ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

چشم پوشی 4

با دست راستم لیفو کشیدم رو کوسش و با دست چپم برش سمت چپ کونشو به طرف بیرون فشارش می دادم  تا لاپاش باز تر شه و مثلا بهتر بتونم کوسشو لیف بکشم . واسه یه لحظه اونم قبل از این که بتونم رو کوسش لیف بکشم انگشت شست دست چپم عمدا خورد به روی سوراخ کوسش وای که چقدر خیس و پر آب بود . می دونستم لذت می بره ولی خب چیکار می شد کرد . اونم واسه خودش یه تزی داره دیگه . پهنای لیفو قرار دادم رو پهنای کوسش مثل یه کیسه رو کوسش لیف می کشیدم . یه چشمم به صورت و حالتای بهاره جون بود که ببینم چیکار می کنه . لباشو گاز می گرفت -خوبه دیگه بسه بردیا تمومش کن . صبر کن بر گردم این طرف منو هم باید لیف بکشی .-مامان اگه دوست داری نشسته این کارو واست انجام بدم . دوست داشتم اونو بنشونم و برم پشتش و راحت تر اونو دید بزنم ولی این جوری باید رو مامان طاقبازم سوار می شدم و اگه اون چشاشو باز می کرد دیگه اون آزادی عملو نداشتم . ولی مثل این که بازم چاره ای نداشتم . به کمر و صاف خوابیده بود . وچشای بسته اش به سقف حموم بود  . حالا دیگه قالب کوس و سینه هاش توی دید من قرار داشت و به اصطلاح گل پشت و رو نداره . الان دیگه باید از این طرف ریاضت می کشیدم وجلق زدن هم اکیدا ممنوع می شد . یه خورده رو صورت مامانی رو کف مالی کردم طوری که گوشاش اذیت نشه . از اونجا دو تا بازوهاشو حسابی لیف زدم و بعد گردنش و رسیدم به نقطه ای حساس به نام سینه . هنوز سینه ها شو هدف لیف و دستام قرار نداده نوکشون تیز تیز شده بود . دهنم آب افتاده بود . دوست داشتم اون نوکای تیز و پر هوس ووسوسه انگیز رو بذارم تو دهن و مثل یه شکلات میکشون بزنم ولی نمیدونم مامان چرا این جوری بود . لیفو گذاشتم رو سینه مامان . یه خورده شیر شده بودم . هردو سینه اشو صابون مالی کرده وبا لیف رو سینه چپش می کشیدم و با دست چپم رو سینه راستش . در یه لحظه دو تا سینه اشو تو چنگ خودم داشتم واونم صداش در نمیومد . چند دقیقه که گذشت و خوب حالشو کرد تازه صداش در اومد که خب حالا برو پایین تر . می بینم که ... -مامان اگه دوست نداری پاشم برم من که از اولش نمی خواستم بیام .-حقه باز نگو که تو هم کیف نمی کنی -پس اگه تو هم خوشت میاد چرا این قدر رو من منت میذاری . شکمشو هم که مثل شکم یه زن هنوز ازدواج نکرده خوش فرم بود چنگ و چونگش گرفتم و رفتم پایین تر . قسمت بالای کوسشو همونجایی که میگن خیلی ورم می کنه وورمهایی هم داره که جز با داروی کیر با هیچی دیگه درمان پذیر نیست گرفتم زیر کف دست خودم و با یه فشار دورانی ورمشو زیاد تر کردم .. دیگه حالی واسش نمونده بود  . به خودش فشار می آورد که آه کشیدنهاشو نشنوم . لذت می بردم از این که می دیدم تونستم اونو تا این حد تو چنگ خودم داشته باشم و به اصطلاح فرماندهی رو تو دستای خودم بگیرم . هر چند که هر چند دقیقه در میون مامان می خواست ریاست خودشو نشون بده ومنم با خودم می گفتم ولش . بذار کوس و کونش روبرومون باشه حالشو ببریم . همین واسه مون کافیه . مثل حالت پشت وقتی که به مچ پاش رسیدم این بار حرکت مجددی به طرف کوس  برداشته و با این که فوق العاده با این صحنه ها و حرکات کیف می کردم ولی تو رویاهام می دیدم که مامان داره میگه بردیا جون بیفت رو کوسم و میکشون بزن من کیرتو می خوام . شایدم دور از انتظار نبود که همچه دستوری بده . وقتی که گفت دیگه بسه خسته شدی انگار یه پارچ آب یخ ریخته باشن روسرم . ولی وقتی که بهم گفت حالا بیا من واست لیف بکشم انگاری که یه دنیا رو بهم داده باشن -مامان تو که دستات درد می کرد -حالا به لطف تو داغ شده و گرم افتاده و با این مالش و نرمشای تو هر مرده ای بیدار میشه چه برسه به منی که با محبت تو نفس می کشم . دلم می خواست در اون لحظه لبای مامانو می بوسیدم و بهش می گفتم که چقدر دوستش دارم . لیفو گرفت و افتاد به جون من .خیلی پر تحرک تر ازمن نشون می داد شاید چون من می خواستم نرم نرم حال کنم و مزه بگیرم کند تر کار می کردم . من روبروش نشسته بودم و اون واسم لیف می زد -شورتتو من واست در بیارم ؟/؟-مامان سختمه . خجالت می کشم .-عزیزم هنوز یاد نگرفتی که بامامانت چه طوری صمیمی باشی . من که باید سختم باشه سختم نبود . تو دیگه از این حرفا نزن . موهای کیرمو نتراشیده بودم و از طرفی رومم نمی شد . هم این که می دونستم شق و کلفته و هم این که پر مو بود . بازم چاره ای نداشتم . شورتمو از پام در آوردم . مامان خواست خودشو خیلی خونسرد نشون بده . کیر تیز و سر به هوا شده ام نزدیک بود به نافم برسه -این چیه واسه خودت درست کردی -دست من نیست مامان تو که خودت می دونی سیستم ما با زنا فرق می کنه -چقدر موداره دور و برش . هرچی من بهداشتی هستم تو یکی چپل بازی در میاری -مامان این طورام نیست . تازه براتو چه فرقی می کنه -بازم از اون حرفا می زنی و دهنمو باز می کنی ها . اولا برای سلامتی خودت میگم . ثانیا اون بیچاره بد بختی که باهات ازدواج می کنه که نباید آلوده بشه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

9 نظرات:

ar@sh گفت...

in dastan dare kheili jaleb mishe.vaqean dastet dard nakone

جيبر گفت...

بابرد پرسپوليس و اين داستان زيبا شبم كامل شد مر30

ایرانی گفت...

باسپاس و تشکر از تو آرش عزیز وگل که این روز ها دیگه گل کاشتی ...ایرانی

jemco گفت...

ایرانی عزیز دمت گرم آقا
این داستان خیلی عالیه
واقعا خسته نباشی با این قلمت
پاینده باشی...

سعید گفت...

سلام
داستان خیلی جالبی که جزئیاتش قشنگ داره بیان میشه

دلفین گفت...

ایرانی عزیز خودم سلام خیلی قشنگه منتظر قسمت بعدی هستم چه مامانه با حالیه

ایرانی گفت...

جمکوی عزیز داداش سعید دلفین گلم و جبیر هم سنگر و قر مز نشانم امید وارم که بازیکنان تیم ما همیشه متعصبانه بازی کنند و سال آینده هم دفاعشونو قوی تر کنند .پاینده باشید ..ایرانی

matin گفت...

خیلی عالیه

ایرانی گفت...

ممنونم متین جان .شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر