ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آسیاب به نوبت

من اشکان 17 ساله پسر و بچه بزرگ یه خونواده پنج نفره هستم . مادرم معلمه و بابام هم بازاریه . یه خواهر دارم به اسم آرا که دوسال ازم کوچیکتره و یه داداش هم دارم به نام اردشیر که 4 سالشه . تا چند وقت پیش عادت داشت شبا پیش بابا مامانم می خوابید ولی وقتی که بزرگتر شد ظاهرا مزاحم عملیات پدر و مادرم می شد و اونا هم اونو فرستادند به اتاق دیگه که تنها بخوابه . خونه مون تا دلت بخواد اتاق خواب داره منتها همه کوچولو . اردشیر از بس گریه می کرد و می گفت که تنهایی می ترسه بخوابه و دزد میاد و از این حرفا خواست بیاد پیش من که تحویلش نگرفتم و آرا دلش سوخت و اونو برد پیش خودش تا این که یه شب که مادر بزرگ جراحی می کنه  یه شب جمعه ای آبجی میره بیمارستان پیشش . این داداش کوچولوی ما دوباره لج می کنه و به اصرار بابا ننه ام اونو می برم اتاق خودم . موی دماغ ما شده بود . از اون زبلها بود می خواستم برم سایت سکسی داستان بخونم فقط سایت امیر سکسی یه خورده امنیت تصویریش بهتر بود . مشغول خوندن داستان بودم که دیدم از پشت سر داره  بهم نگاه می کنه . زهر مارمون کرده بود . مجبور شدم کامپیوترو خاموش کنم دراز بکشم . چند دقیقه بعد که حس کردم خوابه رفتم یه فیلم سکسی ببینم که دیدم یه صدایی به گوشم خورد که میگه داداشی شومبول آقاهه چقدر گنده هست .. عجب گندی زده بودم این وروجک داشت فیلم سکسی می دید -چرا نمی خوابی پسر . لعنت به تو آرا که به این بچه شب زنده داری رو عادت ندی . واسش قصه شنگول و منگول رو تعریف کردم تا خوابش بگیره دیدم اون قسمتهایی رو که در اثر فراموشی چاخان می کردم اون ازم ایراد می گرفت به یادم می آورد یا واسم تعریف می کرد -من چیکار کنم که تو بخوابی -داداش شومبولمو دس می زنی ؟/؟ آرا جون دست می زد . واسه یه لحظه بدنم به لرزه افتاد . گفتم شاید حتما به داداش کوچولوش علاقه داره رو محبت این کارو می کنه . ولی کیر بچه رو دست زدن و باهاش وررفتن باعث میشه که اون شیطون بشه . واسه این که از شرش خلاص شم این کار رو انجام دادم . چندشم می شد . بازم خوابش نبرد -داداشی آرا جون شورتشو در می آبرد کونشو می چسبوند به شومبولم .. وایییییی این دفعه دیگه لرزشم از اون لرزشهای ادامه دار شد و دیگه نتونستم بر خودم مسلط شم -عزیزم بخواب این کارا بده . پیش هیشکی دیگه از این حرفا نزنی ها . اگه واسه کسی واسه بابا مامان بگی دیگه نمیذارن تو پیش آرا جون بخوابی و اون وقت تنها می خوابی و دزده میاد سراغت . می خواستم بترسونمش که این قدر راحت سوتی نده . عجب تخسی بود این پسره . واسش گفتم که این کارا زشته و اونقدر با موهای سرش وررفتم تا خوابش برد . غروب از وقتی که آرا بر گشت با آینه قرار داد بست و خیلی هم کون خودشو ورانداز می کرد که یه استیل درست و حسابی بهش بده . خواهرم از اون دخترای جذاب و تپل بود با یه کون گوشتی و تپل و آبدار . وقتی که فهمیدم به یه پسر 4 ساله رحم نمی کنه به خودم گفتم که دوای دردش پیش منه . یه کیر 17 سانتی کجا و یه سه چهار سانتی کجا . تازه اون 17 سانتی کلفت هم هست و شق  هم میشه . رفتم تو نخ کونش . خیلی خودشو هوس انگیز کرده بود اون که عادت نداشت زود بره تو رختخواب به داداش کوچیکه گفت اردی جون زود باش بریم تو رختخواب صبح زود باید بری مهد .. خیلی دلم می خواست ببینم اونا چیکار می کنن . به داداش کوچیکه ام حسودیم می شد . این حق من بود که باید بهم می رسید . اون نبایستی در حق من نامردی می کرد . خواهر یکی یدونه امو میگم . داشتم آتیش می گرفتم . حدسم درست بود در اتاقو قفل کرده بود . از سوراخ هم هر چی نگاه می کردم چیزی نمی دیدم . نصفه شبی هم رفتم پشت در و فقط صدای ناله های آرام آرا را می شنیدم . دلم داشت می رفت . کون لختشو تصور می کردم که رو کیر بچه از همه جا بی خبر فرود اومده . مگه این اردشیر وقتی که بزرگ شد ول کنشه .. هر جوری شده باید از حقم دفاع کنم . تصمیم گرفتم یه خورده بیشتر با آرا گرم بگیرم و کمتر باهاش کل کل کنم . از فردای اون روز بهش توجه بیشتری می کردم . می رفتم کتاب ریاضی دوم دبیرستانو می خوندم و بهش درس می دادم که بیشتر نزدیکش باشم . یه بار که مست بوی موی سرش شده بودم دیدم با دستاش داره تکونم میده . داداش خوابی یا بیداری ؟