ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پرواز هوس 1

مامان کیانا نتونست خیانت بابا رو تحمل کنه و خیلی زود ازش جدا شد . بابا اهل تفریح و عیاشی بود وخیلی هم زن باز . اون 43سالش بود و مامان یه چهار سالی ازش کوچکتر بود . با این که مامان نیاز مالی نداشت ولی مهریه اشو تمام و کمال از بابا گرفت . چون اولا مدارک خیانتشو داشت وبعدشم می خواست آدمش کنه من اسمم کیانه و 21 سالمه و تازه از خدمت بر گشتم و یه داداش  هم دارم به اسم کیوان که 16 سالشه و سا ل دوم دبیرستانه . مامان دیگه اعصابش خرد بود و خواست که یه آب و هوایی عوض کنه وپیشنهاد داد که باهم یه سفر خارجه بریم و جایی رو که ترکیب قیمت ها و کیفیت هواش اونم تو پاییز و زمستون مناسب تر از تایلند باشه گیر نیاوردیم . داداشی تهرون پیش بابابزرگ و مادر بزرگ موند وما دوتایی رفتیم . هنوز اون گرفتگی ناشی از طلاق رو مامان مونده بود . اونا سالها راجع به این موضوع با هم دعوا داشتند . بگذریم این اولین سفر خارجی من بود . من و اون در یکی از بهترین هتلهای بانکوک اتاق گرفته بودیم . هر چند اسما همراه تور بودیم ولی سعی می کردیم مستقلا هم بگردیم . دست و پا شکسته یه خورده انگلیسی وارد بودیم . مامان خیلی خوشگل تر از آخرین معشوقه بابا بود . فقط سنش زیاد بود . یه هیکلی داشت که مردا رو به طرف خودش جلب می کرد ولی تا حالا ندیده بودم که دست از پا خطا کنه . اولین شبی بود که با مامان توبانکوک بودم واولین شبی بود که باید با هم رو یه تخت می خوابیدیم . البته غیر از زمان نوزادیم . آذرماه ایران بود و دسامبر میلادی . هوا گرم بود . مثل اردیبهشت و گاهی هم خرداد ولایت خودمون . کولر روشن نکردیم ودر عوض پنجره رو باز کردیم وخیلی راحت و با حداقل لباس گرفتیم خوابیدیم . من که یه شورت پام بود و مامان هم با یه پیرهن خواب خیلی فانتزی که مخلوطی از رنگهای صورتی و سفید بود که خیلی نازش کرده بود . البته من که با یه نظر بدی بهش نگاه نمی کردم . تازه اون لحظه تمام حواسم به این بود که چطور می تونم از دستش جیم بزنم و در برم . وایییییی چه حالی می داد . دیسکوو زنای لخت . بیخود نباید از ایدز و این کوس شرات بترسم . زنای جنده همه شون کارت بهداشت دارن . ولی اوخ چقدر از این کاندوم بدم میاد . کیر آدم داخلش خفه میشه و باید خودشو جمع کنه . من از دست این مامان خانومی چطور می تونم در برم و خودمو به دیسکو برسونم خدا می دونه . شهر تازه بیدار شده بود و ما تازه می خواستیم بخوابیم . اگه همین جوری بر گردیم تهرون من مجبورم پیش رفقام چاخان کنم . چقدر از این سکس ماساژتایلندی تعریف می کردند . اول زنه یا دختره میاد تمام بدن آدمو می ماله و بعدش سکس . اوخ اوخ اوخ . این ننه ما رو باش . از گرما این یه تیکه شمد دکوری رو هم از روش انداخته واییییی پسر دامنه لباس خوابشم رفته بالا بر شیطون لعنت چه کونی .. مامان سمت چپ من خوابیده بود و من و اون صورتمون به سمت چپمون بود . عادت من موقع خواب گردش به چپ بود و این یعنی مامان فانتزی و نیمه سکسی رو دیدن . به نظر می رسید که خواب باشه . به درک میرم بیرون .. رفتم لباسامو بپوشم و در برم که دیدم صدای مامان در اومد -آهای کجا منم باهات میام . کرم منو می دونست . وصف تایلندو هم می دونست و از این که من مریض شم وحشت داشت ومجبور شدم پیشش دراز بکشم . نفهمیدم کی خوابم برد ولی گرمم بود یه وقتی چشامو باز کردم که دیدم مامان از حموم بر گشته با یه شورت ولی بدون سوتین کنار پنجره وایساده و به زیباییهای بانکوک خیره شده . یه لحظه عصبانی شدم به رگ غیرتم بر خورد که نکنه اون وقت شب یکی بخواد بیاد و مامانمو دید بزنه . ولی خنده ام گرفت و گفتم مرد حسابی به اینجا میگن تایلند . مهد دموکراسی حداقل در لباس پوشیدن و دید زدن . تازه طبقه شونزدهم اون وقت شب و مامانی که بیشتر هیکلش طرف منه کی میخواد اونو دید بزنه . دستشو گذاشته بود توی شورتش و این نگه داشتنش اون داخل طولانی شده بود . خوب شد که اونو با خودم دیسکو نبردمش . یهو می دیدی یه گردن کلفت اونو تورش می کرد و من امشبه رو باید بی مامان می خوابیدم . هر چند مامان از راه دور نمی تونست بفهمه که من خوابم یا بیدار ولی چشامو بستم وادای خوابیده ها رو در آوردم این بار شورتشو تا وسطای کونش پایین می کشید و دوباره می کشید بالا . یکی از این دفعات کل شورتشو کشید پایین تا قسمت بالای رون تپلش و تمام کونش روبرو چشام قرار گرفت . کیرم دیگه بیشتر از این نتونست خودشو حفظ کنه و از لونه شرم و حیا زد بیرون . منم از داخل شورت دستمو به کیرم رسونده و باهاش بازی می کردم . یه لحظه کیانا جون بر گشت و یهو شورتشو بالا کشید . فکر کنم متوجه وضعیت من شده بود . شاید خودشم خجالت کشیده باشه . خودشو بهم نزدیک کرد و گفت کیان بیداری ؟/؟ جوابشو ندادم . گرفت کنارم دراز کشید . منم واسه این که خجالت نکشه دیگه خودمو مجبور کردم که بخوابم . نمی دونم ساعت چند بود . سه صبح یا چهار صبح که چشامو باز کردم و دیدم در یک انحراف به چپ و مامان کیانا در یک انحراف به راست مماس با هم قرار گرفتیم . هیچی هم رو تنمون قرار نداشت . سینه های درشتش به سینه هام چسبیده بود بوی خوش تنش وعطر ملایمش هوسهای خفته منو بیدار می کرد . بینی خودمو به زیر گلو و گاه سینه های کیانا جونم چسبونده و جز بوییدن جرات انجام کار دیگه ای رو نداشتم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

16 نظرات:

ar@sh گفت...

irani bazam!? Pesar to maro kisho mat kardi!
Dastanaye tolanit ziad shodana!
Ma k bademun nemiad vali goz pich mishima
kash mizashti va3 bade etmame yeki az dastan ha.
Dastet dorost
dorod bar khoni k dar rag haye tost.

ABBAS گفت...

اینم عالیه راستی می تونی این داستان رو به سمت shemale هم بکشونی مثلا یکی مامانش رو میکنه پسره هم با shemalle سکس میکنه آخه تو تایلند از این shemale ها وجود داره بازم خسته نباشی ی چند روزی سایت دیر آپدیت شد

ایرانی گفت...

باسلام خدمت داداش عباس عزیز .پیشنهاد جالبی دادی ولی چون چند قسمت از داستانو نوشتم سیستم داستان تا آخر به صورتیه که پسره و مادره با هم هستند و شخص سومی هم وارد نمیشه .انشاءالله در داستانهای بعدی خارج از کشور بتونم همچین بر نامه ای رو ردیف کنم .متشکرم ...ایرانی

ایرانی گفت...

درود بر آریایی عزیزهم نژاد پاک و اصیل ...درهر حال باید داستانی را جایگزین داستانهای دیگر کرد .هرچند نوشتن چند تا داستان با هم مشکله ولی من می تونم این کارو انجام بدم فقط مشکل فرصت و امنیت پیرامونمه .بعضی وقتا هم یه چیزای خنده داری جورمیشه مثلا یهو از بهار میفتم تو زمستون یا این که اسم الیا و النازو قاطی می کنم .ممنونم از توجه و محبت همیشگی تو عزیز ...ایرانی

دلفین گفت...

سلام ایرانی عزیزم همه داستانهای زیباتو خوندم یکی از یکی زیبا تر

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم دوباره سلام ازت یه خواهش دارم داستان به دادم برس شیطان مثل داستانهای دیگه که خیلی زیبا مینویسی رو برسون به جاهای که کبری خانم منیره خانمو دعوت میکنه خونشو با زنای اخوندای دیگه اشناش میکنه بعد کبری خانم منیره رو خونه اخوندای دیگه میبره که با اونا سکس کنه البته زنای اون اخوندا از کبری خانم میخوان که این کارو بکنه

د گفت...

در ادامه البته ایرانی عزیزم این یه نظر بود راستی اون داستان مامان وپسرش که تو خونه لخت لخت میگردن که پسر دوستشو میار خونه مامانش از ماجرا خبر نداشت چی شد پس مرسی

ایرانی گفت...

سلام دلفین جان بازم این اینترنت اذیت می منه باید چند تیکه ای جواب بدم .اون داستان پسر و مامانو همون موقع جمعه داغ مامان داغ رو به نیت تو نوشتم هر چند عین در خواستت نبود ولی سعی می کنم در آینده بنویسم ..ایرانی

ایرانی گفت...

درادامه ..دلفین جان این روزا بیشتر فکر و ذهنم به اینه که همین داستانهای ذخیره رو برای آپدیت آماده کنم که در عید نوروز به مشکل نخورم .چون دو هفته عید روبه خاطر عدم استقلال محیطی باید دست به سینه بشینم وآما ده ها رو فقط منتشر کنم .دیگه تایپ نمیشه کرد .مثل یه مورچه ای که برای زمستونش غذا ذخیره می کنه .واسه همین تقریبا نوشتن داستانهای جدید بیشترش موکول میشه به بعد از سیزده بدر و من در خدمت تو و همه دوستان عزیزم هستم واز سوژه های پیشنهادی زیبایت نهایت استفاده را خواهم نمود ..ایرانی.

ایرانی گفت...

باز هم در ادامه ...درمورد داستان به دادم برس شیطان تا قسمت یازدهم اونو نوشتم که سکس اصلی و فینال تازه شروع شده با سکس پسرا و منیره خانوم و تا بخوام از این صحنه ها ردشم و زنای آخوند رو دور هم جمع کنم میشه حول و حوش قسمت پانزدهم به بعد که نگارش قسمت دوازدهم اونو قصد دارم در سال جدید شروع کنم و حتما از نکته پیشنهادی جالبت هر چند تعجب بر انگیز است استفاده خواهم کرد .چون معمولا زنها اونم از زن آخوند بعیده که واسه شوهراشون همچین ایثار گری کنند ولی من یه جوری ردیفش می کنم .اینو هم یادم نرفته که فرمودی زن آخوند خودش سکس نمی کنه .شاد و سربلند باشی دلفین جان ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیزم هر داستانی مینویسی برای من زیبا و جالبه چون همونی که می خوام هست دمت گرم دیگه هم نگو عین در خواستم نبود اتفاقا هم بود چون شاهکاری از طرف من از امیرجان هم تشکر کن هر دوتاتون شاد و پیروز باشید.دلفین

دلفین گفت...

در ادامه اما داستان بدادم برس شیطان تا اینجاش همون چیزی که توذهنمه خیلی قشنگ شروع شد تازه یه سری نطر در بارش دارم که میدونم خودت از قبل نوشتی غیر از اون نظر قبلی که اگه خودت خواستی برات میگم خیلی اقایی خیلی با حالی تازه میدونم خیلی اذیتت کردم مرسی شاد باشی.دلفین

جيبر گفت...

ايراني جان خسته نباشي و تشكر ميكنم بابت زحمامتت

matin گفت...

خیلی عالیه مرسی ممنون

ایرانی گفت...

با تشکر از جبیر عزیزم و دلفین گلم ..دلفین نازنین داستان به دادم برس شیطان با این که قسمتهای زیادی از اون نوشته شده در واقع هنوزم اول راهشه و تا قسمت یازدهم هنوز دور و بر بچه آخوندا دور می زنه..امروز چشمم خورد به یک داستان تک قسمتی منتشر نشده یه خورده پرحجم ..که دو سه هفته پیش تمومش کردم .اون داستانی که می گفتی مامان و پسرهبا هم لخت بگردن که اون لخت گردی اولیه رو نداره ..البته اینم با یه خورده دستکاری وکمی تغییرات نوشته شده که من در سه قسمت ..سه تا پنجشنبه اسفند به جای ندای عشق منتشرش می کنم پسر از این که دیگران مامانشو لخت ببین کیف می کنه .فرزنده از مامانش می خواد زیر مانتوش چیزی نپوشه .. به جای دوستاش من کارگرای مردوجوون قرار دادم ..پسره از مامانش می خواد پیش کارگرا لخت بگرده ولی خب من یه خورده حجابو حفظ کرده و یه شورت برای خالی نبودن عریضه واسش در نظر گرفتم که اونم خیلی ریزه .سکش با همون کارگرای جوونه و بعد در نهایت با...سوژه بدی نیست .دیشب حواسم نبود در این مورد بگم .البته اول داستان یه مانور معمولی با لباس پیش دوستاش میده .پنجشنبه همراه با هرکی به هرکی منتشر میشه به اسم تو هم گوش کن .شادو خندان وپیروز باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

متشکرم داداش متین خسته نباشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر