پارسا نگاهشو به زن داداشش دوخته بود و از این که اون چه جوری داره آب کیرشو با لذت می خوره و یه ملچ ملوچ حسابی راه انداخته بود لذت می برد . دوست داشت یه دنیا حرف عاشقونه سرشار از لذت و هوس تحویلش می داد ولی نمی دونست که از کجا شروع کنه ..
توسکا هم همین حسو داشت . اون تازه حس می کرد معنای سکس و عشقبازی رو . هر گز تا به این حد از هوس و تمتع نرسیده بود ..
و برای لحظاتی نگاهشونو به هم دوختند . نگاهی سر شار از عشق و دنیایی از حرف نگفته ... بازم نمی دونستن که به چه کلامی شروع کنن .
پارسا لباشو گاز می گرفت وتوسکا نگاهش می کرد ..
توسکا : پشیمونی ؟
-توچی خانومی ؟
توسکا لبخندی به لبانش آورد و گفت اگه می خواستم پشیمون بشم که این کارو نمی کردم . هر کسی مسئول کاریه که می کنه و حتما تشخیصش این بوده که بازم می تونه انجام بده ..
پارسا : یعنی اگه بخوام بازم می تونم این کارو انجام بدم ؟
توسکا : تا هر وقت که بخوای و اراده کنی . به هیچی دیگه نباید فکر کنی و فکر کن به خودمون . این که من کی هستم و تو کی هستی و چه نسبتی با هم داریم نباید مانع پیوندمون بشه . دوستت دارم پارسا . دلم می خواد صاحب اون چشای قشنگ فقط به من توجه کنه منو بخواد از من لذت ببره و منم بهش لذت بدم .. هر چی رو که می خواد من واسش تامین کنم ...
توسکا با عشوه گری چشاشو خمار کرده لباشو گرد می کرد و خودشو به پارسا نزدیک می کرد و با این کاراش دل پسر رو برده بود ..
-جاااااااااان عزیزم عشقم .. با این کارات نمی دونی چه آتیشی به خر من من می زنی ؟!
-هنوز کجاشو دیدی ؟! این تازه اولشه . تو اگه با توسکا باشی معجزه ها ازش می بینی .
زن کاملا سست شده بو .. وپارسا هم که کیرشو تازه سبک کرده بود حس می کرد که یک بار دیگه سرشار از هوس و نیاز و خواهشه ... این نیاز وقتی به اوجش رسید که توسکا سرشو روی کیر خم کرد و دهنشو به آرومی باز کرده جفت لباشو گذاشت رو کیر برادرشوهرش .... به خودش می گفت بالاخره شکارت کردم به هدفم رسیدم و نتونستی از دستم در ری . این همون چیزی بود که من می خواستم این نهایت خواسته و آرزوی من بود . جوووووووووون ... حالا تا می تونم حال می کنم . تلکا هم نمی تونه و نباید که تو رو از من بگیره و نه هیچ دختر دیگه ای ...تو فقط مال منی .. عشق منی عزیز منی .. دوستت دارم . دوستت دارم ....
کیر پارسا توی دهن توسکا لحظه به لحظه دراز و کلفت تر می شد تا این که به نهایتش رسید ..
-آخخخخخخخخ توسکا ... عشقم .. دوستت دارم ...
و زن از شنیدن این جملات نهایت لذتو می برد ... پسر کیرشو آروم آروم از دهن زن داداش بیرون کشید ... توسکا لباشو باز کرد .. همچنان چشاش خمار بود و با حرکاتش نشون می داد که یه بوسه لب به لب و عاشقانه می خواد . پا هاشو به دوسمت باز کرد و لباشون رو لبای هم قرار گرفت و پارسا کیرشو باز هم گذاشت لاپای توسکا .. و دو تایی شون حریصانه لباشونو رو لبای هم می گردوندن .
-توسکا تو مال منی فقط مال منی .. ناز منی .. دوستت دارم . همه چیزت مال منه . با تمام وجودم دوستت دارم و می خوامت .. می خوام همه جای بدنتو بخورم بلیسم ..
-بخورش .. بلیس فقط مال توست عشقم .. عاشقتم .... باورم نمیشه .. باورم نمیشه که تو بغل تو باشم . فشارم بگیر . گازم بگیر . کبودم کن . بذار .. بذار پویا ببینه .. بذار بدونه .. وووووووییییییی خوشم میاد .... محکم بزن ... چقدر دوست داشتم چند دقیقه قبل حرف می زدم . جیغ می کشیدم می گفتم که من اسیر توام شکار توام . هر کاری دوست داری با من انجام بده . حالا دیگه خیلی راحت می تونم با هات حرف بزنم .. حالا می تونم همه اینا رو بگم ... می تونم .
-آره بگو بگو عشقم .. می دونی که چقدر دوستت دارم .
-چقدر خوشم میاد که تو این کلمه رو تکرار می کنی .. خودت رو بهم بچسبون پسر .. بغلم بزن ... بذار بسوزم . خاکسترم کن ....
-بازش کن .. بازش کن توسکا .. می خوام خیلی آروم بکنمش تو ...
-بیا عزیزم .. همش مال تو ...
زن پا هاشو کاملا باز کرده بود و دستاشو هم دور کمر برادر شوهرش گذاشت . پارسا یک بار دیگه کیرشو تا انتها گذاشت توی کس توسکا .. پارسا حس کرد که حس تعلق خاصی به زن داداشش پیدا کرده و اینو هم می خواد که توسکا فقط برای اون باشه .. اما می دونست که این امکان نداره و پویا هم زنشو می خواد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
2 نظرات:
خیلی عالی بود داداش
حالاببینیم پارسا کی ترتیب تلکارو میده
این داستان خیلی جالب میشه
منتظره ادامش هستم داداش
هرچی زودتر بهتر
سلام جمکو جان .. خسته نباشی .. دوست و داداش خوبم از این که همراهیم می کنی ... این روزا بازم همسرم حالش بد شده و در بیمارستان بستریه ..وگرنه توجه بیشتری به این داستان و همچنین سایر داستانها می کردم . با احترام و تشکر مجدد ... ایرانی
ارسال یک نظر