ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من بچه میخوام6

اصلا انتظار اين رو نداشتم خجالت زياد از يه طرف و درد فراوان از طرف ديگه. منو گيج و داغ كرده بود. منوچهر مانتو مو از تنم در آورد و با خنده گفت : خوب حالا كه اينقدر عجله داري. مجبوريم گروهي كار كنيم سپس با خنده رو كرد به دوستاش و گفت : همه با هم گاييدن اين خوشگل رو شروع مي كنيم. فقط يادتون باشه هول نشيد و به هم ضد حال نزنيد و هر كدوم چند دقيقه بيشتر رو كار نباشيد و اجازه بديد همه حالشو ببرن. حالا حمله به ميناي خوشگل همه با خنده بهم هجوم آوردن و در يك چشم بهم زدن همه لباسامو از تنم بيرون آوردن. و منوچهر منو انداخت رو شونه اش و به طرف اتاق خواب راه افتاد و بقيه هم كه فكر كنم ده نفري مي شدن با خنده و ادا و اطوار مسخره اي كه حكايت از مستي شون مي داد دنبال ما راه افتادن منوچهر منو انداخت رو تخت خواب و خودش هم انداخت روم. من كه تقلا مي كردم تا شايد بتونم از زير تنش فرار كنم. وقتي محمد هم خودشو رو سينه هام انداخت. دست از تلاش برداشتم و در حالي كه حس بدي داشتم. آهسته مشغول گريه كردن شدم. گريه و بغض من هيچ تاثيري در اون جمعيت مست ، كه با خنده مشغول لخت شدن بودن نداشت. منوچهر كه مشغول خوردن كسم بود خودش رو روي تخت انداخت و با خنده رو كرد به من و گفت : بيا روم خوشگل.و منو كشيد روش و خيلي زود كير شو تو كسم حس كردم. محمد در حالي كه به كون من نگاه مي كرد. و كير شو تو دستش مي ماليد رفت پشت من نشست و تفي به كونم انداخت و در حالي كه با انگشت تفش رو به سوراخ كونم مي ماليد. سر كير شو گذاشت رو سوراخ كونم. از تصور اينكه الان اون كير كلفتش رو تو كونم فشار مي ده ، وحشت كرده بودم. آخه الان هيچ جوري آماده نبودم و بدنم سفت و بسته بود و مي دونستم كه درد وحشتناكي رو در پيش رو دارم. دستم رو به پاي محمد گرفتم و نگاه التماس آميزي بهش انداختم. كمي تو چشام نگاه كرد و در حالي كه تو چشام خيره شده بود. گفت : منوچ ، اون روغن هاي مخصوص كون كردنت كجاست ؟ منوچهر كه داشت به تندي تو كسم تلم مي زد ، با خنده گفت : فكر نكنم چيزيش مونده باشه. تو كشو رو نگاهي بكن. به نظر من حيفه كون مينا رو كرم بزني ، بدون كرم خيلي بيشتر مزه مي ده. وقتي كير آدم تو اون كون تنگ درد مي ياد ، من كه حسابي نعشه مي شم انگار صد تا كس كردم محمد از تخت پايين اومد و از تو كشو ميز آرايش يه پماد در آورد و با خنده رو كرد به من كه با لبخند حاكي از تشكر نگاش مي كردم و گفت : شانس اوردي هنوز كمي داره ، همه رو بس نمي كنه ولي يكي دو تا كير رو هم كه جواب بده خودت به اندازه كافي جا باز مي كني آمد رو تخت و كمي از اون پماد رو به كيرش و كمي هم به روي كونم ماليد و كير شو فرو كرد تو. نفس بند اومد با آنكه با دست رون پاشو عقب فشار ميدادم تا آهسته تر فشار بده ولي كير چرب شده اش مرتب بيشتر فرو مي رفت.. شروع كردم به داد زدن و خواهش كردن كه بكشه بيرون همه دور ما حلقه زده بودن و دو نفري هم كيراشون رو مي كردن تو دهنم از شلوغي دور و برم حالم گرفته شده بود. وقتي محمد با يه زور محكم همه كير شو تو كونم فرو كرد از شدت درد ، كير رضا رو كه تو دهنم بود گاز گرفتم. با انكه خيلي مواظب بودم محكم گاز نگيرم ولي انگار خيلي دردش اومد در يه لحظه كير شو از دهانم كشيد بيرون و با پشت دستش محكم به صورتم كوبيد. دستامو يه لحظه از روي سينه منوچهر برداشتم تا دستي به صورتم بكشم ولي فشاري كه محمد از عقب تو كونم با كيرش وارد كرد منو به جلو هول داد و باز مجبور شدم دستامو روي سينه منوچهر بزارم ، دماغم بد جوري به سوز افتاده بود ، با چكيدن چند قطره خوني كه از دماغم روي سينه منوچهر افتاد. متوجه شدم سوزش دماغم بي علت نبوده. با يه دست دماغم رو گرفتم. خيلي خون مي يومد رضا دوباره موهامو گرفت و كير شو به دهانم نزديك كرد لبامو به هم فشاردادم و اجازه ندادم كير شو فرو كنه. و با نگاه پر از نفرت نگاهش كردم. رضا لبخندي زد و محكم موهامو كشيد از شدت درد دهانم باز شد و اون با خنده كير شو تو دهانم فرو كرد. و بقدري فشارداد تو كه نزديك بود خفه شم عقي زدم و گازي به كيرش زدم. دوباره به تندي كير شو بيرون كشيد و مشتي به صورتم زد و جلوشو گرفت تو دستش و نشست روي تخت. و مشغول ناله كردن شد. منوچهر كه انگاري خيلي رضا رو دوست داشت چند مشت حواليه سر و صورتم كرد. محمد دست شو گرفت و داد زد : منوچ ، احمق چكار داري مي كني ؟ خودت رو كنترل كن. تو كه اين بيچاره رو كشتي منوچهر داد زد : نديدي اين جنده كس كش ، چطور كير رضا رو عمدا گاز گرفت سپس پماد رو برداشت و پرتش كرد كنار اتاق و داد زد : بچه ها طوري بكنينش كه همه شهر صداي درد و جيغش رو بشنوند. حالا كه اينطور شد تا فردا ظهر همه مي تونن بكننش اين رو كه گفت به گريه افتادم و با التماس گفتم : تو رو خدا منوچهر اگه تا قبل از آمدن شوهرم خونه نباشم و بو ببره همه شب بيرون بودم ، زندگيم خراب مي شه ، تو رو قرآن. غلط كردم سپس رو كردم به رضا كه كيرشو تو دستاش گرفته بود و گفتم : بيا برات ساك بزنم ، منو ببخش تو رو خدا بهم رحم كنيد منوچهر با خشونت نگاهي به خون هايي كه روي شكم و كمي هم روي تخت خواب ريخته بود كرد و داد زد : همه جا رو به كثافت كشيدي ، تا حالا هيچ جنده اي اينقدر كثافت كاري نكرده بود اين كلمه جنده مثل مشت تو سرم فرو مي اومد با عصبانيت داد زدم : من جنده نيستم ، كثافت آشغال و بعد يه سيلي بهش زدم و چنگي به صورتش كشيدم با غيض شروع كرد به ضربه زدن به سر صورتم و مهدي به تندي منو كشيد عقب و از رو تخت آورد پايين. با وحشت پشت محمد كه تنها حامي من بود قايم شدم و محمد خطاب به منوچهر داد زد : خيلي احمقي منوچ ، كثافت. يه خورده كمتر مرگت مي كردي. خودت رو كنترل كن. اينطوري كه جنازه اين زن بيچاره هم از اتاق بيرون نمي ره منوچهر از رو تخت پايين آمد و نزديك من شد. خودم رو كشيدم پشت محمد ، با صداي بلندي داد زد : حيف اين كير من كه تو كس و كون تو لجن بشه ، بعد رو كرد به دوستاش و گفت : حسابي بكنينش ، مواظب باشيد ماده سگ گاز تون نگيره ، ديگه پول نمي خواد بدين. همون نفري ده چوب كافيه ، بقيه رو تا فردا ظهر مهمون من هستيد سرم گيج مي خورد ، خوب پس منوچهر با بدن من كاسبي مي كرد. نفرت همه وجودم رو پر كرد از پشت محمد اومدم بيرون و محكم كوبيدم تو گوش منوچهر و داد زدم : لجن خودتي ، كثافت تو با بدن من كاسبي مي كني بدبخت كمتر از زن از مشت محكمي كه به صورتم زد پرت شدم رو زمين به تندي آمد طرفم اگه دوستاش اونو نمي گرفتن معلوم نبود چكارم مي كرد. محمد منو بغل كرد و روي تخت نشوند و داد زد : خفه شو ديگه ، زبون درازي نكن بدبخت صورتت آش و لاش شده. به خودت رحم كن منوچهر به تندي دوستاشو كنارزد و دستي به دماغش كه از ضربه من خون افتاده بود كشيد و نگاهي به خون تو دستش كرد و با خنده گفت : خواهر تو مي گام ، جنده. تا فردا ظهر فقط بايد كون و كس بدي.. اگه لازم باشه زنگ مي زنم و همه دوستام و همكارام و بچه محل ها رو خبر مي كنم آنقدر مي گم بكونند كه جنازه پاره ، پاره شده ات از خونه بره بيرون ، نمي دوني با كي طرف شدي سپس رو به دوستاش داد زد : چرا مشغول نمي شيد ، بكنينش ديگه. مگه پول كس و كونش رو نداديد ؟ محمد منو خوابوند رو تخت و خودش هم دراز كشيد روم. و كير شو تو كسم فرو كرد. لباشو رو لبام نزديك كرد و آهسته گفت : تو رو خدا مينا خانم منوچ حسابي مست و كله اش هم داغه ، آروم بگير وقتي لباشو روي لبام گذاشت از شدت دردي كه تو صورت و لبام حس مي كردم اون رو با دست از صورتم دور كردم به چشاش خيره شدم ، چشاش پر آب شده بود ، اصلا فكر نمي كردم محمدي كه اون طور با خشونت دفعه پيش منو مي كرد يه آدم مهربون و دل نازك از آب در بياد با دستام صورتش رو گرفتم و بزور لبخندي بهش زدم. آنقدر صورتم درد مي كرد كه نمي تونستم حتي بخندم دست شو به موهام كشيدو در حالي كه مشغول تلم زدن بود سرم رو نوازش كرد يه دفعه دردم گرفت و محمد يه نگاه به سرم كرد و پرسيد : سرت هم كمي خون اومده ، به ديوار خورد درسته ؟ آهسته در حالي كه بغضم گرفته بود سرم رو به علامت تاييد تكون دادم منوچهر داد زد : بجم ديگه محمد ، شش دونگ كه اجاره اش نكردي ، بقيه هم آدم هستند ها سپس رو كرد به رضا و گفت : ميزوني يا نه ؟ رضا لبخندي زد و گفت : آره نگران نباش ، الام مي رم سراغش. تلافي شو سرش در مي يارم منوچهر نگاه پر نفرتي به من كه با خشونت نگاش مي كردم ، كرد و با خنده مسخره اي گفت : دلم مي خواد كاري بكني كه تا چند وقت نتونه درست راه بره. دفعه پيش كه زد به چاك ، حسابي ازش بدم اومد با كار هاي امروزش ديگه از زير كير شما هم جونش در بره واسم مهم نيست ، تازه اولشه كاري مي كنم كه به گوه خوردن بيافته بعد بهم نزديك شد و من كمي خودم رو كنار كشيدم. محمد دست منوچهر رو گرفت و گفت : آروم باش منوچ ، يه خورده رحم داشته باش منوچهر كمي رو صورتم خم شد. و با خنده گفت : چطوري جنده ، هر چند كس و كون دادن واسه شما جنده ها حال مي ده آب دهنم رو با خون هايي كه تو دهنم بود رو با يه تف به صورتش پرت كردم. قبل از اون كه بتونه دوباره منو با مشت هاي گره كردش بزنه. دست شو رضا گرفت و گفت : آروم باش ديگه ، ولش كن. اين لجن ها ارزش ندارن اعصابتو خراب كني منوچهر خم شد رو صورتم و يه تف انداخت روم و با خنده گفت : بعد كه همه حالشون رو كردن بايد شاش همه رو تا قطره آخرش بخوري و گرنه زنده از اين خونه نمي ري بيرون. اين خونه اجاره ايه و من هم كه عازم خارج هستم ، هيچ كس دستش بهم نمي رسه لبخند ديگه اي زد و ادامه داد : فردا با يه شكم پر و بالا اومده از شاش هاي بچه ها مي ري خونه ، موقع خوردن شاش بچه ها دقت كن ببين كدوم خوشمزه تره مي خوام روي اين موضوع يه شرط بندي كنم. وتو افتخار داري كه با تعيين خوشمزه ترين شاش ها ، برنده رو تعيين كني. مزد برنده هم اينه كه از فردا ظهر تا آخر شب مي تونه تنهايي باهات حال كنه با نفرت گفتم : اگه نتونم تا صبح قبل از اومدن شوهرم خونه باشم ، مي توني منو بكشي تا عقده هات خالي بشه بدبخت ، وگر نه خودم همين جا خودم رو مي كشم و خونه بر نمي گردم منوچهر با خنده گفت : مهم نيست اول بچه ها حالشون رو بكنند و بعد كه شاش همه مون رو خوردي. مي توني خودت رو بكشي. همين تو باغچه چالت مي كنيم. آب از آب هم تكون نمي خورده. يه نامه هم از طرف تو واسه شوهرت مي نويسم و با نتيجه آزمايش واسش مي فرستم تا يه خورده حالش جا بياد و بفهمه هنر بچه دار بودنش با كمك كير مردم امكان پذير شده قبل از اون كه بتونم روش تف كنم از اتاق رفت بيرون. رضا خوابيد رو تخت و منو كشيد رو خودش و به محمد اشاره كرد و گفت : هنوز كمي كيرم درد مي كنه تو از كون بكنش بزار يه خورده با كسش حال كنم وقتي به كمك محمد روي شكمش نشستم با دست كير شو تو كسم فشارداد و در حالي كه به صورتم نگاه مي كرد ، سري تكون داد و گفت : اح چه صورت تخمي اي پيدا كردي ، حالم بهم خورد.دلم نمي خواست به بدن كثيفش دست بزنم وقتي كه محمد كرد تو كونم و مشغول تلم زدن شدن كمي خودم رو عقب كشيدم و دستامو از روي سينه رضا برداشتم و به بازوي محمد گرفتم در اين موقع منوچهر اومد تو اتاق و با دوربيني كه دستش بود مشغول عكس گرفتن از من در حالت هاي مختلف شد. دوربين از اون مدل هايي بود كه خودش هم عكس رو ظاهر مي كرد و با هر عكس گرفتنش عكس از يه طرف ديگه دوربين مي يومد بيرون ، آهي كشيدم. سرم به دوران افتاد نمي تونستم خودم رو نگه دارم محمد اين رو حس كرد دستاشو گرفت رو سينه هام و همون طور كه اونها رو مي ماليد. آهسته تو گوشم گفت : يه نيم ساعتي ديگه بهانه دستشويي بگير. من سعي مي كنم بهت كمك كنم سپس چند تكون تند به خودش داد و كير شو از كونم كشيد بيرون و آبشو ريخت رو پشتم. منوچهر با خنده گفت : بريزيد تو كسش بابا ، بقول مينا آب هاتون رو حروم نكنيد ، يادت رفته دفعه قبل چطوري آب هاتو نو مواظبت مي كرد از كسش نياد بيرون محمد لبخندي زد و گفت : هنوز كسش مونده ، وقتي ترتيب كس خوشگلش رو دادم آبم رو توش مي ريزم منوچهر با خنده گفت : جنده بچه شو هم نياورده ، خوب بود مي آورد ببينيم شكل كدوم يكي از ماست آن طوري معلوم مي شد آب كير چه كسي به كسش جفت و جور تره.رضا با شنيدن اين حرفها حسابي شهوتي شده بود ناخوناشو تو رون پاهام فرو كرد و چند بار محكم با كيرش تو كسم ضربه زد و وقتي حركت آب شو تو كسم حس كردم منو كشيد تو بغلش و دستاشو دور كمرم قفل كرد و منو محكم به خودش فشارداد تا آخرين قطرات آبش هم خالي بشه و لباشو گذاشت رو لباي باد كرده و دردناكم و فشار داد از شدت درد جيغ مي زدم همه صورتم مور مور مي شد و تير افتاده بود منو هول داد از روش كنار و حسين پريد رو تخت و منو كشيد رو خودش و بلافاصله كير شق شده و بزرگشو چپوند تو كسم و با خنده گفت : نوبت كيه كون شو بكنه ؟ يه نفر از دوستاش كه مرد چهار شونه و هيكلي بود با خنده آمد جلو و با خنده.گفت : من با بي حالي وخستگي نگاهي به كير كلفت و بد تركيبش كردم. حالم خيلي گرفته شد. ديگه آنقدر درد توئ سرو كله بود كه ناي تحمل درد كونم رو نداشتم گفتم : مي خوام برم دستشويي ؟ منوچهر لبخندي زد و گفت : چيه كير كلفت محسن ديوانه ات كرد ، با خودت گفتي به اين بهانه مي توني فرار كني ؟ آره جنده خانم ؟محمد با خنده گفت : من ، دنبالش مي رم كور خونده از اينجا نمي تونه فرار كنه. من هنوز نكردم تو كسش ، امكان نداره اون كس باد كرده و كوچولو رو بي خيالش شم. باهاش مي رم دستشويي و يه خورده كه زيادي طولش بده همون جا تو دستشويي مي گايمش منوچهر با خنده گفت : فكر نمي كنم دستشويي داشته باشه ، حالا بزار چند نفري رو راه بندازه اگه ديدي واقعا دستشويي داره ، خودت ببرش ولي چشم ازش برندار ، خيلي خواهر كسته يه ، ممكنه قصد فرار داشته باشه محمد لبخندي زد و گفت : تا حالا كسي از شكم ننه اش در نيومده كه بتونه از چنگ من فرار كنه فرو رفتن كير محسن تو كونم همه دردهامو چند برابر كرد و عمدا با فشار سعي مي كرد همه كيرشو بكنه تو. من از دردي كه تو همه وجودم پيچيده بود نعره مي زدم و داد و فريادم به هوا رفته بود و بقيه در حالي كه كيراشون رو مي ماليدن ، از ناله و درد كشيدنم بيشتر هوسي مي شدن و لذت مي بردن و قتي كه محسن كير شو با عجله كشيد بيرون و فرو كرد تو كسم با چند تكون محكم كه به كسم داد. آبشو خالي كرد و بعد كير شو بيرون كشيد ، حسين كه كير شو كشيده بود بيرون تا محسن بكنه تو آبشو تو كسم خالي كنه دوباره كير شو فرو كرد تو كسم و به تندي مشغول تلم زدن شد ، محسن از پشت من بلند شد و از تخت پايين رفت. و يه نفر ديگه از دوستاي منوچهر كير به دست آمد رو تخت و زانو زد رو تخت و پشت من قرار گرفت و در حالي كه تفي به كونم مي انداخت كيرشو گذاشت رو سوراخ كونم با بغض شديدي كه تقريبا گريه ام گرفته بود گفتم : من بايد برم دستشويي و گرنه همينجا خودم رو خالي مي كنم ها منوچهر كه مشغول عكس گرفتن بود با خشونت گفت : بعد اين دو تا با محمد برو دستشويي ، واي بحالت اگه تخت رو كثيف كني چند دقيقه بعد كه حسين آبشو تو كسم خالي كرد و بي حركت شد منوچهر با خنده به اوني كه داشت تو كونم تلم مي زد گفت : مجيد ، نزديك آمدن آبت يه خورده كير تو تو دهنش بكن و بزار تميزش كنه بعد بكن تو كسش ، دلم نمي خواد كسشو كثيف كنيد محمد گفت : داري زيادي شلوغش مي كني ، منوچ. اين بدبخت هم آدمه خوب نيست اينطوري باهاش تا مي كني ؟ منوچهر اخمي بهش كرد و گفت : چيه ؟ دلت واسش سوخت ، مگه فك و فاميلته ؟محمد اخماشو هم كشيد و چيزي نگفت و منوچهر هم مشغول عكس گرفتن شد چند دقيقه كه گذشت مجيد كير شو از تو كونم بيرون كشيد و بلند شد و كير شو آورد سمت دهنم. بوي بدي كه از كيرش مي يومد حالم رو بهم زد و نزديك بود پس بيارم. در حالي كه گريه مي كردم دهنم رو هم قفل كردم و چشامو بستم صداي مجيد رو شنيدم كه مي گفت : بابا اين وحشيه جنده ، يه موقع كير مو گاز نگيره ؟ منوچهر با خنده گفت : چند مشت قوي كه تو صورتش بزني گاز گرفتن يادش مي ره ، خود جنده اش هم مي دونه اگه گاز بگيره زير مشت لگد لهش مي كنم ، نترس گاز نمي گيره با همه اين حرف ها من با خودم عهد كردم اگه بكنه دهنم با همه قدرتي كه دارم كير شو گاز بگيرم ، آنقدر از خودم حالم بهم مي خورد كه ديگه هيچي برام مهم نبود چشامو باز كردم و به صورت مجيد كه كير شو با احتياط به دهنم نزديك مي كرد ، نگاه تهيدي آميزي كردم. يه خورده شل شد. محمد كه ما رو نگاه مي كرد سريع گفت : صبر كن مجيد ، اون گازش مي گيره و بعد يه زير پوش رو از لباسهايي كه كف اتاق پراكنده بود برداشت و محكم لوله اش كرد و آمد طرفم و بزور اون رو يه طرف دهنم فرو بردو بين دندون هام گذاشت. و بعد مجيد كير كثيفش رو فرو كرد تو دهنم حسين تند دستامو گرفت و اجازه نداد تكون بخورم و مجيد ، سرمو گرفت تو دستاش و تو دهانم با اون كير كثيفش تلم مي زد. بوي كثافت و فرو بردن بيش از حد كيرش تو گلوم باعث شد عقي بزنم مجيد كير شو كشيد بيرون و دو باره رفت پشتم و كير شو تو كسم فرو كرد و تند تند مشغول تلم زدن شد. من همونطور كه با دستام رو سينه هاي حسين تكيه زده بودم و از تلم زدن هاي تند مجيد تو كسم عقب جلو مي رفتم با خشونت نگاهي به صورت حسين كه زير تنم بود كردم و از اين كه دستامو گرفته بود تا نتونم كاري بكنم از دستش عصباني بودم. حسين دستشو دراز كرد و زير پوش رو از دهنم بيرون كشيد و با خنده اي كه حال آدم رو بهم مي زد از من پرسيد : خوشمزه بود ، حال داد يه ليس دور لبات بزن يه خورده كثيفي بهشه. خجالت نكش بخور. نوش جونت با همه درد و ناراحتي كه داشتم زبونم رو دور لبام كشيدم و بعد آب دهنم رو تف كردم تو دهنش با خشونت مشتي به صورتم كوبيد و اگه محمد جلو نمي آمد و اون رو نمي گرفت ، ممكن بود چند ضربه ديگه هم بهم بزنه. سرم گيج مي خورد و بزور چشامو باز نگه داشتم. مجيد بي خيال جريانات دور و بر مرتب به سرعت تلم زدنش اضافه مي كرد و وقتي كه خودشو خالي كرد لبخندي زد و كير شو از كسم كشيد بيرون حسين كه محمد اون رو گرفته بود ، از رو تخت بلند شد و تفي به صورتم انداخت و گفت : بچه كوني ، جنده. چه حالي مي ده كه ببينم داري شاشم رو مي خوري. بي صبرانه منتظر اون لحظه هستم من نشستم رو تخت و وانمود كردم مي خوام ادرار كنم ، نمي دونم با حال بدي كه داشتم شايد هم اين كار رو مي كردم منوچهر كه منو نگاه مي كرد داد زد : محمد ببرش دستشويي ، كثافت رو يه موقع اينجا رو به گند نكشه محمد دويد طرفم و بازو مو با خشونت كشيد و گفت : بيا بريم جنده خانم دوست دارم از نزديك شاشيدنت رو تماشا كنم ، يه موقع هم ديدي همونجا كس تو پاره كردم. راه برو ديگه تنه لش سپس منوچهر از تو كشو ميز توالت سيگار شو در آورد و همه رفتن طرفش و نشستن رو تخت محمد منو از اتاق بيرون برد و بلافاصله لباسامو از دور وبر مبل تو حال پذيرايي جمع كرد و منو كشيد طرف بيرون و تو حياط با دستپاچگي كمكم كرد كه لباسامو بپوشم و بعد از خونه رفتيم بيرون و سريع در ماشينش رو كه بيرون پارك بود باز كرد و منو كه با دستام به ماشينش تكيه كرده بودم كه نخورم زمين كمك كرد سوار ماشين بشم و به سرعت ماشين رو به حركت در آورد. وقتي دور شديم بسته سيگار شو از تو داشبورد در آورد و تعارفم كرد.خيلي هوس كرده بودم يه سيگار بكشم. سيگاري برداشتم و گذاشتم رو لبام نمي تونستم به سرو صورتم دست بزنم همه جاي صورتم مي سوخت وقتي سيگارم رو روشن كرد. تو نور فندك صورتم رو تو آيينه ديدم. بي اختيار زدم زير گريه و سيگار از لبم افتاد رو مانتوم. محمد نگاهي به من كرد و متوجه شد آتش سيگار داره مانتو مو مي سوزونه اون رو برداشت و از پنجره پرت كرد بيرون و آهسته دستي به سرم كشيد. دلم مي خواست به دست و پاي اون موجود بهشتي بيافتم و دست و صورتش رو غرق بوسه كنم اگه محمد نبود واي خدا ، چه بلا هايي بود كه سرم مي آمد خودم رو بهش چسبوندم و دستم رو روي دستش كه فرمون ماشين رو گرفته بود گذاشتم و با گريه گفتم : ازت ممنونم محمد ، تو فرشته نجات من شدي سرشو طرفم گرفت و پيشاني مو بوسيد و گفت : ديگه تموم شد ناراحت نباش ، من فرشته نيستم ولي اونها خيلي كثافت بودن شايد هم از زياده روي تو خوردن مشروب وحشي شده بودن با راهنمايي من رسيدم خونه ، وقتي ماشين رو نگه داشت لبخندي زد و گفت : اجازه مي دي ببرمت تو خونه ، يه موقع زمين نخوري ؟ لبخندي زدم و گفتم : ممنون مي شم ، فكر نمي كنم به تنهايي بتونم برم ماشين رو خاموش كرد و آمد پايين و كمكم كرد كه از ماشين پياده بشم و كليد هامو گرفت و در حياط رو باز كرد. گفتم : بزار برم اميد رو از اشرف خانم ، همسايه مون بگيرم اون بيچاره حتما حسابي گشنه شده من رو برد تو حياط و گفت : اول يه خورده به سر و صورتت برس ، و به نظر من تو با اين حالت نمي توني بچه رو بگيري و بر گردي ممكنه بخوري زمين وقتي رفتيم تو خونه كمكم كرد مانتو مو در بيارم و بعد منو نشوند رو مبل و گفت : چيزي مي خوري برات بيارم ، گلوت باز شه ؟ سرم رو تكون دادم و گفتم : نه با اين حال و روزم ، نه كنارم نشست و گفت : مي خواي ببرمت حموم و كمكت كنم خودتو بشوري ؟ لبخندي زدم و گفتم : آره ، اين خيلي بهتره

1 نظرات:

ایرانی گفت...

باورم نمیشه واسه یه هارد سکس به این قشنگی تا به حال نظر نداده باشن .من یکی که خب سرم به نویسندگی گرم بود وفعلا یه خورده کفه ترازو رو این ور و اونو رکردم تا دیددوباره ای به این داستانها بندازم و احیانا اونایی رو که نخوندم بخونم.دست نویسنده اش درد نکنه هر کی بوده خیلی زحمت کشیده و تمرکز کرده تا همچین معجونی در بیاره ودست امیر عزیز ما هم درد نکنه با این حسن انتخاب و سلیقه اش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر