ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

چشم پوشی 6

به یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم رسیده بودم . رام کردن یه اسب سرکش هم این قدر سخت نبود . یه چیزی در درونم بهم می گفت زنی که کوسشو در اختیار یه مردی میذاره که واسش لیس بزنه و میک بزنه و اونو به اوج هوس و ارگاسم برسونه حتما راضی به اینم میشه که با کیرش هم کنار بیاد . تا اینجاش هم خیلی صبر و تحمل به خرج داده بودم . ولی یه چیز دیگه ای هم به من می گفت که مامان منم ذاتا تمایل داره . حالا اون شرم و حیاشه یا عادت به نجابت و وفادار بودن زنای ایرونیه که خواسته این خصلتشو حفظ کنه یا چه عامل دیگه ای که کارو به اینجا کشونده . دستامو به سینه های بهاره جونم رسونده و کوسشو با هیجان زیاد و آخرین تکنیک و تاکتیکهایی که وارد بود لیسش می زدم . کوس ناز و کوچولوشو . بهش نمیومد که صاحب دو تا بچه باشه و در این سن کوس خوش فرمی داشته باشه . نمی ذاشتم خیسی کوسش رو کوسش بمونه و درجا می خوردمش . کوسشو با چونه ام با صورتم با لب و دهنم پاکش می کردم -وااااااایییییی بردیا جوووووووون خواهش می کنم -چیه مامان ولت کنم . نمی خوای -نه نه می خوام اینو میخوام . خوب بخورش . بعد از این که کوس خوشمزه مامانو کلی میکش زدم قسمت بالای چوچوله اشو گذاشتم تو دهنم نوک زبونمو فرو کردم تو کوسش و بعد کف وسط زبون و چوچوله تو دهن قرار داده اشو یه اصطکاک شدید بینشون ایجاد کرده و از دندونام هم کمک می گرفتم . نوک سینه هاش هم که دیگه جای خود داشت . کف پاهاشو به کف حموم می کوبید و دستاشو به شیر های آب رسونده وبه شدت اونارو فشار می داد . تمام بدنش در حال رقصیدن بوده ومنم بهش امون نمی دادم . می خواستم هر چی هوس تو وجودمه بهش منتقل کنم . موفق شده بودم وخیلی هم بیشتر از اونچه که فکرشو می کردم منتقل کرده بودم -بردیااااااا ولم نکن . ولم نکوووووووون . خوشششششم میاد دارم حال می کنم . کیف می کنم  اوخ چقدر مزه می ده  . اوخ چقدر آرومم می کنه . بخوررررررششششش بخوررررر -مامان کجاتو بخورم . بگو دیگه . من که دارم می خورمش من که دارم باهاش حال می کنم و بهش حال میدم . حالا ایرادی داره اگه اسمشو بگی ؟/؟  .. اسمشو نبرد . منم دست از میک زدن کشیدم . ولی در همون وضعیت استپ زدم -حالتتو عوض نکن .... باید غرورشو غرور بیجاشو می شکستم . الان دیگه چه وقت اخلاق بازیه .-بدجنس پسره بدجنس . خوب می دونی که گذر پوست به دباغخونه افتاده وداری به خواسته ات می رسی . باشه میگم میگم به تو میگم که داری می خوریش . بخور بخور کوسسسسسسمو بخور . بخورررررشششششش کوسسسسسسمو آتیششششششش کن . جووووووووون . دست از مالش سینه های مامان ووررفتن با نوک تیزش بر نمی داشتم . کوسشو طوری رو دهنم حرکت می داد که مجبور بودم بهش فشار بیارم تا از تنظیم خارج نشه ویه لحظه دیدم مرغ بال و پر کنده و سر بریده من از دست و پا زدن ایستاد . آروم گرفته بود . چند لحظه ای دست نگه داشته و بعد رفتم روش قرار گرفتم وبازم یه بوسه داغ طولانی دیگه رو شروع کردم . کیرم قسمت بالا ووسط دو تا پاهاش قرار داشت . مراقب بود که فول نکنم . چون این بار با کارت قرمز روبرو می شدم . ولی می خواستم که بیشتر از گذشته تحریکش کنم . با این که تجربه کمی در سکس داشتم ولی می دونستم بیشتر زنا پس از خورده شدن کوسشون دوست دارن با کیر گاییده شن ولی نمی دونم چرا از این مامان جون ما بخاری بلند نمی شد -برو ببین وان پر آب شده .. خوب آب کفش کن که من میخوام برم تو یه خستگی حسابی در کنم . حالا بهم خیلی حال میده -پس مامان اگه کاری نداری من برم -چی دیوونه شدی ؟/؟هنوز تنم ماساژمی خواد . نزدیک بود بگم چیز دیگه ای نمی خواد که پشیمون شدم . دوتایی مون رفتیم داخل وان گل و گشاد . وان پر شده بود از آب کف سفید . یعنی وقتی من و مامان تنمونو فرو کردیم داخلش فقط سر های همو می دیدیم . هرکدوم یه گوشه ای از وان قرار گرفتیم . کف پامو می زدم به لاپای مامان و کوسش -شیطون نشو بردیا . به اندازه کافی حال کردیم . مثل یه شناگر یه حرکتی کرده خودمو بهش نزدیک کردم بدنهامون از زیر بهم چسبیده بود . مامانو ته یه قسمت از وان پرس کرده بودم . خیره به هم نگاه می کردیم . کیرم شق شده بود و می خورد به شکمش . خیلی دلم می خواست فکرشو بخونم . احساسشو کامل درک کنم . یه چیزایی حس می کردم . نرم تر و ملایم تر می دیدمش ولی با همه اینها بازم می ترسیدم که یه خورده پیشروی کنم . دستمو به سینه های بهاره جونم رسوندم . به نظرم سفت تر وگرد تر میومد . فوری نوکشو لمس کردم . تیز وپر هوس بود . دستمو گذاشتم روکوسش . یه خورده خودشو کنارکشید ولی دیگه جایی و راهی برای فرار نداشت . مگر آن که از وان می پرید بیرون . دستمو برداشتم ودوتا دستامو دور کمرش حلقه زدم . در یه حالتی قرار گرفته بودیم که سر کیرم مماس با سوراخ کوسش شد -بردیا دوستت دارم . ازت خجالت می کشم . چشاشو بسته بود -مامان چرا چشاتو می بندی -می بندمش تا بیشتر از این نبینم که چی برسرم اومده ومیخواد بیاد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

9 نظرات:

jemco گفت...

سلام ایرانی جون
خسته نباشی آقا
داستانت خیلی عالی بود
همیشه پاینده باشی...

جيبر گفت...

داره ميرسه به قسمت هاي تنگ و باريكش كلي حال كردم ايول

ایرانی گفت...

جمکوی نازنین و جبیر گلم !آخر هفته شما به خیر وخوشی ..بازم تشکر می کنم از همراهی و همدلی همیشگی شما ..ایرانی

ناشناس گفت...

امیر جون
عالیه ، عالییییییییییییی .
بی صبرانه منتظر بقیه اش هستیم .
ارادتمند، مهرداد .

ar@sh گفت...

akh juOuOuOuOuOuOuOn
dare mire3 b un ja k dust daram.vayyy

matin گفت...

خیلی عالیه مرسی ممنون

ایرانی گفت...

باسپاس از متین داداش آرش گرامی ومهرداد عزیزم .دستتون درد نکنه شاد باشید ...ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیزیم سلام هر چهار داستان زیباتو خوندم یکی از یکی قشنگتر منتظر داستانهای زیبات هستم شاد باشی .

ایرانی گفت...

متشکرم ازت دلفین جان .خسته نباشی .از محبت همیشگی ات هم ممنونم که امیدوارم همراه با خودت پایدار بمونه ...ایرانی

 

ابزار وبمستر