پری : راستی راستی بوی بهشتو احساس می کنی ؟ من به خودم امید وار میشم .
مهرداد : این دوست من شامه اش خیلی تیزه . اگه بدونی چه احساس قویی داره !
افشین یه چشمکی به مهرداد زد که مهرداد خنده اش گرفت .
مهوش هم دوست داشت که پری تا حدود زیادی به افشین گرایش پیدا کنه چون تازگی ها حس کرده بود که مهرداد توجه زیادی به پری نشون میده و می خواد که با اون دوست شه . پری هم حس کرد که می تونه افشینو تورش کنه .. پری مثل مهوش در دوستی و سکس با سایر مردان زیاد اوج نگرفته بود و بیشتر فعالیتهایش در همون مقدمات کار دور می زد . مهوش .. پری رو به سمتی کشید و به بهانه این که می خوان چند تا جنسو دید بزنن به پری گفت به نظرت چطور اومده ؟
پری هم خیلی آروم گفت که عالیه ... ولی اگه دوست داشته باشه با من جور شه که خیلی خوبه ...
مهوش : افشین باید آرزوش باشه که بخواد با تو جور شه ..
پری : ولی من که شوهر دارم . مهوش : اتفاقا پسرای جوون زنای متاهل رو بیشتر می پسندن . به خاطر این که اون زنا خیلی راحت تر بهشون حال میدن. دخترا همش باید بترسن و در واقع به پسرا ضد حال می زنن .
-جدی میگی ؟
-شوخیم کجا بود ؟ تو که خودت استاد فن این کارایی .
پری : ولی نمی دونم تازگی ها چرا شوهرم همش می خواد کاری کنه که من با یه مردی خلوت کنم و مدام از زنای خیانتکاری میگه که سر شوهراشونو که دور می بینن فوری زیر آبی میرن و در جامعه ای که اساس اون دموکراسیه زن و شوهر باید این مسائل رو حل کنن و با هاش کنار بیان . اما بعضی وقتا حس می کنم که اسیر حسادت میشه و خلاف اون چه که گفته عمل می کنه . به خاطر همین دو گانگی شخصیت اونه که من می ترسم به حرفش گوش کنم و با پسرای دیگه دوست شم ..
مهوش : من که از کارای تو سر در نمیارم و نمی دونم چی میگی ؟ ترس نداره عشقم .
پری : نه آدما رو نمیشه شناخت . هر کاری دزدکی اون خیلی حال میده .
مهوش : کاش شوهر من حتی به شوخی هم که شده این حرف رو بر زبون می آورد . اون وقت من می دونستم چیکار کنم . فورا از این حرف اون استفاده می کردم و می گفتم که خودت اینو عنوان کردی . ..
پری : ولی من نمی تونم این جوری باشم ..
مهوش : من می تونم . چون لذت این کار رو تا عمق وجودم چشیدم . می دونم چه حسی به آدم دست میده و به چه عالمی می بره . !
پری : جون من راست میگی ؟
مهوش : فدای تو . حالا بریم پیش پسرا . می ترسم مشکوک شن که چی داریم با هم پچ و پچ می کنیم . ..
افشین با پری گرم گرفت . می دونست که این زن شوهر دار اهل حاله و می تونه با اون راه بیاد واسه همین سعی داشت مخ اونو کار بگیره .
افشین با خنده و طوری که مثلا تر کیبی از شوخی و جدی رو به کار برده باشه و در یه حالتی مودبانه به پری گفت -حالا تو می تونی حوری من شی ؟
پری : به نظر شما دو تا مرد می تونن یه حوری داشته باشن ؟
افشین : حوری می تونه قلبا از یه مرد طلاق بگیره .. و تازه از کجا معلوم که هر دو تا مرد اونو بخوان . اون باید بره سمت مردی که اونو با تمام وجودش می خواد ...
مهرداد و مهوش واسه این که پری و افشینو تنها بذارن به گوشه ای دیگه رفته سرگرم صحبت شدن ... پری : می تونم بپرسم کی کی رو می خواد ؟ ! افشین : من تو رو می خوام .. پری برای لحظاتی ساکت موند . با این که فانتزی های زیادی داشت و در موارد زیادی هم با دوست پسراش حال کرده بود ولی در این مورد خاص فکر می کرد که غافلگیر شده دقیقا نمی دونه چه عکس العملی نشون بده . پری در اون لحظه دوست داشت دستشو بذاره لاپاش . اون لذت می برد از این که بتونه به یک جوون مجرد حال بده .
وقتی افشین به آرومی دستشو گرفت و تو چشاش نگاه کرد پری حس کرد که کاملا سست شده .. دوست داره در اون لحظات فقط به این فکر کنه که اگه اون و افشین در یه جای دنج و امنی تنها شن تا چه حد می تونه به اونا خوش بگذره و از لحظه هاشون لذت ببرن ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
مهرداد : این دوست من شامه اش خیلی تیزه . اگه بدونی چه احساس قویی داره !
افشین یه چشمکی به مهرداد زد که مهرداد خنده اش گرفت .
مهوش هم دوست داشت که پری تا حدود زیادی به افشین گرایش پیدا کنه چون تازگی ها حس کرده بود که مهرداد توجه زیادی به پری نشون میده و می خواد که با اون دوست شه . پری هم حس کرد که می تونه افشینو تورش کنه .. پری مثل مهوش در دوستی و سکس با سایر مردان زیاد اوج نگرفته بود و بیشتر فعالیتهایش در همون مقدمات کار دور می زد . مهوش .. پری رو به سمتی کشید و به بهانه این که می خوان چند تا جنسو دید بزنن به پری گفت به نظرت چطور اومده ؟
پری هم خیلی آروم گفت که عالیه ... ولی اگه دوست داشته باشه با من جور شه که خیلی خوبه ...
مهوش : افشین باید آرزوش باشه که بخواد با تو جور شه ..
پری : ولی من که شوهر دارم . مهوش : اتفاقا پسرای جوون زنای متاهل رو بیشتر می پسندن . به خاطر این که اون زنا خیلی راحت تر بهشون حال میدن. دخترا همش باید بترسن و در واقع به پسرا ضد حال می زنن .
-جدی میگی ؟
-شوخیم کجا بود ؟ تو که خودت استاد فن این کارایی .
پری : ولی نمی دونم تازگی ها چرا شوهرم همش می خواد کاری کنه که من با یه مردی خلوت کنم و مدام از زنای خیانتکاری میگه که سر شوهراشونو که دور می بینن فوری زیر آبی میرن و در جامعه ای که اساس اون دموکراسیه زن و شوهر باید این مسائل رو حل کنن و با هاش کنار بیان . اما بعضی وقتا حس می کنم که اسیر حسادت میشه و خلاف اون چه که گفته عمل می کنه . به خاطر همین دو گانگی شخصیت اونه که من می ترسم به حرفش گوش کنم و با پسرای دیگه دوست شم ..
مهوش : من که از کارای تو سر در نمیارم و نمی دونم چی میگی ؟ ترس نداره عشقم .
پری : نه آدما رو نمیشه شناخت . هر کاری دزدکی اون خیلی حال میده .
مهوش : کاش شوهر من حتی به شوخی هم که شده این حرف رو بر زبون می آورد . اون وقت من می دونستم چیکار کنم . فورا از این حرف اون استفاده می کردم و می گفتم که خودت اینو عنوان کردی . ..
پری : ولی من نمی تونم این جوری باشم ..
مهوش : من می تونم . چون لذت این کار رو تا عمق وجودم چشیدم . می دونم چه حسی به آدم دست میده و به چه عالمی می بره . !
پری : جون من راست میگی ؟
مهوش : فدای تو . حالا بریم پیش پسرا . می ترسم مشکوک شن که چی داریم با هم پچ و پچ می کنیم . ..
افشین با پری گرم گرفت . می دونست که این زن شوهر دار اهل حاله و می تونه با اون راه بیاد واسه همین سعی داشت مخ اونو کار بگیره .
افشین با خنده و طوری که مثلا تر کیبی از شوخی و جدی رو به کار برده باشه و در یه حالتی مودبانه به پری گفت -حالا تو می تونی حوری من شی ؟
پری : به نظر شما دو تا مرد می تونن یه حوری داشته باشن ؟
افشین : حوری می تونه قلبا از یه مرد طلاق بگیره .. و تازه از کجا معلوم که هر دو تا مرد اونو بخوان . اون باید بره سمت مردی که اونو با تمام وجودش می خواد ...
مهرداد و مهوش واسه این که پری و افشینو تنها بذارن به گوشه ای دیگه رفته سرگرم صحبت شدن ... پری : می تونم بپرسم کی کی رو می خواد ؟ ! افشین : من تو رو می خوام .. پری برای لحظاتی ساکت موند . با این که فانتزی های زیادی داشت و در موارد زیادی هم با دوست پسراش حال کرده بود ولی در این مورد خاص فکر می کرد که غافلگیر شده دقیقا نمی دونه چه عکس العملی نشون بده . پری در اون لحظه دوست داشت دستشو بذاره لاپاش . اون لذت می برد از این که بتونه به یک جوون مجرد حال بده .
وقتی افشین به آرومی دستشو گرفت و تو چشاش نگاه کرد پری حس کرد که کاملا سست شده .. دوست داره در اون لحظات فقط به این فکر کنه که اگه اون و افشین در یه جای دنج و امنی تنها شن تا چه حد می تونه به اونا خوش بگذره و از لحظه هاشون لذت ببرن ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر