داشت اومد پيشم البته با اخلاقم آشنا بود درضمن همشهري هم بوديم و من نميتونستم باهاش همكلام نشم خلاصه اومد گفت من توی درس خانم دكتر تهرانی مشكل دارم واحدش رو رد شدم توی تعطيلات مياي تا يه خورده كمكم كني؟؟گفتم مگه چند نمره كم داري؟؟؟ گفت هفت نمره.گفتم نمره رو قطعي كرده؟؟ گفت نه.من اعتراض زدم ولي ميدونم دكتر تهرانی رضايت نميده.موبايلمو درآوردم زنگ زدم به دكتر تهرانی
م- سلام استاد حالتون خوبه؟؟
ا- سلام آقای....خوبين شما بسلامتي عازم تعطيلات هسین؟؟
م- بله استاد شرمنده مزاحمتون شدم زنگ زدم هم خداحافظي كنم هم سفارش يه همشهريمو بشما كنم تا اينجا آواره نشه.
ا- بفرماييد چه خدمتي ميتونم كنم؟؟؟
م- استاد لطفا نمره بيست منو بكنين سيزده.
ا- شوخي ميكني براي چي؟؟
م- هفت نمره به خانم نسترن.. بدين تا از درس شما نمره بياره.
ا- چه كار سختي ايشون اصلا به درس من اهميت نميده؟؟
م- حالا استاد روي منو زمين نزنين.
ا- شیطون خبريه؟؟؟
م- نه استاد نميخوام دختر مردم توی شهر غريب بخاطر يه واحد الاف بشه.
ا- باشه بخاطر گل روی شما من ده نمره قبولي به ايشون ميدم از خودتم كم نميكنم ولي يه شرط داره.
م- چه شرطي استاد؟؟؟؟
ا- برو تعطيلات برگرد بهت ميگم.
م- باشه چشم استاد ممنون از لطفتون.خدانگهدار
به نسترن گفتم بيا اينم نمره حالا دست ازسرم بردار.بدجور تو پوزش خورد.با ناراحتي گفت دستت درد نكنه مگه من وبال گردنتم كه باهام اينجوري حرف ميزني؟؟گفتم بيخيال خانم دكتر تهرانی ده نمره بشما داد.توی جواب اعتراضت وارد ميشه.چشماش برق خوشگلي زد و گفت راست ميگي؟؟؟؟؟گفتم دروغم چيه.خيلي ذوق كرد ديگه داشتم بي تاب ميشدم.نسترن خيلي خوشگل بود تقريبا توی همه خوشگلاي دانشگاه سر بود ولي خوب منم اعتقاد خودمو داشتم خلاصه رفتم يه هفته ای نگذشته بود كه با بچه ها توی پارك كوس چرخ ميزدم كه موبايلم زنگ خورد.شماره نا آشنا بود.ميخواستم بي خيال شم ولي كنجكاو شدم.جواب دادم.يه خانم پشت خط بود.گفت من مامان نسترنم.دخترم خيلي از شما تعريف كرده مخصوصا با اون كاري كه كردي منم مشتاق شدم با شما آشنا بشم برای همين يه مهموني تدارك ديدم كه ميخوام تشريف بيارين منزلمون.منکه كف كرده بودم نميدونستم چي بگم.با اكراه گفتم باشه حتما مزاحمتون میشم.اونم با كلي تعارف و تشكر قطع كرد.جمعه بعداز باشگاه يه دوش گرفتم كلي بخودم رسيدم نميدونم چرا اينكارو ميكردم ولي احساس يه نياز دروني بود.به آدرسي كه مامان نسترن داده بود رفتم عجب جايي بود يه خونه كه نه بلکه يه باغ اونم توی زعفرانيه.كم آورده بودم.منكه نعمت بابا و مامان بالا سرم نبود فقط يه برادر داشتم كه بنده خدا تا بوق سگ كار ميكرد تا خرج زن و بچه و تحصيلات منو بده.حالا با چشماي گرد داشتم خونه نسترن رو ديد ميزدم.بگذريم قبل ازاينكه در بزنم در باز شد و نسترن خانم توی آيفون گفت امير جان بفرمایید.رفتم داخل عجب جايی.رفتم توی ويلا كه ديدم نسترن اومد جلو دست داد منم براي اينكه دوباره توی ذوقش بزنم خواستم دست ندم كه ديدم يه حوري بهشتي داره پشت سرش مياد سريع دستمو دراز کردم جوووووووون چه دست گرمي داشت بعداز دست دادن با نسترن با مامانش كه پشت سرش اومد دست دادم.همینطوری مونده بودم.اين زن خيلي جوان مونده بود.خلاصه رفتيم توی پذيرايي ديدم چندتا از دوستاي نسترن هم هستن ولي از مرد خبري نيست تقريبا يخم باز شده بود ولي جوو همچنان برام سنگين بود خلاصه با نسترن خيلي راحت شدم اونم كه برام سنگ تموم گذاشته بود فكر نميكردم دختري كه همه توی دانشگاه براش سرودست ميشكنن اينجوري با من دوست بشه منم كه تجربه اولین دوستيم با يه دختر بود خلاصه روز خوبي بود بعداز ناهار رفتم توی باغ قدم بزنم كه ديدم نسترن مثل سايه دنبالمه صبر كردم تا به من برسه رفتيم تا كنار استخر يه نيمكت كنار استخر بود رفتم روش نشستم نسترن هم اومد كنارم نشست.گفت امیرجان خيلي آدم سردي هستي؟؟ سرمو روشونش گذاشتم.ياد پدر و مادرم كه توی تصادف از دستشون دادم افتادم.براش از زندگيم گفتم.منكه با درس خوندن سعي در فراموشي غم پدر و مادرمو داشتم.برادر زحمتكشم كه بخاطر من دانشگاه رو رها كرد تا منو سرو سامون بده.بعداز ازدواج هم كه توی آژانس زحمت ميكشيد تا خرج زندگيش و منو در بياره.چی شد؟؟؟؟داره صداي گريه مياد؟؟؟؟بله نسترن داشت گريه ميكرد.ميگفت منو ببخش.چقدر درمورد تو اشتباه قضاوت كردم.منو ببخششش.سرشو آوردم بالا به چشماي خوشگلش نگاه كردم يه دفعه لبامون توی هم گره خورد؟؟؟؟
اصلا برام غير منتظره بود من با اين همه غرور به اين زودي به يه دختر باختم دستمو انداختم گردن نسترن بلندش كردم تا برگشتيم عقب ديديم مامانش پشت ما كنار درختها ايساده گفت به به دختر خانمم عجب پسري رو تور كرده با خجالت بهش نگاه كرديم اومد كنارم گفت نوش جونت لياقتتو به دخترم ثابت كردي از خجالت سرم بالا نميومد با نوك انگشت اشارش زير چونه ام رو لمس كرد سرمو آورد بالا يه بوسه روی گونه من نشوند گفت اگه نسترن حرفي نداره منم حرفي ندارم.نسترن گفت من يكساله كه دارم توی خواب و بيداري تو رو ميبينم ولي نميدونستم تا الان چرا اينجوري بمن بي محلي ميكني ولي الان هزار برابر از گذشته دوستت دارم.هوا خنك شده بود مهمونا هم كه رفته بودن.رفتيم توی ويلا مامان نسترن خيلي باهاش پچ پچ ميكرد.طرز حرف زدنش كيرمو راست ميكرد چه برسه كه روبوسي هم كرده بوديم.نسترن منو شام نگه داشت.مامانش هم كه بزنم به تخته خانم خوش برخوردی بود ولي سنش کم بود.بعدا نسترن كفت موقعیکه دوم راهنمايي بوده ازدواج كرده و يكسال بعدم من به دنيا اومدم.الان33 سالش بود.باباش هم از اون مايه دارها بود كه پنج سال قبل سكته ميكنه و اين املاك به نسترن و مادرش ميرسه.خلاصه به اصرار نسترن و سارا خانم مادر نسترن من شام موندم.بعد نسترن برام آژانس گرفت و تا دم در هم من رو همراهي کرد.توی ماشين توحال خودم بودم ديگه غرورم خرد شده بود.کاملا تسليم يه غريزه دروني شده بودم.خونه رسيدم و مستقيم توي رخت خوابم درازکشیدم.توی افکارم غوطه ور بودم يکي دو بارهم بخاطر صحنه هايي که ديده بودم آبم اومد.صبح ساعت 10 با صداي زنگ موبايلم ازجام پريدم.شماره نسترن بود اما پشت خط سارا بود.گفت برم خونشون کارم داره.زود رفتم حموم و تيپ زدم و با عجله رفتم سمت در خونمون.زن داداشم صدام کرد.امير کجاااااااا؟؟؟ گفتم کار دارم.گفت مبارکه.حالا اون دختر زرنگ کيه؟؟؟؟جا خوردم.فهميدم خيلي تابلو کردم.گفتم هيچکس.با چهره مهربونش يه ساندويچ داد دستمو خنديد گفت بخور تا جلوش غش نکني؟؟؟؟ خندم گرفتو گفتم باشه چشم.رفتم توی خيابون يه تاکسي دربست گرفتم تا خونه نسترن رسيدم.تا زنگ زدم در باز شد.ديدم سارا با يه تيپ خفن اومد توی حياط استقبالم دستمو گرفت و رفتیم توی پذيرايي.گفت ماشاالله دخترم خيلي خوش سليقه هست.بوي عطر توي خونه و زيبايي سارا منو گیج کرده بود.از هر حرفش کلمه کلمه اش سکس سرازير بود.اومد کنارم نشست.گفت اميرجون ميدوني نسترن بهت علاقه پيدا کرده؟؟؟گفتم بله اما منظورتون چیه؟؟؟ گفت منظورم اينه بايد بدوني من به احساس دخترم خیلی حساسم اگه اونو قربوني هوست بازیت کني روزگارتو سياه ميکنم.با ناراحتي گفتم من همه حرفامو بهش زدم منم يه جورايي بهش علاقه دارم.گفت به به مبارکه.منو توی بغلش گرفت و بوسم کرد گفت فدای داماد خوشگلم بشمممممممم.ناخوداگاه امير کوچيکه حس شیشمش بکار افتاد و قد کشید تا ببينه چه خبره؟؟ سارا هم ناقلا فهميد چه خبره.دستشو گذاشت روی کيرمو گفت آ خ خ خخخخخخخ جوووووووونم.اين ميخواد دخترمو جرررررر بده؟؟؟ لباشو روی لبم گذاشت.لبامون بهم قفل شد.چقدر شيرين بود.به سارا گفتم نسترننننننن؟؟؟؟؟ گفت خونه خالش ناهار دعوته نترس.ديگه هيچي نفهميدم با يه حالت خواصي زبونشو توی دهنم ميچرخوند ديوونه شده بودم شروع کردم به ماليدن سینه هاش.ديگه سارا صداش دراومد.گفت بريم توی اتاق خواب.همونطور بغلش کردم و رفتيم توی اتاق خواب روی تخت خواب.لباسمو درآوردم.با يه شلوارک پريدم رو تخت سارا هم با يه شورت و سوتين اومد روی تخت کنارم.دوباره لب بازيو شروع کرديم.کم کم لاله گوششو ميخوردم.خوشمزه بود.سارا هم ديگه داشت داد ميزد.اومدم پايين زير گلوشو ليس زدم بعد با سرعت سوتینش رو باز کردم واااییییییییی چه سینه هاييیییییی.مثل آدمهای گرسنه افتادم رو پستوناش تا تونستم خوردموووووووو ليس زدممممممممم و گازززززز گرفتم.سارا همش ناله ميکرد و بخودش مي پيچيد.با يه حرکت شورتشو درآوردم.افتادم بجون چوچولش و تا تونستم با زبونم لیسش زدم.يکم شور بود اما خيلي مزه داد.