ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هر کی به هر کی 12

از بس غرق خوشی و لذت بودم که یادم رفت پریسا زن داداش منتظر منه . پدر بزرگم صبحی باهام خداحافظی کرد و رفت یه سری به باغچه اش بزنه . داشت می رفت گفت پری خانوم اگه یه وقتی خواستی ورقه امتحانی رو دوباره تصحیحش کنی من حرفی ندارم آزادی صاحب اختیاری . آریا گل گله . هر چی هواشو داشته باشیم بازم کم داشتیم . پدر بزرگ رفت و من ومادر بزرگ دوباره رفتیم تو رختخواب . بازم این پریوش حشری خودمونو تا اونجایی که جا داشتم گاییدم . چون اون هرچی که می گاییدمش بازم جا داشت و سیر بشو نبود . دو سه ساعتی رو هم تو بغلش خوابیدم . اوخ اوخ وقتی که بیدار شدم دیدم سی چهل تا تماس بی پاسخ داشتم و کلی هم پیام و یه سری حرفای کوبنده از سوی پریسا جون . روز شنبه بود و به یه مناسبتی تعطیل عمومی بود و منم کلاس نداشتم . گفتم برم یه سری به بوتیک داداش بزنم ببینم پریسا چیکار می کنه . آرمیلا معمولا یه ساعت بعد از پریسا خودشو می رسوند مغازه . وقتی رفتم دیدم خواهر و زن داداش دو تایی تو مغازه ان و پریسا اصلا تحویلم نمی گیره . آرمیلا متوجه این سردی پریسا شد و تعجب کرد -زن داداش چیه داداش رفته تایلند ناراحتی ؟/؟ خواهرم می دونست که من گاهی میرم اونجا تا پریسا تنها نباشه و اصلا به این فکر نبود که من و اون رابطه ای داشته باشیم -چیه پریس جون حتما بازم رفته با رفقاش ولگردی و دیشب هم تنهات گذاشته ؟/؟ آریا تو کی میخوای آدم شی . زن داداشت تنها بود هر چی هم بهش گفتیم بیاد پیش ما قبول نکرد آخه بیخیالی هم حدی داره . حالا پریسا جون این قدر اخم کردن نداره . ببخشش دیگه از این غلطا نمی کنه . هر کی ندونه فکر می کنه اون دوست پسرت بوده که این جوری داری باهاش اخم و تخم می کنی . من و زن داداش و خواهرم هر سه تامون پشت پیشخوان بودیم و یه لحظه آرمیلا روشو کرد طرف دیگه در همین لحظه پریسا که حالش خیلی گرفته بود بهم گفت بهم می رسیم . صبر کن نوبت منم میشه . حالتو می گیرم . خواهرم از تو آینه روبرویی همه چی رو دید و متوجه جریان شد ولی هنوز کاملا مشکوک نشده بود وسط روز که آرمیلا واسه یکی دو ساعتی رفت خونه و من و پریسا تنها موندیم گفتم عزیزم درو ببندم ما هم یه استراحتی بکنیم -چه غلطا!  فکر کردی . دیگه از اون خبرا نیست .-تو حالا واسه ما ناز می کنی ؟/؟ به درک . نخواستیم . اینو که گفتم و راه خروجو که پیش گرفتم درجا دستمو کشید و گفت بیوفا توکه می دونی چقدر انتظارتوکشیدم -تو هم که می دونی چقدر دوستت دارم پریسا ازت عذر خواهی می کنم . مادر بزرگ نذاشت بیام -داشتی کنکور سراسری می دادی ؟/؟ -عزیزم از کنکور هم بد تر بود -حالا نمی خوای بیای یه امتحان هم من ازت بگیرم ؟/؟ -مگه دیشب قبولم نکردی ؟/؟ -پسره بد رفتی و بر نگشتی باید دوباره ازت امتحان بگیرم . دیگه هیشکدوممون تحمل نداشتیم . معلوم نشد در فروشگاه رو چه جوری بستیم و رفتیم طبقه بالا . پریسا بازم خودشو ناز و وسوسه انگیز کرده بود -همه چی که جوره عزیزم -آره اینجا رو واسه خودمون یه مینی اتاق خواب درست کردم .-آرمیلا مشکوک نشد ؟/؟-نه گفتم واسه استراحت خودمه . دستمو از زیر دامنش رسوندم به شورت و زیر شورت و کوس خیسش و دوباره همون بر نامه دیشب ..-عزیزم عشق من تابستون دیگه همیشه میام اینجا -مگه چه خبره اینجا نون و حلوا میدن ؟/؟ -نه عزیزم نون و روغن میدن . یکساعت تمام اونو از کوس و کون گاییدم و تازه یادمون اومد که ممکنه آرمیلا برسه .زود رفتیم پایین و خودمونو مرتب کردیم و منم رفتم بیرون یه هوایی خوردم که یه خورده خنک شم و رنگ پوستم طبیعی شه و این خواهره چیزی نفهمه . وقتی برگشتم هنوز خواهرم نیومده بود -ببینم مجوز گرفتی ؟/؟ -آره عزیزم -بازم باید پریسای خودتو داشته باشی . واسه این که حسادت نکنه صحبت وکالت پدر بزرگو نکردم . چند روز بعد باز هم به یکی از جمعه های رویایی رسیدیم . مادر بزرگ وپدر بزرگ بهم گفتند که بار اول سعی کنم با یه سور پرایز خونواده و جمع رو غافلگیر کنم و چیزی نگم تا این که منو یک دفعه میون جمع ببینن . راستش یه خورده از پدرمم هراس داشتم که بره سر وقت شناسنامه ها و بخواد واسم مایه بیاد . چون حس می کردم اون دوست نداره حداقل حالا وارد این جمع شم چه برسه به این که متوجه تقلب من بشه . واسه پری جون هم بد میشه . از صبح جمعه ای تا شبش قرار بود این مهمونی برگزار شه . شب قبلش همه دور و بری ها ی خودمون تو خونه مون جمع بودند . آرین و پریسا و فر نوش و آرمیلا و مامان و بابا هم کلی هیجان داشتند و مدام به خودشون می رسیدن . مردا زیاد به خودشون سخت نمی گرفتند . این زنا رضایت بده نبودند هی ابروشونو دراز و کوتاه و صاف و خمیده می کردند . اینجوری مده .. این جوری خوبه .. جلو آینه رفتنشون خنده دار بود . انگار که می خواستند از پشت شلوار و دامن گاییده شن . می رفتن جلو آینه قمبل می کردن و می گفتند ببین این حالت خوبه ... این شلوار کونمو بر جسته تر می کنه .. یا اون دامن بیشتر بهش میاد .. آرمین که دوست داره اول کون گنده امو ببینه و حال بیاد -آرمیلا جون هر کاری کنی خوش اندامی . این قدر وسواسی نباش . مامان که از بس از ریمل و مداد و این چیزا استفاده کرد چشاش وحشتناک شده بود . سه تا زن آهنگ گذاشته بودند و با رقصای ایرانی و عربی داشتن دل مردا رو می بردن . هر چی ازشون می پرسیدم جریان چیه .. میگفتن هیچی مهمونی فردا زنا با هم حال می کنن و خوش می گذرونن . من و پریسا که می دونستیم جریان چیه به هم چشمک می زدیم و تو دلم می گفتم کوس و کون تک تکتونو میگام حالا می بینین .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

jemco گفت...

یک کلام ختم کلام
خیلی گلی داداش
خسته نباشی...

ایرانی گفت...

با سلامی گرم به همه دوستان وخوانندگان عزیز خیلی خوشحالم که خیلی استثنایی وشانسی تونستم این شبو هم در خدمت شما باشم می خواستم سهمیه دوسه روز دیگه روهم با هم بذارم گفتم عیبی نداره برای فردا پس فردا هم خدا کریمه .خدایا را مارو ببخش که گفتیم بر پدر مردم آزار لعنت ..برخود مردم آزار لعنت به امید روز های خوش برای همه خوش خواهان نه خود خواهان(زیر نون خوش خواهان یه کسره بذارید) ...ایرانی

ایرانی گفت...

جمکوجان اگه من گل باشم شما همه سوگلی یا بهتره بگم شاهگل هستید .خدایا این خونه بلدرچینو ازش نگیر ..ایرانی

ناشناس گفت...

gol kashti dadashe golam
ar@sh

دلفین گفت...

سلام ایرانی عزیزم عالی بود

ایرانی گفت...

باز هم از آرش عزیز و دلفین گلم ممنونم .یاران همیشگی یاران روزهای پرسرعت و کم سرعت ..برقرار باشید ...ایرانی

جيبر گفت...

اين داستان يكي ازشاهكارات هستش كه هيشكي نميتونه مثل تواين داستان ادامه بده فقط زودترادامشوبزار بي نظير

ایرانی گفت...

جبیر جان ممنونم از لطف و محبتت .واقعا شرمنده ام کردی ..موفق باشی ...ایرانی

مرتضی گفت...

داداش استاد نوشتن داستان های چند قسمتی هستی.خیلی خوب میدونی هر قسمت رو کجا تموم کنی که جذابتر بشه.
عالی بود مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم داداش مرتضی به خاطر وقتی که برای خوندنش صرف می کنی .گاهی وقتا هم اگه احساس کنم که داره یکنواخت میشه یه شوکهایی هم وارد می کنم ...برقرار باشی ...ایرانی

matin گفت...

خیلی زیبا و عالیه مرسی

ایرانی گفت...

تشکر داداش متین .سربلند باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر