ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سکس من با مستاجرم

من29ساله ومتاهلم یه خونه توی نارمک داشتم که به یک زوج جوان اجاره داده بودیم ومبلغ اجاره وپول پیش را خواهر خانم مستاجرمون پرداخت کرده بود اما تاحالا من ندیده بودمش.چندماهی ازاجاره گذشته بود که مستاجرمون با موبایلم تماس گرفت وگفت چطوری میتونم پرینت تماسهای تلفنی روبگیرم وهمچنین تماسهایی که با ما شده ومن راهنماییش کردم چندوقت بعد دوباره ازمن خواست که پرینت بگیرم بحث شد که چه اتفاقی افتاده که این همه به پرینت نیاز داره و اون از شکش به همسرش صحبت کرد و اینکه چقدر کلافه است خلاصه ما کلی نصیحتش کردیم که این شکها اساس زندگیشو به هم میریزه و بهتر به زنش بیشتر رسیدگی کنه ولی همین قضیه باعث شده بود که من احساسی نسبت به زنش پیدا کنم وچند بار به عناوین مختلف تماس گرفتم و باخانمش صحبت کردم واونم خیلی رسمی با من صحبت میکرد.تا اینکه یک روز سمت نارمک رفته بودم وگفتم یه سری به آپارتمان بزنم که ببینم مشکلی نیست رفتم و زنگ واحد زدم خودمو معرفی کردم وگفتم که اومدم فضای آشپزخونه را واسه تعویض کابینتها اندازه بگیرم خلاصه رفتیم بالا زن مستاجرمون در رو که بازکرد بوی ادکلنش پیچید توی دماغم تاحالا ندیده بودمش یه خانم 20ساله با قدی متوسط وصورتی گرد وسفید و چشمانی مشکی با یک چادرسفید جلوم واستاده بود و تعارف کرد که برم داخل گفت شوهرم مغازه است خلاصه وارد شدیم ازهمون لحظه کیرم راست شده بود بعد کلی عذرخواهی جوری سرصحبتو باز کردم که از رسمیت بیفته و رفتم داخل آشپزخونه که کابینت رو چک کنم و اندازه بگیرم مشغول کارم بودم تا اینکه اونم اومده بود داخل آشپزخانه چایی دم کنه و پشتش بمن بود یه رکابی قرمز تنش بود که از زیرچادر خودنمایی میکرد کارمو ول کرده بودم و داشتم اونو ازپشت نگاه میکردم که یکدفعه خم شد ازکابینت پایین چیزی برداره وقتی بلندشد دامن و چادرش لای خط کونش رفته بود و منو منفجر میکرد ناخوداگاه دستم سمت کیرم رفت وجابجاش میکردم که با سینی چای برگشت و منو دید که دست به کیر دارم به اون نگاه میکنم سرخ شد و یه لبخند سردی زد ولی سینه چون سینی رو گرفته بود دیگه قسمت بالایی چادرش باز بود و سفیدی سینه اش رو میدیدم یه نگاه تو چشام کرد و گفت بفرمایید چایی رفتم سمت اوپن و روبروی هم دوطرف اوپن ایستاده بودیم تا چایی بخوریم حرفی نمیزدیم تا اینکه گفتم از یه خانم به سن شما بعید میدونستم این همه سلیقه و تمیزی که توخونه بکار بردید.خلاصه یخ اب شد و شروع کردیم به تعریف و تمجید ازهمدیگه درحال صحبت خواستم قند بردارم همون لحظه اونم میخواست همون حبه قند رو برداره انگشتهامون بهم خورد و نگاهمون بهم گره خورد منم حبه قند و برداشتم و جلو نگاهمون گرفتم و بردمش سمت لباش.اونم زبونشو دراورد و قند و ازلای انگشتام فرو کرد تودهنش چند لحظه بعد لبامون رو هم قفل شده بود چادرش افتاده بود پیرهن من دراومده بود بعدش دستای من توی موهاش داشت میچرخید و هرچی که سر راهش بود رو نوازش میکرد.شروع کردم بخوردن گردنش و آروم تاپشو دراوردم نوازشش میکردم و سینه های دخترونشو تودهنم جاسازی کردم دستش روی کیرم بود ومیمالید بردمش توآشپزخونه و گذاشتمش روکابینت می لیسیدمش دامن و شورتشو دراوردم انگشتمو گذاشتم روچوچواش و مالیدم.بعد کوسشو حسابی خوردم لای پاشو جوری که رونهای سفیدش قرمز شدند داد میزد که زود بااااییییییییاش نکنه شوهرم بیاد آوردمش پایین دستشو گذاشت رو اوپن و سرپایی ازپشت گذاشتم توکووووسش وممه هاشو با دستام گرفته بودم همچین میکردمش که انگار تا حالا کووووووووووسسسسسسس ندیدم.جیغغغغغغغغغ میزدددددد اوووووووووووف ااخ خ خخخخ بکنننننن محکمتررررر تا تهههههههههه بکننننننننن توششششششششش و ساکت شد منم آبم اومد رو ریختم توکوسش کیرمو چند لحظه نگه داشتم بعد دراومد از لای پاش منی میریخت پشتشو بوس کردم و لباسهامونو پوشیدیم گفتم من اندازه ها رو گرفتم خندید بوسم کرد وگفت میدونستم اندازه گرفتن کابینت بهونه بود اومدی که اندازه کوس منو بفهمی حالا چطور بود؟؟؟ گفتم دقیقا سایز کیرم ولی به شوهرت حسودیم میشه.خداحافظی کردم رفتم.پایان

5 نظرات:

ناشناس گفت...

امیر جان جند تا داستان جدیدت تکرارین تو شهوانی هستن خیلی کیفیت داستانات پایین اومده

Unknown گفت...

سلام دوست عزيزم بله تعدادي از اين داستانها از سايت شهوانيه اما هركس مشكلات شخصي هم داره بنده هم 1هفته است به مشكلي برخوردم و خدا ميدوني شايد شبي4ساعت وقت آزاد دارم و نميرسم داستان بنويسم ازهمه دوستانيكه بمن لطف دارن عاجزانه تقاضا دارم براي مشكلم دعا كن از صميم قلب مهربونشون

Unknown گفت...

سلام دوست عزيزم بله تعدادي از اين داستانها از سايت شهوانيه اما هركس مشكلات شخصي هم داره بنده هم 1هفته است به مشكلي برخوردم و خدا ميدوني شايد شبي4ساعت وقت آزاد دارم و نميرسم داستان بنويسم ازهمه دوستانيكه بمن لطف دارن عاجزانه تقاضا دارم براي مشكلم دعا كن از صميم قلب مهربونشون

J989 گفت...

بابا خيلي باحالي دمت گرم حالا داستان کم ميذاري اشکالي نداره.
کم داستان ميذاري ولي وقتي هم که داستان ميذاري همشون باحاله تازه گرفتاري هم واسه همه هست ايشالا که زودتر گرفتاريت حل بشه ما هم که نبايد به حاطر اين موضوع زحمت هاي تو رو ناديده بگيريم.راستي اين داستان هاي چند قسمتي خيلي باحالن.
موفق باشي.

ایرانی گفت...

خوب بود امیر جون .با این که سکسش هم کم بود ولی اونم خوب بود ولی خانم مستاجر خیلی سریع و بی مقدمه تسلیم شد..ایرانی

 

ابزار وبمستر