ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یا دو تا یا هیچی 1

من وژاله دو سه ماهی نمی شد که با هم از دواج کرده بودیم . هر دو مون تو یه بیمارستان کار می کردیم من تو بخش رادیو لوژی بودم و اونم پرستار اتاق عمل بود و اکثرا شیفت کاری ما با هم نمی خوند . من بیست و چهار سالم بود و دو سال از همسرم بزرگتر بودم با عشق با هم از دواج نکردیم . از اونایی بود که تو محل کارم ازش خوشم اومد و رفتم خواستگاریش و تحقیقات هم کار ساده ای بود . بیشتر محققان که از همکارانمون بودن به هر دو نفر ما رای مثبت دادند . محل زندگی ما هم رودهن بود . تویه خونه یه طبقه ویلایی زندگی می کردیم که در بست بود و رهنش کرده بودیم . همسایه بغلی ما هم یه زن و شوهر بودند که هر کدوم پنج شش سالی ازمون بزرگتر نشون می دادن و با این که چند سالی می شد از دواج کرده بودن ولی بچه نداشتند . یه مدت با هم دوست بودیم و رفت و آمد داشتیم ولی با این که رابطه خیلی صمیمانه ای داشتند یه روز شنیدم که از هم جدا شدن . خیلی تعجب کردم . همه جا هو افتاده بود که زنه رو با یه مرده گرفتند و شوهره طلاقش داده . از مرده خبری نشد ولی زنه تنها توی همون خونه زندگی می کرد و اتفاقا مرده خونه رو به اسم زنه کرده غیبش زده بود . انگار جدایی واسشون شکنجه بود . مدتی گذشت و رفت و آمدهای مکرر و تداوم دوستی او یعنی زن مطلقه باژاله باعث شد که یه روز از کوره در رفتم .-ژاله چرا با زنی که به شوهرش خیانت کرده می پلکی ؟/؟-این حرفو نزن منصور . اون دلش شکسته خدا رو خوش نمیاد بهش تهمت بزنیم . جریان این طور نیست که مردم میگن و تو فکر می کنی -پس حقیقت چیه ؟/؟چرا حقیقتو نمیگه تا این بد نامی ازش دو رشه -راستش اون همین حالا فهمیده که همسایه ها در موردش همچه فکری می کنن اون بچه دار نمی شده واسه همین تصمیم گرفت که از شوهرش جدا شه خدارو خوش نمیاد که دل یه دل شکسته رو زیر پا لهش کنیم . واسه این که خیط نشده باشم بهش گفتم باشه ولی هر چی باشه اون یه زن طلاق گرفته هست اگه یه دوست پسری چیزی بخواد بگیره و روی تو اثر بذاره منم تو رو همدمش می کنم . خوشم نمیاد از حال و هوای این جور زنا . میگن زنای مطلقه روشون باز شده هست و دریده ان -این طور قضاوت نکن . اونا که دوست نداشتن و ندارن سر نوشتشون این طور باشه . منصور تو که این قدر سنگدل نبودی  . اومد طرفم و یه خورده باهام ور رفت یه حالی داد و از دلم در آورد . با این حال هر روز بیشتر از روز قبل نسبت به من سرد تر می شد . خیلی خودشو می ساخت لباسای هوس انگیزی می پوشید . ساعتها جلو آینه خودشو آرایش می کرد ولی از توجه به من خبری نبود . اونی که توسکس از من داغ تر بود سرد سرد شده بود وفقط هفته ای یه بار اونم به زور و اصرار من و با بیحالی بهم راه می داد و به دروغ می گفت ارگاسم شده تا دست از سرش ور دارم . نمیدونم چرا ولی حس می کردم هر چی باشه باید از همنشینی با عهدیه همسایه مطلقه مون باشه حتما یه دوست پسر واسه خودش جور کرده اونم یکی واسه عیالمون آورده . گفتم بهتره یه شب آزمایشش کنم . به دروغ به او گفتم که امشب قراره جای یکی از دوستام کشیک وایسم و اونم چون بهم اعتماد داشت حرفمو قبول کرد . زیر نظرش داشتم که چیکار می کنه . اول یه تلفن مشکوک زد و بعدشم رفت حموم . در خموم باز بود و دیدم که داره موهای کوسشو می گیره . داشتم آتیش می گرفتم . تقریبا یقین پیدا کرده بودم که داره بهم خیانت می کنه . ژاله ژاله چقدر زود ؟/؟حداقل میذاشتی عرق عروسیمون خشک شه . یعنی با خودم حرف می زدم .با ناراحتی ازش خداحافظی کرده و دقایقی بعد خونه رو زیر نظر گرفتم . دیدم که عهدیه با یه تیپی که همه اعضای بدنش داشت می زد بیرون وارد خونه مون شده بود . اونو از پشت دیده بودم . راه نزدیک بود و به خودش زحمت پوشیدن مانتو رو نداده بود . یه بلوز سفید با یه شلوار جین تنش بود . آرایش غلیظی کرده بود که از نیم رخ مشخص بود . زیاد نمی تونستم بهش خیره شم . خودمو قایم کردم تا منو نبینه . دیگه طاقت نداشتم تا معشوقه هاشونو ببینم و بعد برم داخل . چند دقیقه بعدش رفتم توی انباری و قایم شدم . با این که صدای باز و بسته شدن درو نشنیدم ولی نمی دونم چرا حس می کردم که دوست پسراشون خودشونو رسوندن به اتاق خواب ما و ... اونا داشتن حال می کردن و من باید خجالت می کشیدم . بعد از نیمساعت دیگه دلم طاقت نیاورد ترس از این که کیر دوست پسر زنم رفته باشه توی کوسش داشت دیوونه ام می کرد . تازه بر فرض اگه امروز تو کوسش نره شاید روزای قبل رفته باشه . نه ژاله دیگه به دردم نمی خوره و خوشگلیش هم واسم ارزشی نداره . هنوز وارد هال نشده بودم که سر و صداهای آه و ناله شنیدم . واییییی چقدر دیر اومدم . رفت رفت دیگه کیره رفت توی کوسش . بیخود نبود که ژاله داشت کوسشو برق مینداخت . صدای زنمو شنیدم که داشت می گفت بکن بذارش تا ته بذار کییییییییررررررررربررررره تو کوسسسسمو آتیشششش بزززززنه یه کیییییییییررررررردیگه هم میخوام اون یکی کیییییییررررررررر باید کووووووننننننمو جرررررررربده  . عزیزم کوننننننننم کییییییرررررررررمی خواد . توهم بیا حالا سینه هامو میکش بزن بغلم کن ..... نه نه نه خدای من لحظه به لحظه بر تعداد بکن های زنم اضافه می شدند و من مث آدمای بی غیرت میخ شده بودم . نفهمیدم این مردا دو تان یا سه تا که دارن زنمو می کنن . جنده عوضی پس بیخود نبود که دیگه باهام حال نمی کردی یه خورده خودمو پهلو کردم تا ببینم چیزی مشخص میشه یا نه . لامپ هال روشن بود . اوووووووووفففففففف هر چند صحنه دلخراش و تاسف انگیزی رو دیدم ولی اعتراف می کنم که یکی از بهترین و لذت بخش ترین لحظات زندگیم بود . چون دیدم اون قمبل کرده و پشت به منه و عهدیه دو تا کیر مصنوعی رو توی کوس و کونش فرو کرده و با دستاش چه جور سینه های ژاله رو می ماله . همه چی دستگیرم شد . زنم انگار به یه بیماری فکری رسیده بود این جوری ارضا می شد . ولی عهدیه عجب کوس و کونی داشت . کیرم شق شده بود . با این ناز و افاده های اخیر ژاله خیلی هوس کرده بودم که عهدیه رو بکنم -عهدی جون کیر ها رو با سرعت بفرست ته بکشش بیرون خیلی حال می کنم .-ژاله !عزیزم . چشم یادت باشه تو اول به فکر خودتی . تو که شوهر داری و کیر طبیعی می خوری باید بیشتر بهم حال بدی . من نیاز دارم نیاز دارم که یه کیر بیاد و منو بکنه و دست به دامن تو و این وسیله ها شدم .تو دیگه چته ؟/؟-عزیزم عهدیه جونم اگه بدونی چه حالی داره . کیر شوهر یه چیزیه و این کیر یه چیز دیگه . کیراروبذار بمونه حالا بیا و منو ببوس . عهدیه رفت طرف زنم و لبشو گذاشت رو لبای ژاله . مث دو تا عاشق و معشوق واقعی همدیگه رو می بوسیدند -تو دیگه کیر شوهرتو نمی خوای فقط لز برات بسه ؟/؟-اووووووففففففف نمی دونی چه هیجانی داره !دیگه حرف نزن و منو ببوس . ردیفم که کردی میام سراغت . با خودم گفتم که چه همسر خود خواه و دیکتاتوری دارم زنه بیچاره داره از غم کیر می میره اون وقت این هم طبیعیشو داره هم مصنوعیشو و میگه اول من . همون جا خودمو لخت کردم تنها راه خروج در هال بود . و اونا فقط می تونستن برن تو اتاق قایم شن . پشت همه پنجره ها هم میله و تیغه های آهنی بود . و نمی تونستن خودشونو پرت کنن. اصلا فرار ضرورتی نداشت . در هالو از داخل قفل کردم و به محض شنیدن اولین صدا دو نفری پا به فرار گذاشتند . خودمو به ژاله رسوندم دو تا گذاشتم زیر گوشش . دست و پاشو محکم با طنابی که تو آشپز خونه بود بستم دهنشو نبستم -اگه بخوای جیغ بکشی به در و همسایه ها میگم این جا چه خبر بوده -نه منو نکش من بی تقصیرم -توی جنازه ارزش کشته شدن نداری . حالا باید می رفتم سراغ عهدیه . از ترس و شاید هم خجالت فرار کرده قایم شده بود . رفتم اتاق خوابو دیدم که لبه های روکش روی تخت که حاشیه های طولی تختو می پوشوند منظم نیست . دولا شده و شکارو اون زیر دیدم . پاهاشو کشیدم ولی دستاشو محکم به پایه اون طرف تخت قلاب کرده بود و سفت و سخت موضعشو ترک نمی کرد . می تونستم بزور بکشمش بیرون ولی خوبیت نداشت . نمی خواستم به بنده خدا آسیبی برسه . یه خورده تا یه حدی خودم رفتم زیر تخت که دستمو برسونم به کونش و درز کونش . دوتا قاچشو محکم به هم چسبونده بود و اجازه نمی داد که دستمو به کوسش برسونم -آقا منصور من از اون زنایی که شما فکر می کنین نیستم -من می خوام کمکت کنم . من خوب میدونم که تو هم نیاز داری . احتیاج داری . دوست ندارم به راه بد کشیده بشی . تا کی می خوای منت ژاله رو بکشی . عهدیه جون حرفای خیلی قشنگی زدی . آدم باید قدر شوهرشو قدر کیر طبیعی رو بدونه . حالا که شوهر نداری پس بیا قبول کن که یه کاری بکنم که تو قدر کیر منو بدونی . منم قدر تو رو می دونم . حرفات مث خودت قشنگ و با احساسن من اگه جای شوهرت بودم هیچوقت طلاقت نمی دادم . حالا که بار دارم نمی شی و می تونم تقویتت کنم .-آقا منصور زشته تو خودت زن داری من به دوستیم نسبت به ژاله خیانت نمی کنم -منم نیاز دارم اون به من نمی رسه حال نمیده . اون آدم نیست که بخوای بهش خیانت کنی یا نه . کون بر جسته و لبای کلفت عهدیه با صورتی کشیده ولی لطیف و بدنی مر مرین منو از خود بیخود کرده بود . یواش یواش دیدم که لاپاش داره باز تر میشه دستمو گذاشتم وسط کوسش به همون اندازه که کوس تازه کار ژاله خیس می شد خیس بود -حالا بیا بیرون .. ژاله داشت آروم داد می زد و تهدیدم می کرد که اگه عهدیه رو بگام ازم شکایت می کنه . عهدیه اومد بیرون -عزیزم کاری به کار دوستت نداشته باش . انگشتامو فرو کردم تو کوسش و لب و دهنمو انداختم رو سینه هاش -آههههههه منصور جوووووووون منصور جوووووووون من هوسسسسسس دارم .-بیا بریم تو هال -نه پیش ژاله خجالت می کشم -بیا بریم می خوام آدمش کنم --هر چی تو بگی من کنیزتم تابعتم .اسیرتم .اسیر کیییییییرررررررتم -نترس ژاله هیچ غلطی نمی تونه بکنه . اونو با خودم بردمش توی هال جلوی همسرم ژاله تا اونو جانانه  بگام .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

matin گفت...

باید داستان زبدر زیبای باشه مرسی

ایرانی گفت...

سلامی دیگر به دوست خوبم .این داستان ضربدری نیست و در قسمت بعدی تموم میشه .یه نتیجه گیری دیگه می خواد بکنه .در هر صورت از دقت نظرت ممنون ..ایرانی

 

ابزار وبمستر