ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماه عسل در عسل 6

وقتی که به تهرون بر گشتیم همه از این که خیلی زود به حاجت خود رسیدم خوشحال بودن . مامان نذرشو اداکرد و سفره ابوالفضل گذاشت و رو ضه گرفت . همه راضی و خشنود بودند و من با دنیایی از خاطرات شیرین هماغوشی با سلیمان در آغوش امین شبو به صبح می رسوندم . دری به تخته خورد و یه ماه بعد فهمیدم که حامله ام . حالا بیا و درستش کن . به درستی نمی دونستم که پدر بچه کیه . اولین آبو امین به کوسم ریخته بود و بیشترینشو  سلیمان . هیچ دلیل نمی شد که این اول ریخته یا اون بیشتر ریخته پدر بچه اون باشه . فقط یه قطره اونم تو زمان مناسبش کافی بود . پدر و مادرم که هردو باهم باز نشسته شده بودند و فقط یه کوچه با ما فاصله داشتند . عاشق نوه به دنیا نیومده شون بوده و می گفتن چه دختر و چه پسر بیشتر وقتا اونو می بریم پیش خودمون و ازش نگهداری می کنیم . منو امین هم تو خونه ای که به کمک پدرش خریده بودیم و اتفاقا اونم یه سه واحده حیاط دار بود زندگی می کردیم . جالب اینجا بود که تواین سه واحد فقط 5 نفر زندگی می کردند و با کوچولوی داخل شکمم می شد 6نفر . طبقه دوم یک مادر و پسر بودند که پسره فکر کنم تازه از سربازی برگشته و بیکار بود و مادره هم شوهرش مرده بود . منتهی از بس واسشون ارث گذاشته بود مفت می خوردند و می خوابیدند و این پسره هم جز چشم چرونی در مورد من کار دیگه ای نداشت . هنوز با این مادره و پسره بر نخورده بودیم و این اطلاعاتو بنگاهی در اختیار ما گذاشته بود طبقه سوم هم مال حسابدار یه شرکت بود که تمام یا بیشتر کارهای مربوط به شرکتو توی خونه انجام می داد و اکثرا مث زنای زایمان کرده خونه نشین بود . اسمشو نمی دونستم . ولی فامیلیش آقای رحمانی بود . اسم اون پسره طبقه دوم هم کیومرث بود که اونم به خاطر صدا زدنای مادرش متوجه شده بودم . در هر حال کار سوپری امین گرفته بود و شبا تا دیر وقت مشغول بود . وقتی هم که بر می گشت اونجور که باید و شاید کوسمو راضی نمی کرد . هر چی بهش می گفتم شاگرد بگیر می گفت آدم تو این دوره و زمونه به چشاش هم نمی تونه اعتماد کنه چه برسه به غریبه ها . من هم اکثرا کمرم سنگین بود . تازگی ها هم بعضی از دوستان و فامیلا منو تر سونده و به جای دلداری دادن به من مدام منو وحشت زده کرده از افسردگی بعد از زایمان می گفتند -باید خیلی مراقب باشی مخصوصا تو که سابقه داری . سلیمون هم که در دسترس نبود ردیفم کنه . وسوسه ای شیطونی به سراغم اومد .با خودم گفتم آب در چشمه و ما تشنه لبان می گردیم ؟/؟کیر بالا سر ماست گرد جهان می گردیم ؟/؟نمی دونستم آیا این یه الف بچه حریفم میشه یا نه . قد و قواره ریزی داشت . چه میدونم شاید کیرش کاری بود . چه طور باید توجهشو جلب می کردم خدا می دونست . هر چند می دونستم مث سگ واسم له له می زنه اما نمی خواستم رو شو زیاد کنم . شاید مجبور بودم یه چراغ سبزی نشون بدم . در هر حال باید یه حرکتی می کردم تا یه برکتی نصیبم شه . مشکل اساسی فقط مادرش بود یکی از روزا که مادرش از خونه زد بیرون و برام فرقی نمی کرد که چند دقیقه دیگه میاد و کجا رفته سریع اتصال سیم آنتن به تلویزیون و یکی دو جای دیگه رو دستکاری کرده و قبلشم نگاه کردم ببینم تلویزیون چی داره پخش می کنه ظاهرا فوتبال منچستر یونایتد و چلسی بود . بعدش زنگ در آپارتمان طبقه دوم را به صدا در آورده .. -سلام آقا کیومرث حالتون چطوره ؟/؟ببخشید بی موقع مزاحم میشم مادر جان منزل تشریف دارن ؟/؟-نه همین الان رفتن بیرون . امری داشتین بفرمایین -عذر میخوام داشتم فوتبال می دیدم یهو تلویزیون قطع شد . مال شما هم قطعه ؟/؟می خوام ببینم اشکال از پشت بوم نباشه . داشتم فوتبال منچسترو می دیدم . حالم گرفته شد -پس شما هم عاشق فوتبالین . منم از منچستر خوشم میاد . اتفاقا همین الان یه گل زد . من هم فوری سوتی داده گفتم کی زد . بکهام زد ؟/؟جز اون کس دیگه ای رو تو این تیم نمی شناختم . خندید و گفت ببخشید دیوید بکهام چند سالی میشه که از منچستر رفته -اوه راست میگی اصلا حواسم نبود . برخلاف چشم چرونیهاش که دم در هم از تماشای سینه باز من چشم بر نمی داشت جوان مودبی به نظر می رسید . خوش قیافه و کم سن تر از اون چه بود که نشون می داد قرار شد که بیاد به آپارتمان ما و یه دیدی به تلویزیون ما بندازه . با هم از پله ها پایین رفتیم و من مخصوصا چند قدم جلوتر از اون با ناز و کرشمه و چرخوندن کون به چپ و راست به سمت پایین می رفتم . بسیار سریعتر از اون چه که فکرشو می کردم متوجه ایراد تلویزیون شد و درستش کرد . نمی دونستم با چه کلکی نگهش دارم و اونم نمی دونست که با چه ترفندی بمونه . خیلی از مادرش حساب می برد . از اونایی نشون می داد که از ترس مامان جرات ندارن دنبال دختر بازی باشن -دست شما درد نکنه اقا کیومرث اجازه بدین یه شربت درست کنم براتون بیارم . آرایشمو غلیظ تر کرده سینه هامواز سوتین بالا تر آورده و عطر ملایم و مرد کشی هم به خودم زدم و با یه سینی و دو لیوان شربت برگشتم . معلوم نبود داره شربت می خوره یا منو. خودمو به نادونی زده و گفتم آقا کیومرث خانومتون کجاست .؟/؟-من زن ندارم دلم میخواد ولی مامان لیلا میگه این قدر زود خودتو بدبخت نکن تو که همه چیزت آماده هس کلی هم که سپرده و پس انداز داریم و هر ماه سودشو می گیریم و تازه زیاد هم هست خودتو گرفتار نکن .-مامانت راست میگه دیگه من مگه زن نیستم کاری کردم که شوهر بدبختم از صبح تا 11 شب تو مغازه داره کار می کنه تازه بیشتر موقعها ناهارو من می برم سر کارش .-یه مسائلیه که نمی تونم بگم . روم نمیشه -دوست داری که بهت نشون بدم که حق با مامانته .-چه طوری ..... -زیبا اسمم زیباست -اسم شما هم مثل خودتون قشنگه -چشای قشنگت خوشگل می بینه عزیزم . صورتمو به صورتش نزدیک کرده رویاشو به واقعیت تبدیل کردم . ثانیه هایی بعد لبامونوبه هم قرض دادیم و مثل لیلی و مجنون رفتیم تو بغل هم . قلبش مث یه پرنده اسیر می تپید .-راستشو بگو تا حالا با چند تا دختر یا زن بودی ؟/؟-هیچی فقط یه بار 11ساله بودم که داشتم با دختر همسایه دودول بازی و کون بازی می کردم و اونم شلوارشو پایین کشیده بود که مامان سر رسید و گوشمو کشید و با خودش برد حالا هم که شبا خوابیده خلوتی فیلم سکسی از کانالای کارتی ماهواره نگاه می کنم و جلق می زنم . بازم جای شکرش باقیه که هیچی از ماهواره سر در نمیاره -دیگه از این به بعد لازم نیست که جلق بزنی . استادانه روی کاناپه دراز کشم کرد . زیر گلومو با ملایمت می بوسید و در گوشم نجوا می کرد که دوستت دارم . حرفی از روی هوس بود اما این سخنان فریبانه رو دوست داشتم . خیلی زود لختم کرد -عجله نکن اینجا امن امنه . شوهرم تا 5 ساعت دیگه هم نمیاد و مادرت هم اگه بیاد بالاخره این کوس ارزششو داره که یه بهونه ای بتراشی . آروم گرفت ولی حریصانه تر به جون اندام هوسی و خواهشگرم افتاد دلم واسه تماشا و بررسی و استفاده از یه کیر جدید لک زده بود . تو همون حال که لخت لختم کرده سرشو گذاشت لاپامو از کوسم مزه می گرفت . منم کنجکاوی امونم نداد و شلوارشو پایین کشیدم .اوووووووففففففف انگار که این کیومرث خان فرزند سلیمان خان بود چه کیییییییییررررررررررری قرررررررربو نشششششششش برررررررررم . جون می داد واسه گاییدن کوسسسسسم از اون قرصهایی قوی بود که افسردگیهای سطح بالا رو هم درمون می کرد . مثل این که خوب ختنه نشده بود . کیرش پوست اضافه هم زیاد داشت . هیکل به این ریزی میزی و کیر به این درشتی ؟/؟هیجان اولین سکس و پوست اضافه کیرش باعث شد که با همون سه چهار بار مالش کیرش از سوی من و قبل از این که بذارمش تو دهنم فوران کرد ومنم واسه این که بیش از این حیف و میل نشه کیرشو گذاشتم تو دهنم و بقیه فورانشو قورت دادم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

1 نظرات:

matin گفت...

این داستان هم زیباست مرسی از زحمتاتون

 

ابزار وبمستر