در این دیار بی کسی
نمانده یارومونسی
نه مانده ساز بی نوا
نه خنده ای به لب روا
چرا کسی در این دیار
خداخدانمی کند
نشسته ام به کوی تو
در انتظارروی تو
دراین جهان پرفریب
خسته و تنها وغریب
چراکسی دراین دیار
مراصدانمی کند
نگاه منتظر به در
حوصله آمده به سر
هنوز خوشم به یاد تو
به یاد هر نماد تو
چرا کسی در این دیار
باما وفانمی کند
قلب مرا شکسته ای
دست مرا تو بسته ای
نمانده است نای نفس
دگربس است همین هوس
چرا کسی در این دیار
قفس رها نمی کند
اسیرگیسوی توام
درگرو موی توام
جانم فدای جان تو
تاکه شوم قربان تو
چرا کسی در این دیار
جان به فدا نمی کند
جواب مهرمن جفاست
جواب بی وفا وفاست
دلم شکسته ازجفا
چه مانده از مهر و وفا
چرا کسی در این دیار
شرم وحیا نمی کند
افسرده و دلخون شدم
لرزان چوبید..مجنون شدم
سردم شده ای روزگار
دستم بگیرآموزگار
چراکسی دراین دیار
آتش به پا نمی کند
پایان
نویسنده :
ایرانی
نمانده یارومونسی
نه مانده ساز بی نوا
نه خنده ای به لب روا
چرا کسی در این دیار
خداخدانمی کند
نشسته ام به کوی تو
در انتظارروی تو
دراین جهان پرفریب
خسته و تنها وغریب
چراکسی دراین دیار
مراصدانمی کند
نگاه منتظر به در
حوصله آمده به سر
هنوز خوشم به یاد تو
به یاد هر نماد تو
چرا کسی در این دیار
باما وفانمی کند
قلب مرا شکسته ای
دست مرا تو بسته ای
نمانده است نای نفس
دگربس است همین هوس
چرا کسی در این دیار
قفس رها نمی کند
اسیرگیسوی توام
درگرو موی توام
جانم فدای جان تو
تاکه شوم قربان تو
چرا کسی در این دیار
جان به فدا نمی کند
جواب مهرمن جفاست
جواب بی وفا وفاست
دلم شکسته ازجفا
چه مانده از مهر و وفا
چرا کسی در این دیار
شرم وحیا نمی کند
افسرده و دلخون شدم
لرزان چوبید..مجنون شدم
سردم شده ای روزگار
دستم بگیرآموزگار
چراکسی دراین دیار
آتش به پا نمی کند
پایان
نویسنده :
ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر