سیما تمام فکر و ذهنش به این بود که بتونه یه کاری کنه که با سیامک هم باشه ولی حس کرد که این موضوع خیلی پیچیده شده ... پونه هم نمی دونست خودشو چه جوری از این مخمصه خلاص کنه . اون به هیچ وجه دوست نداشت که شوهرش از این موضوع که اون با سیامک رابطه داشته با خبر شه . جریان سکس ضربدری یه چیزه و خیانت و مخفیانه با یکی دیگه بودن یه چیز دیگه . این باعث بی اعتمادی میشه و اون آزادی رو که باید بعدا داشته باشه دیگه نداره . خیلی عصبی شده بود و نمی دونست چیکار کنه ...
پونه : حالا من با هات کار دارم .. میای یه کار کنیم که به دو کار بیارزه . البته این موضوعی رو که میگم شاید انجامش خیلی سخت باشه . شاید اینو که الان می خوام بگم تو بذاری زیر گوشم . ولی اگه بهت بر نمی خوره حس می کنم که سیامک همچین حسی رو داشته باشه همچین ذاتی رو داشته باشه ... چون وقتی که با یه زن متاهل طرف میشه می تونه با خیلی مسائل دیگه هم کنار بیاد .
-چرا حرفاتو واضح تر نمی زنی ؟
-منظورم اینه که ما طوری بر نامه رو بچینیم که شرایط برای یک سکس ضربدری دو به دو فراهم شه .. یعنی من و تو و سیامک و پیمان ... این جریانش اینه که ...
سیما نذاشت که پونه به حرفش ادامه بده ..
-می دونم چی می خوای بگی ... این مسائل در خیلی از کشور های پیشرفته دنیا حل شده اما ...
در این جا پونه حرفشو قطع کرد ..
-می خوای بگی چون تو و اون پسر و مادر هستین سخته ؟
-شاید
-خودت چی راضی هستی ؟
-نمی دونم چی بگم
-پس ناراضی نیستی ...
سیما هر چی رو که این یکی دو روزه اتفاق افتاده بود واسش تعریف کرد . از سکسی پوشیدن خودش از شق شدن کیر پسرش پس از دیدن اون ...
-پس این زمینه وجود داره ...
سیما : امید وارم ..
پونه : خیلی هیجان انگیزه تماشای سکس سیامک با مادرش ..
سیما : و همچنین سکس من با شوهرت ...
-خیلی کلکی سیما .. اما بهتره یه کاری کنیم که به دو کار بیارزه .. من به یه بهونه ای میرم بیرون ... شما رو با هم تنها می ذارم ... پیمانو تا لب چشمه می بری . آتیشش می زنی .. آخر کار یه چیزایی هم میگی در مورد من و سیامک .. ولی در حد حرف و این که یه جورایی به هم لبخند می زنیم . طوری که اون بین این که این حرفت واقعیت داره یا توهمه سر در گم باشه .. و بهتر اینه که من و سیامک بیاییم به خونه شما .. البته من سیامکو یه جورایی کوکش می کنم .. تحریکش می کنم ببینم زمینه اش در مورد تو چطوره ...تو هم از اون طرف اگه می تونی یه جورایی ذهن شوهر منو آماده کن . حالا سیما جان به نظرت کارو به انتها برسونی بهتره یا همون توی مقدمه بمونه ...
سیما کمی فکر کرد و گفت
-به نظر من اگه من و پیمان کارو تموم کنیم بهتر باشه چون اون جوری پسرم میون کار انجام شد قرار می گیره و راحت تر می تونه با من سکس کنه ....
دو تایی شون با هم تبادل نظر کرده و از حساسیتهای مردای خونه شون گفتند . هر چند سیما تا به حال با پسرش سکس نکرده بود ولی می دونست نقطه ضعفهاشو که زیاد هم تفاوتی نمی کرد چون این پیمان بود که اول باید وارد خط دو نفره می شد و بعد یه جورایی اونو وارد مسیر چهار نفره می کردند . پونه ابتدا با این بهونه که برای دقایقی از خونه میره بیرون شوهرش و سیما رو تنها گذاشت ..
-سیما جون من الان بر می گردم .... میرم یه وسیله ای رو از همسایه بغلی بگیرم .... .. عزیزم پیمان .. از مهمون ما که خودش صاحب خونه هست پذیرایی کن تا من بر گردم ....
پونه رفت پیش سیامک ...
-این جا چیکار می کنی .. الان مامان میاد ..
-نگران نباش اون به این زودی ها بر نمی گرده . یه کاری براش پیش اومده که بعدا برات توضیح میدم .. منم اومدم تا یه کاری برام پیش بیاد عزیزم . ...
پیمان یه نگاهی به اندام سیما انداخت و تعجب می کرد که چی شده که امروز تا این حد میکاپ کرده خودشو آراسته .. روسریشو هم بر داشته ... خیلی جذاب تر و کم سن تر نشون می داد . نگاهشو ازرو صورت سیما بر نمی داشت . زن هم متوجه این حالت و حرکتش شده بود .
-مانتوتونو در بیارین راحت باشین ..
-نمیشه آخه ..
-راحت باشین ..منم جای داداش کوچیک شما ..
-اون که البته ..منم جای خواهر بزرگ شما ..
-حالا درش بیارین راحت باشین ..
-یه شرط داره
-چه شرطی؟!
-اعتراض نکنین .
-نه به خاطر چی اعتراض کنم ؟
-قول میدین اعتراض نکنین ؟
-قول میدم ..
-آخه من خیلی ریلکسم . حالا چون شما اصرار می فر مایید و جای داداش منم هستید من این کارو انجام میدم .
سیما از جاش پا شد .. به پیمان پشت کرد مانتو شو در آورد . برای چند ثانیه پیمان سرشو به سمت دیگه ای بر گردوند . وقتی که نگاهشو به سمت سیما برد اونو از پشت با شورت و سوتین فانتزی قرمز گوجه ای براق دید که حسابی بدن سفیدشو خیلی جذاب و هوس انگیز نشون میده ... طوری شده بود که وقتی سیما صد و هشتاد درجه بر گشت و روشو به سمت پیمان کرد اون توی عالم خودش نبود و هنوز فکر می کرد که پشت و باسن سیما به سمت اونه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پونه : حالا من با هات کار دارم .. میای یه کار کنیم که به دو کار بیارزه . البته این موضوعی رو که میگم شاید انجامش خیلی سخت باشه . شاید اینو که الان می خوام بگم تو بذاری زیر گوشم . ولی اگه بهت بر نمی خوره حس می کنم که سیامک همچین حسی رو داشته باشه همچین ذاتی رو داشته باشه ... چون وقتی که با یه زن متاهل طرف میشه می تونه با خیلی مسائل دیگه هم کنار بیاد .
-چرا حرفاتو واضح تر نمی زنی ؟
-منظورم اینه که ما طوری بر نامه رو بچینیم که شرایط برای یک سکس ضربدری دو به دو فراهم شه .. یعنی من و تو و سیامک و پیمان ... این جریانش اینه که ...
سیما نذاشت که پونه به حرفش ادامه بده ..
-می دونم چی می خوای بگی ... این مسائل در خیلی از کشور های پیشرفته دنیا حل شده اما ...
در این جا پونه حرفشو قطع کرد ..
-می خوای بگی چون تو و اون پسر و مادر هستین سخته ؟
-شاید
-خودت چی راضی هستی ؟
-نمی دونم چی بگم
-پس ناراضی نیستی ...
سیما هر چی رو که این یکی دو روزه اتفاق افتاده بود واسش تعریف کرد . از سکسی پوشیدن خودش از شق شدن کیر پسرش پس از دیدن اون ...
-پس این زمینه وجود داره ...
سیما : امید وارم ..
پونه : خیلی هیجان انگیزه تماشای سکس سیامک با مادرش ..
