ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

کرسی داغ هوس 3

دو سه تا از انگشتامو کردم تو کوس آتنا و چه جور هم میذاشتم تو و درش می آوردم . یه خورده فکرمو متمرکز کردم به سایت داستانهای امیر سکسی و داستانهایی رو که در این زمینه خونده بودم تو ذهنم مرور می کردم . صدای شلپ شلپ فضای زیر کرسی رو پر کرده بود . یواش یواش صدای ناله های آبجی بیشتر هم می شد .-کیییییییرررررر کیییییررررررر کوسسسسسسسم کییییییررررر می خواد . نمی تونم بده بده . خودمو کج می کنم کیرتو بفرست تو کوسم . خواهش می کنم فری . این زیر خیلی داغه و تنمم داغ و کوسمم داغه . اگه بدونی کیر داغت چقدر می چسبه . نزدیک بود دهن لعنتی رو باز کنم و بگم که شاید یکی ببینه آتنا جون . که خوب شد نگفتم و سوتی ندادم . زیر کرسی هم تاریک شده بود و شایدم با روشن شدن چراغ اگه آتنا هم سرشو می کرد زیر لحاف بیشتر گند کار در میومد . در همین لحظات مامان یه سر فه ای کرد و منم فوری انگشتامو از کوس آتنا بیرون کشیده و رفتم سر جام دراز کشیدم . آخیش کیف کردم . خوب بهونه ای پیدا شده بود . البته من که قرار نبود به خواهرم تو ضیح بدم ولی حداقل واسه یه نیمساعتی این آبجی ما لال می شد و دست از کیر خواهی خود بر می داشت . بعد ش هم با شوهر خوابیده اش رو برو می شد . چه می دونست من انگشت تو کوسش کردم . اون طرف شانس آوردم که مامان یه سرفه ای کرد که فهمیدیم بیداره . اگه هم سرشو زیر لحاف کرده باشه بازم که چیزی ندیده . بگذریم . نیمساعتی شد و آتنا گفت فری بیداری ؟/؟ هر چی فری فری می کرد فری کجا بود . داشت خواب هفت تا پادشا رو می دید و آتنا واسه خودش کیر کیر می کرد . نفهمیدم کی خوابم برد .نمی دونم این چه خوابی بود که می دیدم .خواب می دیدم که دارم داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو می خونم .  سال آخر دبیرستانم بود و یه خورده سر و گوشم می جنبید . صبح شد و موقع خوردن صبحونه دیدم آتنا خیلی اخموست . دیشب بهش مواد نرسیده بود خیلی عصبانی و برج زهر مار بود . مثل خر کیف می کردم . به خاطر شجاعتم به خودم آفرین می گفتم که انگشت کرده بودم تو کوس آتنا وچیزی نفهمیده بود . پیش دانشگاهی می خوندم و اون روز کلاس نداشتم . مدتها بود که از آتنا می خواستم منو با یکی از دوستاش به اسم طناز که خیلی هم ناز بود و اهل حال جور کنه . اون هم کلاس و هم سن خواهرم بود ولی ازبس سر و گوشش می جنبید هنوز دیپلمشو نگرفته بود و از عقب یعنی از کون حال می داد .-آبتین بیا بریم می خوام امروز تو رو با طناز جورت کنم . اونم خیلی خبر تو می گیره -آتنا ما رو سر کار گذاشتی تو که همش بهم می گفتی داداش این به دردت نمی خوره فکر درسات باش و تو باید بری دانشگاه . مثل من نشی که زود ازدواج کردم و از این حرفا -نمی دونم می گفتی طناز با همه  رفیقه و بیماری میاره -حالا نظرم عوض شد داداش خجالتی من . استارتو می زنم بقیه با خودت . شیک و پیک و خوشبو کرده وپراید بابا رو گرفته و آبجی رو سوارش کرده و رفتم خیابون و طرف خونه شون . چند صد متری از خونه دور شده بودیم که بهم گفت همین جا نگه دار . وایستادم -بیا بیرون کارت دارم -چت شده آتنا عصبانی به نظر می رسی . خب همین جا تو ماشین بگو -نه یه حرفایی هست که اگه ایستاده بزنم بهتر و بیشتر تو گوشت میره .. چی میخواست بگه . من از این آبجی خودم با این که فقط یه سال ازم بزرگتر بود خیلی حساب می بردم . از ماشین پیاده شده و اومد کنار من تا متوجه شم که داره چیکار می کنه  کارشو کرد . همچین کشیده ای گذاشت زیر گوشم که هر موقع به یادش میفتم صورتم می سوزه و مغزم سوت می کشه -حالا کاربه جایی رسیده که با آبجیت با ناموس خودت ... مگه من چه هیزم تری بهت فروختم ؟/؟ مگه گناه من چی بود ؟/؟ چرا به من توهین کردی . این چه کار زشتی بود که انجام دادی ؟/؟ -از چی داری حرف می زنی . نمی  فهمم چی میگی . دیوونه شدی آتنا ؟/؟ مگه من ارث پدرتو خوردم . می دونستم که جریانو فهمیده و انکار فایده ای نداره ولی اعتراف هم سودی نداره . واسه همین اعتراف نمی کردم . حدس می زدم یه جورایی از شوهرش پرسیده که چرا دیشب بهش حال نداده و اونم گفته که سراسر شب رو خواب بوده . اون وقت کی تونسته جز من و جن و ننه اش انگشت تو کوسش کرده باشه ؟/؟ا گه قرعه هم می کشیدند به اسم من می افتاد .-بیا بریم خونه آبجی . تو حالت خوب نیست . بزرگتری و هر کاری کنی حق داری . روی تخم چشام . تو عزیز دردونه بابایی و اون همیشه تو رو بیشتر ازم دوست داشته . همیشه میخوای خیطم کنی . آبرومو ببری . نمی فهمم چی میگی مگه من چیکارت کردم ؟/؟ وای یه فیلم هندی واسش میومدم که مرغان آسمون دلشون واسم می سوخت -خیلی مار مولکی آبتین . هر چی فکر می کنم می بینم من زندگی خودمو شوهرمو دوست دارم و آبرو خودمو میخوام ولی دیگه برادری ندارم . رفتم طرفش دستشو بگیرم گفت برو گمشو دستای کثیفتو بهم نزن آشغال دیگه باهام حرف نزن . سوار ماشین شد ولی دیگه حتی یک کلمه باهام حرف نزد . هی پاچه خواریشو می کردم نازشو می کشیدم انگار نه انگار . از خر شیطون پیاده نمی شد  . آخرش تو دلم گفتم به کیرم که باهام قهر کردی . حقش بود که همون زیر کرسی می گاییدمت تا زبونت این قدر دراز نباشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

ar@sh گفت...

didi nakardesh por ro shod.
Dorod bar sorkh k rangi ast k maye jan dadan b ensan ast.khon agar nabashad.ensani nakhahad bod.

ar@sh گفت...

ایرانی جان 3 سوژه خوب واست دارم:

1.خاله ای 35 ساله(نسرین) که یک پسره 14 ساله(سعید) داره و بعد از اطلاع از علاقه(امین) خواهرزاده 18سالش به خودش؛خودش رو با کلی خواهشه خواهر زاده چند بار در اختیار خواهرزادش میزاره ولی در انتها از ناراحتی وجدان خود کشی میکنه؛ولی زنده میمونه و طلاق میگیره و به همراه بچه اش و خواهر زاده أش به شهری دور رفته و زندگی با عشقی را شروع میکنن.

2.زندایی ای 32ساله(رقیه) که بعد از خیانت به شوهرش و مطلع شدن خواهر زاده ی شوهرش(کامران)مجبور به باج دادن به کامران میشود؛در ابتدا باج فقط پول بود ولی در انتها کامران بارها به او تجاوز کرد حتی جلو پسره 5 ساله أش(عارف) که در هنگامه سکس پسره 5 ساله به انها نگاه میکند و زندایی با او حرف میزند؛و در انتها روزی دایی(علی) همه چیز را به چشم دید و تنها کاری که کرد طلاق زندایی بود؛اما بعده چند سال عارف که مردی شده بود همان کار را با زن کامران کرد.

3.پسری 18ساله(آرش) که از طریق بلوتوث با دختر 28 ساله همسایه(شیوا) دوست میشود و بعد از چند ماه اورا در خانه خود دختر به بهانه نصب ویندوز هنگامی که پدر و مادر دختر خانه بودند میکند؛دختر که به همراه خواهره بزرگش یک آرایشگاه زننونه زده بود بارها در ظهر ها در آرایشگاه به آرش میدهد؛و آرش پرده بکارت اورا هم پاره میکند؛ این دختر 3 خواهر بزرگ که شوهر کرده اند دارد؛و یک برادر از خود کو چک تر به سن 23و اسم (رضا)دارد که همه ی مخالفت او برای دوستی با آرش بخاطره رضا بود که پسره شر و دردسر سازی بود؛آرش همیشه اورا به خواسته خودش کرد؛

ایرانی گفت...

آرش جان بی نهایت از زحماتی که کشیدی و این سوژه های زیبا را برایم فرستادی ممنونم .یکی از یکی زیباتر که البته اگه بخوام یکی رو زود تر شروع کنم دومی خواهد بود .از آنجایی که داستانهای دنباله دار زیاد شده و نزدیک عیده و در تعطیلات فعالیت من کم میشه اگه بخوام به صورت دنباله دار بنویسم میشه بعد از عید مگر آن که به صورت تک قسمتی بنویسم که می ترسم حق مطلب ادا نشه .که شاید همون دومی رو بشه یک قسمتی نوشت .در هر حال بی نهایت سپاسگزارم واقعا خسته نباشی .این اینترنت هم لجبازی کرده و یه بار نظرم محو شد رفت دوباره دو تیکه ایش کردم از هول یه تیکه رو ذیل یه متن دیگه فرستادم در هر حال مسئله ای نیست .با درود بر تو هم نژاد آریایی من ..ایرانی

ایرانی گفت...

آرش عزیز وقت وسیعه یواش یواش در قسمتهای بعدی , داستان داغ تر میشه و....درود بر آرش خونگرم و مهربان و با محبت با خون سرخ آریایی ,عشق و اندیشه آریایی , بر قرار باد ستونهای سنگی و خشتی تخت جمشید وپرتوان باد پرسپولیس کوبنده ...ایرانی

matin گفت...

خیلی عالیه مرس ی

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم سلام خودت میدونی من عاسق مامانهای میانسال 47 تا 50 هستم اما ایده که دارم یه مامان وپسری هستن باهم خیلی راحتن مثلا تو خونه لخت لخت با همن یه روز پسرش ازخونه میر بیرون با دوستش برمیگرد خونه مامانه که از ماجرا خبر نداشت همونجوری لخت میاد تو حال که پسرش و دوستشو میبینه تا میاد بر پسرش میگه مامان این دوستم مثل خودمونه

دلفین گفت...

در ادامه بعد مامانه همونجوری لخت ازدوست پسرش پذیرای میکنه بعد بهشون میگه شما هم لخت شید تو گردگیری خونه به من کمک کنید که دوسته پسرش همش هواسش به زن هست که زنه میفهمه و دیگه بقیه ما جرا که دیگه خودت میدونی البته داستان از زبونه مامانه باشه مرسی

ایرانی گفت...

داداش متین رسیدن به خیر خسته نباشی ..دلفین جان از پیشنهاد جدیدت هم ممنونم ..فعلا موندم که اینارو کجا یادداشت کنم که سر فرصت یادم بیاد و بتونم ازش نهایت استفاده رو بکنم .فعلا که از این نظر شما و دوستان عزیزم همه تون ازم جلویین .متین گلم و دلفین عزیزم شاد و خندان باشید ..ایرانی

ar@sh گفت...

dorod bar to vezifei bish nabod.
Ma faqat nabayad masraf konande bashim.

ایرانی گفت...

آرش عزیز و گلم گاهی وقتا باغبان آنهایی را که به سبزه هایش می نگرند زیباتر از گل می بیند هر چند من همیشه تو و خواننده های خوبمان را زیبا دل تر از گل می دانم و همان قدر که به این سبزه ها می نگرید (داستانها را می خوانید )افتخاری بزرگ برای من است .شاد مان و سر افراز باشید ...ایرانی

 

ابزار وبمستر