/؟. .یکی دو روز بعد از فینال جام حذفی فوتبال بود و هردومون طرفدار یه تیم بودیم وقتی تیممون برد بغلش کردم و بوسیدمش . این اولین باری نبود که اونو می بوسیدم ولی اولین باری بود که لباشو به لبای خودم قفل کرده نمی ذاشتم تکون بخورن و خودم با لبای خودم اونا رو حرکت می دادم . بابا مامان خونه نبودند و ار دشیر هم که تو باغ نبود . معلوم نبود کجا هم هست . بعد از بوسه بهم گفت اشکان چیکار کردی ؟/؟-از خوشحالی زیاد بود . دست خودم نبود . حالا دیگه آسیایی شدیم . می دونستم که به همون نسبت که من سینه های در حال رشد اونو رو سینه هام احساس کرده بودم اونم کلفتی کیر منو رو بدنش احساس کرده بود یه نیم ساعتی رو رفتم بیرون وقتی که بر گشتم اونو ندیدم . اردشیر هم نبود . گفتم حتما بازم خبریه . کفش داداشو ندیدم . با این حال از سوراخ در آرا یه دیدی زدم . این بار اونو یه لحظه دیدم که شورتشو پایین کشیده و داره با کوسش ور میره . پس حتما یکی اومده و اردشیرو برده بیرون . از روبروی در کنار رفت و دیگه ندیدمش . دلم می خواست برم داخل نمی دونستم قفله یا نه . جراتشو نداشتم دستگیره رو فشار ش بدم . دیگه هیجان گاییدن آرا یک لحظه ولم نمی کرد . عاشق اون کون تپلش شده بودم . اوخ که وقتی اون سوراخ تنگشو تصور می کردم وایییی ناز یه دونه خواهر خوشگل خودمو بخورم . داداش فداش شه . چه هیکلی کرده بود . من بمیرم براش حتما روش نمی شد که بیاد طرف من تاحاجتشو بر آورده کنم و دست به دامن یا همون دست به کیر داداش کوچولو شده بود و حتما حساب کرده بود در بیابان لنگه کفشی نعمتیست .. اوخ آبجی خوشگله من  با کفش من راه برو که مثل یه جت تو رو می گردونه ... رفتم رو کاناپه دراز کشیده و شلوارمو کشیدم پایین یه فیلم سکسی گذاشتم و صداشو بلند کردم . زیر چشمی هم یه  نگاهی به در اتاق خواهر جونم داشتم دیدم یه خورده باز شد . اون حالا می تونست خیلی راحت هم فیلمو ببینه هم کیر منو . حتم دارم با دیدن فیلم داشت کیف می کرد . من تا می تونستم کیرمو بیشتر توی دیدش قرار می دادم  . با کیرم رفتم جلو تلویزیون و با صدای بلند گفتم جووووون عجب کونی عاشق کون گنده اتم . کاش از این صفحه نمایش میومدی بیرون و خودم می گاییدمت .. دیگه تو ذهنم بود که هر جوری شده آرا رو بگام . چون اونم با هوس داشت صحنه رو نگاه می کرد و می دونم نه می تونست دل بکنه و نه می تونست یه قدم جلو بذاره . داشتم واسه خودم نقشه می کشیدم که چطور بتونم آرا رو بگام که دیدم صدای در اومد . بابا مامان وارد شدند و حال من گرفته شد . البته سریع تلویزیون را خاموش کرده بودم . اردشیر نیومده بود و هوسمو با جلق زدن تو دستشویی خالی کردم . داداش کوچولو لج کرده بود که شبو خونه مادر بزرگه بمونه . همش از این می ترسیدم که کیر کوچولوشو بده دست مامان بزرگش تا واسش بماله . فکر کنم مادر بزرگه قبل از این که اردشیر مجبور به توضیح دادن شه با کمال میل و از روی علاقه این کارو واسه نوه اش انجام بده .. بابا مامان خسته بودند و زود خوابیدند . آرا رو صدا زده و گفتم آبجی تو غروبی خونه بودی ؟/؟ -آره چی شد مگه ؟/؟  دوست دختر آورده بودی خونه ؟/؟.. یه نگاه مخصوص  همراه با لبخندی خاص بهم انداخت که از نود و نه در صد اطمینان به صد در صد رسیدم از این که چشمش به جمال کیر من و اون فیلم سکسی رو شن شده -آرا جان من امشبه رو می تونم بهت ریاضی درس بدم فردا یه خورده کار دارم . از طرفی اردشیر هم نیست راحت تریم . حس کردم یه جوری نگام می کنه . تو عمق نگاش یه نیاز و تمنای خاصی بود . نمی دونم اون می خواست درس بخونه یا این که بره مهمونی . شلوارشو عوض کرد تا کون گنده اش گنده تر به نظر بیاد . موهای بلندشو افشون کرد ویه عطری به خودش زد که می ارزید آدم واسه همون عطر یه جق بزنه . اصلا حالیم نبود که دارم بهش چی درس میدم . منم حس می کردم که حواس اون پرته . سرشو به طرف کتاب خم می کرد . سینه های دخترونه اشو می دیدم که انگاری داره داد می زنه یکی بیاد اونا رو میک بزنه -آرا چقدر ناز شدی -حالا می بینی داداش .؟/؟ چشم بزرگون تنگه دیگه . ما همیشه ناز بودیم و تو نمی دیدی .تو همش چشمت به دخترای مردمه . اصلا چیکار به کار خواهرت داری .. قند تو دلم داشت آب می شد با این حرفایی که اون می زد . ترسم داشت می ریخت و شجاع تر می شدم از این که با قدمهای استوار تری پیشروی کنم -آخه آرا جون من که جسارتا نمی تونم برم دنبال خواهرم .... واییییی آرا هر لحظه خودشو بیشتر بهم می چسبوند -اشکان نمی خوای از اون بوسه های بعد از ظهری بهم بدی ؟/؟ این جمله رو که گفت دیگه داشتم از حال می رفتم حالا خود بوسه رو بگو . لبامو گذاشتم روی لبای داغش . حرف نمی زدیم . سخت همدیگه رو بغل زده ومنم قبل از این که پشیمون شه سعی کردم داغ ترش کنم . اون با دستایی دور کمرم حلقه زده منو به طرف در کشوند و کلید رو روی در گردوند ودرو از داخل قفل کرد . دیگه حساب کار دستم افتاد . لباشو مثل یه تشنه و حریصی که تو یه بیابونی گیر افتاده می مکیدم . سینه هاشو از پشت بلوز تو چنگم گرفتم و از قسمت باز بلوزش تا اونجایی که می شد انداختمشون بیرون . چشای ناز و خوشگلشو باز و بسته می کرد . یه سینه رو سپردم به دستم و یکی رو به لبم و البته جا به جا می کردم .-آرا جوووووون چقدر مزه میده  سینه تازه یه دختر تازه رو خوردن . خواهرم خیلی بیحال شده بود . افتاده بود رو دستام و من اونو بردم و انداختم رو تختش -داداش هر کاری دوس داری باهام انجام بده . من هوس دارم هوس دارم هوس .. چند بار خواستم موضوع اردشیر رو پیش بکشم و گفتم ولش ضرورت نداره .. سینه هاشو به صورت دایره ای تو دستام حرکت می دادم و داغ داغ که می شد اون وقت میذاشتمشون تو دهنم . دیگه آبجی تو این عالم نبود . اون فقط می خواست که بهش حال بدم و ارضاش کنم .  بلوزشو در آوردم وشلوارشو . شورت خوشگلشو هم از پاش در آوردم و یه گازی هم بهش زدم اونو بوکردم و گفتم حتی شورتتم گاییدن داره . آرا روبروی من قرار داشت . واسه دیدن کون درشت و بر جسته اش بی طاقت شده بودم . دهنمو گذاشتم رو کوسش . کوسش یه خورده مو داشت ولی هر تار موی کوسش یه دنیایی از هوس بود . دستمو از زیر رسوندم به کونش و اونو تو چنگم گرفتم و کوس کوچولو ونازشو میک می زدم . وقتی که هر یه دقیقه در میون ازم می خواست که با دستمال کوسشو خشک کنم از این که واسه چند ثانیه دستمو از رو کونش ور دارم نوعی احساس دلتنگی می کردم .-داداش کیییییییررررررر میخوام  من کییییییییییرررررررر تو می خوام . ببینم چه شکلیه چقدریه ؟/؟ -تا حالا ندیدی ؟/؟ -واسه چی می پرسی ؟/؟ -واسه این که ببینم خواهری که عاشق برادرشه تا کجا حرف راستو می زنه .-این قدر گیر نده از راه نزدیک که ندیدمش -اونم بهت میدم آرا . هر وقت گرسنه و تشنه ای من خودم تا مینت می کنم . دستامو از کونش به جفت رونهاش رسونده و فقط رفتم تو فاز کوس خوری . بیچاره اش کرده بودم . بالش نرمو گذاشته بود تو دهنش و اونو گاز می گرفت . دیگه خیسی کوسشو می خوردم که هر لحظه با خشک کردنش وقفه تو سکسمون نیفته . با فشار می خواست سرمو بزنه عقب ولی من بهش همچین اجازه ای نمی دادم . اونو به خودم جفت و پرس کرده بودم . مقاومت فایده ای نداشت وبالاخره در مقابل من و هوس خودش تسلیم شد . از دست و پا زدن که افتاد دونستم که ارگاسم شده . اونو بوسیدم و افتادم روش وبا روندی عاشقانه لذت سکس اونو تکمیل کردم کیرمو رسوندم به دهنش تا واسم ساک بزنه ودستمو هم به زحمت رسوندم به کوسش و اونو تو چنگم گرفتم . کیرم تو دهن آرا جون جا نمی شد ولی اون یه جوری ساک می زد که بدون استارت پرواز کرده بودم . یه طرف بیضه امو میون دو تا دستاش می گرفت و اونو میذاشت تو دهنش و تخم منو طوری میک می زد و می خورد که رگهای آلت من هر لحظه از هوس زیاد در حال ترکیدن بودند . زبونشو از ته کیر تا سرش می کشید وبعد از یه حال دادن درست و حسابی کیرمو گذاشت تو دهنش  تا ساک زدن و هیجان منو به بی نهایت برسونه . شل شده بودم . نتونستم جلو خودمو بگیرم . آرا نذاشت کیرم از دهنش بیاد بیرون . با فشار بیشتری میکش زد .-اوووووووههههه نهههههه آرااااا آرااااا کییییییرم جوووووون .. به اندازه دو تا جلق زدم آب کیرم ریخته شد تو دهن خواهر نازم . حس می کردم سبکبال شدم . انگشتمو کردم تو کون آبجی -دردم می گیره -عزیزم من که می خواستم یه چیز گنده تر و کلفت تری رو داخلش فرو کنم -مگه میشه به داداش بزرگه نه نگفت .. رفت و یه کرم آورد و داد به دستم . پشت به من قرار گرفت وبرای اولین بار در عشقبازی قالب کون تو  دید من قرار داشت . چند دقیقه فقط داشتم کونشو نگاه می کردم وبهش دست می کشیدم . دلم می خواست از هر تیکه کونش مزه بگیرم . قبل از کرم زدن زبونمو گذاشتم رو سوراخش و یه خورده لیسش زدم . بعد که با کرم لغزنده اش کردم کیرمو بهش چسبوندم طوری با پنجه هاش به تشک و ملافه فشار می آورد که انگار داره زایمان می کنه -آبجی گلم تحمل کن الان دارم میره آها رفت رفت رفت .. کیف نمی کنی که داداشی داره با این کون گنده ات حال می کنه . این کونتو باید رو یه کیری باشه که قدرشو بدونه و بدونه حال کردن یعنی چه -چی میگی اشکان من که به غیر تو با کس دیگه ای حال نمی کنم . اول کیرمو که فرستادم بقیه خود به خود تا وسطا رفت . دیگه بیشتر نمی رفت . سینه های قشنگ خواهر قشنگمو گرفته بودم تو دستام و با گاییدن کونش اونا رو فشارش می گرفتم . یه چند دقیقه ای که اونو به همین وضع گاییدم راه افتاد . در یه حالت دراز کش و به شکم خوابیده طوری کونشو حرکت می داد که دیگه من تکونی به خودم نمی دادم و اون با حرکات انفجاری خودش کیر منو به مرز جنون رسونده بود . وای همچین حالتی رو هر چند ساده بود و دور از ذهن هم نبود ولی تصورشو نمی کردم که آرایی که احساس درد می کرد حالا خودش کونشو واسم تنظیم کنه . وای که این کیرم چه جالب با این سوراخ تنگ خواهر جونی می کرد وکف دستامو انداخته بودم رو قاچای کونش و آرا جونم بلایی بر سر من و کیرم آورد که فقط موقعی به خودم اومدم که دیدم آب روان دوباره داره می ریزه. این بار تو سوراخ کون آرا . کیرم و جسم و جونم یه حس آرامش عجیبی داشتند . آب شیری کیری من وقتی که از سوراخ کون آرا بیرون می زد حس می کردم که دارم یه شکوفه سفید یا غنچه گلو می بینم . این آرا هم نذاشت زیاد با این منظره حال کنم . انگشتشو می ذاشت دم سوراخ کونش یا اون داخل آب منو می گرفت و میذاشت تو دهنش و می خورد .-آبجی تو که تازه نوش جون کردی -هنوز سیر نشدم ... اونو یه بار دیگه بغل کرده بوسیدم -آرا می تونم یه خواهشی ازت بکنم .-بگو اشکان جون می خوای بگی همیشه بهت کون بدم و با هم حال کنیم . این همون چیزیه که منم ازت می خوام این که همیشه با هم حال کنیم .-می تونی کاری کنی که این اردشیر حداقل یه شب در میون بره پیش بابا مامان بخوابه ؟/؟ -میشه ولی تو باید بیای بهم درس بدی ومنم درسامو خوب بخونم .-خواهرم استاد منه -داداش این کیر تو سرور ماست -بنده کوس و کونتم آبجی -دستشو به کیرم رسوند و گفت فدای مرامت داداش لاتی من کیر شکلاتی من .. قول و قرار ها رو با هم گذاشتیم و با این که  از درس خوندن مخصوصا خوندن کتابای دوسال قبل بیزار بودم با این حال علاوه بر ریاضی روی فیزیک و شیمی آرا هم زوم کردم تا به بهانه بیشتری وارد اتاقش شم و از شر اردشیر خلاص شیم .. اون شب در استارت کار رفتم روی کوسش و دو طرفشو باز کرده و با نوک انگشتام چو چوله هاشو می مالیدم -داداش نکن دوباره هوسم زیاد میشه ولت نمی کنم ها -خواهر گل و هوسی من چیکار کنم دارم تدریس زیست شناسی می کنم دیگه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

ABBAS گفت...

اینم مثل همیشه عالی منتظر داستانای بعدیتم به نظر من بهتره جند تا از داستانای سایت رو تموم کنی که اینقد قاطی نشه و بعدم یه مزیت دیگه که داره اگه داستانا کمتر باشه زود به زود میشه آپدیت کرد و داستانای جدید بیشتز بزاری
خیلی هم منتظر قسمت های بعدی تولدی دوباره هستم موفق باشی

ایرانی گفت...

داداش عباس منم کاملا و صددرصد با تو هم عقیده ام .هربار که توبه می کنم که دیگه شلوغش نکنم بازم می بینم در خواست ها چون زیاد میشه وواسه این که کمتر ازم دلخوربشن فوری دستمو به یه داستانی بند می کنم .مثل بنایی که در هفته میره سر کار چند نفر تا همه رو داشته باشه .کار این یکی رو می کنه دلش پیش کار اون یکیه و گاهی وقتا هم ستونا رو کج در میاره .خسته نباشی برات آرزوی تندرستی می کنم ...ایرانی

مرتضی گفت...

واقعا عالی بود .گل کاشتی ایرانی.


شاد و سربلند باشی داداش

جيبر گفت...

داستان زيبايي بود به نظرمن داستان هاي تك قسمتي روزيادكن وقت كردي داستان خواهر برادري بزار كه خواهره بزرگترازداداشه باشه تشكرايراني جان

ایرانی گفت...

با سلام به مرتضی جان و جبیر گلم ..حتما داداش جبیر ولی این دو هفته تعطیلات عید یه خورده دست و بالمودر این روز ها می بنده و من بیشتر مجبورم یک بعدی کار کنم . بر عکس خیلی خواننده ها که فرصت بیشتری در عید پیدا می کنند .براهمین این روز ها به جای خمیر گیری بیشتر خمیر های آماده رو دارم میذارم تو تنور که واسه نوروز نون کم نیارم .سربلند باشید ...ایرانی

 

ابزار وبمستر