ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تمنای تمنا 1

از همون جوونی خیلی حشری بودم . تو عرض یه سال سه چهار تا دو ست پسرعوض  می کردم . خیلی دوست داشتم بهشون حال بدم وحال کنم . واسه این که دختریمو اتز دست ندم همش مجبور بودم ازکون بدم . تا این که دیپلممو گرفتم و منم که مثل اسمم تمنا تمنای زیادی داشتم و پر از هوس و شور و شوق جوونی بودم گول حرفای یه پسره همسن خودمو می خورم و کوسمو تقدیمش می کنم . ای خاک عالم تو سرت تمنا که تموم نشونیهایی که اون پسره از خودش می داد همه غلط بود . حتی تو خونه خودمون منو گاییده بود و دختری منو گرفته بود . پدر و مادر از غصه داشتند دق می کردند . آخرشم یه نفر که 22 سال بزرگتر از من بود و چهل سالش می شد اومد منو گرفت . وای چقدر بابا مامانم خوشحال شدند و منم که تا ابد نمی تونستنم بشینم که یه جوون کوس خل بیاد و یه زن کوس خل تر از خودشو بگیره . شعبان وضعش خوب بود . تاجر برنج بود و یه خونه دو طبقه  بزرگ هم تو اولای میدون آزادی به طرف انقلاب داشت که بعدا بچه هامونو فرستادیم طبقه اول . مرد خوبی بود خیلی بیشتر از اینا ملک و املاک داشت وراستش واسم زیاد مهم نبود . من فقط می خواستم آتیش هوسمو خاموش کنم . تا چند سال اول کیرش بدک نبود مثل ماشین پیکان فعال بود . بچه اولمون دختر بود که اسمشو گذاشتیم شوکت که خیلی شرور بود و شیطون و دومی هم که قربونش برم یه کاکل زری خوشگل بود و 6سالی کوچیک تر از خواهرش که اسم اونو گذاشتیم یعنی اسم اون پسره رو شوهرم گذاشت شعیب . هیچم از این اسمای عربی عهد عتیقی دهن پر کن خوشم نمیومد . شوکتو که پارسال شوهر دادم تا قبل از این که کار دست خودش بده و خودشو گرفتار یک پیرمرد کنه و یه جوون ترتیبشو بده ... حالا یه پیر مرد 60 ساله و زن 38 ساله و یه پسر 12 ,13ساله کل اعضای خونه رو تشکیل می دادند . در این 20سالی که از ازدواجم می گذشت به غیر از 5 سال اولش بقیه رو یک سکس درست و حسابی نداشتم . مخصوصا از پنجاه سالگی شوهرم به بعد . دست از پا هم خطا نکردم و آتیش هوس خودمو با چیزای مصنوعی و وررفتن با خودم یه جوری می خوابوندم . کیرش که شق بشو نبود . قرص وایاگرا هم که می خورد یا فشارش می رفت بالا یا سر درد می گرفت . وقوز بالا قوز تر این که از بس که ناشکری کردیم همینش هم از دست ما گرفته شد و آقا یخه ما دیگه شد یخ در بهشت . سکته زد و نصفه راست تنش فلج شد . حالا باید مث یه بچه کوچیک ازش پذیرایی و مراقبت هم می کردیم . دو تا پاشم کرده بود تو یه کفش که پرستار نمی خوام و تو مراقبم باش . .کشتم خودمو تا واسه روزش پرستار گرفتم . شبارو خودم عهده دارش شدم . این از این . دیگه می دونستم این شوهر واسم شوهر بشو نیست . نیروهای متضاد در جسم و روحم با هم دست به یقه شده معلوم نبود کدومشون می خوان پیروز شن . دیگه تصمیممو گرفته بودم . باید هر جوری شده خودمو خالی می کردم . باید خودمو مینداختم تو بغل یکی . کوسمو می دادم به دست یه کیری که منو تا یه مدتی آب بندی کنه . می دونستم که جوونا عاشق کوسن و گاییدن زنا . تو همین گیر و دار یه روز پشت تاکسی نشسته بودم وداشتم به خونه بر می گشتم . دو تا جوون خوش تیپ و خوش هیکلو دیده بودم یه خورده این نیروهای درهم و برهم داخل جسم و روحم دوباره منو به حرکت در آورده و وسوسه ام کرده بودند . یه پامو گذاشتم روی پای بغل دستی فوری کنار کشیدم . به جای این که من معذرت بخوام جوونه معذرت خواست . اینم از شانس ما . یه دفعه دیگه کرم ریختم . بغلی من به بغلی خودش که ظاهرا دوستش بود اشاره زد طوری که منم بشنوم گفت یارو مثل این که کوسسسسسه -اشتباه نکنی -بابا چی بهت میگم متوجه شدم که خارش داره -جا داری ؟/؟-آره امشب خونواده می خوان برن عروسی و چند ساعت در بست خونه دارم . بغل دستیم یه نگاهی به من انداخت و منم تو چشاش زل زده سرمو تکون دادم که بله من هستم . شماره یک به شماره دو سقلمه ای می زنه و میگه نگاه کن بهش اهل حاله چی میگی با هم پیاده میشیم قرار میذاریم ؟/؟این بار شماره دو بهم نگاه کرد و گفت ول کن حمید زیر بیست سال خیابون ریخته من برم اینو بچسبم که سن ننه  من و تو رو داره ؟/؟تازه حتما دو برابر اون جنده های جوونم پول می گیره .اینا دک و پزشونم خیلی زیاده . نزدیک بود دهن باز کنم بگم حاضرم دستی بدم و کیرتونو بهم بدین . دیگه روم نشد وچند صدمتر قبل از خونه پیاده شدم . رفتم میوه فروشی و خودمو سر گرم خرید کردم . مشتری دیگه ای نبود . دیدم اون وسطا یه جای تنگ جناب میوه فروش داره میوه هارو ردیف می کنه وخوبا رو از بدا جدا می کنه منم خودمو زدم به کوچه علی چپ وتومسیرش کونمو از پشت مانتوم به کیر قایم شده اش چسبوندم  .ظاهرا اونم جزو دوزاری کج ها بود که ازم عذر خواهی کرد که جارو تنگ کرده ..رفتم خونه دیدم شوهر خانوم پرستاره اومده دنبال زنش که اونو ببره .زن و شوهر اصلا بهم نمیومدن . گویی زنه پنجاه سالش بود ومرده سی سالش . فوری مانتومو در آورده و باسن توپ خودمو که از داخل داشت شلوار جینمو می ترکوند نشون شوهره داده و اونم با لبخند همراهیم کرد . بالاخره می رفتم تا موفق شم . پرستاره یه چشم غره ای به شوهرش رفت و گفت دیگه لازم نیست که شبا بیاد پی اون . همش به در بسته می خوردم . عصبی شده بودم . غذای شعبانو دادم و اومدم توی هال وکنار شعیب نشستم . ماشاءالله یواش یواش داشت واسه خودش مردی می شد . رفت حموم و منو تنها گذاشت -مامان ببخشید باخودم حوله نیاوردم -رفتم در حموم باز کرده که حوله رو بدم دستش یه لحظه که در باز شد تن لختشو دیدم . درهمان فرصت کوتاه تنها چیزی که توجهمو جلب کرد کیر مردونه و درازش بود با این که موهای دور کیرش خیلی حجیم بوده و تا وسطای آلتشو می پوشوند ولی از ابهت کیرش کم نکرده بود .خودشو کنار کشید حوله رو گرفت ومنم درو بستم .. نه .. نه تمنا !تمنای کیر پسرتو نداشته باش . اون چشم و گوش بسته هست . تو مادرشی .. نه ... نه ..رفتم آشپز خونه . کلفت ترین و دراز ترین بادمجونی رو که دیدم بر داشتم و شورتمو کشیدم پایین تا یه جوری خودمو آروم کنم . بادمجون رو میذاشتم تو کوسمو در می آوردم . با این که هر چند لحظه پاکش می کردم ولی بازم خیسی زیاد کوسم پوست بادمجونو براق تر می کرد . درسته از کیر پسرم کلفت تر بود اما می دونستم بادمجون اگه توی کوس بره نیاز به کیر رفع نمیشه ولی اگه کیر بره توی کوس دیگه نیازی به بادمجون نیست .. ادامه دارد . .نویسنده ..ایرانی 

5 نظرات:

ناشناس گفت...

اينم مثل همه داستانات قشنك بود منتظر ادامشم اكه مقدوره داستان از خواهر_ زن داداش بنويس
ازطرف بجه هاي اسلامشهر0228
ايران 78

ناشناس گفت...

اينم مثل همه داستانات قشنك بود منتظر ادامشم اكه مقدوره داستان از خواهر_ زن داداش بنويس
ازطرف بجه هاي اسلامشهر0228
ايران 78

matin گفت...

داستان زیبایی هست مرسی

ناشناس گفت...

سلام
من هر شب به وبلاگتون سر میزنم به خاطر خوندن ادامه داستان : خانم مهندس.
که از قسمت 13 به بعد دیگه ننوشتید.اون داستن رو خیلی دوست دارم؛ میشه بقیه اش رو لطفا بذارید ؟

ایرانی گفت...

مجددا به همه عزیزان سلام میگم ودرآینده ای نزدیک افتخار خواهم کرد که در حد توانم آن چه را که خواسته اید بنویسم .ظاهرا در مورد خواهر بیشتر داستان گذاشته ام تا زن داداش .زن داداش که در قسمت دست بالای دست بود که یک قسمتش مونده و تبدیل شد به زن .بازم چشم .درمورد خانم مهندس باید گفت که این داستانو امیر عزیز بهش دسترسی داره که در صورتی که صلاح بدونه منتشرش می کنه .در این جا یک بار دیگه از زحمات و نظارت و فعالیت امیر جان تشکر کرده منتظرم یه خورده سرحال تر بشه تا با قدرتی بیشتر از گذشته یکه تازی کنه .امیر امیر! خوشحالی و سلامتی تو آرزوی ماست .در ضمن اگه جسارت نمیشه بگم که امیر اول به معنای آقا و پادشاه و رئیس بوده و امیر دوم همون اسم امیر خودمونه .امیرجان میدونم که مثل سرو آزاده در برابر مشکلات ایستاده ای. خانه منتظر است تا صاحبش راببیند .گلستان سایتت منتظراست تا با گلهای کلامت زیباترشود .همیشه شاد باشی وآن چنان باشی که غم و اندوه با دیدن چهره خندانت بگریند(بگرید) ..ایرانی

 

ابزار وبمستر