تلکا حس می کرد که از زبون پارسا داره آتیش می باره روی کسش . وقتی قسمت چوچوله شو گذاشت میون لباش و اونو کش می آو.رد و ولش می کرد دوست داشت جیغ بکشه طوری که صداش به گوش توسکا برسه ولی به زحمت جلو فریادشو می گرفت ..
-اوووووویییییی سوختم سوختم . آتیش گرفتم ..
وپارسا که می دید زن داداششو به شد ت حشری کرده و اونم داره فوق العاده لذت می بره سرعتشو زیاد کرد ... انگشتای تلکا ول کن بدن پار سا نبود . به شدت فشارش می گرفت تا هوسشو کنترل کنه .
پارسا حرکت آب رقیقی رو رو لباش حس می کرد ... حس کرد که زن داداشش خیلی راحت داره ار گاسم میشه . حدسشم درست بود . تلکا برای لحظاتی ساکت شده بود ... پارسا در حالی که کف دستشو رو کس اون قرار داده بود به آرومی خودشو بالا کشید و لباشو به لباش نزدیک کرد و گفت حالا دیگه بسه ؟ خوشت اومد تمومش کنیم .. -ببینم اون یکی رو هم همین جوری ول کردی ؟
-بین ما اصلا هیچی نبود . چه وقت زدن این حرفاست ..
-باشه منو ببخش ..
-داشتم شوخی می کردم ..
-می دونم عشقم . من می خوام .. زود باش . تازه هوسم اومده رو کار . تو رو می خواد . تن تو رو می خواد ..
و پارسا کیر سفید و تپلی خودشو یک بار دیگه به تلکا نشون داد .. و بعد رفت پایین تر ..
زن چشاشو به چشای پارسا دو خته بود و در همون حالت پارسا سر کیرشو گذاشت روی کس تلکا .. زن قسمت کسشو حرکت داده روی کیر جا به جا می کرد دوست داشت که اونم در این تماس و ورود نقشی داشته باشه ... پارسا : آخخخخخخخخ رفت .. رفت ... رفت تا آخرش رفت ..
-وااااااییییییی چقدر داغه .. این از همه بیشتر آتیش میده . داره منو می سوزونه .. خاکسترم کردی ..
سینه های سفید و تقریبا درشت و صورت زیبای تلکا که گاه گرد و گاه کشیده به نظر می رسید پارسا رو بیش از پیش حشری می کرد .. لباشو گذاشت رو بینی قلمی اون و بعد رفت زیر گوش اون ...
-آهههههههه .. عشقم .. زن داداش خوشگلم .... دوستت دارم .. دلم می خواد هرچی آب توی کمرمه خالیش کنم توی تنت ... هوسم زیاده .. ..
کف دستای لطیف تلکا به آرومی پشت پارسا رو نوازش می کرد .. باورش نمی شد که بالاخره تونسته شکارش کرده باشه . با این که خشم شدیدی رو نسبت به توسکا در خود احساس می کرد اما این واقعیت رو هم فراموش نکرده بود که اگه اون نبود نمی تونست کاری انجام بده و جسارتش زیاد شه .. با این حال این دلیل نمی شد که نظر مثبتی راجع به توسکا داشته باشه . اون پار سا رو برای خودش می خواست ...
اون فقط باید مال من باشه مال خودم ...
دستاشو به پهلو های عشقش می مالید و همراه با حرکت پارسا حرکت می کرد ... حس کرد که بازم داره ار گاسم میشه فاصله بین ار ضاء شدنها خیلی کوتاه بود .. همه اینا رو در اثر آرامش و اوج لذت می دونست ...
تلکا : هر وقت گفتم آبتو خالی می کنی . کاریت نباشه نگران هیچی نباش .. من آبتو می خوام .. داغی هوستو می خوام ... آهههههه ..آهههههه ... داره میاد ... دوباره ... چه خوب و قشنگ داری کارت رو می کنی ...
تلکا چشاشو بست و فقط به حرکت آتشین کیر پارسا فکر می کرد ...
-اوووووووووخخخخخخخ ... ووووووووووییییییی .... حالا .. حالا ... هر وقت که دوست داشتی خالیش کن ... آبتو می خوام .. زود باش .. زود باش .... می خوام .. یه خیلی ...
پارسا با این که به اندازه کافی با توسکا حال کرده و تونسته بود خودشو ارضا ء کنه اما یه حس تازه و یه بدن داغ , شور و حالی درش به وجود آورده بود که حس کرد بیش از حد سنگین شده ... دیگه جلو گیری نکرد .. با پرشهایی بلند اما خیلی نرم آب کیرشو توی کس تلکا خالی کرد ..
-منو ببوس ..منو ببوس .. لباتو بذار رو لبام .. ..
پارسا دستاشو دور کمر تلکا حلقه زد و در حالی که لباشو رو لباش قفل کرده بود کیرشو به همون حالت و تا انتهای کس نگه داشته دیگه حرکتی نمی کرد .. یه حس آرومی اونا رو به هم پیوند می داد . حس آروم همراه با عطش سکس ..
در همین لحظه گوشی موبایل پارسا که بالا سر تلکا قرار داشت زنگ خورد و چشای زن که به شماره افتاد حرصش گرفت . توسکا بود ...
-چرا گوشی رو نمی گیری ..
-ولش کن .. کاری به کارش ندارم .
-چطور قبل از این که من بیام کاری به کارش داشتی ..
-من الان چی بهش بگم ...
تلکا متوجه شد که حق با پار ساست . چون اگه یه حرفایی بین اونا رد و بدل می شد که حساس ترش می کرد به ضرر خودش بود ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر