چهار تایی شون برگشتن به میون جمعیت ... میلاد و مهران و معین و لیدا خوابیده بودند . و میانسالهاش هنوز بیدار بودند و کلی گپ می زدند و می خندیدند . ماندانا و ویدا تو فضای گروهی بازم با هم خلوت کرده بودند و سه تا زن دیگه هم کنار هم بودند و از هر دری حرف می زدند .
حمیده : ببینم شما چهار تا کجا رفته بودین ؟
وحید تا بناگوش سرخ شد .
ماندانا : رفته بوئدیم کمی قدم بزنیم . خب شما هم با ما میومدین دیگه .
حمیده : نمی خواستیم خلوت شما رو به هم بزنیم .
ماندانا : نکنه خلوت خود شما به هم می خورد .
حمیده : از ما دیگه گذشته ..
ماندانا : چی رو از شما گذشته ؟! چرا الکی بند آب میدین ؟
ویدا به زور جلو خنده اش رو می گرفت . اون از این که ماندانا داره مخ کار می گیره لذت می برد . اون سه تا زن حسابی کلاس گذاشته بودن و پز چیزایی رو می دادن که اصلا ربطی به اونا نداشت و در این زمینه تخصص زیادی هم نداشتند .
ماندانا : ویدا میگم رو مخ این سه تا هم کار کنیم ؟
ویدا : حالا می خوای شر درست کنی ؟ اونا همکارای وحیدن . اون وقت اگه از یه کانالی به گوش داداشم برسه که زنش اهل حاله ممکنه ناراحت شه . اصلا باورش نمیشه که تو اونو دور زده باشی .
ماندانا : راستم میگی ها .. ولی حال کردن که باشه اگه کس یک زن به خارش بیفته و مورد با حالی رو هم گیر بیاره دیگه پیه همه این چیزا رو به تن می ماله . براش عمق رسوایی مهم نیست . فقط می خواد از زندگیش لذت ببره . ماندانا : خیلی دلم می خواد امشبه رو پیش خواهرشوهرم بخوابم . این جوری که از شوهرای وا رفته مون پیداست اونا از همین حالا هنگ کردن که نکنه یه وقتی نصف شبی بهشون بگیم که باز هم با ما باشن و یه حال اساسی به ما بدن .
-خب چه اشکالی ذاره ! بذار همین کارو بکنن .
-میگم مانی جونم من خیلی دلم می خواد رو مخ این سه تا مرد کار کنم .
-یعنی می خواد تنها و بدون من این کارو بکنی ؟
-چیکار کنم اونا همکارای شوهرت هستند . اگه به گوش وحید برسه خیلی بد میشه و داداشم دق می کنه . اصلا راضی نیستم که این جوری حالش گرفته شه .
-فدای تو ویدا جونم بشم که هوای شوهر منو این جوری داری . ولی به نظرت من با کدومشون باشم بهتره ؟. خطرش کمتره ...
ویدا : زن داداش . یه مثالی هست در مورد زنای حشری که اگه بگم خیلی بده ... ماندانا : چون من بگو .. چی میگن ؟
-هیچی میگن آلت خر هم براشون کمه ..
-چیه ویدا جونم حالا خجالتی شدی و داری این جوری حرف می زنی ؟ تو خودت بگو کیر خر هم برای این جور زنا کمه دیگه . یعنی واسه من ...
-تو ده تا رو هم با هم می تونی جواب بدی ؟
-چی رو مرد رو یا خر رو ....
ویدا : جون من دیگه این جوری حرف نزن . اگه این مدل حرف زدنای ما رو ببرن به داستانای سکسی اون وقت میگن ببین داستان چقدر بی کلاس شده!..
ماندانا : واااااااااا .. مگه داستانهای سکسی کلاس هم داره ؟! همه شون دارن از یه چیز حرف می زنن ته خط هم معلومه ..
ویدا : حالا یه خورده یواش تر حرف بزنیم ممکنه مردا مشکوک شن .
-خب مشکوک شن . من که می خوام مشکوک شن .. البته شوهرامون که عین خیالشون نیست . وحید فقط هر موقع که من از اون دورم خیلی حساسیت نشون میده .
-یواش تر ماندانا
-اگه دوست داری بریم بیرون حرف بزنیم . هر چند دلم می خواد اون سه تا مرد میانسال هم با ما بیان . ولی دوست دارم اول با مجید خان پدر میلاد باشم .
ویدا : می تونی کار دستمون بدی بالاخره شوهرامون بدون یک ریال مهریه و نفقه ما رو به حال خودمون رها کنن ؟
ماندانا : نترس عزیزم کارو به اون جا نمی کشونم . من حواسم خیلی جفته .
ویدا : من نمی دونم حالا چرا در این لحظات به اون سه نفر پیله کردی .
ماندانا : ای کاش می شد که ما شش نفری یه سکس ضربدری انجام می دادیم . ولی فکر نکنم اگه سالها روی مخ شوهرامون کار کنیم اونا به همچین کاری رضایت بدن .. ویدا : خب حق مسلم اوناست . پس جامعه دموکراسی به چی میگن ؟! نمیشه که به زور چیزی رو به کسی تحمیل کرد . حتی خیلی از تبلیغات به ظاهر آزادی خواهانه این روزا نوعی تحمیل و دیکتاتوریه .. یعنی به نوعی با پنبه سر بریدن .
ماندانا : ولی خیلی دلم می خواد بدونم که وقتی یه مرد میانسال از من لذت می بره چه حالی پیدا می کنه و تا چه حدازم لذت می بره . حتما ناز منو هم می کشه و لوسم می کنه . این جوری خیلی دوست دارم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
حمیده : ببینم شما چهار تا کجا رفته بودین ؟
وحید تا بناگوش سرخ شد .
ماندانا : رفته بوئدیم کمی قدم بزنیم . خب شما هم با ما میومدین دیگه .
حمیده : نمی خواستیم خلوت شما رو به هم بزنیم .
ماندانا : نکنه خلوت خود شما به هم می خورد .
حمیده : از ما دیگه گذشته ..
ماندانا : چی رو از شما گذشته ؟! چرا الکی بند آب میدین ؟
ویدا به زور جلو خنده اش رو می گرفت . اون از این که ماندانا داره مخ کار می گیره لذت می برد . اون سه تا زن حسابی کلاس گذاشته بودن و پز چیزایی رو می دادن که اصلا ربطی به اونا نداشت و در این زمینه تخصص زیادی هم نداشتند .
ماندانا : ویدا میگم رو مخ این سه تا هم کار کنیم ؟
ویدا : حالا می خوای شر درست کنی ؟ اونا همکارای وحیدن . اون وقت اگه از یه کانالی به گوش داداشم برسه که زنش اهل حاله ممکنه ناراحت شه . اصلا باورش نمیشه که تو اونو دور زده باشی .
ماندانا : راستم میگی ها .. ولی حال کردن که باشه اگه کس یک زن به خارش بیفته و مورد با حالی رو هم گیر بیاره دیگه پیه همه این چیزا رو به تن می ماله . براش عمق رسوایی مهم نیست . فقط می خواد از زندگیش لذت ببره . ماندانا : خیلی دلم می خواد امشبه رو پیش خواهرشوهرم بخوابم . این جوری که از شوهرای وا رفته مون پیداست اونا از همین حالا هنگ کردن که نکنه یه وقتی نصف شبی بهشون بگیم که باز هم با ما باشن و یه حال اساسی به ما بدن .
-خب چه اشکالی ذاره ! بذار همین کارو بکنن .
-میگم مانی جونم من خیلی دلم می خواد رو مخ این سه تا مرد کار کنم .
-یعنی می خواد تنها و بدون من این کارو بکنی ؟
-چیکار کنم اونا همکارای شوهرت هستند . اگه به گوش وحید برسه خیلی بد میشه و داداشم دق می کنه . اصلا راضی نیستم که این جوری حالش گرفته شه .
-فدای تو ویدا جونم بشم که هوای شوهر منو این جوری داری . ولی به نظرت من با کدومشون باشم بهتره ؟. خطرش کمتره ...
ویدا : زن داداش . یه مثالی هست در مورد زنای حشری که اگه بگم خیلی بده ... ماندانا : چون من بگو .. چی میگن ؟
-هیچی میگن آلت خر هم براشون کمه ..
-چیه ویدا جونم حالا خجالتی شدی و داری این جوری حرف می زنی ؟ تو خودت بگو کیر خر هم برای این جور زنا کمه دیگه . یعنی واسه من ...
-تو ده تا رو هم با هم می تونی جواب بدی ؟
-چی رو مرد رو یا خر رو ....
ویدا : جون من دیگه این جوری حرف نزن . اگه این مدل حرف زدنای ما رو ببرن به داستانای سکسی اون وقت میگن ببین داستان چقدر بی کلاس شده!..
ماندانا : واااااااااا .. مگه داستانهای سکسی کلاس هم داره ؟! همه شون دارن از یه چیز حرف می زنن ته خط هم معلومه ..
ویدا : حالا یه خورده یواش تر حرف بزنیم ممکنه مردا مشکوک شن .
-خب مشکوک شن . من که می خوام مشکوک شن .. البته شوهرامون که عین خیالشون نیست . وحید فقط هر موقع که من از اون دورم خیلی حساسیت نشون میده .
-یواش تر ماندانا
-اگه دوست داری بریم بیرون حرف بزنیم . هر چند دلم می خواد اون سه تا مرد میانسال هم با ما بیان . ولی دوست دارم اول با مجید خان پدر میلاد باشم .
ویدا : می تونی کار دستمون بدی بالاخره شوهرامون بدون یک ریال مهریه و نفقه ما رو به حال خودمون رها کنن ؟
ماندانا : نترس عزیزم کارو به اون جا نمی کشونم . من حواسم خیلی جفته .
ویدا : من نمی دونم حالا چرا در این لحظات به اون سه نفر پیله کردی .
ماندانا : ای کاش می شد که ما شش نفری یه سکس ضربدری انجام می دادیم . ولی فکر نکنم اگه سالها روی مخ شوهرامون کار کنیم اونا به همچین کاری رضایت بدن .. ویدا : خب حق مسلم اوناست . پس جامعه دموکراسی به چی میگن ؟! نمیشه که به زور چیزی رو به کسی تحمیل کرد . حتی خیلی از تبلیغات به ظاهر آزادی خواهانه این روزا نوعی تحمیل و دیکتاتوریه .. یعنی به نوعی با پنبه سر بریدن .
ماندانا : ولی خیلی دلم می خواد بدونم که وقتی یه مرد میانسال از من لذت می بره چه حالی پیدا می کنه و تا چه حدازم لذت می بره . حتما ناز منو هم می کشه و لوسم می کنه . این جوری خیلی دوست دارم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر