نمی دونم چی شد که از زبونم پرید تو از کجا متوجه شدی که این سگ خانومه ؟به خودم گفتم کامیارآخه اینم حرف بود که تو زدی ؟
یه نگاهی بهم انداخت که ترس برم داشت .
-خیلی پررویی .. حقته که تا آخر عمرت همین جور مجرد بمونی . تو اصلا آدم بشو نیستی . اصلا منو بگو که واسه چی وقتمو دارم با تو تلف می کنم ؟!
-ترانه ! من که چیزی نگفتم . همین جوری از دهنم پرید ... نگاه کن آسمون چقدر قشنگه ؟ این درختا ! این گلها و گیاهان چقدر قشنگن ؟ ..
فوری با کف دستم زدم جلو دهنمو گرفتم ..
-چی شده ؟! باز چه خرابکاری می خواستی بکنی که عین بچه ها زدی تو دهنت ... راستشو بگو ...
-ناراحت نشی ها
-من از این بچه بازیهای تو ناراحت میشم ..
-هیچی می خواستم بگم همه اینا قشنگه تو هم خوشگلی ..
-همین ؟ مگه شک داشتی ؟! ..
چه عجب این یه تیکه رو با من راه اومده ازم دلخور نشده بود .
-بازم همدیگه رو می بینیم ؟ بازم میای با هم قدم بزنیم ؟
-که چی بشه ؟ من اگه بخوام با تو قدم بزنم میرم با دوستام گپ می زنم . تو دو کلمه حرف درست حسابی رو زبونت نمیاد . همش آدمو حرص میدی .
-میگی اصلا حرف نزنم ؟
-تو با همین حس و حالت می خواستی بری یه دختر پولدارو تو رکنی ؟
-پول که هیچی اخلاق که هیچی , سر مایه برای کار و از دواج که هیچی , همین دو زار قیافه چه به درد آدم می خوره ؟!
یواش یواش داشت منو عصبی می کرد . بی اراده شونه هاشو گرفتم و گفتم خیلی دیگه داری رو اعصابم راه میری ..
-دستتو بکش دیوونه . این چه کاریه داری باهام می کنی . خجالت بکش ... این جا خیابونه ..
راست می گفت بد جوری از کوره در رفته بودم . دیگه حرفی به هم نزدیم . اصلا با هم خداحافظی هم نکردیم . می ترسیدم چیزی بگم از این که چیز بدی بشنوم . گاهی سکوت از هزار تا حرف و دفاع و توجیه هم بهتره .. اما فقط با یه نوع التماس بهش گفتم بازم همدیگه رو می بینیم ؟
سری تکون داد که یعنی نه ...یک بار دیگه گفتم ...
-من چه به دردت می خورم پسر ..مگه یادت رفت دنبال دختر ای پولدار بودی ؟ من همش خرج رو دستت می ذارم .
ترانه رفت و من موندم و یه دنیا حسی که به اون داشتم . نمی دونم اسم این حس چی بود . ولی هر چی فکر می کردم حسی نبود که بشه اسمشو هوس گذاشت . حسی نبود که بخواد با نیاز بر هنه کردن اون همراه باشه . یه عادت , شایدم می خواستم بهش نشون بدم که می تونه رو من حساب کنه . تا حالا به هیچ دختری اجازه نداده بودم که این طور با هام بر خورد کنه . اون زیبا ترین اونا هم نبود . ولی حس می کردم که برام مهم نیست که چه قیافه ای داشته باشه یا داره . فقط در نگاهش در حرکاتش یه نیرویی بود که منو به طرف خودش می کشوند . یه خلوص خاصی بود . انگار درونش همونی بود که آشکار می شد . ظاهر و باطنش یکی بود . دلم می خواست با هاش تماس می گرفتم .. ولی می ترسیدم که ناراحتش کنم . لعنت بر تو کامیار بهش فکر نکن . مگه نشنیدی که میگن عاشق شدن کار دیوونه هاست ؟ تو که می خواستی مخ یه دختر پولدارو بزنی چه طور یه دختر فقیر اومد و مخ تو روکار گرفت ؟
اون شب تا صبح نتونستم خوب بخوابم . هی از این پهلو به اون پهلو می کردم . نمی دونستم باید چه خاکی تو سرم بریزم !
دوروز گذشت ... براش یه پیام دادم و جوابمو نداد . به تلفن منم جوابی نداد . اون نیومده از زندگی من رفته بود . اون بهم متلک انداخته رفته بود ... پدر بهم می گفت چه سر به زیر شدی ! بقیه هم متوجه تغییر حالت من شده بودند . نه .. نه.. کامیار امکان نداره یه دختر اونم با چند تا بد و بیراه گفتن و خیطت کردن این جور توی دلت جا وا کرده باشه . آخه اون که تا حالا کاری نکرده .. حرف رمانتیکی بهت نزده .. تازه اگرم می زد من که اولش اهمیتی نمی دادم . .. ولی خیلی دلم می خواست چند تا از اون حرفای قشنگ و رمانتیکی که عاشقا به هم می زنن رویاد می گرفتم و بهش می گفتم . این جوری هم که نمی شد دست رو دست بذارم و ببینم اون داره از چنگ من در میره . یعنی توی دانشگاه پسرا هم هستن ؟ ممکنه اون با کس دیگه ای هم بر بخوره ؟ اون داره درس می خونه . کلاسش بالاتره . ولش کن کامیار تو با خیلی خوشگل تر از اون بودی ... ولی خب مثل این بزن در رو نبودن . اون یه جوریه ... هم شیطونه هم نجیبه هم مهربونه .. ولی تو از کجا می دونی همه این چیزایی که فکر می کنی هست ؟ این روزا نمیشه آدما رو شناخت . گاه می بینی دو نفر با هم چند هزار پیام فدایت شوم و تو مال منی و من مال توام ردوبدل می کنن آخرش یکی شون ضد حال می زنه میره پی کارش ... بی خیالش شو پسر ... خلاصه سرم خیلی خلوت بود و داشتم کف مغازه رو نگاه می کردم که دیدم یه صدایی اومد
-آقا ببخشید ساندویچ مخصوص سگ دارین ؟
یهو ازجام پریدم ..
-وااااااااووووووو ترانه ..
ترانه : چیه شهین خانوم ؟!
یه نگاه غریبی بهش انداختم که متوجه شد چی می خوام بگم ..
-هیچی دیوونه منو یاد شهین انداختی .. دوستمو می گم .. اونم عادت داره بگه واااااااوووو
-ولی من همین جوری گفتم ..
-حالا می تونم بپرسم چرا این جوری گفتی ؟
-اگه نگم ایراد داره ؟
-نه ..من خودم می دونم . منو دیدی ذوق زده شدی .. این از تو چشات معلومه ... پول مول همرام نیستا ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
یه نگاهی بهم انداخت که ترس برم داشت .
-خیلی پررویی .. حقته که تا آخر عمرت همین جور مجرد بمونی . تو اصلا آدم بشو نیستی . اصلا منو بگو که واسه چی وقتمو دارم با تو تلف می کنم ؟!
-ترانه ! من که چیزی نگفتم . همین جوری از دهنم پرید ... نگاه کن آسمون چقدر قشنگه ؟ این درختا ! این گلها و گیاهان چقدر قشنگن ؟ ..
فوری با کف دستم زدم جلو دهنمو گرفتم ..
-چی شده ؟! باز چه خرابکاری می خواستی بکنی که عین بچه ها زدی تو دهنت ... راستشو بگو ...
-ناراحت نشی ها
-من از این بچه بازیهای تو ناراحت میشم ..
-هیچی می خواستم بگم همه اینا قشنگه تو هم خوشگلی ..
-همین ؟ مگه شک داشتی ؟! ..
چه عجب این یه تیکه رو با من راه اومده ازم دلخور نشده بود .
-بازم همدیگه رو می بینیم ؟ بازم میای با هم قدم بزنیم ؟
-که چی بشه ؟ من اگه بخوام با تو قدم بزنم میرم با دوستام گپ می زنم . تو دو کلمه حرف درست حسابی رو زبونت نمیاد . همش آدمو حرص میدی .
-میگی اصلا حرف نزنم ؟
-تو با همین حس و حالت می خواستی بری یه دختر پولدارو تو رکنی ؟
-پول که هیچی اخلاق که هیچی , سر مایه برای کار و از دواج که هیچی , همین دو زار قیافه چه به درد آدم می خوره ؟!
یواش یواش داشت منو عصبی می کرد . بی اراده شونه هاشو گرفتم و گفتم خیلی دیگه داری رو اعصابم راه میری ..
-دستتو بکش دیوونه . این چه کاریه داری باهام می کنی . خجالت بکش ... این جا خیابونه ..
راست می گفت بد جوری از کوره در رفته بودم . دیگه حرفی به هم نزدیم . اصلا با هم خداحافظی هم نکردیم . می ترسیدم چیزی بگم از این که چیز بدی بشنوم . گاهی سکوت از هزار تا حرف و دفاع و توجیه هم بهتره .. اما فقط با یه نوع التماس بهش گفتم بازم همدیگه رو می بینیم ؟
سری تکون داد که یعنی نه ...یک بار دیگه گفتم ...
-من چه به دردت می خورم پسر ..مگه یادت رفت دنبال دختر ای پولدار بودی ؟ من همش خرج رو دستت می ذارم .
ترانه رفت و من موندم و یه دنیا حسی که به اون داشتم . نمی دونم اسم این حس چی بود . ولی هر چی فکر می کردم حسی نبود که بشه اسمشو هوس گذاشت . حسی نبود که بخواد با نیاز بر هنه کردن اون همراه باشه . یه عادت , شایدم می خواستم بهش نشون بدم که می تونه رو من حساب کنه . تا حالا به هیچ دختری اجازه نداده بودم که این طور با هام بر خورد کنه . اون زیبا ترین اونا هم نبود . ولی حس می کردم که برام مهم نیست که چه قیافه ای داشته باشه یا داره . فقط در نگاهش در حرکاتش یه نیرویی بود که منو به طرف خودش می کشوند . یه خلوص خاصی بود . انگار درونش همونی بود که آشکار می شد . ظاهر و باطنش یکی بود . دلم می خواست با هاش تماس می گرفتم .. ولی می ترسیدم که ناراحتش کنم . لعنت بر تو کامیار بهش فکر نکن . مگه نشنیدی که میگن عاشق شدن کار دیوونه هاست ؟ تو که می خواستی مخ یه دختر پولدارو بزنی چه طور یه دختر فقیر اومد و مخ تو روکار گرفت ؟
اون شب تا صبح نتونستم خوب بخوابم . هی از این پهلو به اون پهلو می کردم . نمی دونستم باید چه خاکی تو سرم بریزم !
دوروز گذشت ... براش یه پیام دادم و جوابمو نداد . به تلفن منم جوابی نداد . اون نیومده از زندگی من رفته بود . اون بهم متلک انداخته رفته بود ... پدر بهم می گفت چه سر به زیر شدی ! بقیه هم متوجه تغییر حالت من شده بودند . نه .. نه.. کامیار امکان نداره یه دختر اونم با چند تا بد و بیراه گفتن و خیطت کردن این جور توی دلت جا وا کرده باشه . آخه اون که تا حالا کاری نکرده .. حرف رمانتیکی بهت نزده .. تازه اگرم می زد من که اولش اهمیتی نمی دادم . .. ولی خیلی دلم می خواست چند تا از اون حرفای قشنگ و رمانتیکی که عاشقا به هم می زنن رویاد می گرفتم و بهش می گفتم . این جوری هم که نمی شد دست رو دست بذارم و ببینم اون داره از چنگ من در میره . یعنی توی دانشگاه پسرا هم هستن ؟ ممکنه اون با کس دیگه ای هم بر بخوره ؟ اون داره درس می خونه . کلاسش بالاتره . ولش کن کامیار تو با خیلی خوشگل تر از اون بودی ... ولی خب مثل این بزن در رو نبودن . اون یه جوریه ... هم شیطونه هم نجیبه هم مهربونه .. ولی تو از کجا می دونی همه این چیزایی که فکر می کنی هست ؟ این روزا نمیشه آدما رو شناخت . گاه می بینی دو نفر با هم چند هزار پیام فدایت شوم و تو مال منی و من مال توام ردوبدل می کنن آخرش یکی شون ضد حال می زنه میره پی کارش ... بی خیالش شو پسر ... خلاصه سرم خیلی خلوت بود و داشتم کف مغازه رو نگاه می کردم که دیدم یه صدایی اومد
-آقا ببخشید ساندویچ مخصوص سگ دارین ؟
یهو ازجام پریدم ..
-وااااااااووووووو ترانه ..
ترانه : چیه شهین خانوم ؟!
یه نگاه غریبی بهش انداختم که متوجه شد چی می خوام بگم ..
-هیچی دیوونه منو یاد شهین انداختی .. دوستمو می گم .. اونم عادت داره بگه واااااااوووو
-ولی من همین جوری گفتم ..
-حالا می تونم بپرسم چرا این جوری گفتی ؟
-اگه نگم ایراد داره ؟
-نه ..من خودم می دونم . منو دیدی ذوق زده شدی .. این از تو چشات معلومه ... پول مول همرام نیستا ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر