رستم از چپ و راست ول کنم نبود . انگشتو کرده بود توی کونم و با هاش بازی می کرد و از طرفی هم کیرشو محکم می زد به ته کسم ...
-چه کمری داری تو پسر ! خیلی خوشم میاد .
رستم : و چه طاقتی داری تو آتنا که یک ریز دارم می کنمت و هنوزم داری حال می کنی !...
-بد جنس تو به زور کارت رو پیش بردی . من که اصلا دلم نمی خواست . تو خودت این کارا رو کردی .
-معلومه ...
خندیدم و گفتم حالا ادامه بده شاید خوشم اومد
-تو که الان گفتی آبت داره میاد .
-من گفتم ؟ اگه من گفتم پس ادامه بده .
دستامو به دیوار چسبوندم و دیگه یه استیل سگی مشتی و جانانه رو نشونش دادم طوری که وقتی سرمو بر گردوندم به عقب و تصویر خودمو در آینه می دیدم کلی لذت می بردم . خوشم میومد کون بر جسته و قلمبه شده خودمو می دیدم . دلم می خواست مثل یک فیلم حالت خودمو می دیدم که جفت سوراخام باز شده و کیر هر لحظه تا به انتها بره توی کسم و انگشت اون هم وارد کونم بشه ... گاه این تصور رو هم داشتم که دارم به عشقم سیاوش خیانت می کنم ولی در اون لحظه کیف کردن به صورتی در اومده بود که من دیگه نمی تونستم دست از لذت بردن بر دارم .
جووووووووون چه حس خوبی داشتم من . با همه درد و سوزش خودم احساس لذت می کردم . یه آرامش خاص . یه کیفی که نمی دونستم اونو به چی تشبیهش کنم . حالا کار به جایی رسیده بود که وقتی انگشتشو می کرد توی کونم حس می کردم که کیرشو فرو کرده اون داخل ...
-آخخخخخخخخ کسسسسسسم وااااااایییییی رسسسسسستم داره میاد .. ببین از پشت داره می ریزه ...
کمی ساکت شدم و فقط رستم در برابر صدای ناله های ایف و اوف من می گفت جاااااااان جاااااااااان ...
-حالا دیگه خالیش کن . جای اون آب روشن , آب سفید خودت رو خالی کن .. ووووووییییییی .. جووووووووون . چه عشقی می کنم . چه لذتی بهم میده . دو تا دستامو به دیوار چسبوندم و اونم محکم خودشو بهم چسبوند .. کیرشو تا انتها توی کسم نگه داشت . خیلی آروم حرکتش می داد ... پرش خفیف و جهش شدید آبشو حس می کردم . گرما و بعد داغی آب کیرش سر حالم کرد .. چشامو آروم بستم و انگشت وسطی دست چپمو کردم توی کونم که رستم انگشتمو از توی کونم بیرون کشید و انگشت خودشو گذاشت جای اون ..
-آخخخخخخخخخخ پسر تو چقدر هاتی ... همین جوری اگه ادامه بدی ولت نمی کنم ... کیرش انگار همون کلفتی رو داشت . پس از انزال تا چند دقیقه ای همچنان منو می کرد ..
بالاخره بهش گفتم که برادر شوهرم ممکنه برسه خونه و چند تا خالی بندی دیگه تا دست از سرم بر داشت ..
سرانجام رستم رو هم فرستادم رفت . می دونستم که عشقم سیاوش منتظره . ولی واسه اونم زنگ زدم و یه بهونه ای تراشیدم که یه نیم ساعتی رو مهلت داشته باشم که سر و وضعمو مرتب کنم تا یه وقتی لو نرم از این که با یکی دیگه بودم . خودمو خیلی خوشگل کردم و تا می تونستم با داخل کس و کونم ور رفتم تا متوجه شم که دیگه اثری از آب کیر رستم خان توی تنم نمونده . ..
بالاخره سیاوش اومد
-چرا این قدر اخمویی ؟
-اصلا به من توجهی نداری
-اگه بهت توجه نمی داشتم که الان بر نامه رو جور نمی کردم که با هم باشیم .
هر چی می خواست یه حرفی پیدا کنه که جواب این حرف منو بده نتونست . قبل از این که حرف دیگه ای بزنه بغلش کردم و سخت بوسیدمش .
-عزیزم جون دلم فدات شم . خیلی دوستت دارم . تو که می دونی من حتی با شوهرم رابطه بر قرار نمی کنم و بیشتر وقتا از دستش فرار می کنم که نشون بدم چقدر دوستت دارم . پس تو باید کاملا منو درکم کنی ..
واااااییییی داشتم از پا می افتادم . دیگه حس و جونی برام نمونده بود . خیلی هم سکسی کرده بودم و می دونستم که دلشو به اندازه کافی بردم . می خواستم با اون ور برم و این من باشم که استارت کارو می زنم ولی خستگی زیاد و سکس با مردان بسیار, دیگه حال و روزی واسم نذاشته بود . ولی انگاری اون خیلی تازه نفس بود . من فقط یه پیر هن خونگی که زیر اون چیزی نداشتم تنم کرده بودم . که دیگه کار سختی نداشته باشم . می دونستم که خیلی دوست داره که من لذت ببرم . واسه همین سریع لختم کرد . سرشو گذاشت لای پام و شروع کرد به میک زدن کسم . انگار حسی که اون بهم می داد با حسی که از بقیه می گرفتم تفاوت زیادی داشت .
-اووووووففففففففف همین جوری بخورش . لبه های کسمو به دو طرف کشیدم تا پهنای زبونش بیشتر با وسط کسم در تماس باشه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
-چه کمری داری تو پسر ! خیلی خوشم میاد .
رستم : و چه طاقتی داری تو آتنا که یک ریز دارم می کنمت و هنوزم داری حال می کنی !...
-بد جنس تو به زور کارت رو پیش بردی . من که اصلا دلم نمی خواست . تو خودت این کارا رو کردی .
-معلومه ...
خندیدم و گفتم حالا ادامه بده شاید خوشم اومد
-تو که الان گفتی آبت داره میاد .
-من گفتم ؟ اگه من گفتم پس ادامه بده .
دستامو به دیوار چسبوندم و دیگه یه استیل سگی مشتی و جانانه رو نشونش دادم طوری که وقتی سرمو بر گردوندم به عقب و تصویر خودمو در آینه می دیدم کلی لذت می بردم . خوشم میومد کون بر جسته و قلمبه شده خودمو می دیدم . دلم می خواست مثل یک فیلم حالت خودمو می دیدم که جفت سوراخام باز شده و کیر هر لحظه تا به انتها بره توی کسم و انگشت اون هم وارد کونم بشه ... گاه این تصور رو هم داشتم که دارم به عشقم سیاوش خیانت می کنم ولی در اون لحظه کیف کردن به صورتی در اومده بود که من دیگه نمی تونستم دست از لذت بردن بر دارم .
جووووووووون چه حس خوبی داشتم من . با همه درد و سوزش خودم احساس لذت می کردم . یه آرامش خاص . یه کیفی که نمی دونستم اونو به چی تشبیهش کنم . حالا کار به جایی رسیده بود که وقتی انگشتشو می کرد توی کونم حس می کردم که کیرشو فرو کرده اون داخل ...
-آخخخخخخخخ کسسسسسسم وااااااایییییی رسسسسسستم داره میاد .. ببین از پشت داره می ریزه ...
کمی ساکت شدم و فقط رستم در برابر صدای ناله های ایف و اوف من می گفت جاااااااان جاااااااااان ...
-حالا دیگه خالیش کن . جای اون آب روشن , آب سفید خودت رو خالی کن .. ووووووییییییی .. جووووووووون . چه عشقی می کنم . چه لذتی بهم میده . دو تا دستامو به دیوار چسبوندم و اونم محکم خودشو بهم چسبوند .. کیرشو تا انتها توی کسم نگه داشت . خیلی آروم حرکتش می داد ... پرش خفیف و جهش شدید آبشو حس می کردم . گرما و بعد داغی آب کیرش سر حالم کرد .. چشامو آروم بستم و انگشت وسطی دست چپمو کردم توی کونم که رستم انگشتمو از توی کونم بیرون کشید و انگشت خودشو گذاشت جای اون ..
-آخخخخخخخخخخ پسر تو چقدر هاتی ... همین جوری اگه ادامه بدی ولت نمی کنم ... کیرش انگار همون کلفتی رو داشت . پس از انزال تا چند دقیقه ای همچنان منو می کرد ..
بالاخره بهش گفتم که برادر شوهرم ممکنه برسه خونه و چند تا خالی بندی دیگه تا دست از سرم بر داشت ..
سرانجام رستم رو هم فرستادم رفت . می دونستم که عشقم سیاوش منتظره . ولی واسه اونم زنگ زدم و یه بهونه ای تراشیدم که یه نیم ساعتی رو مهلت داشته باشم که سر و وضعمو مرتب کنم تا یه وقتی لو نرم از این که با یکی دیگه بودم . خودمو خیلی خوشگل کردم و تا می تونستم با داخل کس و کونم ور رفتم تا متوجه شم که دیگه اثری از آب کیر رستم خان توی تنم نمونده . ..
بالاخره سیاوش اومد
-چرا این قدر اخمویی ؟
-اصلا به من توجهی نداری
-اگه بهت توجه نمی داشتم که الان بر نامه رو جور نمی کردم که با هم باشیم .
هر چی می خواست یه حرفی پیدا کنه که جواب این حرف منو بده نتونست . قبل از این که حرف دیگه ای بزنه بغلش کردم و سخت بوسیدمش .
-عزیزم جون دلم فدات شم . خیلی دوستت دارم . تو که می دونی من حتی با شوهرم رابطه بر قرار نمی کنم و بیشتر وقتا از دستش فرار می کنم که نشون بدم چقدر دوستت دارم . پس تو باید کاملا منو درکم کنی ..
واااااییییی داشتم از پا می افتادم . دیگه حس و جونی برام نمونده بود . خیلی هم سکسی کرده بودم و می دونستم که دلشو به اندازه کافی بردم . می خواستم با اون ور برم و این من باشم که استارت کارو می زنم ولی خستگی زیاد و سکس با مردان بسیار, دیگه حال و روزی واسم نذاشته بود . ولی انگاری اون خیلی تازه نفس بود . من فقط یه پیر هن خونگی که زیر اون چیزی نداشتم تنم کرده بودم . که دیگه کار سختی نداشته باشم . می دونستم که خیلی دوست داره که من لذت ببرم . واسه همین سریع لختم کرد . سرشو گذاشت لای پام و شروع کرد به میک زدن کسم . انگار حسی که اون بهم می داد با حسی که از بقیه می گرفتم تفاوت زیادی داشت .
-اووووووففففففففف همین جوری بخورش . لبه های کسمو به دو طرف کشیدم تا پهنای زبونش بیشتر با وسط کسم در تماس باشه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
2 نظرات:
داداش داستانها عالی بود ولی من نمیدونم این سوالو کجا پرسیدم میخواستم بدونم داداش چندتا داستانو تموم کردی جاش قرار داستانهای جدیدی بزاری
سلام دلفین جان .. خسته نباشی .. من ماه گذشته چند تا داستانو تموم کردم فکر کنم 3 تا ولی جاش یکی داستان گذاشتم دیگه داستان جدید نمی خوام بذارم چون با توجه به شرایط زندگیم همینا رو هم نمی رسم درست و حسابی بنویسم و تازگی ها حتی روز یکی رو هم که می خوام بنویسم هول هولکی می نویسم ... دستت درد نکنه از توجه و همراهیت ..موفق باشی ..
ارسال یک نظر