يدفعه سارا مثل ديوووووونه ها برگشت سمت من و شورتمو درآورد و کيررررررمو تا تههههههه توی دهنش کرد.اونقدر قشنگ ساک ميزد که داشت آبم ميومد.کيرمو از دهنش دراوردم و با سوراخ کوسش ميزون کردم.با یه فشارررررررر فرستادم توششششششش.سارا مثل ديووووونه ها شروع کرد به جيغ زدن.اوووووووووففففففففففف جررررررررم دادییییییییی امیرررررررررر آخ خ خ خخخخخخخ جووووووووووون اونقدر داد زد تا به نفس نفس افتاد.همش قربون صدقه کيرم ميرفت منم مثل ديوووووونه ها تلمبه ميزدم.تا اينکه سارا ناله شديدي کرد و لرزيد.منم ديگه نا نداشتم پوزيشن رو عوض کردمو سگي خوابوندمش و کيرمو جلوی سوراخ کونش ميزون کردم.سارا با التماس گفت امير جونم توروخدا يواش بکنی.خيلي وقته کون ندادم؟؟؟ گفتم چشم نترس.ولي امان از بي تجربگي.توی فشاررررر اول نصف کيررررررم رفت توی کونششششششششش.سارا جيغ بلندي کشيد.داد زد نامررررررررردددددد یواشششششششششش.جرررررررررمممممم دادیییییییی امیررررررر.افتادم به قربون صدقه رفتنش که بار اوله حال ميکنم شرمنده.سارا آروم گرفت منم يواش يواش بقيه کيرم رو کردم توی کونش.دوباره ناله هاش شروع شد.تااينکه برای بار دوم هم ارضا شد.منم که داشت آبم ميومدم سرعتم رو زياد کردم تا اينکه آبم با فشارررر توی کون سارا خالی شد.همونطور نگه داشتم تا کامل خالي شدم.بعد افتادم روی سارا و خوابم برد.بعداز ده دقيقه با تکونهای سارا بيدار شدم.آروم کيرمو از توی کونش کشيدم بيرون و باهم رفتيم حموم.بعد حموم نيم ساعتي توی پذيرايي نشستیم.سارا جون از عشق دخترش به من ميگفت و منم گوش ميکردم.ديگه خجالتي بينمون نمونده بود.ولي باز يه احساس عجيبی توی وجودم بود.با گرمی هوا بازم احساس سرما و لرز ميکردم.تااينکه نسترن اومد خونه.سارا یه چشمک زد و رفت از آشپزخونه شربت بياره.نسترن کنارم نشست.چه چشمهای قشنگي داشت.خيره شدم توی چشماش.در افکارم ميگفتم چه آدم خری هستم من.دختر به اين نازی يه ساله با بي محلي هام عذابش دادم.نسترنم متوجه نگاه من شد.اومد کنارم نشست.گفت امير جون چيزی شده؟؟؟؟ بغض راه گلوم رو بسته بود.خيلي خفه گفتم نسترن يه چيزي بگم؟؟؟ گفت بگو عزيزمممممم؟؟؟؟ خيلي آروم به اندازه ای که شايد خودمم نتونستم صدای خودمو بشنوم گفتم دوستت دارممممم.يدفعه نسترن آتیش گرفت.با صورتي که از قرمزی سرخ شده بود گفت امير جونم چيییییی؟؟؟؟؟ صدام در نميومد بخودم اومدم ديدم نسترن صورتش رو نزدیک صورتم گرفته خيره بچشمهام نگاه میکرد.يه لحظه لبامون به هم گره خورد.چقدر شیرین بود.توصیفش برام مشکله.فقط ابن رو ميدونم که صدای سارا ما رو به خودمون آورد.اوه اوه به به دوتا کبوتر عاشق؟؟؟؟ زود ازهم جدا شديم.هردومون با احساس گناه  و خجالت به سارا نگاه کرديم.خنديد و گفت مبارکههههههههه.بعد اومد كنارمون نشست گفت هيچوقت احساستون رو ازهم پنهون نكنين.با اين حرفش جرات پيدا كردم دوباره به نسترن گفتم نميدونم چرا ولي رفتار سردم بخاطر نامردی زمونه بود و منو از عشق غافل كرده بود.اما با وجود تو دارم گرمي عشقو احساس ميكنم.سارا بلند شد صورت منو نسترنو بوسيد و گفت دخترم اينم عشقت كه شبها با گريه از رفتار سردش شاكي بودی.نسترن يه نگاه بمن كرد و منو بوسيد.سارا ما رو تنها گذاشت و رفت دنبال كارش.زنگ زدم منزل داداشم همه جريانو به زنداداشم گفتم.اونم خوشحالشد.گفت مباركههههههه.بعد گوشيو دادم به نسترن تا با زنداداشم صحبت كنه  و اونم مخ داداش رو بزنه که مشکلی نباشه.دو سه روز بعد همراه داداشم تشريفات خواستگاری و عقد و اين چيزارو انجام داديم.نامزدی منو نسترن تا پايان دانشگاه ادامه داشت توی اين مدت همه جوره از خجالت سارا و نسترن در ميومدم.بگذريم تعطيلات تموم شد و ما دوباره سركلاس و درس حاظر شديم.تقريبا دو سه هفته از شروع كلاسها نگذشته بود كه خانم دكتر تهرانی كه اول داستان نمره نسترن رو درست كرده بود به من نزديك شد و گفت سلام آقای.....
م- سلام استاد خوبين؟؟؟
ا- بخوبي شما كه نميرسه با نمره من كاسبي ميكني.
م- استاد كاسبي چيه؟؟؟؟؟ تقصیر دلمه چكار كنم؟؟؟
ا- قبوله مباركتون باشه ولي اگه يادت باشه برای نمره دادن يه شرط داشتم درسته؟؟؟؟
م- آره یادمه اما چه شرطي استاد؟؟؟؟
ا- ساعت 3 بيا دفترم میفهمی.
م- چشم استاد.
با خودم گفتم يعني چه شرطيه كه استاد تهرانی روش تاكيد داره؟؟؟؟؟؟ تا ساعت 3 یه ساعت مونده بود و من توی فكر بودم با یه کم دلشوره كه خانم دكتر با من چكارداره؟؟؟؟خلاصه ساعت 3 شد و منم رفتم  طرف دفتر خانم دکت تهرانی.توی دفتر ديدم منشي نيست ولي خود خانم دكتر روصندلي منشي نشسته.
م- سلام استاد.
ا- سلام عزيزم راستی من اينجا نه استادم نه دكتر فقط بگو بیتا.
م- چشم استاد.
ا- مگه نگفتم نگو استاد؟؟؟؟؟
م- ببخشيد بیتا خانم.
ا- حالا درست شد.
م- میشه بگید امرتون چي بود؟؟؟؟
ا- گوشكن آقای... ميدوني كه دو ساله از درسهای من واحد ميگيری و منم خیلی جاها بهت حال دادم البته خودتم استعداد داشتي ولي خوب منم از نمره كم نگذاشتم درسته؟؟؟؟
م- بله درسته بیتا خانوم
ا- ولي از توی دلم خبر نداشتي که هميشه به توكه ميرسدم دلم آشوب ميشد زيبايي و جذابيت تو بدجور توی دلم نشسته بود ولي تو هميشه سرت توی كتابهات بود و اهميتي به اطرافت نميدادی حالام كه ازمن زرنگتر پيدا شده رفته رو مخت ولي اشکال نداره چون قصدش ازدواج بود حالام گفتم بيايي که بقولت عمل كني؟؟؟
م- درخدمتم بفرمایید چكار كنم استاد؟؟؟؟؟
بیتا بلند شد كليد روی در رو چرخوند و اومد روبروم ايستاد.دستشو گذاشت روی شونم و لباشو گذاشت روی لبام و گفت حالا به قولت عمل كن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پایان

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر