ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بکش بیرون 1

نصفه شبی یه سر و صداهای عجیب و غریبی می اومد . ترس برم داشته بود . اومدم توی هال و هرچه جلوتر می رفتم و به اتاق بابا مامان نزدیک تر می شدم این سرو صدا بیشتر می شد . رسیدم پشت در اتاق خواب . صداها آرومتر شده ولی می تونستم به خوبی متوجه شم چی دارن میگن . مامان ناله می کرد و می گفت اووووووففففففف بکش بیرون بکش بیرون سوختم . پدر می گفت یواش تر آبرومونو بردی . چه خیره نصفه شبی . بچه هات بزرگ شدن . اون وقت مامان می گفت کمک کن . منو دریاب و محکم تر . اصلا نمبی دونستم چی میگن . خجالت کشیدم برم داخل . بهم یاد داده بودن که قبل از ورود باید در بزنن .. من و خواهرم تنها بچه های بابا مامانم بودیم . من پیام دوازده سالم بود و خواهرم پروانه هم شونزده سال داشت . یک ماه می شد که حس می کردم راجع به زنا و دخترا یه احساس دیگه ای دارم . مث سابق راحت با اونا راحت بر خورد نمی کردم . هر جایی از بدنشون که لخت بود و بر جستگی خودشو نشون می داد یه حالت و تغییر خاصی رو در من به وجود می آورد . در هر حال یه لحظه متوجه شدم که پروانه هم پشت سر منه -چی شده پیام -آبجی مثل این که آتیش سوزی شده . مامان همش میگه بکش بیرون سوختم -بیا بریم این قدر فضول نباش . فعلا این دماغ منه که سوخته . بچه نادون . بازار منو خراب کردی . بیا تا بهت نشون بدم که نصفه شبی فالگوش وایستادن چقدر زشته . رفتم تو اتاقش .-حیف که بزرگ شدی . اگه سن پارسالو داشتی ادبت می کردم . داشت گریه ام می گرفت .آخه من چه کار زشتی کردم پروانه هم صورتش یه جوری شده بود . هر لحظه رنگ عوض می کرد . مث یه آدم مجرم یا آماده به کار خلافی که از عواقب خلافش می تر سه . برای اولین بار بود که اونو با یه دید دیگه ای نگاه می کردم . دست خودم نبود . سینه های دخترونه اش از پشت تاپ چسبونش بهم چشمک می زد . یه شلوارکی هم پاش بود که کاملا به کونش چسبیده بود . نمیدونم چرا همچین حالتی به من دست داده بود . حس کردم کیرم داره لحظه به لحظه دراز تر و بلند تر میشه . رفت و رفت تا بالاخره یه جایی ترمز زد .. چند هفته پیش هم که صحنه یه زن لختو تو ماهواره دیده بودم و تو خیال خودم مجسم می کردم همین جوری شدم . رفتم دستشویی با کیرم که بازی کردم دیدم خیلی خوشم میاد یه خورده بیشتر بازی کردم یه لذت عجیبی رفته بود زیر پوستم کیر منو زیر شکم منو یه قلقلک خاصی می داد و چند لحظه بعد ش یه آبی دازم ریخت که تمام تنمو لرزوند . یه آب شیری رنگ و.چسبناک که تمام کف دستمو پرکرد و از بس که زیاد بود از لای انگشتام زد بیرون . دستامو تو دستشویی شستم و نذاشتم اثری از این آب باقی بمونه . خودم یه چیزایی فهمیده بودم ولی یکی دو تا از دوستای صمیمی ام می گفتند که مرد شدی . برگردیم به همون شب . خواهرم عصبانی و پریشون حالت گفت تا کی من باید مواظبت باشم ؟/؟-پروانه بریم کمکشون . اومد طرف من و یه لحظه تنش به تن من خورد و کیر سیخ شده من به زیر نافش خورد .-آه این دیگه چی بود پیام ؟/؟تو شلوارت کارد قایم کردی ؟/؟تازه صورتم داشت سرخ می شد . اینو بگه که پروانه از اون دخترای شیطون هم بود که به نظر میومد یه دوست پسر هم داشته باشه ولی هیچوقت اونا رو با هم ندیده بودم . یه بار سر همین موضوع با مامان دعواش شده بود و قسم می خورد که فقط یکی دو بار تلفنی با یکی حرف زده . تا سه سال پیشش هم که 9 سالم بود هر وقت خونه رو خلوت گیر می آورد با شومبول من بازی می کرد و می گفت واسه رشدت خوبه . یه دستش بود رو کیرم و یه دستش بود داخل شلوارش با خودش ور می رفت . بهش می گفتم پروانه جون تو هم دوست داری شومبولت گنده شه . با همون نگاهی که  انگار داشت التماس و گریه می کرد به من می خندید .-پیام به چی فکر می کنی ؟/؟تو الان داری مرد می شی . اگه منو تو دوتا پسر یا دو تا دختر بودیم راحت تر می شد واست تو ضیح داد .بلند شد و رفت در اتاقو قفل کرد و اومد بهم گفت من هر شب این صدارو می شنوم وچند بار هم از سوراخ کلید یه چیزایی دیدم زیاد واضح نبود . نگران نباش اتفاقی نمیفته . یه دفعه جنی شد  و افتادروم منو وسط اتاق ولو کرد -بغلم کن .نترس داداش .منو ببوس .من امشب واست تو ضیح میدم بکش بیرون به چی میگن تا دیگه هچی واست مبهم نباشه . تنمو دست بزن . بی احساس نباش و خجالت نکش . من که دیدم کیرت چقدر بزرگ شده و دلت می خواد . فکر اینم نباش که من خواهرتم . فکر کن داری با زنت طرف می شی . تازه به نفع تو هم هست . من باید یه قسمت از هوسمو نگه داشته باشم واسه بعد از عروسی ولی واسه شما مردا راه بازه . آبجی به سرعت برق و باد لختم کرد . صورتم داغ شده بود . هنوز خجالت می کشیدم . تاپشو در آورد -دست و پا چلفتی تو که شلوارکمو می تونی در بیاری . با دستای خودت درش بیار . دل و جراتم زیاد تر شد .-پروانه جون می تونی پشتتو به من بکنی ؟/؟-آره چرا که نه داداش گلم . ای ناقلا شیطون بلا تو می خوای کونمو دید بزنی ؟/؟عاشقشی . همه دوستام میگن خوش به حالت پروانه چه کونی داری . دوبرابر اون چه باید با وزن بدنت بخونه گندگی داره . حالا امشب میدمش به داداشی خوشگلم . شلوارکشو پایین کشیدم . خیلی هیجان زده شده بودم . کونش همه بدنمو سست کرده بود . بیا عزیزم تا خودم بهت یاد بدم چیکار کنی .-مامان اینا بیدار نشن بیان سراغمون .-نترس اونا از این می ترسن که ما بیدارشیم . تازه یه حموم اضافی هم تو اتاقشون دارن که می تونن جای دستشویی هم ازش استفاده کنن . یه یخچال هم که یه گوشه ای جاش دادن . اگه یه اجاق گاز هم ببرن اتاقشون اون وقت میشه گفت که یه سوئیت کامل شده .-پیام حالا من و تو لخت لختیم لذت ببر .-من هیچی وارد نیستم .-فکر نکن خواهرت تجربه داره منم مث تو . مگه کسی بهت یاد داد چطور نفس بکشی ؟/؟ببین توی عشقبازی دلت چی میخواد از همون پیروی کن . بقیه خودش حله . نمیدونم تو از چی بیشتر خوشت میاد . خیلی خوشبو کرده بود . منو به سینه اش چسبوند و قفلم کرد . کیرم سر خورد و رفت وسط پاش . خیلی خیس بود . یه خیسی چسبنده که حس کردم یه چیزایی تو مایه همون مایعی باشه که من تو دستم خالی کردم . لاپاشو با کیرم میزون کرد . حواست باشه همین رو نگهش داشته باش باهاش بازی کن . منو به خودش پرس کرد . و آه می کشید -داداش داداشی سینه هام . بخورشون نرم نرم لباتو بذار روش میکشون بزن . جووووووووون دوستت دارم داداشی عاشقتم . اون کیر کلفتو واست می خورم . خودم بهت یاد میدم بکش بیرون یعنی چه .-پروانه خیسی لای پات خیلی زیاده داره منو یه جوری می کنه .-پیام لاپام اسم داره . از این به بعد بگو کوس کوس -باشه ولی من ..دیگه نتونستم حرف بزنم . خودمو رها کردم یه حالتی بهم دست داده بود . مثل همون وقتی که با دستام آب کیرمو ریختم ولی این بار آب کیرم خیلی روونتر و با لذت بیشتری از جاش حرکت کرد یه آتیشی تو تمام تنم به وجود اومده بود که حس می کردم اگه آبم نمی ریخت از جنون و هوس زیاد سر به بیابون میذاشتم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

matin گفت...

از این داستانها خیلی خوشم میاد واقعا مرسی خیلی عالی

ایرانی گفت...

دوست با وفای من سلام .مثل این که از داستانهای سکس با خواهر خوشت میاد .امید وارم برات یکنواخت نشه .سعی می کنم در آینده بازم از این داستانها بنویسم ..ایرانی

matin گفت...

داداش ایرانی اگه بزاری که خیلی حال دادی ولی جذابیت داستان رو بیشتر کن تا فازش بالا باشه

 

ابزار وبمستر