سیما : و همچنین سکس من با شوهرت ...
-خیلی کلکی سیما .. اما بهتره یه کاری کنیم که به دو کار بیارزه .. من به یه بهونه ای میرم بیرون ... شما رو با هم تنها می ذارم ... پیمانو تا لب چشمه می بری . آتیشش می زنی .. آخر کار یه چیزایی هم میگی در مورد من و سیامک .. ولی در حد حرف و این که یه جورایی به هم لبخند می زنیم . طوری که اون بین این که این حرفت واقعیت داره یا توهمه سر در گم باشه .. و بهتر اینه که من و سیامک بیاییم به خونه شما .. البته من سیامکو یه جورایی کوکش می کنم .. تحریکش می کنم ببینم زمینه اش در مورد تو چطوره ...تو هم از اون طرف اگه می تونی یه جورایی ذهن شوهر منو آماده کن . حالا سیما جان به نظرت کارو به انتها برسونی بهتره یا همون توی مقدمه بمونه ...
سیما کمی فکر کرد و گفت
-به نظر من اگه من و پیمان کارو تموم کنیم بهتر باشه چون اون جوری پسرم میون کار انجام شد قرار می گیره و راحت تر می تونه با من سکس کنه ....
دو تایی شون با هم تبادل نظر کرده و از حساسیتهای مردای خونه شون گفتند . هر چند سیما تا به حال با پسرش سکس نکرده بود ولی می دونست نقطه ضعفهاشو که زیاد هم تفاوتی نمی کرد چون این پیمان بود که اول باید وارد خط دو نفره می شد و بعد یه جورایی اونو وارد مسیر چهار نفره می کردند . پونه ابتدا با این بهونه که برای دقایقی از خونه میره بیرون شوهرش و سیما رو تنها گذاشت ..
-سیما جون من الان بر می گردم .... میرم یه وسیله ای رو از همسایه بغلی بگیرم .... .. عزیزم پیمان .. از مهمون ما که خودش صاحب خونه هست پذیرایی کن تا من بر گردم ....
پونه رفت پیش سیامک ...
-این جا چیکار می کنی .. الان مامان میاد ..
-نگران نباش اون به این زودی ها بر نمی گرده . یه کاری براش پیش اومده که بعدا برات توضیح میدم .. منم اومدم تا یه کاری برام پیش بیاد عزیزم . ...
پیمان یه نگاهی به اندام سیما انداخت و تعجب می کرد که چی شده که امروز تا این حد میکاپ کرده خودشو آراسته .. روسریشو هم بر داشته ... خیلی جذاب تر و کم سن تر نشون می داد . نگاهشو ازرو صورت سیما بر نمی داشت . زن هم متوجه این حالت و حرکتش شده بود .
-مانتوتونو در بیارین راحت باشین ..
-نمیشه آخه ..
-راحت باشین ..منم جای داداش کوچیک شما ..
-اون که البته ..منم جای خواهر بزرگ شما ..
-حالا درش بیارین راحت باشین ..
-یه شرط داره
-چه شرطی؟!
-اعتراض نکنین .
-نه به خاطر چی اعتراض کنم ؟
-قول میدین اعتراض نکنین ؟
-قول میدم ..
-آخه من خیلی ریلکسم . حالا چون شما اصرار می فر مایید و جای داداش منم هستید من این کارو انجام میدم .
سیما از جاش پا شد .. به پیمان پشت کرد مانتو شو در آورد . برای چند ثانیه پیمان سرشو به سمت دیگه ای بر گردوند . وقتی که نگاهشو به سمت سیما برد اونو از پشت با شورت و سوتین فانتزی قرمز گوجه ای براق دید که حسابی بدن سفیدشو خیلی جذاب و هوس انگیز نشون میده ... طوری شده بود که وقتی سیما صد و هشتاد درجه بر گشت و روشو به سمت پیمان کرد اون توی عالم خودش نبود و هنوز فکر می کرد که پشت و باسن سیما به سمت اونه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر